بخشی از مقاله
چکیده:
مکتب عرفان و درویشی با تاریخ این سرزمین عجین شده است، همچنین تاثیر عرفان بر ادبیات، کاملا مشهود و انکارناپذیر است. آثار عرفانی متعدد گواه این تاثیر انکار ناپذیر بر ادبیات این مرز و بوم است. این تاثیر حتی تا ادبیات عامه که حاصل تمنیات جمعی مردم است هم ادامه داشته است. ادبیات عامهي ما مشحون از قصههایی با کرامات درویشان است. در مقالهيپیشِ رو تلاش بر این بوده است تا با بررسی شکل شناسانهي هشت قصه از مجموع قصههاي کتاب »قصههاي مشدي گلین خانم«، که دربارهي دراویش و کرامات آنهاست؛ چهرهي دقیقتري از آنها در این اثر؛ ارائه شود. درویش در اغلب این داستانها مظهر شفا، امداد غیبی ، داراي کرامات، داناي به آینده، گرهگشاي مشکلات، واسطهي رحمت خدا و... است. و در موارد نادري که درویش مظهر ریاکاري است.
واژگان کلیدي: ادبیات عامه، شکلشناسی، درویش، قصههاي مشدي گلین خانم.
-1 مقدمه
»درآمیختگی تصوف با فرهنگ این ملت بسیار عمیق است. تا آنجا که پس از تحولات زبان در یکصد و پنجاه سالهي اخیر، و تاثیرات ترجمه و زندگی تازه و در شبکهي جهانی ارتباطات قرار گرفتن، باز هم در محاورات روزانهي ما، بسیاري ارزشها و واژهها و اصطلاحات صوفیانه بی آنکه توجه کنیم، ساري و جاري و شایع و رایج است. پس عجیب نیست که سایهي درویش، بر افسانههاي عامیانه نیز سنگینی میکند و درویش اینجا و آنجا حضور چشمگیري دارد. - «قراگزلو: - 1384 در ادبیات عامه به دلیل اهمیت، ارزش و جایگاه اجتماعی خاص صوفیان به داستانهایی با وصف کرامات درویشان بر میخوریم. این قشر در میان مردم از ارزش خاصی برخوردار بودهاند و غالباً این قشر »نماد اعتماد و توکل بر خدا و رهایی از بندگی قدرت، منزلت، ثروت اند.«
2-1درویش
واژهي درویش در لغتنامهي دهخدا به اینگونه شرح داده شده است »:خواهنده از درها. گدا. سائل یعنی گدایی که با آواز خوش، گاه پرسه زدن شعر بخواند. فقیرانی که گدایی کنند و در آنگاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امثال آن بر پشت دارند و موي سر دراز و آویخته و موي ریش و سبلت ناپیراسته و ژولیده دارند. کلمه در اصل درویز بوده به معنی آویزنده از در.. بعضی محققان نوشتهاند که درویش در اصل »دریوز« بوده و یوز صیغهي امر است از یوزیدن که به معنی جستجو کردن است. و چون اطلاق این لفظ بر خدارسیدگانِ گوشهنشین صادق نمیآید و زیبا نمینماید، لهذا فقیر صاحب معرفت را به جهت تمیز درویش به ضم دال باید گفت؛ در اینصورت مرکب باشد ازد»ر«، که به معنی مروارید است و »ویش« که در اصل واش بود مزید علیه وش که کلمهي تشبیه است - از غیاث - در قدیم درویشان برخلاف زمان ما که موي و ریش دارند، موي عننگ میستردهاند. .. || زاهد، تارك دنیا، گوشهنشین، قلندر، صوفی - از ناظمالاطباء - آنکه بی اعتنا به رسوم و تجملها و مال و نظایر آن باشد.
بی اعتنا به دنیا و مال و قواعد و قوانین بشري. فقیر صوفی که غالبا از متعلقات دنیوي به اندك مایه قناعت میکند. بالمحاله از قید تعلقات کناره میجوید و حتی گاه از باب تحقیر و تهذیب نفس و نه به داعیهي حرص مال یا عدم توکل و آن هم براي رفع ضرورت به دریوزگی و سوال نیز تن میدهد. اخوان طریقت و سالکان طریق و تمامضاياع سلاسل صوفیه نیز عموماً به نام درویش خوانده میشوند و نیز این لفظ در اول نام مشاهیر صوفیه به منزلهي یک عنوان استعمال میشده است. - «دهخدا، - 9400 :1373 دهخدا در ادامهي تعریف درویش به نقش او در در قصههاي عامیانه اشاره میکند و میگوید: »در قصههاي عامیانهدرویش غالباً فرستادهي غیبی، مظهر رحمت الهی و در بعضی موارد واقف به رموز سحر و جادو شناخته میشود. - «همان: - 9402
3-1 شکلشناسی
فرمالیسم که شیوهاي فکري است در جستجوي اجزا یا عناصر اصلی تشکیل دهندهي هر اثر یا هر جسم. - کلیگز،. - 49 : 1388 فرمالیسم هر مجموعه و اثري را به کوچکترین اجزاي سازندهي آن تجزیه میکند. »آنها در هر حوزهاي در جستجوي اجزا، یا بخشهاي بنیادینی هستند که هر نظامی را کشف کنند. همهاش همین است. تحلیل ساختارگرا هدفی فراتر از رابطهي متقابل اجزا و قوانین ندارد. - «همان: - 49 سرامیدر مقدمهي »