بخشی از مقاله
چکیده
هدف مقاله حاضر علل فردی اعتیاد و سوء مصرف مواد بر اساس متون علمی بوده است. فاکتورهای فردی اعتیاد - تغییر خلق، عقاید و انتظارات شناختی مربوط به سوءمصرف و تأثیرات دارو، باورهای مربوط به خطرات و شیوع، روانشناختی، نشانهها و هوسهای یک داروی خاص، عوامل زیستی - نقش بسیارمهم و کلیدی ایفا میکند. پس لازم است مسئولین جامعه و والدین با دقت و وسواس بیشتری به این فاکتورها توجه نمایند.
مقدمه
مصرف مواد مخدر یکی از بحثانگیزترین مسائلی است که در حوزه علوم، نظر متخصصان را به خود جلب میکند..[1] مسئله اعتیاد به مواد مخدر و الکل یک مشکل جدید در جامعه انسانی نیست. انسانها در طول تاریخ از مواد روانگردان استفاده میکردهاند. [2]، بیان می-کند:
مدارکی مبنی بر کشت و مصرف این مواد توسط انسانهای نخستین موجود است که نشان میدهد در 50 هزار سال پیش از موادمخدر به عنوان داروهای شفا بخش استفاده میکردند و نیز اولین دستنوشتهها در مورد الکل به لوحهای سفالی باز مانده از سومریهایی برمیگردد که شش هزار سال پیش در بین النهرین - ایران وعراق امروزی - زندگی میکردندو [3]، بیان کرده: قدمت سوء مصرف مواد به 5 هزار سال قبل از میلاد مسیح و دوره ای که قبایل آریایی در ایران اسکان داشتند، برمیگردد.
در مورد علل ریشهای سوءمصرف مواد مخدر توافق خاصی وجود ندارد، عوامل مرتبط با سوءمصرف مواد متعدد و متنوع هستند و شامل زمینههای فردی، ویژگیهای خانوادگی و عوامل اجتماعی و محیطی میشوند و برای طراحی برنامههای مؤثر برای پیشگیری از مصرف مواد، درک سببشناسی این پدیده و عوامل مرتبط با آن لازم است
وابستگی به مواد فرایند پیچیدهای است و در زمینه سبب شناسی اختلالات مصرف مواد، شماری از عوامل مختلف مطرح شده است که ما در این مقاله سعی داریم عوامل فردی سوءمصرف مواد را با بررسی متون علمی بطور دقیق بیان نماییم.
عوامل فردی الف: تغییر خلق: [5]، از میزان بالای ارتباط بین مصرف الکل و واکنشپذیری منفی مانند اضطراب و شکایتهای تنی خبر دادند. بعبارت دیگر، الکلیها برای آرمیده شدن مینوشند. ازاین نظر هر کسی که الکل را کاهش دهنده تنش بداند، حتی بدون موقعیت زندگی استرسزا، در معرض خطر الکلی شدن قرار دارد.
بطور کلی فرض بر این است که یکی از انگیزههای روان شناختی اصلی برای مصرف داروها، تغییر دادن خلق است-یعنی مصرف دارو، مطابق با اصول شرطیسازی عاملی در نظریه رفتارگرایی، به این دلیل تقویت میشود که خلقهای مثبت را افزایش یا خلقهای منفی را کاهش میدهد. نخستین آزمایشهای حیوانی نشان داد که الکل، یادگیری اجتنابی را که معمولاً متأثر از اضطراب قلمداد میشود، تضیف میکند. برخی آزمایشهای بعدی در مورد انسانها نیز نشان داد که الکل تنش کسانی راکه هنوز سوءمصرف کننده برای الکل نیستند کاهش میدهد، اما برخی یافتههای متناقض هم بدست امده است. برای مثال، برخی مطالعات نشان میدهند که الکل تنش و هیجانهای منفی دیگر را کاهش میدهد و مطالعات دیگر از یافتن تنش به دنبال مصرف الکل بیان میکند
ب:عقاید و انتظارات شناختی مربوط به سوءمصرف و تأثیرات دارو: کسانی که انتظار دارند الکل یا مواد دیگر فشار روانی و اضطراب را کاهش دهد، همانهایی هسند که احتمال دارد مصرفکننده همیشگی باشند. برای مثال نوجوانان که معتقدند الکل به شیوههای مثبت بر رفتار تأثیر می گذارد - برای مثال افزایش لذت بدنی، افزایش عملکرد جنسی، تسهیل رفتار مثبت اجتماعی - در مقایسه با نوجوانانی که این عقاید را ندارند، به احتمال بیشتری مصرفکننده الکل میشوند. همچنین بسیاری از مصرف کنندههای همیشگی مواد اعتقادات اشتباهی مبنی براین که موادی که آنها استفاده می کنند بیضرر است، را پرورش میدهند که این عقاید به حفظ مصرف مداوم کمک میکند. برای مثال افزایش در مصرف حشیش در طول دههی 1990عمدتاً به افرادی محدود شده بود که حشیش را بیضرر در نظر میگرفتند، و بسیاری از افرادی که به طور مداوم سیگار می-کشند معتقدند که سیگار عامل سرطان و بیماری در دیگر سیگاری-هاست نه در خود آنها
پ: باورهای مربوط به خطرات و شیوع: اینکه شخصی تصور می-
کند یک مادهی خاص چقدر زیان آور است و شیوع ادراک شدهی مصرف آن توسط دیگران، عوامل هستند که با مصرف مواد رابطه دارد. به طورکلی، هر چه خطر ادراک شدهی یک ماده بیشتر باشد، احتمال مصرف آن کمتر خواهد بود. برای مثال[2] گزارش داد که میزان مصرف ماری جوانا در میان نوجوانانی که خطر زیادی ادراک میکردند، 1/8 درصد بود در حالیکه مصرف آن در میان جوانانی که خطر ادراک نمیکردند، یا خطر اندک یا متوسط ادراک میکردند، 11/2 درصد بود.
در باورهای مربوط به خطرات همراه با مصرف مواد، تفاوتهای قومی نیز وجود دارد. تحلیلی بر اساس زمینهیابی ملی خانوادهها در سالهای 1996 و 1997 در خصوص سوءمصرف ماده به این نتیجه رسید که خطر ادراکشده مربوط به الکل، سیگار، ماری جوانا و کوکائین که سفیدپوستان گزارش کردهاند کمتر از خطر ادراکشدهای بود که امریکاییان آفریقاییتبار یا اسپانیاییتبارها گزارش کردند. عجیب نیست که مصرف واقعی این ماده در سالهای 1996 و 1997 در میان سفیدپوستان بیشتر بود تا در میان آمریکاییان آفریقاییتبار یا اسپانیاییتبارها، یافتههای با این عقیده هماهنگ است هر چه خطر ادراکشده کمتر باشد اندازه مصرف بیشتر خواهد بود.
ت:روانشناختی: تبیین های روان شناختی تبیین های روان شناختی بر تفاوت های فردی اشخاص در شیوه تفکر و احساس درباره رفتار خویش تأکید دارند؛ تفاوت هایی که می تواند به شکل تفاوتهایی ظریف و جزئی در رفتار برخی افراد با افراد متعارف یا حتی در قالب اختلالات وخیم شخصیتی ظاهر شود و برخی افراد را به سبب عللی مانند افزایش خشم و عصبانیت، کمی وابستگی و تعلق خاطر به یکدیگر، یا تمایل به خطر کردن و لذت جویی با شدت بیشتری مستعد ارتکاب رفتارهای کجروانه سازد
یکی از تبیین های روان شناختی که بر نارسایی های شخصیتی تأکید دارد، تبیین فروید است. فروید ساختار شخصیت را شامل سه لایه »نهاد«، »من« و »من برتر« می داند. »نهاد« همان نفس اماره و سرچشمه نیروی نفسانی می باشد که هیچ گونه قید و بندی نمی شناسد. »من«هسته اصلی شخصیت و مبیّن آموزش و فراگیری واقعیات زندگی است. این بخش پیونددهنده »نهاد« و مَن» برتر« و به اصطلاح دروازهبان شخصیت است. مَن» برتر« شامل ارزش های اخلاقی و وجدانی فرد است که به تدریج با آموزش و پرورش و تأثیر عوامل محیطی ایجاد می شود.
فروید معتقد است که عرصه زندگی انسان صحنه کشاکش دو نیروی »نهاد« و مَن» برتر« می باشد. زمانی رفتار انحراف آمیز پیش می آید که »نهاد« در مبارزه با مَن» برتر« پیروز گردد.[9] ژان برژه معتادان را از نظر شخصیتی و روانی به معتادان با ساختار »روان نژند«، »روان پریش« و »افسرده« حال تقسیم میکند. اما به طور کلی، تقسیم بندی دیگری وجود دارد که بیشتر روان شناسان پای بند آن هستند و آن تقسیم شخصیت معتاد به »نوروتیک«، »پسیکوتیک« و » سازمان نیافته« است.
معتادان » نوروتیک« خودآزار و دیگرآزارند و دارای اختلال در روابط عاطفی و خانوادگی می باشند. از نظر روانی، این افراد با مصاحبه و رویارویی و نیز از طریق همدلی، اعتماد و اطمینان بخشیدن به آن ها باید تحت درمان قرار گیرند. معتادان »پسیکوتیک«، واقعیت گریز هستند، روانکاوی این گروه و کنترل پرخاشگری در آن ها بهترین راه درمان این گروه محسوب می گردد.
