بخشی از مقاله
چکیده
در دهه 1960 میلادی، یکی از ساختارگرایان به نام ال جرالد جولیوس گریماس که بیشتر به شاخه ی روایت شناسی توجه داشت، الگوی کنشی سه گانه ای - که هریک متشکل از دو کنشگر متقابل بود- را ارائه نمود که براساس آن امکان تفسیر و تعبیر روایات ادبی و نگارهها میسر میشد. ازنظر او »رخداد« عبارت است از انتقال چیزی از یک کنشگر به کنشگر دیگر. گریماس معتقد است قوانین کلی حاکم برساختار همه روایت ها- متعلق به هر ملیت و زبانی - با قوانین حاکم برساختار زبان یکی است: فاعل مفعول فعل؛ و به همین دلیل این الگو قابل تطبیق بر همه روایت هاست. در این پژوهش به بیان دو روایت یونانی - روایت هرالکس یا هرکول - و روایت ایرانی - رستم زال - و تطبیق این دو بر الگوی کنشی گریماس پرداخته شده است. درنهایت قابلیت تطبیق هر دو روایت با الگوی گریماس مشاهده و نتیجه گرفتهشده است.
فرضیه تحقیق:
در این پژوهش سعی شده است با تکیه بر ویژگیهای روایتشده توسط الگوی کنشی گریماس، ضمن تشریح این الگو، به بررسی تطبیقی ساختار روایت اسطوره ای هرکول - بزرگترین اسطوره یونانی - و روایت حماسی رستم - بزرگترین قهرمان حماسی ایران - پرداخته شود.
روش تحقیق:
در این تحقیق به منظورجمع آوری اطلاعات، از روش مطالعات کتابخانه ای و فیش برداری استفاده شده است.
پیشینه تحقیق:
در زمینه روایت شناسی از منظر نظریه گریماس، تاکنون پژوهشهای برجسته ای انجام شده است؛ از جمله مقالاتی با عناوین: »تحلیل ساختاری داستان پادشاه سیاهپوش از منظربارت و گریماس - کاسی،« - 1389 و »الگوی کنشگر در برخی روایت های کلامی مثنوی معنوی براساس نظریه کنشگر گریماس - مشیدی و آزاد،« - 1390 و » بررسی تحلیلی ساختار روایت در کشف المحجوب هجویری براساس الگوی گریماس - دهقان،« - 1390 و... اما تا کنون کمتر با نگاهی روایت شناسانه به داستان های حماسی و شخصیت های پهلوانی و اسطوره ای و تطبیق آنها بر این الگو پرداخته شده است. به همین منظور محدوده پژوهش بر مبنای تطبیق داستان دوپهلوان اسطوره ای ایرانی و یونانی - رستم و هرکول - قرار گرفت تا ساختار اصلی الگوی کنشی گریماس در این دو روایت تطبیق داده شده و بررسی شود.
مقدمه:
یک متن برای تبدیل شدن به اسطوره متن، یا در همان نظام نشانه ای خود گسترش می یابد و تکرار می شود و یا اینکه از مرزهای نشانهای خود میگذرد و به حوزههای نشانهای دیگر وارد و متکثر میشود. درمیان اساطیر ایرانی، »شاهنامه فردوسی« یکی از اسطوره متن های فرهنگی است که از بستر نشانه ای نخستین خود خارج می شود و در حوزه های گوناگون معرفتی و هنری حضور می یابد و آن ها را متأثر می سازد. چنین گذاری از یک نظام نشانهای به نظام نشانه ای دیگر، »ترجمه بنیانشانه ای« است. - بخت آور، 8: 1389مقدمه - از میان اساطیر یونان و روم، بزرگترین اسطوره، هرکول، یکی از اسطوره متن هایی است که ویژگی های بنیانشانه ای را به همراه دارد.
به طورکلی اسطوره متن هایی که برجستگی های بارزی دارند قابل تقسیم به 3 بخش مضمونی، موضوعی و سبکی هستند و بهاینترتیب امکان انتقال از مرزهای نشانه اولیه خود را به سرزمینهای نشانهای دیگر دارند. روایات حماسی رستم و داستانهای اسطوره ای مربوط به هرکول - که یونانیان او را هراکلس مینامند - دارای این ویژگی هستند؛ یعنی موضوع و مضمون آن ها علاوه بر اینکه به حوزه های دیگر نشانه ای - مانند نگارگری، مجسمه سازی، نمایش نامه و... - واردشده است، توانایی گسترش در همان نظام نشانه ای خود یعنی نظام کلامی - نوشتاری را دارا هستند. امروزه یکی از شیوه های بررسی و تحلیل متون، استفاده از شیوه های ارائه شده توسط نظریات تحلیلی ادبی است. این شیوه ها مبتنی بر دانش نشانه شناسی است. یکی از این روشها، بهمنظور بررسی متن از روی نشانه کلامی- نوشتاری آن، که یکی از الگوهای ساختارگرایانه است، »الگوی کنشی گریماس« است.
الگوی کنشی گریماس:
ساختارگرایان اصول خود را بر پایه زبانشناسی مطرح می کردند.این امر باعث شد که به دنبال آن، روایت نیز - که در کنار زبان، یکی از مهمترین حوزه های نظریه ادبی مدرن است-شیوه ای گردد برای ترکیب واحدهای زبان و ایجاد ساختارهای بزرگتر. - وبستر، - 80 :1382 مهمترین قیاس زبانشناختی برای روایت شناسان ساختارگرا، قیاس میان ساختار یک روایت با روایات دیگر است. آل جرالد گریماس، در سال های دهه ی 1960، با تکیه بر تجارب روایت شناسی »پروپ« - از بنیان گذاران ساختارگرایی و روایت شناسی - حاصل از مطالعات افسانه ای پریان، با روشی تقلیلی اقدام به ارائه »الگوی کنش« کرد1 که به وسیله آن می توان هر موضوع و هر رخدادی را تفسیر نمود. اما کاربرد آن به خصوص در حوزه متون ادبی و تصاویر بود.
در مدل الگوی کنشی، یک رخداد به شش جزء، شکسته می شود که »کنشگرهای« تحلیل کنشی هستند و شامل توصیف هریک از عناصر رخداد دریکی از دسته های کنشی میباشند. - موسوی لر،. - 2 : 1390 این شش »کنشگر« به سه دسته زوج تقابلی تقسیم میشوند که هرکدام، یک محور کنشی را شامل میشوند: خواسته : فاعل/مفعول قدرت: یاری رسان/بازدارنده ارسال: فرستنده/گیرنده
1 پروپ الگوی خود را براساس کنشگر، تعریف کرد ولی گریماس ان را به شش کنشگر تقلیل داد.
تطبیق الگوی روایت شناسی گریماس بر دو روایت یونانی و ایرانی: هرکول و رستم زال 3 /
زوج فاعل/ مفعول بنیادی ترین جفت است. این زوج کنشگر به همراه زوج کنشگر فرستنده/ گیرنده به اعتقاد گریماس، پایه دلالت در همه سخنهاست. - اسکولز رابرت ، - 150 : 1383 این سه دسته کنشگر در سطح روبنایی، سه نوع ساختار همنشینی روایی با یکدیگر اجرا میکنند: همنشینی اجرایی - آزمون و مبارزه - ، قراردادی - بستن و شکستن پیمان - و انفصالی - رفتن و بازگشتن - - همان: - 154 بنابراین کل مجموعه کنشگرها در قالب فاعل، مفعول و فعل شکل می گیرند یعنی در قالب ساختار بنیادی جمله و متن. ازنقطه نظر هستی شناختی، هریک از کنشگرها میتواند به سه دسته:
موجودات بشری، موجودات سُلب و مفاهیم تعلق داشته باشند. کنشگر در صورتی در دسته موجودات بشری قرار می گیرد که در موقعیت فاعل، فرستنده و گیرنده باشد ] چنانکه خواهیم دید[اما اگر »مفاهیم« در این موقعیت قرار بگیرند باید شخصیت پردازی شوند. - موسوی لر،. - 3 : 1390 طبق الگوی گریماس، کنشگر اصلی و هدف خاصی که او دنبال می کند، »اولین الگوی کنش« است. در این جفت متقابل - فاعل و مفعول - ، فاعل همان کنشگر اصلی است که باید کنشی را انجام دهد و مفعول، هدفی است که دنبال میشود. - اسدی،. - 44: 1393
در الگوی کنش دوم، کنشگر اصلی یعنی فاعل با مخالفت و بازدارندگی حریف روبرو می شود و از یاری رسان کمک می گیرد: بنابراین جفت متقابل دوم، بازدارنده و یاری رسان هستند. گریماس این الگوی کنش را به منظور پیش بردن یا پس راندن فاعل بهسوی مفعول تلقی میکند. - همان منبع: - 45 در سومین گروه نیرویی است که کنشگر اصلی - فاعل - را به دنبال هدفی - مفعول - می فرستند و کنشگری هم هست که دریافتکننده این هدف است. بهاینترتیب جفت فرستنده و گیرنده را در برمیگیرند. - همان . - 45: در روایتی ممکن است تمام این شش کنشگر حضورداشته باشند و یا ممکن است برخی از آنها محذوف باشند؛ به هر صورت، دوجفت فاعل /مفعول و فرستنده/گیرنده جنبه بنیادین دارند. گریماس معتقد است الگوی کنشی او جهان شمول است و با هر روایتی مطابقت دارد. - همان - 45: اکنون به شرح مختصری از روایت قهرمان اسطورهای و حماسی موردنظر میپردازیم:
روایت اول:
هراکلس - هرکول - پسر مشترک زئوس - خدای خدایان یونان و پروردگار المپ - 1 و یکی از زنان آدمی زاده او به نام آلکمنه است. او سرشناس ترین و پرآوازه ترین قهرمان یونانی است و اغلب او را »مدافع زمین« مینامند. هراکلس برای توانایی بسیارش، در همه جای جهان حضور داشت و زمین را برای زندگی آدمیان امن تر می ساخت. بسیار کم از خدایان کمک میگرفت و همه کارهای سختی را که انجام میداد، مدیون خودش بود و در هیچ یک از آن کارهای سخت خود، در پی به دست آوردن شکوه و آوازه و قدرت نبود؛
بلکه هدف او از این کارها، به انجام رساندن تکلیف الهی بود. - زنبرگ،. - 75 : 1374 اما پدرش زئوس، مایل بود تا هراکلس جاودانه گردد. درعین حال به دنبال جلب رضایت »هرا« نامادری هراکلس نیز بود. زیرا هرا از فرزندان زنان دیگر زئوس بیزاری می جست. از کودکی هراکلس نیز در پی کشتن 1 کوه المپ یا المپوس بلندترین کوه یونان و دارای 52 قله است که اقامتگاه رئیس خدایان یونانی - زئوس - بود. همچنین بهترین خدایان یونان در قله آن، معابد و کاخ هایی داشتند. - سایت ویکی پدیا، دانشنامه آزاد -