بخشی از مقاله
چکیده:
اقتصاد اسلامی مجموعهای از معارف است که یک هدف مهم را دنبال میکند و آن هدف، فراهم کردن مقدمات و شرایط اقتصادی برای پیشرفت و حرکت انسان به سوی کمال مطلق یا همان نهایت عبودیت است. با این حساب، اقتصاد اسلامی به عنوان یک سیستم کلی، دو بخش خواهد داشت: یک بخش معرفتی و یک بخش رفتاری. در همین زمینه از مهم ترین قواعد مکتبی رفتارساز، قاعده عدالت است. لزوم توجه به عدالت و عدالت اقتصادی موضوعی است که بیش از هر چیز در ادیان الهی و به خصوص دین اسلام بدان پرداخته شده است که وجود آیات و روایات متعدد در این زمینه دلیل بر این مدعا است.
بنابراین ما در این مقاله با جمعآوری و تحلیل هر چند مختصر این مفهوم، ابتدا به بررسی کلی آن و ویژگی های عدالت در معارف بشری، پرداختیم و در ادامه، جایگاه و اهمیت عدالت در اقتصاد اسلامی، دیدگاه اسلام در مورد عدالت اقتصادی را بیان کردیم و پس از برشمردن انواع عدالت اقتصادی، به مهمترین معیارهای عدالت اقتصادی رسیدیم: حفظ جایگاه قوامی اموال - محصولات نهایی - در مصرف، حداکثرسازی قابلیت تولید و نمو منابع تولید، حق برخورداری برابر و عادلانه از منابع و ثروتهای طبیعی، رعایت قواعد سهمبری عوامل تولید، رفع نیازهای اولیه همگان - تأمین و توازن اجتماعی - .
-1 مقدمه
اقتصاد اسلامی ماهیت و مجموعه ای از معارف است که یک هدف مهم را دنبال می کند و آن هدف، فراهم کردن مقدمات و شرایط اقتصادی برای پیشرفت و حرکت انسان به سوی کمال مطلق یا همان نهایت عبودیت است. با این حساب، اقتصاد اسلامی به عنوان یک سیستم کلی، دو بخش خواهد داشت: یک بخش معرفتی و یک بخش رفتاری.
از مهم ترین قواعد مکتبی رفتارساز، قاعده عدالت است. عدالت به عنوان یکی از اهداف رسالت انبیاء الهی و تشریع، در سلسله طولی مقاصد خلقت قرار میگیرد. در این معنا عدالت از اهداف میانی جهت تحقق هدف غایی خلقت - کمال عبودیت انسان - است.
بدین لحاظ هرگونه رفتار یا وضعیت فردی و جمعی را میتوان در تطبیق با مفهوم عدالت، هم راستا با اهداف غایی خلقت و یا مخالف با آن ارزیابی نمود. این معیار علاوه بر فراهم نمودن امکان آسیب شناسی و ارزیابی، الگویی در هدایت فراهم مینماید که اجرای اقتضاءات آن در شرایط زمانی متغیر موجب طراحی سازمان و رفتاری میگردد که مجموعه آن با عنوان نظام اقتصادی اسلامی شناسایی میشود.
اهمیت این مبحث ما را بر آن داشت که با روش توصیفی-تحلیلی به تبیین مفهوم عدالت اقتصادی بپردازیم. و در آن تلاش شده است مبتنی بر تعریف حضرت امیر علیه السلام از عدالت - اعطاء کل ذیحق حقه - تعریفی عملیاتی و کاربردی از مفهوم عدالت اقتصادی ارائه گردد و ضمن بیان زیر معیارهای آن، به چنین سؤالاتی پاسخ داده شود: عدالت در معارف بشری به چه معناست؟ عدالت در اندیشه اسلامی چه مفهومی دارد؟ عدالت اقتصادی به چند دسته تقسیم میشود؟
لازم به تذکر است که با توجه به هدف این نوشتار - فراهم نمودن مبنایی برای تحلیل کاربردی معیارهای رفتار اقتصادی مکتبی - و نیز با توجه به کوتاهی مجال، به تعریفی ساده و قابل فهم از عدالت اقتصادی- که امکان طراحی معیارهای ملموس برای ارزیابی و هدایتگری رفتاری را داشته باشد- اکتفا شده و نگارنده از ورود به عرصه های مفهومی و فلسفی پیچیده و موضع اختلاف پرهیز نموده است. سادگی این نظریه عدالت اقتصادی به جهت وجه مقدماتی نوشتار حاضر، در ارائه بیانی اولیه از نظریه اقتصاد اسلامی راهگشا خواهد بود؛ لکن توسعه نظریه مذکور مستلزم دقت نظر بیشتر و انجام مطالعات گستردهتر در این زمینه است.
-2 جایگاه عدالت در معارف بشری طول عمر عدالت، به میزان طول عمر آفرینش انسان است؛ چرا که حسن ذاتی عدالت از روز اول خلقت برای بشر قابل درک بوده است. همه نخبگان فکری، صاحبان اندیشه و ادیان الهی به ویژه دین اسلام، بر تحقق عدالت در همه ابعاد زندگی تأکید فراوان دارند؛امّا هیچ گاه بین نخبگان و مکاتب فکری در خصوص این مفهوم، روش ها و طرق تحقق آن توافقی حاصل نشده است.
عدالت، مفهومی کلی است که برداشت های متفاوت و فراوانی درخصوص آن وجود دارد. این برداشت ها در ادوار مختلف دچار تحولات و تغییراتی نیز گردیده است. اندیشمندان غیرمسلمان علوم اجتماعی و انسانی، از دوران پیش از یونان باستان تا به امروز، تقریرات فراوانی در خصوص معنای این کلمه ارائه نموده اند. در چین باستان 551 - تا 479 پیش از میلاد - ، عدالت به مفهوم "درستکاری" و "اطاعت مردم از فرمانروا" و چندی بعد، "ملکه احترام به سایرین" به کار میرفته است.
افلاطون 427 - تا 347 پیش از میلاد - عدالت را به معنای "با فضیلت بودن"، هماهنگی فردی - روانی - و هماهنگی اجتماعی به کار برده است. در دیدگاه ارسطو 364 - تا 322 پیش از میلاد - عدالت با مفهوم "برابری و میانه روی" تعریف میشود. در انجیل مفاهیمی ازجمله "عدالت در قضاوت" و "فضیلت"، به مفهوم عدالت گره خورده اند. آگوستین 354 - تا 430 میلادی - عدالت را "ساماندهی درست همه چیز بر مبنای عقل" تعریف میکند.
توماس هابز 1588 - تا 1979 میلادی - در آستانه عصر مدرنیته عدالت را مترادف "پایبندی انسان ها به قراردادها" تعبیر میکند. فیلسوف آلمانی ویلهلم لایبنیتس 1646 - تا 1716 میلادی - عدالت را "چیزی جز آنچه با خردمندی و خیر مطابق باشد" نمیداند.
آدام اسمیت 1723 - تا 1790 میلادی - عدالت را با مفاهیمی ازجمله "نیاز، توانایی و تناسب" در هم میآمیزد. جان استوارت میل 1806 - تا 1873 میلادی - عدالت را "مطابقت با قانون" تعریف میکند. کارل مارکس 1818 - تا 1883 میلادی - عدالت را به معنای "کار به قدر توان و بهره برداری به قدر نیاز" تعبیر میکند.
هنری سیجویک 1838 - تا 1900 میلادی - عدالت را به معنای "برقراری حکومت قانون" مطرح میکند. در دوره معاصر، جان رالز 1921 - تا 2002 میلادی - با تفکیک مفاهیم عدالت فرد، عدالت قوانین و عدالت نهادهای اجتماعی، عدالت را به مفهوم "توزیع مناسب سودها و زحمتهای اجتماعی" میداند.
