بخشی از مقاله
چکیده
بازگشت به اصل - نوستالژی - یعنی حس دلتنگی و حسرت انسانها به گذشته و به آن چیزهایی که در زمان حال آنها را از دست داده اند. نوستالژی یک اصطلاح روان شناسی است، به معنای رفتاری که ناخودآگاه در میان شاعر یا نویسنده بروز کرده ومتجلّی میشود. تقریباً تمامی نویسندگان و شاعران در آثار خود به نوستالژی و دلتنگی های حاصل از آن بهطُرق گوناگون اشاره کرده اند.
مولانا از جمله عارفانی است که از درد جدایی مینالد و این درد و حس دلتنگی هیچ وقت او را رها نکرده است. عشق بازگشت به اصل در اکثر اشعارش نمایان است و با استفاده از تمثیلهای گوناگون به بیان این مسأله پرداخته است. در این مقاله این موضوع را در دفتر اول و دوم مورد بررسی قرار داده ایم، تا با واکاوی ابیات و حکایتها منجر به شناخت بیشتر و بهترجنبههای عرفانی شخصیت مولوی شده و نتایج زیبایی را در برداشته باشد.
مقدمه
بازگشت به اصل، مفهومی بس درخشان است که نظر بسیاری از عرفا را به خود جلب کرده است. اندیشه ی بازگشت به موطن اصلی از نظر عرفانی، صعود، از خود بیگانگی نفس، بی معنایی وجودی، رسیدن به منشأ اصلی انسانی، هدف کلی هر عارفی میباشد.
»دور افتادن روح از آفریننده اش و شوق بازگشت به خالقش باعث آفرینش تصانیف جالب و زیبایی در ادبیات توسط شعرا و نویسندگان گشته است.
شعرای عارف فارسی زبان مسأله ی »بازگشت به موطن اصلی« -که شامل مراحل اصل و منشأ انسان، جدایی از اصل، و وصل مجدد است- را به زیباترین وجه در اشعار خود به نمایش گذاشته اند که مولوی یکی از بارزترین این شعرا به حساب میآید.
بسیاری از اشعار مولانا حکایت و شکایت انسان سرگشته ای است که از نیستان -حقیقت وجود و اصل اوست- جا مانده و آرزوی بازگشت و وصل مجدد را دارد.
نیستان مولوی شرح حال آدمی است که از اصل خود دور مانده و مدام از این جدایی مینالد و هدفش بازگشت به موطن اصلی خود میباشد.
»مولانا تمام دوگانگیها را به علت اسیر شدن انسانها در عالم رنگها و نیندیشیدن به مبدأ اصلی میداند.
به عقیده ی مولانا هر کس از این رنگ و ریاها فارغ شده و »به دنیای بی رنگی وارد شود، به موطن اصلی پای نهاده است و در آن جا است که موسی و فرعون با هم با هم آشتی کرده اند
معنای لغوی نوستالژی
»این واژه فرانسوی از دو سازه ی یونانی nosto " nostos یا nost به معنای زادبوم یا بازگشت به خانه و algta، algos یا log به معنای رنج، آروز و حسرت است. - «باطنی، :1368ذیل واژه ی نوستالژی - براین اساس »آرزوی طاقت فرسای بازگشت به خانه و دیار میتواند معنای اولیه و کلی نوستالژی باشد. -
معنای اصطلاحی نوستالژی
»اشتیاق مفرط برای بازگشت به وضعیت و دوره از دست رفته، غم غربت، حسرت گذشته و دلتنگی، متداول- ترین معنای این اصطلاح در مأخذ مختلف اند.
نوستالژی را از جنبههای مختلف سرشتی و روانی انسان میدانند و مربوط به دنیای روان شناسی که پس از ورود به ادبیات، موجد ترسیم حسرت آمیز گذشته توسط نویسنده یا شاعر میشود.
