بخشی از مقاله

چکیده

روش پدیدارشناسی دین از روشهای مهم مطالعات دینی محسوب می شود.در این روش،برای تفسیر و شناخت پدیده های دینی،ابتدا باید مرکز معنای آنها را کشف و بازسازی کرد و بعد بر اساس مرکز معنا به تفسیر جهت پدیدارهای شعاعی نسبت به آن مرکز معنا پرداخت.این روش از روشهای علمی محسوب می شود و در آن یافته های هر محقق قابل ارزیابی،نقد و گسترش است.در مقاله حاضر این روش با زبان ساده توضیح داده خواهد شد.

-1مقدمه

روش پدیدارشناسی مهم ترین روش مطالعه پدیدارهای دینی در تاریخ ادیان است.بدون استفاده از این روش ،رشته تاریخ ادیان به مشتی قصه و داستان گذشتگان تبدیل می شود و هیچ معنای علمی نخواهد داشت.لذا دانشجوی رشته تاریخ ادیان باید با فراگیری روش پدیدارشناسی دین،بتواند به عنوان یک رشته علمی از آن در جامعه حرف بزند.متأسفانه در دانشگاههای ما مطالعه جدی و اساسی در مورد روش پدیدارشناسی صورت نگرفته است و مطالعات در این حوزه صرفا به چندین مقاله و کتاب ترجمه شده محدود می شود؛تازه این ترجمه ها هم آن چنان مبهم و پیچیده است که در نهایت دانشجوی تاریخ ادیان صرفا به اسم این روش بسنده می کند و هیچ گونه استفاده کاربردی از این روش در تحقیقات خود نمی کند و کارش صرفا به جمع آوری داده های خام دینی محدود می شود.

از این رو،رشته تاریخ ادیان از صورت علمی و دانشگاهی خود خارج شده و کاربرد چندانی در جامعه ندارد . از این رو دانشجویان دارای استعداد برتر کمتر تمایل پیدا می کنند در این رشته تحصیل کنند.در مقاله حاضر بر آن هستیم روش پدیدارشناسی دین را به زبان ساده توضیح دهیم تا دانشجویان رشته تاریخ ادیان بتوانند به صورت کاربردی از این روش در تحقیقات خود استفاده کنند. روش پدیدارشناسی دین همانطور که از اسمش پیداست تفسیر و شناخت پدیدارهای دینی است.اما سوال اینجاست که پدیدارهای دینی چگونه قابل تفسیر و شناخت هستند؟پدیدارشناسی دین بر مجموعه ای ازمولّفه ها و اصول مبتنی است که بواسطه آنها پدیدارهای دینی را مورد تفسیر و شناسایی قرار می دهد.در ادامه به بررسی این روش خواهیم پرداخت:

-2مولّفه ها و اصول روش پدیدارشناسی دین

-1-2شناخت پدیده دینی به عنوان یک پدیده انسانی

پدیدارهای دینی با وجود اینکه عمدتا معطوف به ماورا طبیعت هستند ولی در عین حال پدیده های انسانی هستند،لذا باید به پدیدارهای دینی به عنوان پدیدارهای انسانی نگریست.به عبارت دیگر،پدیدارهای دینی پدیدارهایی هستند که از انسانها بروز می کنند.از آنجا که انسان بر خلاف پدیدارهای طبیعی-که دارای ظاهر هستند- دارای ظاهر و باطن است و شناخت ظاهر پدیدار انسانی صرفا بواسطه شناخت باطن آنها میسر است و از روی ظاهر پدیدار نمی توان به معنای آن پدیدار دست یافت،لذا در علوم انسانی شناخت باطن و نیت پدیدارها اهمیت اساسی پیدا می کند.روش پدیدارشناسی هم به عنوان یک علم انسانی بر آن است که با شناخت باطن و نیت و به تعبیر دیگر حیث التفاتی1 پدیدارها به معنای آنها دست یابد - . - Duglas,1986,11/275

-3-2 جمع آوری داده ها از متون اصلی و دست اول

پدیدارشناس کارش را از جمع آوری داده ها آغاز می کند.برای این کار باید تا حد امکان به سراغ متون اصلی و دست اول رفت.البته منظور از متون صرفا نوشته های مکتوب نیستند بلکه هر اثری که بتواند از معنای مورد مطالعه اطلاعاتی دست اول بدهد جز متون اصلی محسوب می شوند.متون اصلی و دست اول منابعی هستند که به زبان اصلی در مورد آن موضوع نوشته شده اند.برای مثال در دین اسلام،قرآن و روایات جز متون اصلی و دست اول محسوب می شوند.در این میان ترجمه ها چندان قابل اعتماد نیستند؛زیرا مترجمان اکثرا متخصص رشته ادیان نیستند و جهت و نیت پدیدارها را درست نمی فهمند و لذا اشتباه ترجمه می کنند.

حتی اگر مترجمی دانش آموخته رشته ادیان باشد و از روش پدیدارشناسی استفاده نکند ترجمه اش اعتبار علمی نخواهد داشت.بنابراین،تحقیقات علمی-پژوهشی درجه اول باید از متون اصلی و دست اول استفاده کند.البته گاهی استفاده از شروح و تفاسیر که منبع دست دوم محسوب می شوند در فهم منابع دست اول مفیدند لذا از آنها نیز باید استفاده کرد،اما نکته مهمی که باید رعایت کرد این است که اولا باید در ابتدای تحقیق به مأخذشناسی پرداخت و ارزش و اعتبار منابع را مشخص کرد،ثانیا ترتیب استفاده از منابع را باید در تحقیق رعایت کرد؛بدین صورت که ابتدا از منابع دست اول استفاده کرد و در صورت نیاز از منابع دست دوم و دیگر استفاده کرد.

در کشور ما زمینه و انگیزه برای تحقیق های درجه اول چندان مهیا نیست،بویژه در رشته تاریخ ادیان نه روش تحقیق مشخص است و نه جامعه زمینه چنین تحقیق های دست اول را فراهم می کند.لذا اکثر دانشجویان دارای استعداد برتر به سوی رشته های پزشکی و مهندسی سرازیر می شوند و علوم انسانی محلی برای افرادی شده است که صرفا به دنبال اخذ مدرک و ارتقای اداری هستند.تنها هنر رشته تاریخ ادیان ، آموختن دست و پا شکسته زبان انگلیسی است تا دانشجویان بتوانند از ترجمه های انگلیسی متون اصلی ادیان استفاده کنند.

-4-2 تعلیق پیش فرضها

اصل تعلیق پیش فرضها که به اصل اپوخه معروف است یک اصل مهم علمی است.محقق برای آنکه پیش فرضها و پیش فهم های خود و دیگران را به شناخت یک پدیده تحمیل نکند باید پیش فرضها ،پیش فهم ها و اعتقادات خود را داخل پرانتز بگذارد - شوتز،1371، . - 17معنای این امر آن نیست که آنها را حذف کند بلکه باید تا پایان تحقیق نباید آنها را در شناخت پدیده دخالت دهد،زیرا در این صورت منافذ شناخت بسته می شود و شناخت او نه شناخت پدیده بلکه شناخت پیش فرضهای خود او خواهد بود.برای مثال وقتی عقاید هندوها را بررسی می کنیم اگر معتقد باشیم که آنها کافرند و بر اساس این اعتقاد داوری کنیم دیگر منافذ شناخت ما نسبت به هندوها بسته می شود و ما هیچ اطلاعی درباره هندوها پیدا نخواهیم کرد.

بنابراین در بررسی پدیده های دینی باید پیش فرضهای عقیدتی خود را داخل پرانتز بگذاریم.از طرف دیگر باید پیش فرضهای طبیعی و عرفی خود را نیز داخل پرانتز بگذاریم.برای مثال در بررسی معنای ایمان ،به صورت عرفی و طبیعی، مردم آن را به معنای اعتقاد می گیرند در حالی که ایمان معادل اعتقاد نیست.لذا باید پیش فرضهای عقیدتی،طبیعی و عرفی را داخل پرانتز بگذاریم و به تعبیر پدیدارشناسانه از آنها»استعلاء« بجوییم.پدیدارشناسی یک رویکرد استعلایی از معانی طبیعی،عرفی و روزمره به معانی اصلی است - دارتیگ،1373، - 110،لذا آن با جهت استعلایی پدیدارها به سوی مرکز معنا سروکار دارد.

هدف پدیدارشناسی از تعلیق پیش فرضها،حذف آنها نیست بلکه بعد از کشف و بازسازی مرکز معنای پدیدارها،مجددا این پیش فرضها را مورد بررسی و نقد قرار خواهد داد.بنابراین یکی دیگر از کارکردهای پدیدارشناسی بعد از کشف و تفسیر معانی،نقادی نگرشهای متعارف و طبیعی است.از این رو پدیدارشناسی به دنبال نقادی تاریخ و جامعه است و از این طریق سعی می کند انسان را از روزمرگی نجات داده و به سوی زندگی و معنای اصیل هدایت کند - نک:هوسرل،1388، . - 63-61

-1-4-2ویژگیهای شخصی پدیدار شناس در تعلیق پیش فرضها

پدیدار شناس در روند تعلیق پیش فرضهای شخصی خود، باید از ابعاد آشنا و روزمره زندگی خود خارج شود و نوعی احساس غربت و بیگانگی در او به وجود بیاید و خودش ولو در عالم تخیل به سوی مرکز معنای مورد پژوهش خود حرکت کند. او باید نه صرفاً عقیده شخصی بلکه نفس درگیر خود در دنیا را داخل گیومه بگذارد تا اینکه نوعی رهایی از خود ثابت و حاضر برای او حاصل شود و چیزها و الفاظ برای او معانی متعارف و طبیعی خود را از دست بدهند - نک:شوتز،. - 18 او برای داوری منصفانه و اخلاقی باید خود را از سلطه دنیوی و جانبدارانه برهاند و در مرزها و لبه جهان ساکن شود، زیرا تا زمانی که ما در متن عرفی جهان قرار داریم تمام اشیاء و پدیدهها ،جای خاص خود را دارند و تمام مفاهیم معانی مقید و محصور به زمان و مکان خود را دارند و غبار زمان و مکان بر روی معانی اصلی آنها نشسته است.

پدیدار شناس در جریان رهایی از شیفتگی به دنیا و تسلط دنیا به روی خود، درعالم تخیل به یک نظام نمادین قدسی عبور میکند که در آنجا همه مفاهیم به سوی معانی واقعی خود در حرکتند و یک حالت سیال دارند. در آنجا زبان روزمره و قومی نیز غیر ساختاری میشود و پدیدار شناس به ساحت زبان مشترک انسانها یعنی ساختار عام معنا دست مییابد. در آنجاست که انسانها به راحتی میتوانند گفتگو کنند، مفاهمه عقلانی ، جامعه مشترک و وطن مشترک داشته باشند. گویی در این مرحله اشیاء و مفاهیم برای نخستین بار به دنیا میآیند. در این مرحله انسانها به تجلی خداوند در این عالم خوشامد میگویند و آماده شنیدن صداهای مختلف هستی میشوند و در نتیجه افقهای جدید معنا به روی آنها باز میشود.

-2-4-2جایگاه پیش فرضها در دو مرحله شکار و داوری تحقیق علمی

تاکید بر تعلیق پیش فرضها در تحقیقات علمی،به منزله ایجاد یک فضای سرد برای تأمل و تحقیق علمی و بستن دست و پای محقق نیست، بلکه آن برای حساس کردن ذهن محقق است.به طور کلی تحقیق علمی در دو مرحله »شکار« و »داوری« انجام می پذیرد. در مرحله شکار، دادهها به صورت خام گردآوری میشوند و در مرحله داوری تبدیل به داده های علمی میشوند. علمی بودن یا نبودن در مفهوم نقدپذیری همگانی مربوط به مقام شکار نیست بلکه مربوط به مقام داوری است. علوم انسانی و علوم طبیعی علیرغم تفاوت موضوعی، به لحاظ روشی هم در مقام شکار مشابهاند و هم در مقام داوری. در مقام شکار هر دو از فرهنگ محقق رنگ میپذیرند و در مقام داوری هر دو با تجربه عمومی امتحان میشوند - سروش،1366، . - 54

عینی بودن علم به معنای بی طرف بودن آن در مقام داوری است نه در مقام شکار. در مقام شکار از همه تورهای ممکن برای جمعآوری دادهها استفاده میکنیم. یکی از تورهایی که بکار میبریم تجربه، احساس و مشاهده است، ولی این تنها توری نیست که بکار میبریم. انواع دامها در اختیار عالمان است. تخیل چالاک، تمثیل، تشبیه، نبوغ و غیره همه ابزار شکارند. همدلی و تفاهم با موضوع در علوم انسانی نیز از ابزار شکار است. عمده این است که به کمک آنها بتوانیم عناصر و مواد خام را شکار کنیم ولی مواد خام که علم نیستند.

علم، معرفت سامان یافته، نظامدار، مدلل، تجربهپذیر و تایید شده است و این تجربه و تایید و تمیز صحیح از سقیم فقط در مقام داوری صورت می گیرد - همان،. - 49 در مرحله شکار به هر طریقی کسی چیزی کشف کند نقدی وارد نیست. مهم مرحله بعد است که مرحله داوری و نقادیست. اینجاست که مرز علم با غیر علم و مرز شکار با داوری مشخص میشود. این معیار تجربه است، آن هم تجربه همگانی نه تجربه شخصی و خصوصی. علم چیزی است که علمی بودن آن به عمومی بودن آن است. عمومی بودن هم به عمومی بودن معیار است. این معیار عمومی تجربه است - همان،. - 51

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید