بخشی از مقاله

مقدمه

درباره ایرانیان پیش از اسلام گفته شده است که قومی شاد بودهاند و این مسأله را می توان براساس دلایل گوناگون از جمله از جشنهای گوناگونی که در دوران باستان برگزار میشده است، فهمید: »شادی به معنی دلبستگی به خود و دیگران و حرکت به سوی افقهای خوش فرجام و سازگاری جریان حیات با نیازهای انسانی است و بدین معنی، موهبت الهی و یکی از ویژگیهای هویت ایرانی محسوب میشود.

بعد از استیلای عرب و انتشار دین اسلام و پیش از حمله مغولان، نشانی از این شادیگرایی در میان طبقات مختلف جامعه از جمله شاعران دیده میشود. شاعرانی که بازتابدهنده فرهنگ و هویت یک جامعه-در دوران مذکور، بیشتر فرهنگ دربارها- هستند؛ برای نمونه رودکی را شاعری شاد نامیدهاند که نشانههای رفاه اجتماعی در شعراو منعکس است - پشت دار - 6 :1388؛ استاد فروزانفر درباره منوچهری فرموده است که »درتمام دیوانش یک لفظ اندوهگین و یک عبارت غمناک نیست،همه بشاش و خرّمند و این یکی از مزایای شعر اوست«.

فرخی نیز از جمله شاعرانی است که این جنبهی شاد طبعی ایرانی را در سخن خود بازتاب داده است - اسلامی ندوشن. - 166 :1383 به طور کلی میتوان گفت شادی یکی از ویژگیهای فکری شعر و شاعران در سبک خراسانی است و خبری از آن غم-گرایی که در دوره های بعد به خصوص زمان چیره شدن مغولان بر ایران دیده میشود، وجود ندارد. »شعر این دوره شعری شاد و پر نشاط است و روحیه تساهل و خوشباشی را تبلیغ میکند و از محیطهای اشرافی و گردش و تفریح و باغ و بزم سخن میگوید.

دلیل آن یکی روحیهی کهن ایرانیان و دوم رفاه سیاسی و اقتصادی در زمان سامانیان و تا حدی غزنویان و سوم زندگی خود شاعران است که صلههای گران میگرفتند و مرفه میزیستند« - شمیسا. - 63 :1386 ناصرخسرو قبادیانی - - 394-481 نیز از جمله شاعرانی است که اشعار او جز سبک خراسانی برشمردهاند، سبکی که از مهمترین ویژگیهای فکریش، همان گونه که بیان شد، شادی و نشاط است؛ اما در باره او، نظر بر این است که او شاعری تلخ کام است - اسلامی ندوشن. - 310 :1383 در این مقاله ضمن بررسی دیدگاه ناصرخسرو در باره شادی و غم، نشان داده خواهد شد که آیا او واقعا شاعری غمگین بوده است یا نه؟

قابل ذکر است که بررسی اندیشههای این شاعر بدون در نظر گرفتن زندگی و اندیشههای اسماعیلیهاش نمیتواند چندان دقیق باشد؛ به همین منظور، ابتدا اشارهی به زندگی و تفکرات او از جمله باطنیگری میشود و سپس دیدگاه او درباره شادی و غم بررسی میگردد. ناصرخسرو، تاپیش از اسماعیلیه شدن، شخصی درباری بوده که به شغل دیوانی میپرداخته است. »او پیش از آن که سفرمعروف خود را آغاز کند، به کارهای دیوانی مشغول بوده و در میان اقرآنخود شهرتی بسزا داشته و صاحب عزّت و احترام بوده است « - محقق. - 10 :1379 شادی و غمهای او در این دوران از همان نوع بوده است که اکثر مردم زمان به دنبالشان بودهاند.

همان گونه که خود ذکر میکند از مال و جاه دنیا خشنود میشده است و عمر خود را در پای نشاط و آرزوها ی دنیا گذاشته بود. »ناصرخسرو مدتی از عمر خود را در عین کسب انواع فضائل در خدمت امرا و در لهو و لعب وکسب مال و جاه گذراند، اندک اندک دچار تغیر حال شد ودر اندیشهی درک حقایق افتاد - «صفا - 1367:446؛ اما پس از سفر و راه یافتن به دربار فاطمیان و اسماعیلیه شدنش، نگاه او نسبت به مسائل مختلف دچار تغییر میشود و در این دوره، از نظر او آنچه اصل و منشأ شادیهاست، دین، خرد و علم دینی است.

در این دوران است که به انتقاد از شادی-های از نوع میگساری و مطرب و غزل خوانی میپردازد: »ناصرخسرو بآنچه شاعران دیگر را مجذوب میکند؛ یعنی به مظاهر زیبایی و جمال و به جنبههای دلفریب محیط و اشخاص توجهی ندارد و نظر او بیشتر به حقایق عقلی و مبانی و معتقدات دینی است - «همان: - 455؛ البته این بدین معنا نیست که او را شاعری غمیگن نامید؛ بلکه عوامل شادی آفرین در نظر او تغیر کردهاند. او در پی شادی پایداری بوده است که در اثر دین و خرد دینی در انسان بوجود میآید.

-1باطنگرایی در اندیشه ناصرخسرو

باطنیگرایی، از محورهای اصلی اندیشههای اسماعیلیان است. از نظر آنها » برای هر ظاهر، باطنی است. ظاهر مانند پوست است و باطن همچون مغز میباشد« - محقق. - 31 :1382 ناصرخسرو که خود یکی از مبلغان اندیشههای فاطمیان است، تفکر باطنگرایی در اکثر نوشتههایش نمود خاصی دارد. از نظر او »امور عالم بر دو قسم است: ظاهر و باطن. امور ظاهر را محسوسات گویند و امور باطنی را معقولات« - آقانوری. - 270 :1381 بر اساس همین اندیشه است که ناصرخسرو، شادی و غمها را به دو دسته لذتهای حسی و لذتهای علمی تقسیم کرده است. لذتهای حسی، ناپایدار مربوط به جسم انسان و این جهان هستند؛ یعنی جنبه ظاهر غم و شادیاند و لذتهای علمی، پایدار مختص به جان انسان و جهان آخرت هستند و جنبه باطن را تشکیل میدهند.

-2تعریف شادی و غم

در روانشناسی، غم و شادی به عنوان دو هیجان هستند که در اثر عوامل مختلف ارثی و محیطی در افراد بوجود می-آیند. شادی »باوری است که فرد بر مبنای آن به چیزهای مهمی که میخواهد و همچنین عواطف لذت بخش خاصی که این باور همراه است، دست مییابد - « ای. - 513 :1384 درحوزه اخلاق نیز غم و شادی را دو احساس میدانند که در اثر دست یافتن یا نیافتن به مطلوب در انسان بوجود میآید. »هنگامی که انسان مطلوبی دارد-که ممکن است مربوط به هر یک از ابعاد قبلی انسان باشد-اگر مطلوبش تحقق پیدا کرد، حالتی به او دست میدهد به نام»شادی« و » سرور« و هرگاه، مطلوب او تحقق نیافت و یا مطلوبی که داشت از دستش رفت، حالت دیگری به او دست خواهد داد به نام »غم« و »اندوه« - مصباح یزدی. - 342 :1376 از نظر ناصرخسرو، شادی جوهر عقل انسان است.

او بدین گونه استدلال می کندکه ثبات شادی بر اثر از بین رفتن جهل و حاصل شدن علم در انسان است و علم نیز فعل عقل است؛ بنابراین شادی جوهر عقل می باشد. اما» سرور مر جوهر عقل را گویند که جنّه المأوای جوهر اوست و دلیل بر آنک جوهر عقل شادیست، آنست که ثبات شادی بر زوال> جهل<آمده است و زوال جهل به علم است. پس پدید آمد بدین مقدمات برهانی که ثبات شادی به علمست، و علم فعل عقلست و نیز معلوم است که هیچ شادی مردم را برتر از شادی فلک نیست و فلک جز مر عقل را نیست اندر عالم، پس ظاهر شد که شادی جوهر عقل است« - ناصرخسرو-117 :1363 . - 116

لذّت-3 حسی و لذّت علمی

همان طور که ذکر شد، بر اساس بینش اسماعیلیه، هر چیزی دارای ظاهر و باطنی است که باطن از اهمیت بیشتری نسبت به ظاهر برخوردار است. بر اساس همین دیدگاه، ناصرخسرولذّت،ها را به دودسته: لذّتهای حسی و جسمی و لذّتهای علمی تقسیم کندمی و لذّت علمی را بر لذّت جسمی ترجیح میدهد: ناصرخسرو، از شادی و غمهای که در اثر عواملی مانند میگساری، مطربی و آوازخوانی، رقص، غزل و عشق بازی، جاه و مال دنیا بوجود میآیند، انتقاد کرده و آنها را لذت حسی نامیده است؛ اما لذت علمی در نظر او شادی و غمهایی است که در نتیجه دین، علم و خرد دینی در انسان بوجود میآیند. یکی از شادیهایی که ناصرخسرو همواره مورد انتقادخود قرار داده، شادی و غمهای ناشی از میگساری است. او انسانهای را که به دنبال شادیهای حاصل از مینوشی و مستی هستند، دیوانه مینامد:

گر نه دیوانه شده ستی چون سر هشیار خویش    از بخار گندی طبل پر از هپیون کنی

گاه بیشادی بخندی خیره چون دیوانگان    گاه بیاندوه بخیره خویشتن محزون کنی - همان: - 25

او، برای این که افراد را از میگساری و تفرج منع کند، میگوید این کار مختص به خران است:

تا به عصیر و سبزه شاد نباشی    خوردن و رفتن به سبزه کار حمارست - همان: - 48

یکی از علل مضموم دانستن این نوع شادی، این است که ناصرخسرو زندگی انسان در این جهان را ناپایدار میداند و معتقد است شادیهای آن دوامی ندارد؛ بنابراین باید به فرجام کار نگریست و از چیزهای سطحی مانند میگساری دوری گزید:    

خوشّ است ترا سحرگهان رفتن    وز جامه به جام اگر بننجامی

لیکن فلکت همی بفرجامد    فرجام نگر چه برجامی - همان: - 37

آن گونه که ناصرخسرو در دیوان خود نشان میدهد، گروهی برای رسیدن به شادی، به دنبال ساز و آواز بوده و از دین غفلت میورزیدهاند. او بدین گونه از این افراد انتقاد میکند:

سوی رود و سرود آسان روی لیکنت مزدوران    سوی محراب نتوانند جنبانید به بیرم

سبک باشی به رقص اندرچو، بانگ مؤذنان آید    به زانو در پدید آیدت ناگه علّت بلغم - همان: - 80

یکی دیگر از عواملی که میتوانسته انسانها را شاد کند، جاه، مقام و زر و سیم است. ناصرخسرو، شادی و غمی را که در اثر جاه و مقام در انسان بوجود میآید، جز لذت حسی برشمرده است و از کسانی که در غم مال و جاه دنیا هستند، انتقاد کرده است؛ چرا که هنگام مرگ این ثروتها هیچ سودی به حال انسان ندارد:

با لشکر و مال قوی امروز ولیکن    فردا نروی جز تهی و مفلس و خالی

کوه از غم بی باکی و طغیان تو نالد    بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی

خرسند چرا شد دلت اندر بن این چاه    با جاه بلند و همتّ عالی؟ - همان: - 43

مال و منال دیگران نمیتواند به انسان شادی ببخشد؛ بلکه انسان را نژند و غمگین میکند:

شادی و نیکوی از مال کسان چشم مدار    تا نمانی چو سگان بر در قصاب - همان: - 391

دل انسانهایی که اموالی بعد از مرگ آنها نیز به جای میماند، اندوهگین است؛ اما افرادی که سخنان ارزشمندی از آنها باقی میماند، شاد است:

دل تو زان که سخن ماند خواهدت شادست     دل کسی که درم ماند خواهدش دژمست - همان: - 409

ناصرخسرو در پاسخ به این پرسش که اگر زر و سیم و گل و صحرا خوب نیستند پس چگونه است که انسان به این عوامل شاد میشود، بدین گونه پاسخ میدهد که این عوامل از نفس کلی ایجاد شدهاند و تحت تأثیر نفس کلی هستند؛ بنابراین انسان اگر میخواهد به شادی پایدار و در زندگی وآخرت به سعادت برسد، باید نفس کلی را بشناسد که منشأ اصلی شادیها اوست:

ترا نفس کل چوبشناسی او را    نگه دارد از جهل و عصیان و نسیان

بر آن سان که رنگین گل و یاسمین را    نشانده است دهقانش بر طرف بستان

گل از نفس کل یافته است آن عنایت    که تو خوش منش گشته ای زان و شادان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید