بخشی از مقاله
چکیده
داستانهاي زال در طی قرنها و گذشت روزگاران با دگرگونیهاي بسیاري به حماسهها راه یافته است و چون گردآورندگان خداينامهها و حماسهها در دوران تاریخی زندگی میکردهاند، طبیعی است که کوشیدهاند؛ تا باورها و آیینهاي اساطیري را توجیهشدنی و واقعی جلوه دهند. بنابر این شاید هرگز نتوان به بازسازي تمام عیار یک اسطوره پرداخت. پهلوانان در شاهنامه شخصیتهاي اصلی و مؤثر حماسهاند و هدف آنها حفظ ارزشهاي والاي انسانی است که آرامش حقیقی را همواره با خردورزي، درنگ و تدبیر همیشگی به جامعه خود هدیه میکنند و زال یکی از پهلوانانی است که میکوشد؛ تا مشکلات به وجود آمده را همواره با خرد و تدبیر حلکند. او براي تحقق این آرمان از نیروي جسمانی خود که همان رستم است،بهرهمیگیرد. در واقع زال نماد خرد آنسري و رستم نماد قدرت جسمانی است که به صورت دو شخصیت مجسم شدهاند. زال - دستان - شاهنامه با کارکردي خردمدار، همواره در مشکلات پیشآمده گسیلدارندة رستم براي حل مشکلات پیش روي است.
کلیدواژهها: زال، رستم، گسیلدارنده، شاهنامه، اسطوره.
مقدمه
زال پایدارترین انسان حماسی است و زندگی او بخش عظیمی از حماسهملّی را در بر گرفته است، بهگونهايکه طول دوران زندگی او مساوي با دوران پهلوانی است. اوپس از پدر، جهانپهلوان، و علاوه بر آن، پدر پهلوانی و معنويترین پهلوان حماسه است. جستوجوي پاسخ در اقلیم پر رمز و راز جان و کنش آدمی، آفاق ذهنی تو در تویی را میگشاید که از تصویر رابطه انسان با انسان، به تبیین رابطه انسان با طبیعت و جامعه، تا تأویل رابطه انسان با کل جهان گسترش مییابد. قهرمانان افسانه، حماسه و اسطوره بنا بر انتظاري که از آنان میرود، شخصیتی چند تویه مییابند و هرچه دامنه این انتظار وسیعتر باشد، ابعاد وجودي و کارکردشان نیز افزونتر و گستردهتر میگردد. زال اسطورهتریناي و مرکّبترین چهره موجود در حماسه است؛ چنانکه زندگیاش از آغاز با هویتی اسطورهاي شروعمیشود و به حماسه میپیوندد. هستی او به اعتبار این که روایت یک »آفرینش« تازه در حماسه است، نیز یک هستی اسطورهاي است.
سیر شناخت زال به دلیل هستیاش، از اسطوره آغاز میشود، در حماسه متبلور میگردد و در عمر حماسه به تضاد با واقعیت تاریخی میانجامد و مدار حرکت، نگاه و ذهن ایرانی است. از میان خاندانهاي پهلوانی شاهنامه، خاندان سام از همه مهمتر است. با ورود این خانواده، به ویژه زال و رستم به عرصه حماسه، جذابیت و گیرایی آن چندین برابر شده است. شور و هیجان بیرون از وصف داستانهاي که رستم در آن حضور دارد، بیانگر دلبستگی فردوسی و وابستگی حقیقی حماسه به رستم و پهلوانیهاي اوست و بر این اساس فردوسی در شاهنامه به او و خاندانش توجه تام دارد؛ گوییکه مسکن مألوف فردوسی زابلستان است. زال همواره یکی از بزرگترین رایزنان شاهان بوده و پهلوانان به دیده اعتنا و اعتبار به او مینگریستهاند و از او در شاهنامه از زمان پادشاهی منوچهر تا بهمن سخن رفته است. در وجود او نمادها و نشانههایی وجود دارد که هم بر خردمندي و هم بر اسطورهاي بودن او دلالت دارند. نمادهایی که ترکیب خرد و اسطوره را در شخصیت زال نشان میدهند، کالبدي شگفت، فراعقلی و اسطورهاي، ولی معنایی خردپسند، معقول و پذیرفتنی دارند.
پردازش موضوع: بنابر فرضیه ساختشناسی y - ؟پئپلاژطپق - قصه ساختاري کهن دارد ولی در عین حال بعد از خواندن هر قصهاي به نظر میرسد، با داستانی نو و آشنا روبرو هستیم. مهمترین بررسی در این زمینه، از »ولادیمیر پراپ دانشمند روسی است که تألیف عمدهاش در سال 1928 به چاپ رسید. پراپ، صد قصه از مجموعه قصههاي روسی را برگزید و آنها را بر اساس کنشها و رویدادهایشان بررسی کرد. وي به این نتیجه رسید که افراد شخصیتهاي مختلفاند، ولی کارهایی که انجام میدهند از شمار معینی تجاوز نمیکند. آنگاه واحد سازنده روایت را »کارکرد« نامید. کارکرد، عمل یکی از شخصیتهاي قصه است، از نظر اهمیتی که در مسیر سایر کنشهاي قصه دارد.پراپ در کتاب ریختشناسی قصههاي پریان، در هر داستان هفت شخصیت را بر میشمرد که هرکدام کارکرد خود را دارند: شریر، بخشنده، یاریگر، شاهزاده خانم، گسیل دارنده، قهرمان، قهرمان دروغین. - پراپ، - 84 :1368
پگاه خدیش در کتاب ریختشناسی افسانههاي جادویی میگوید: »شخصیت گسیلدارنده در داستان نقش مهمی را ایفا نمیکند و به راحتی میتوان او را حذف کرد. در بسیاري از افسانههاي ایرانی چنین شخصیتی دیده نمیدشوو خود قهرمان با درك نیازي یا با اطّلاع از شرارتی براي رفع آنها اقدام میکند، از سوي دیگر، این شخصیت نقش بسیار کمرنگی در شکلگیري حوادث و پدید آمدن کارکردها دارد و نبودنش هیچ مشکل خاصی به وجود نمیآورد.« - خدیش، - 116 : 1391 این در حالی است که شخصیت زال در شاهنامه، بیشتر با عنوان شخصیتی گسیل دارنده مطرح میشود که در هنگام نیاز، رستم را براي رفع مشکل گسیل میدارد؛ زال به عنوان شخصیتی گسیل دارنده ، چند بار در شاهنامه ظاهر میشود و رستم را براي انجام دادن اموري مهم،گسیل میدارد.نخستین بار زال رستم را به خونخواهی نریمان به سپندکوه گسیل میدارد؛ البته این داستان در اصل متن شاهنامه ذکر نشده و در نسخه مسکو، در قسمت ملحقات آمده است. در هر صورت این داستان نشانگر شخصیت گسیل دارنده زال است:
بفرمود تا رستم آمد برش ببوسید با دست یال و برش
بدو گفت کاي بچه نرّه شیر بر آورده چنگال و گشته دلیر
بدین کودکی نیست همتاي تو بفرّ و بمردي و بالاي تو
کنون پیشتر ز آنکه آواز تو برآید وزان بگسلد ساز تو
بخون نریمان میان را ببند برو تازیان تا به کوه سپند...
کنون اي پسر گاه آنست چون که سازم یکی چارة پر فسون
روي شاد دل با یکی کاروان بران سان که نشناسدت دیدبان
تن خود به کوه سپند افکنی بن و بیخ آن بد رگان برکنی
که اکنون نداند کسی نام تو ز رفتن بر آید مگر کام تو - فردوسی، 1388، ج 266 :1 و - 267
در این داستان، رستم در لباس بازرگانان، با کاروانی به دژ و باروي دشمن راه مییابد و انتقام نیاي خود رامیگیرد:
چو بشنید رستم بر آراست کار چنانچون بود در خور کارزار
ببار نمک در نهان کرد گرز بر افراخته پهلوي یال و برز
ز خویشان تنی چند با خود ببرد کسانی که بودند هشیار و گرد
ببار شتر بر سلیح گوان نهان کرد آن نامور پهلوان
چو شب تیره شد رستم تیزچنگ بر آراست با نامداران جنگ...
چو خورشید از پرده بالا گرفت جهان از ثري تا ثریا گرفت
بدژ در یکی تن نبد زان گروه چه کشته چه از رزم گشته ستوه - همان: 267 و - 268
ظهور اساطیر تازه در هر جامعه به طریق اشاعه و تجزیه توجیه میشود؛ »آدمی در هر مرحله از سیر تکاملی خویش ناگزیر است که اساطیر نوینی بسازد و این آفرینش را به یاري صور نوعی و اسطورههاي شایع کهن انجام دهد« - مختاري، - 124 : 1369 در این روندصرفاً» یک عنصر به عنصر تازه تبدیل نمیشده است، بلکه نیروهاي تجزیه شده پیشین با عناصري مختلف در هم آمیختهاند و از شکل و هیأتی جدید سر بر میآوردهاند. و از آنجا که اساطیر هم سنّتهاي اجدادي را در بر میگیرند و هم هنجارها را، پس شکلهاي جدید اسطوره هم حاوي سنّتهاي گذشتهاند و هم هنجارهاي پیشین را در بر دارند. - همان: - 124 باري » زال به ضرورتی که یاد شد و از طریق تجدید حیات اساطیر، با سام پیوسته است. اما اگر جنبههاي مقدس و معنوي گرشاسب در زال متبلور شده، جنبه هاي مادي و جسمانی او به رستم رسیده است و این خود همان