بخشی از مقاله

چکیده

مقاله حاضر در تلاش است تا با شناسایی سه کلان روایت ژئوپلیتیکی مسلط در منطقه جنوب غرب آسیا و تعیین شاخصها و پارامترهای هر یک از این گفتمانهای ژئوپلیتیکی به تحلیل نحوه چگونگی تقابل آنها در سپهر سیاسی منطقه بپردازد. حکومتهای شیعی - ایران - ، حکومتهای سنی عرب - عربستان سعودی - و کشورهای غربی - ایالاتمتحده آمریکا - نماینده سه گفتمان ژئوپلیتیک مذهبی در منطقه جنوب غرب آسیا هستند که شناسایی کلان روایتهای هر یک از این سه گفتمان میتواند کمک شایانی به تحلیلهای بهتر از تغییر و تحولات معاصر منطقه جنوب غرب سیا به دست دهد.

به همین دلیل تحقیق حاضر از دو نوع تحلیل یعنی »تحلیل کلان روایت« و »تحلیل واسازی« بهعنوان تکنیکها و شیوههای تحلیل روایت بهره جسته است تا به واکاوی نقش مذهب و پیوند آن با استراتژیهای ژئوپلیتیکی هر یک از کشورهای فوقالذکر بپردازد.استدلال اصلی مقاله این است که گفتمان غرب در تلاش است تا با استفاده از فرایند قلمروسازی گفتمانی و نهایتاً با تقابل و رویارویی دو گفتمان مذهبی مسلط در منطقه یعنی گفتمان شیعی و گفتمان اهل سنت در برابر یکدیگر به اهداف و استراتژیهای ژئوپلیتیکی خود در منطقه جنوب غرب آسیا دست یابد.

مقدمه

مقاله حاضر تحلیل روایت سه گفتمان ژئوپلیتیکی فعال در سپهر سیاسی جنوب غرب آسیا خواهد پرداخت. این سه گفتمان از مذهب بهعنوان یک ابزار ژئوپلیتیکی بهره میبرند و به همین دلیل، روایتهای هر یک از آنها بر مبنای دیدگاه مذهبی خاص آنان تفسیر میشود. در این بخش تلاش خواهد شد تا نوع روایت هر یک از این قدرتها، شناسایی کلان روایت آنان و درنهایت واسازی آن، تبیین و تشریح گردد. اما برای اینکه گفتمان ژئوپلیتیکی آنها روایت بشوند، نیازمند یک پیرنگاند، یعنی شیوههایی برای اینکه آنها را به درون یک کل معنادار وارد کنند.

تبدیل کردن حکایت به روایت، تحمیل کردن نظم و انسجام جعلی به تجربههای قطعهقطعه شده و چندلایه است. همانطور که ویک توضیح میدهد: »وقتی افراد زندگی خود را در درون حکایتها تقطیع میکنند انسجامی صوری را به آنچه در غیر آن صورت ملغمه سیالی میبود، تحمیل میکنند

وضعیت پسامدرن قطعهای شدن و وانمایی، انسجام را مسئله دارد میسازد. هیچ حکایت کاملی برای گفتن وجود ندارد، فقط قطعهها وجود دارند که حتی بامعنی بخشی پسین، پیرنگی نمیتوان یافت که قطعهها را منسجم سازد. در عوض مخاطب سرگردان، خطوط حکایتی را درصحنههای چندگانه و همزمان دنبال میکند. در اینگونه معنا بخشی جمعی، آدمها فقط در حال ردگیری قطعههای حکایت و در حال ابداع تکهپارههایند تا آنها را به یکدیگر بچسبانند، اما هرگز قادر به رؤیت همه صحنهها و دیدن کل نیستند.