»نوستالژی که در حقیقت با »هبوط« آغاز می شود، نمونه ی اصلی و نخستین یا کهن الگوی دارد که آدم و حوا هستند تجربههای عرفانی انسانهای نخستین که از تمایل به بازیافتن آزادی و رستگاری پیش از هبوط سرچشمه میگیرد، دنباله ی همین دلتنگی نخستین است و فاش کننده ی نوستالژی بزرگ بهشت.. - «الیاده، - 64 :1374 یاد آور بیت حافظ:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود // آدم آورد درین دیر خراب آبادم
نوستالژی و ادبیات
نوستالژی از موضوعات روان شناسی میباشد که وارد ادبیات شده است. در بررسی های ادبی به گونه ای از نگارش ها اطلاق مییابد که بر پایه ی آن شاعر یا نویسنده در اشعار یا نوشته های خود دنیایی از خاطرات گذشته را که به ذهن دارد، یا سرزمینی را که یادش را در دل دارد، پرحسرت و دردآلود ترسیم می کند و به قلم میکشد.
یکی از مهم ترین مصادیق نوستالژی، دوری و فاصله گرفتن از وطن است. اولین و عمومی ترین مفهومی که با شنیدن واژه ی وطن به ذهن می رسد، مفهوم »زادگاه« ومحلّ» پرورش« است. این تعبیر اولین تعبیر پیشینیان ما از این کلمه هست. به این ترتیب که«تلقی قدما از وطن به هیچ وجه همانند تلقی ای نیست که ما بعد از انقلاب کبیر فرانسه از آن داریم. وطن ...دهی و شهری بوده که در آنمتولّد شده بودند.
مولوی، نوستالژی و مثنوی معنوی
مولوی یکی از سردمداران شعرای عرفانی ایران، نمونه ی بارزی از شاعرانی است که به مسأله ی نوستالژی دراشعارش اشاره کرده است. مولانا در اشعارش حزن دلتنگی را به حلاوت بازگشت گره می زند و نام مبدأ را در کنار مقصد ذکر میکند تا ضمن یادآوری باورها، به گسست ناپذیری آنها بر نگاه امیدوارانه ی شعرسنّتی عرفانی به مقوله غربت نسل بشر در دنیا تأکید کرده باشد. مفاهیم متناقض نما که ساختار نوستالژی را پیچیده می کند، در شعر مولانا به اوج خود می رسد: انسان ناچیز است و در عین حال عالی مقام؛ چرا که اصل جسمانی، حقارت آفرین است و زاد بوم روح تعالی بخش.
مولانا در اثر بزرگ خود- مثنوی معنوی - بارها و بارها در ضمن اشعارش به موضوع نوستالژی توجه داشته است.
»مثنوی آغازی دارد سرشار از دلتنگی و حسرتی عمیق که برجوشیده از داشتن ریشه ای است در گذشته فرامادی، این ریشه روح را به زادبوم عرفانیش پیوند میدهد و او همواره با روزگار پیوستگی اش به روح الهی باوری که از تشریف نَفَختُ فیه مِن روحی اعتبار میگیرد با الست و ازل با دنیای پیش از هبوط یا پیش از پیوستن روح به کالبد مربوط نگاه میدارد.
حسرت جدا ماندن از اصل، بزرگترین و پرنمودترین دلتنگی مولاناست برای گذشته، گذشته ای فراتر از نشانه های زمانی و مکانی این دنیا. و اگر این گونه از دلتنگی را، تنها اندوه حسرت آمیز مولوی در اشعارش بدانیم، اغراق نکرده ایم .چرا که تمام اشعار مثنوی روایت همین احساس استحتّی. اگر گاه آن را به صورت آشکار نشان نداده باشد، جلوههای این دلتنگی بزرگ در سرتاسر مثنوی مشهور است. مثنوی مولانا عرصه ی ظهور ژرفترین دلتنگیهای عاشقانه ی اوست. بازگشت مولوی مانند دلتنگی او بسیار عاشقانه است. از منظر بینش او تنها به وطن باز نمی گردیم