معتادانی که دارای رفتار »سازمان نیافته« هستند، قادر به برقراری ارتباط با واقعیت ها نیستند و ناکامی های خود را معلول محیط اجتماعی و خانوادگی دوران کودکی خود می دانند و بسیار خیالپرداز هستند. این گروه نیز از طریق روانکاوی فردی و گروهی تحت درمان قرار می گیرند.
میتوان نتیجه گرفت که هرگاه رشد روانی فرد به موازات رشد جسمی او انجام نگیرد و شخصیت فرد تکامل نیابد، فرد در معرض و هجوم بیماری ها و اختلالات روانی قرار می گیرد و به فردی بی اراده، تلقین پذیر و بی عاطفه تبدیل می شود. در این هنگام در معرض خطر کجروی و انحراف واقع می شود، که اعتیاد به مواد مخدّر یکی از این انحرافات می باشد. این گونه افراد به دلیل عدم تکوین شخصیت نمی توانند ارزش های اخلاقی را بپذیرند و به آسانی نمی توانند خود را با محیط سازش دهند.
علاوه بر آن، دچار مشکلات احساسی و عاطفی می گردند. در نتیجه، زمینه مناسبی برای اعتیاد به مواد مخدّر در چنین افرادی به وجود می آید. برای مثال، افراد عقب مانده ذهنی به دلیل اینکه خطر ناشی از اعتیاد را نمی دانند و شخصیت تلقین پذیری دارند، تحت تأثیر تلقین دیگران و با همنشینی افراد معتاد به طرف اعتیاد کشانده می شوند .
علاوه براین مصرف الکل با چند اختلال شخصیت همایند است که اختلال شخصیت ضد-اجتماعی در مورد مردان و اختلال شخصیت مرزی در مورد زنان، بیش از همه قابل توجهاند. نافرمانی و سطوح بالای پرخاشگری نیز با سوءمصرف مواد رابطه دارد. همچنین اختلال کاستی توجه، بیش فعالی، اختلال سلوک در کودکی و افسردگی نیز با سوءمصرف رابطه دارند.
دیدگاههای روانپویشی نیز به چشماندازههای روانشناختی وابستگی دارویی کمک کردهاند. دیدگاههای اولیه به تمرکز بر "وابستگی دهانی" و سایقهای لیپیدویی گرایش داشتند، اما دیدگاه-های جدیدتر اعتیاد را بیانگر کمبودهای اساسی در رشد و عاطفهی خود میدانند. مواد بر کاستن هیجانی آزارنده یا به عنوان مکانیزم دفاعی در ارتباط با تعارض درونی مصرف میشوند. اختلال در رشد اولیه، به ویژه در خصوص روابط با دیگران میتواند آسیبپذیری را افزایش دهد. نیاز به مواد به صورت انعکاس کمبودهای شئ یا موضوع1 نیز در نظر گرفته شده است، در این دیدگاه، ماده به عنوان یک کمک بیرونی یا موضوع موقت برای حفظ کردن احساس بهزیستی عمل می کند.
اگر در مدت سالهای رشد، در برقراری روابط مثبت تجربهی کمی وجود داشته باشد، برقرار کردن رابطه صمیمی در بزرگسالی می تواند به ویژه استرسزا باشد. مصرف داروها برای کنارآمدن، اضظراب مربوط به صمیمیت، بخصوص در مدت نوجوانی، توسط چندین نظریه-پرداز مورد توجه قرار گرفته است
به عبارت دیگر، نظریههای کلاسیک روابط پویایی، سوءمصرف مواد را معادل استمناء یک مکانیزم دفاعی در مقابل تکانههای هم جنسگرایانه، یا تظاهری از پسرفت دهانی داشتهاند. فرمولبندی روان پویشی به روابط بین مصرف مواد و افسردگی مربوطند یا مصرف را بازتاب اعمال مختل "ایگو" معرفی میکنند
ث: نشانهها و هوسهای یک داروی خاص: بسیاری از پژوهشها نقشی را که نشانه های و هوسهای یک داروی خاص ممکن است در حفظ یا تشدید مشکلات مربوط به دارو یا الکل بازی کنند، بررسی کردهاند. این مطالعات در واقع نظریههای علتشناختی را نمی آزمایند، در عوض درپی این موضوع هستند که چرا مردم به مصرف داروهای مخدر ادامه میدهند. شمارش آزمایشگاهی نشان دادهاند که نشانههای یک داروی خاص مطابق با اصول شرطیسازی کلاسیک در نظریه رفتارگرایی - ایجاد تداعی بین نشانههای محیطی و تجریه مصرف مواد - میتوانند پاسخهایی را فرا خوانند که روی هم رفته بی-شباهت به پاسخهای مرتبط با مصرف واقعی دارو نیستند.
برای مثال، کسانی که وابسته به کوکائین بودند در پاسخ به نشانههای کوکائین، شامل نوارهای صوتی و تصویری اشخاصی که برای تزریق یا بالا کشیدن کوکائین از راه بینی آماده می شدند تغییراتی در برانگیختگی فیزیولوژیایی، هوسها، احساسات نئشگی، و هیجانهای منفیتر بروز دادهاند که افرادی که وابسته به کوکائین نبودند، بروز ندادند. مطالعات تصویرنگاری منز نشان دادهاند که نشانههای یک دارو، مانند سوزن با سیگار، نواحی پاداش و لذت مغز را که در مصرف دارو دخیل هستند فعال میکنند
ج: عوامل زیستی: مطالعات اصلاح نژاد انتخابی نشان میدهد که برخی از عوامل ارثی ممکن است به صورت ژنتیکی افراد را مستعد مصرف مواد سازد. تحقیقات انجام شده بر روی دوقلوها نشان داده که میزان همگامی سوءاستفاده از الکل در دوقلوهای همسان و غیر همسان به ترتیب 54 درصد و 2 درصد است. این موضوع دلالت بر یک عنصر ژنتیکی قوی در سوءاستفاده از الکل دارد. یک آمادگی ژنتیکی مشابه هم در مطالعات دوقلوها در مورد سوءاستفاده از حشیش، وابستگی به نیکوتین و سوءاستفاده از داروها به طورکلی-کشف شده است
مطالعات فرزندخواندگی هم از نقش خصوصیات ارثی-ژنتیکی در اختلالات مصرف الکل حمایت میکند. محققان به این نتیجه رسیدند که فرزند خواندهها اگر والدین زیستیشان یک اختلال مصرف مواد داشته باشند به احتمال بیشتری به اختلال مصرف الکل مبتلا خواهند شد تا زمانی که والدین اختیار شده آنها اختلال مصرف مواد دارند. این مطلب نشان میدهد که عوامل مرتبط با خصوصیات ارثی ژنتیکی در تعیین سوءمصرف الکل مهمتر از در معرض نوشیدن قرار گرفتن در محیط خانوادهی اختیار شده است
با توجه به عنصر ارثی -وابستگی به الکل به نظر میرسد که بتوان شاخصهای زیستیای را شناسایی کرد که آمادگی فرد را برای این اختلال نشان دهند. یک شاخص بالقوه، واکنش ذهنی فرد به الکل، یا مقدار الکل لازم برای تولید احساس تحت تأثیر این ماده بودن است. پژوهشگران معلوم کردهاند کسانی که آمادگی ژنتیکی دارند، و بعد از مصرف در آزمایشگاه، واکنش ذهنی کمتری نشان میدهند، بیشتر در معرض خطر وابسته شدن قرار درند. پاسخ ذهنی کم به الکل، وابستگی به آن را بیشتر در مردان پیشبینی میکند که راهبردهای مقابله نامناسب و حمایت اجتماعی دارند.
اگرچه شواهد محکمی وجود دارد که آمادگی برای وابستگی به الکل مبنای ژنتیکی دارد، اما هنوز خیلی نکاتی، مانند تعداد ژنها، محل ژنها، و نحوهای که آنها به آسیبپذیری منجر میشوند، مشخص نیست. پژوهشگران ژن یا ژنهایی را که روی کروموزم مشخص کرده-اند، که در آسیبپذیری نسبت به الکل دخالت دارند. تصور میشود مکانیزمهای ژنتیکی در ایجاد نابهنجاریهایی در چند انتقالدهندهی عصبی، از جمله اسید گاما-آمینوبوتریک - GABA - ، دوپامین و سرتونین نقش دارند.
مصرف دارو معمولاً به احساسات پاداشدهنده و لذتبخش منجر، و این احساسات از طریق دستگاه دوپامین تولید میشود. پژوهش هم روی انسان، و هم روی حیوانات نشان میدهد که تقریباً همه داروها، از جمله الکل، دستگاههای دوپامین مغز به ویژه مسیر مزولیمبیک را، تحریک میکنند. برخی شواهد حاکی از آن است که اشخاص وابسته به دارو یا الکل، درگیرنده دوپامین DRD2 نقص دارند
نتیجهگیری: میتوان گفت که مجموعه فاکتورهای فردی اعتیاد - تغییر خلق، عقاید و انتظارات شناختی مربوط به سوءمصرف و تأثیرات دارو، باورهای مربوط به خطرات و شیوع، روانشناختی، نشانهها و هوسهای یک داروی خاص، عوامل زیستی - نقش بسیارمهم و کلیدی ایفا میکند. پس لازم است مسئولین جامعه و والدین با دقت و وسواس بیشتری به این فاکتورها توجه نمایند.