اما قبل از، تحلیل کلان روایتهای ژئوپلیتیک مذهبی مسلط در منطقه موردمطالعه، در ابتدا به تحلیل واسازی و تحلیل کلان روایت و شیوهها و تکنیکهای آن اشاره خواهد شد. »واسازی« راهبردی تحلیلی است که به نحوی نظاماند شیوههای گوناگون تفسیر یک متن را آشکار میسازد؛ و قادر است مفروضات ایدئولوژیک را برملا سازد، بهنحویکه بهویژه علایق سرکوبشده اعضای گروههای محروم شده از قدرت و حاشیهای را در نظر گیرد 

و درعین حال، واسازی غالباً متضمن شیوههایی از خوانش است که از روایتهایی که مراکز مقتدر را مفروض میگیرند مرکز زدایی میکند یا در غیر این صورت، نقاب از چهره چنین روایتهایی برمیدارد. »طبق نظر دریدا تمام تفکر غربی مبتنی بر فکر یک مرکز یک منشأ، یک حقیقت و شکل آرمانی، نقطهای ثابت، محرک غیر متحرک ذات، خدا، حضور است که معمولاً در معنایی خاص مورداستفاده قرار میگیرند و کل معنا را تضمین میکنند.

بااینحال، اگر ما فقط یک مرکز را با مرکز مقتدر خودمان عوض کنیم به درون همان دام افتادهایم. پس نکته، جایگزینی یک مرکز با مرکز دیگر نیست بلکه نشان دادن این است که چگونه هر مرکزی متداوم در تغییر و فروپاشی است. هر چه یک روایت به تسلط بر یک مرکز همت گمارد، حتی روایتی که حظی از حقیقت برده باشد، بیشتر در جهت خروج از کنترل سیر میکند. واسازی همچون یک راهبرد، نه یک روش، خرد قدرت فرایند متنی را ردگیری میکند، جنبههای متمرکز کننده و آشکارکنندهاش را بر ملأ میسازد؛ و جنبههای کمتر مشهود را آشکارتر میکند.

اما چگونه میتوان به واسازی روایتها دست زد. هشت گام تحلیلی برای مرکز زدایی و واسازی روایتها وجود دارد که عبارتاند از: -1 جستوجوی دوگانگی -2 بازتفسیر سلسلهمراتب -3 صداهای معترض -4 سویه دیگر حکایت -5 نفی پیرنگ -6 استثنا را بیابید -7 آنچه در بین خطوط هست را ردگیری کنید -8 دوباره سامان بدهید؛ اما آنچه این رساله در پی آن است تأکید بر مرحله هشت یعنی »ساماندهی مجدد« است.

چراکه بسیاری معتقدند واسازی اساساً تفکری سلبی است و منتهی به راهحل یا هیچ نوع تغییری نمیشود؛ اما نگارنده معتقد است واسازی میتواند به تغییر و راهحل منتهی شود؛ و در حقیقت مرحله هشتم گامی مهم در دستیابی به این هدف است. رساله حاضر در ادامه سعی خواهد کرد تا یکی از روایتهای مطرحشده درزمینه نقش مذهب در گفتمان ژئوپلیتیکی را بر اساس این تکنیک مورد »ساماندهی مجدد« قرار دهد.

مبانی نظری

عناصر سه گانهی قلمرو سازی گفتمانی در ژئوپلیتیک انتقادی؛ مثلث »فضا«، » قدرت«، » هویت«

مفاهیم » فضا « ، » قدرت« و » هویت « در فرایند قلمرو سازی گفتمانی از ماهیت خاصی برخوردار بوده و هر سه عنصر فوقالذکر دارای ماهیت برساختگرایی اجتماعی بوده و از تقابلهای دوتایی ما ، آنها؛ فرمانبردار، فرمانروا ؛ و فرودست و فرادست برای تولید فضا، قدرت و هویت بهره میگیرند. در چارت مفهومی - شماره- - 1، چگونگی و ابعاد فرایند قلمرو سازی گفتمانی بهخوبی تشریح شده است. در حقیقت ، استدلال اصلی مقاله حاضر این است که ریشه تئوریها و راهبردهای ژئوپلیتیکی اکثر ژئوپلیتیسن ها و همچنین کشورهای سلطهگر - هژمون - را باید در نوع دستگاه فکری - فلسفی جستجو کرد که از دل آن این نظریهها بیرون میآید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید