بخشی از مقاله
یک شاکله علمی نظاممند
مقصود از نظام مندی در یک علم آن است که هر عنصر در جای اصلی خود قرار گرفته باشد. پیشفرض این سخن آن است که در شاخه خاصّ علمی مورد بحث نوعی ترتب و وابستگی بین باب های مختلف آن رشته وجود دارد . برای نمونه، ممکن است گفته شود در علم فقه چنین ترتبی وجود ندارد و برای مثال هیچ یک از باب های نماز، روزه، زکات، خمس و ... نسبت به هم ترتب و وابستگی ندارد. ممکن است در یک رشته علمی اینگونه باشد و ترتبی وجود نداشته باشد. هرچند در همین رشته فقه بهنظر می رسد که بین طهارت از یکسو و نماز و روزه و حج از سوی دیگر ترتب وجود دارد . اما به هر حال، در برخی از رشته ها این ترتب و وابستگی روشن و واضح است و بنابراین باید بهصورتی نظاممند سامان یابند.
گفته شد که یک ساختار نظام مند ساختاری است که در آن هر عنصری در جای مشخص خود قرار گرفته باشد. از این تعریف برمی آید که یک ساختار نظاممند دارای دو ویژگی است:
. 1 همه عناصر لازم را در خود دارد و حلقه مفقودهای ندارد . اگر در یک هشاکل نظاممند یک یاچند عنصر مفقود باشد کلّ نظام بههم میریزد و درواقع آن شاکله نظاممندبودن خود را ازدست میدهد. پس جامعیت لازمه نظاممندی است.
.2 هریک از این عناصر باید در جای خود قرار گرفته باشند و اگر یک عنصر در جای خود قرار نگرفته باشد کلّ نظام بههم می ریزد . می توان یک ساختار نظام مند را با پازلی مقایسه کرد که از روی نقشه یک کشور ساخته شده و نقشه استان ها یا شهرهای این کشور اجزای این پازل را تشکیل می دهند . آیا برای مثال، می توان جزئی از این پازل را که مربوط به شمال این کشور است در قسمت جنوبی این پازل جا داد؟ اگر چنین شو د هم جنوب و هم شمال و
درواقع کلّ پازل بههم میریزد.
بهنظر میرسد از این دو ویژگیِ نظاممندی، دومی اصل و اولی لازمه آن است. لازمه اینکه هر چیزی جای خود قرار گیرد این است که همه عناصر موجود باشند.
نظاممندی کلام اسلامی
حال سؤال این است که آیا کلام اسلامی نظاممند است؟ پاسخ منفی است . چرا که در کلام اسلامی هیچیک از دو ویژگی نظاممندی رعایت نشده است:
.1 کلام اسلامی حلقههای متعدد مفقوده دارد؛ حلقههایی که بسیار اساسی و مهم هستند. البته در اینجا مقصود از کلام، بخش الهیات بهمعنای اخص است که درحقیقت به اصول دین اسلام می پردازد. درواقع در این علم به اصول دین اسلام به همان ترتیب پرداخته شده است و مذاهب اسلامی هم پس از این اصول، یعنی توحید، نبوت و معاد، به اصول مذهب خود پرداخته اند و برای مثال، شیعه مباحث عدل و امامت را نیز به آنها افزوده است . این نکته باعث شده است که علم کلام با علم اصول دین مساوی گرفته شود.
اما نباید اینگونه باشد و علم کلام باید به همه ابعاد عقیدتی دین بپردازد . اگر بگوییم علم کلام فقط به اصول دین می پردازد، پس آموزههای عقیدتی مهمّ دیگری از این علم بیرون می مانند که بنابراین باید علم دیگری برای پرداختن به آنها ایجاد شود و این شایسته نیست. اصول یک دین آموزههایی هستند که آن دین را از سایر ادیان متمایز می سازد و اصول مذهب آموزه هایی هستند که مذهبی خاص را از سایر مذاهب آن دین متمایز می کند.
اما این آموزه ها هم ه آموزههای یک دین نیستند و اینکه آموزه ای جزو اصول دین یا مذهب قرار گرفته استضرورتاً بهمعنای این نیست که این آموزه نسبت به آموزه های دیگر اهمیت بیشتری دارد. برای مثال، » عدل الهی « از اصول مذهب »شیعه امامیه « است آیا این ضرورتاً به این معنا است که »عدل الهی« از »علم الهی«، »حکمت الهی« و ... مهم تر است؟ واضح است که اینگونه نیست . یک زمین ه تاریخی باعث شده است که » عدل خداوند« جزو اصول این مذهب قرار گیرد و آن اینکه لازمه اعتقادات برخی از مذاهب دیگر اسلامی نفی عدالت خداوند به نظر آمده است.
بنابراین، علم کلام به اصلاحات ساختاری نیاز دارد. درواقع باید این علم را از اختصاص به اصول دین خارج کرد و موضوع آن را »آموزههای عقیدتی دین « قرار داد . اگر چنین شود حلقه های مفقوده خود را پیدا می کند. این حلقه های مفقوده عبارتاند از:
الف دین: قبل از بحث از اولین بحث کلامی، که خداشناسی است، باید بحث دیگری درباره اصل دین مطرح شود . مسائل بسیار زیادی هستند که باید در کلام مطرح شوند و با اصل دین مرتبط هستند. بسیاری از شبهاتی که امروز مطرح شده اند و پاسخ می طلبند، مربوط به این بخش هستند . مسائل مهمی از قبیل منشأی دین، زبان دین، علم و دین و بحث های متعدد دیگری که باید در این بخش بحث شوند. اولین بحثی که در کلام اسلامی بحث می شود این است که »چرا باید خدا را شناخت؟ « اما بهنظر می رسد که قبل از این سؤال، یا بهجای آن، باید این سؤال مطرح شود که »چرا باید دیندار بود و چرا باید درباره دین مطالعه کرد؟.«
ب جهان: با نگاهی گذرا به آیات و روایات اسلامی درمییابیم که اصل مورد تأکید این متون آن است که انسان ازطریق جهان باید به خدا برسد . مقصود از » جهان« معنای اعم آن است که شامل خود انسان هم می شود. آنچه مکرر در این متون دیده می شود این است که باید از آیات و نشانه ها به خدا رسید و او را شناخت. این آیات و نشانه ها در جهان وجود دارند؛ پس قبل از بحث از خدا باید جهان را شناخت. جهان مادی ما چگونه جهانی است؟ آیا »ممکن« است یا »واجب«؟ آیا »حادث« است یا »قدیم«؟ آیا اصل »علیت« بر آن حاکم است؟ آیا جهان نیکو خلق شده است؟ و ...
بحثهای اینگونه گاهی در لابهلای آنچه »الهیات بهمعنای اعم « خوانده میشود مطرح شده اند. اما »جهانشناسی « خود یکی از اعتقادات مهم است و نیز مقدمه بحث خداشناسی است.