اندیشمندان مسلمان نیز مفهوم عدالت را از زوایای متفاوت و متعددی مورد بحث قرار داده اند. در نظریه ابونصر محمد فارابی 257 - تا 339 قمری - چند تعریف برای عدالت قابل شناسایی است:
الف - عدالت، خصیصه ماهوی نظم حاکم در کائنات؛
ب - عدالت به معنای ایفای اهلیت و استعدادها و رعایت استحقاق ها و سلسله مراتب و عدم ترادف با برابری مطلق؛
ج - عدالت، به معنای فضیلت و ملکه اخلاقی در فرد برای عمل به فضایل اخلاقی نسبت به دیگران؛
د - عدالت و نظریه اعتدال و ملکات متوسطه؛
ه - عدالت، به معنای تقسیم مساوی خیرات مشترک عمومی؛
و - عدالت، هدف قوانین مدینه. در یک جمله میتوان گفت که عدالت از نظر وی توزیع اصولی نیازهای اساسی مردم است و حکومت وسیلهای برای تحقق عدالت قلمداد میگردد.
خواجه نصیرالدین طوسی 597 - تا 672 قمری - عدالت طبیعی- مدنی را یکی از دو رکن سیاست میشمارد. او عدالت را هیئت نفسانی میبیند که از آن هرچه ناموس الهی - سنت طبیعت - میخواهد، صادر میشود؛ زیرا معیار طبیعت مقدر مقادیر و معین اوضاع و اوساط است... و قواعد عدالت، قوانینی است که با هدف به کمال رساندن افراد جامعه همه قوای سیاسی، اقتصادی و نظامی را در یک هماهنگی و تحت یک رهبری حکیمانه جمع کند.
نخستین رویکرد عبدالرحمن بن محمد بن خلدون الحضرامی تونسی 732 - تا 808 هجری قمری - - مشهور به ابن خلدون- به عدالت متأثر از نگرش متفکران سیاسی پیش از اوست. وی به سیاست شرعی اذعان دارد و آن را سیاست مبتنی بر احکام شریعت تعریف میکند. به نظر ابن خلدون، کامل ترین عدل پس از اجرای سیاست شرعی میتواندتحقّق یابد. سید قطب 1324 - تا 1387 هجری قمری - عدالت را حقیقتی فرعی در اسلام میداند و در این باره مینویسد: ما پیش از درک طرز فکر کلی اسلام درباره »هستی، زندگی و انسان« هرگز نمیتوانیم حقیقت عدالت اجتماعی در اسلام را بفهمیم، زیرا عدالت اجتماعی چیزی جز یکی از فروع این اصل بزرگ، که تمام تعالیم اسلام بدان برمیگردد، نیست. وی معتقد است وقتی ما این طرز فکر کلی را که در واقع نظریه اسلام درباره جهان و زندگی و انسان است فهمیدیم، مبانی اساسی آن را درباره عدالت اجتماعی در اسلام درک خواهیم نمود.
مبحث عدالت از دیدگاه امام خمینی - ره - با تأکید بر صلاحیت زمامدار مطرح میشود. زمامدار باید از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد. کسی که میخواهد حدود جاری کند یعنی قانون جزای اسلام را به مورد اجرا گذارد،متصدّی بیتالمال و خرج و دخل مملکت شود و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد باید معصیتکار نباشد: »و لا ینال عهدی الظالمین« خداوند تبارک وتعالی به جائر چنین اختیاری نمیدهد. زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیات ها و صرف صحیح آن و اجرای قانون جزای عادلانه رفتار نخواهد کرد و ممکن است اعوان وانصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید و بیتالمال مسلمین را صرف اغراض شخصی و هوسرانی خویش کند.
از نظر ایشان هدف بعثت انبیا به طور کلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان پذیر است. خواه، نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم - ص - و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند