بخشی از مقاله
چکیده :
عقل سایسی شیعه فراز و فرودهای فراوانی داشته است ولی در این مقاله سعی شده است شکل گیری آن را تحت چارچوب تعریف لالاند از عقل مورد بررسی قرار گیرد بر اساس این چارچوب عقل برسازنده که عقلی مختص هر عصر و دوران است اندیشه سیاسی شیعه شکل می گیرد و سپس دچار افتراق اصوایون و اخباریون می گردد و پس از پیروزی اصولیون ، با ورود اندیشه مدرن همآوردی دیگری بین این دو اندیشه شکل می گیرد که هر یک از این دو اندیشه در صدد غلبه بر دیگری می باشد و در نهایت با اعدام شیخ فضل االله نوری نهضت مشروطه نیز قربانی این تقابل می گردد.
مقدمه :
اندیشه سیاسی بعنوان شاخه ای مستقل از فعالیت فکری ، یک افزوده نسبتا جدید به فرهنگ اسلامی است و اغلب مسلمانان تحت حکومت رژیمهای مستبد ، آزادی های اساسی را برای ابراز عقیده نداشته اند و همین موجب عدم شکوفایی اندیشه سیاسی در کشورهای اسلامی گردید البته از طرف دیگر مسلمانان بندرت سیاست را جدا از سایر علوم و معارف وابسته به آن مطالعه می کردند.فقط بر اثر ضربه و تکان تعدیات نظامی ، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اروپائیان مسلمانان آغاز به نگارش آثار جداگانه در مورد مباحث سیاسی نمودند
یکی از علل اساسی و مهم آغاز عصر مدرنیته در غرب ، رنسانس دینی و رهایی از فضای خشکی که آیین اسکولاستیک کلیسا بوجود آورده بود ،می باشد و این رهایی که با لوتر آغاز شد بزودی از عرصه دین فراتر رفت و به عرصه اقتصاد و صنعت و کشاورزی و فرهنگ و فلسفه و... وارد شد و بسرعت گسترش پیدا کرد و همه ابعاد زندگی انسان را فراگرفت.
ورود به عصر مدرن در جهان غرب بسیار پر شکوه بود بقدری این واقعه بزرگ و عظیم بود که نتوانست در غرب محدود بماند و لاجرم برای دستیابی به منابع جدید و بازار فروش به تمامی جهان گسترش یافت و ورودش به نقاط دیگر چالش بر انگیز بود و مکانهای جدید را وادار به واکنش کرد زیرا جهان مدرن با خود عقلانیت و ارزشهای جدیدی را همراه داشت و در صدد تغییر نگرش و برتری و استیلا بر اقصی نقاط جهان بود و همین موضوع باعث گردید که به ارزشها و عقلانیت سنتی و قدیم حاکم بر جوامعی که به آنها ورود پیدا می کرد حمله نماید و سعی در تحمیل نوع نگاه خود به جوامع مغلوب داشت و البته یکی از خصوصیات دنیای مدرن همین است که برتری جو و قدرت طلب است و سعی در بدست آوردن و استثمار در جهت تامین منافع خود را دارد و این استثمار روزی طبیعت را غارت می کند و روزی دیگر جوامع متصرفه جدید را کشورهای سنتی که مورد حمله غرب قرار گرفته بودند توان مقابله نظامی و دفاع از خود را نداشتند و بسیاری از آنها مستعمره شدند یکی از کشورهایی که مستعمره نشد ، ایران بود و در کشورهایی که مستعمره نشدند مقاومت فکری بیشتری در برابر فرهنگ غرب صورت گرفت و این جوامع سعی نمودند در برابر مفاهیم جدید به مقابله بپردازند و برای این منظور به اندیشه ورزی پرداختند تا از ارزشها و مفاهیم خود دفاع نمایند.
ورود جریان فکری غرب به ایران موجب پیدایش چهار نوع جهت گیری نسبت به آن شد:
-1 هواخواهان بی قید و شرط نظامهای غیر دینی مانند آخوند زاده و طالبوف
-2 سکولارهای محافظه کار و اهل توافق مانند ملکم خان و مستشارالدوله
-3 نوگرایان مذهبی محافظه کار مانند شیخ فضل االله که حداکثر درخواستشان عدالتخانه بود
-4 مذهبی های علاقمند به تغییرات بیشتر مانند آخوند خراسانی و نایینی
تحلیل سامان گفتارهای نظری در عصر مشروطه کار آسانی نیست ، ابتدا باید پدیده ها را در ظرف زمانی و مکانی و امکانات خود گذاشت و آنگاه آنها را مورد بازبینی و ارزیابی قرارداد.
به همین دلیل ابتدا خلاصه ای از دوران قاجار را مورد بررسی قرار خواهیم داد البته تاریخ اندیشه در این دوران و از سوی دیگر چون بحث ما علمای شیعه است به بررسی تغییر نگرش عقلانی در بین شیعیان خواهیم پرداخت
چهارچوب نظری :
چون در این مقاله بحث ما در مورد عقل و عقلانیت و اندیشه ورزی جامعه ایرانی در برابر مفاهیم جدید غربی و اندیشه ورزی علمای ایرانی در انقلاب مشروطه می باشد تعریف عقل و اندیشه ورزی از اصول کار می باشد به همین منظور از تعریف و تقسیم بندی عقل از دیدگاه لالاند استفاده می نمائیم .
از دیدگاه لالاند عقل از دو قسم تشکیل شده است :
1. عقل برسازنده یا کنشگر یافاعل - - La raison constituante
2. عقل برساخته یا متعارف - - La raison constituee
»منظور لالاند از عقل برسازنده ، فعالیت ذهنی ای است که اندیشه به هنگام بحث و پژوهش به آن می پردازد و مفاهیم را شکل داده ، و مبانی را پی ریزی می کند به عبارتی خردی که انسان در پرتو آن قادر است از فهم بین روابط بین اشیا ، مبادی کلی و ضروری را استخراج نماید که در نزد همه مردم یکسان است -
در تعریف فوق بخوبی مشاهده می گردد که عقل برسازنده بنیاد اندیشیدن است و به عبارت دیگر پایه تفکر می باشد و در همه انسانها یکسان می باشدو بنوعی در همه اعصار و زمانها نیز ثابت است و همان قوه ناطقه می باشد که تفاوت بین انسان و حیوان است با این اوصاف این نوع عقل برای این مقاله که روندی مقایسه ای دارد کاربردی ندارد و توانایی نشان دادن تفاوتها را ندارد زیرا این عقل با تعریف لالاند در بین همه انسانها و در همه اعصار یکسان است .
اما قسم دوم که همان عقل بر سازنده است از نظر لالاند دارای تعریف زیر می باشد:
» مجموعه ای از مبادی و قواعدی است که در استدلالها به آن تکیه می کنیم ، که علیرغم گرایشی که به وحدت دارند، از عصری به عصر دیگر متفاوتند عقل برساخته و تا حدودی متغیر ، همان عقلی است که در دوره معینی از تاریخ وجود دارد و اگر از آن به شکل مفرد - عقل - سخن گفتیم ، می بایست دریافت ما از همان عقلی باشد که در زمانه و نمدن ما وجود دارد
در این قسم از عقل ما می بینیم که تفاوتهای مکانی و زمانی در شکل گیری آن بسیار موثر است و بنوعی می توان گفت که این همان عقل زمانه ای است و در هر عصری مشخصات خود را دارا می باشد و این عقل است که به زمان و مکان وابسته است و مشخصات زمانی و مکانی را در خود جای داده است و این نوع عقل در هر عصری رایج و حاکم است.
عقل برساخته مجموعه ای از قوانین و اصول پذیرفته شده در برهه ای از تاریخ است که انسانهای آن عصر در استدلالات خود از آن استفاده میکنند و آن عقل برساخته تاریخی در زمانه خود دستگاه مفهومی است که بر جامعه تسلط دارد و جامعه در استدلالهای خود بر آن تکیه می کند.
بابررسی تعاریف لالاند از دو مفهوم عقل برسازنده و عقل برساخته به این نتیجه می رسیم که عقل برسازنده در میان همه انسانها مشترک است و وجه افتراق انسان و حیوان است و همان قوه ناطقه می باشد و این نوع عقل نمی تواند تفاوتهای فکری و اندیشه ای میان انسانها و جوامع را بیان نماید و در مورد آنها حکم صادر سازد.
ولی عقل برساخته که زمانه ای است و وابسته به زمان و مکان شکل گیری خود است و بر عکس عقل بر سازنده در همه اعصار و جوامع ثابت نیست و از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است و مشخصات و مختصات حاکم بر یک جامعه و تمدن بر آن موثر است .
این نوع از عقل است که برای مقایسه و نمایاندن تفاوتها و شباهتها به کار می آید و با استفاده از این نوع عقل است که می توان نحوه اندیشیدن در دو جامعه باتکیه بر تفاوتها و شباهتها را مورد بررسی قرارداد.
عقل برساخته دستگاهی مفهومی است که مختصات و مشخصات هر جامعه در ساخت آن موثر است و از طرف دیگر جامعه نیز از آن تاثیر می پذیرد و ارتباط این دو دوطرفه است .
پس مراد ما در اینجا عقل برساخته می باشد که زمانه ای و وابسته به مکان است و برای فهم عقل برساخته باید زمانه مورد نظر و مفاهیم اصلی حاکم در آنرا شناخت بنابراین ما در این قسمت نگاهی گذرا به عصر قاجار که آغاز ورود اندیشه جدید به ایران می باشد می پردازیم البته شاید نقدی بر این امر باشد به این مضمون که اندیشه غربی از زمان صفویه وارد ایران گشت ولی آنچه مسلم است آشنایی ایرانیان و عکس العمل آنها نسبت به اندشه مدرن در دوران قاجاریه آغاز شد.
گفتار اول : مشروطیت
نخستین دهه سده نوزدهم میلادی شاهد آغاز نوخواهی و غرب گرایی ایران بود این نوگرایی همراه با نام عباس میرزا و قایم مقام عجین شده است علت آن هم شکستهای جنگ ایران و روس و نوسازی ارتش بود
در جنگ ایران و روس ، عباس میرزا با تهییج علما ، فتحعلی شاه را جهت حمله به روسیه تحت فشار گذاشت و همین باعث جنگ دوم ایران و روس با حمایت علما گردید. این جنگ در پایان توفیقی برای ایران نداشت ولی باعث گردید علما به قدرت پنهان خود پی ببرند.
در زمان فتحعلی شاه می بینیم که نقش دوگانه علما که مخالفت با دولت و مقابله با نفوذ قدرتهای خارجی است در حال پیشرفت است
در زمان محمد شاه با نفوذ حاج میرزا آقاسی برروی شاه و گرایش وی به دراویش ، باعث گردید بین محمدشاه و علما فاصله بیافتد - الگار ، 1356 ، ص - 149 البته این موقتی بود و در زمان ناصرالدین شاه با پی برکناری سپهسالار با فشار علما - الگار،1356 ، ص - 239 ، دوباره علما به قدرت خود پی برده و آماده دخالت در امور سیاسی شدند. نتیجه اینکه با تاسیس سلسله قاجار و کسب مشروعیت دینی قاجاریه از علما منجر به افزایش قدرت علما گردید