بخشی از مقاله
چکیده
عناصر اقلیمی و بومی یکی از عاملی است که تاثیرات محل زندگی شاعر یا نویسنده را در شعر و نوشته های وی منعکس می کند .یکی از مهمترین تفاوتهای متونادبیِ کهن فارسی باادبیّات جدید، تفاوت در طرز برخورد شاعر یا نویسنده بامحیطِپیرامونِ خود و تأثیر پذیرفتن از آن است. جنوب ایران به سبب داشتن آب وهوای گرم، دریا، رودهایپُرآب و... در کانون توجّه شاعران و نویسندگان قرار گرفته و این ویژگیها درآثارِ آنان منعکس شده است، یکی از این شاعران سید بهمنیار حسینی، ملقب به مفتون بردخونی، می باشد. روش تحقیق در مقاله ی حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی بوده است که با مطالعه ی اشعار و آثار مفتون حاصل شده است. نتیجه ی مطالعه ی حاضر نشان داد که عناصر اقلیمی و بومی به وضوح و به گونه ای ظریف در شعر این شاعر خطه ی جنوب دیده می شوند.
مقدمه
شاعرانی که در مناطق جغرافیایی با ویژگی های غیر شهری یا نیمه شهری زندگی کرده و با طبیعت در ارتباط بوده اند نوع نگاه احساسی غالبی به پیرامون خویش داشته و در هر چیز با تعریفی بومی طبیعی نظر دارند. این نگاه بسته به محل زندگی شاعر، سیر تاریخی در تکوین ویژگی های قومی و بومی و توانمند بودن آن مؤلفه ها در آن منطقه ی متفاوت است. از ویژگیهای برجسته ادبیّات معاصر، که در متون ادبی دورههای قبل کمتر دیده میشود، بازتاب اقلیم و تصاویر بومی محل زندگی شاعر یا نویسنده است.
در شعر شاعران سدههای پیشین ادب فارسی، حتی در عصر نخست آن، که دوره طبیعت نامگذاری شده، تشخص نداشتن صبغه اقلیمی در تصاویر شعری بهروشنی دیده میشود. با وجود گستردگی دامنه جغرافیایی محیط زیست شاعران و تفاوت اوضاع طبیعی نواحی نفوذ شعر فارسی، رنگ عمومی شعرهای طبیعت یکسان است. البته، استثنائاً در برخی اشعار منوچهری، فرخی سیستانی و مسعود سعد سلمان میتوان شماری از ویژگیهای محیط زندگی شاعر را مشاهده کرد ؛ اما شاعر معاصر از عناصر و نمادهای طبیعت محیط زندگی خود بهره میگیرد.
این نکته درباره ادبیات منثور و داستانی ایران در گذشته و حال نیز صادق است؛ یعنی در متون منثور و کهن ادبی نمیتوان تأثیری از طبیعت، اقلیم و شرایط زیستمحیطی، اجتماعی و فرهنگی محل زندگی نویسنده یافت، اما امروزه اینگونه مسائل خاستگاه اصلیِ صور خیال خلقشده در سخن نویسندگان است و هیچ نویسندهای نمیتواند خود را کاملاً از تأثیر آن دور نگه دارد.
هر نوع تأثیری که از رهگذر محیط زندگی، چه از نظر جغرافیایی و چه از نظر فرهنگی و اجتماعی، در شعر شاعر انعکاس یابد صبغه اقلیمی یا رنگ اقلیمی نامیده می شود .صبغه اقلیمی در ادبیات ملل مختلف، بیشتر در داستانها و رمان ها نمود و جلوه پیدا می کند زیرا در داستان و رمان، حوادث در بستر زمان و مکان اتفاق می افتد .تصاویری که شاعر می آفریند می تواند سایه یا انعکاس تجربه ها و مشاهدات زیست محیطی او باشد تاثیر رنگ محلی فقط از طریق تصاویر بازتاب نمی یابد، بلکه نوع نگرش شاعر به زندگی و هستی می تواند جغرافیای فکری او را که از طبیعت پیرامون نشأت می گیرد، انعکاس دهد .
رنگ بومی در شعر معاصر متعاقب شکل گیری جریان رمانتیسم تولد یافت شعر معاصر ایران نیز با ابتکار نیما که خود متاثر از شعر رمانتیسم فرانسه بود و همچنین جریان شعر مشروطه که از دنیای درون و ذهنی شعر کلاسیک فاصله معناداری گرفت و به دلیل ارتباط با عامه مردم بیرون گر اتر شده بود توانست سبکی را در شعر مدرن ایجاد کند که بیشتر نگاه به بیرون داشت. »او حتی وقتی که در خلوت و انزوای کلبه روستایی خویش به دور از غوغای مردم و شهرها می زیست و این خلوت و انزوا را دوست می داشت و لازمه کار شاعری می شمرد، باز نگاهش به بیرون و واقعیت های طبیعت و حیات بود»
پیشینه و ضرورت پژوهش
رنگ یا صبغه اقلیمی در شعر هیچ شاعر معاصر به طور مستقل مورد بررسی قرار نگرفته و بررسی رنگ اقلیمی با توجه به گسترش آن در محدوده شعر معاصر و به ویژه شعر نیمایی، ضرورت دارد. در آثار پژوهشگران و صاحب نظران معاصر به مفهوم رنگ یا صبغه اقلیمی اشاراتی هست که در پژوهش حاضر از آن بهره مند شدیم و در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
دکتر غلامحسین یوسفی، در کتاب نامه ی اهل خراسان - - 1347 مقاله ای به همین نام دارد که در آن به تأثیر محیط طبیعی در شعر برخی شاعران پرداخته است. و در تعریف »صبغه اقلیمی« از دیدگاه ادبیات فرنگی نوشته است: »در ادبیات فرنگی صبغه اقلیمی یا رنگ محلی به مفهوم وسیعتری به کار میرود. معمولا اگر در داستانی یا نمایشنامهای برای واقع نگاری و نمایش دقیق موضوع از جا و مکان و منظره و لهجه و آداب و سنن و لباس مردم سخن رود به طوری که این مطلب غرض اصلی نباشد، بلکه برای روشنگری موضوع بیان گردد، در این صورت داستان یا نمایشنامه دارای رنگ محلی است.
به عبارت دیگر، بیان جزئیات و اوصاف ممیزه مکانی معین و مردمان آن جا یا مشخصات دورهای خاص که در داستان یا نمایشنامه منظور باشد، رنگی است که نویسنده برای جلوه گر ساختن حقیقت از محل و زمان واقعه به نوشته خود زده است.
یوسفی معتقد است: »شاعران و نویسندگان برای بیان احساسات و عواطف خود و آنچه در ذهن دارند از کلمات و تعبیرات مدد می جویند. در این مورد هم می توان گفت که تعبیرات و تشبیهات و استعارات و شیوه بیان آنها، به طور محسوسی از »محیط« متاثر است... شاید بهترین زمینه برای این بحث، اوصاف طبیعت در شعر باشد زیرا شاعر که جمال طبیعت را در شعر تجسم می کند لابد به سرمشق کار خود چشم می دوزد و صورت ذهنی خود را به یاد می آورد و اگر جز تمثیل و تصویر آنچه می بیند، اندیشه دیگری هم به خاطر او بگذرد یا به قول ارسطو و سر فلیپ سیدنی - شاعر و نویسنده انگلیسی - چاشنی از ذوق و فکر و تخیل خود را به آن اوصاف بزند و شعر او با منظرهای که دیده و انگیزه آن اشعار و توصیفات و تشبیهات شده است، تناسب و بستگی دارد.
در مورد صبغه اقلیمی،از قول جرجانی آمده است »چیزهایی هست که در مورد قومی گسترش و توسعه دارد ولی قومی دیگر در آن مورد در تنگنا قراردارند، چیزهایی که قومی در آن سبقت دارند به علت عادت یا آگاهی یا مشاهده یا تجربه و ممارست، و امکان آن هست که در میان ملل باشند اقوامی که اصلاً آن را ندیده باشند، مثلا تشبیه سرخی گونه به گل سرخ و سیب که بسیاری از اعراب آنها را نمی دانند و نمی شناسند یا وصف های صحرا و فلات که بعضی از مردمان اصلاً با صحرا روبرو نشده اند و یا حرکت شتر که بسیاری از مردم هرگز سوار آن نشده اند
شفیعی درادوار شعرفارسی نیز به تاثیر رنگ محلی درشعرمعاصراشاره کرده است، و »صبغهی اقلیمی« را ناشی از تجربه شخصی هر شاعر می داند و می نویسد: »در شعر نیمایی، صور خیال هر شاعر از تجربه شخصی او سرچشمه میگیرد و از همین اصل است که می توان »صبغه اقلیمی« یا »رنگ محلی« را در شعر شاعران نیمایی احساس کرد. یعنی شاعرانی که در جنوب زندگی می کنند، از آنجا که زندگی جنوبی دارای خصایصی است، و در نتیجه، تجربه های زندگی یک ایرانی در جنوب با یک ایرانی در شمال متفاوت است، نوع صور خیال این گویندگان هم با یکدیگر تفاوت می کند. برای نمونه قیاس شعر فروغ با شعر آتشی و شعر نیما فقط از لحاظ نوع عناصر که تشبیهات و مجازهای شعری را بوجود آورده اند، نه به لحاظ ارزش ادبی . البته »صبغه اقلیمی« تنها به مسائل جغرافیایی محدود نمی شود و اندک اندک مسائل زندگی طبقاتی و نوع فرهنگ های شاعران را نیز در بر خواهد گرفت
ادبیات اقلیمی بیانکننده نوعی از ادبیّات است که شاخصههای جغرافیایی - آبوهوا، وضعیت طبیعی و... - ، فرهنگی اجتماعی - آدابوسنن، اعتقادات، زبان، مذهب، نژاد، سابقه مبارزاتی علیه بیگانگان و... - و اقتصادی - فعالیتهای اقتصادی مانند کشاورزی یا صنعت - منطقه معینی را نشان دهد؛ بهگونهای که این شاخصهها وجوه ممیزه این منطقه با دیگر مناطق باشد.
برخی از آثاری که به نوعی با موضوع پژوهش حاضر - عناصر اقلیمی و بومی - در ارتباط هستند در ادامه آورده شده اند:
بذر افشان - 1381 - در مقاله ای با عنوان بن مایه های محلی در شعر نیما، به بررسی عناصر اقلیمی در شعر نیما پرداخته است. در این تحقیق نشان داده شد که نیما در شعر خود به بسیاری از واژه ها و اصطلاحات محلی و جغرافیایی اشاره کرده است که مخصوص منطقه ی خود، یعنی شمال ایران، می باشدو واژه هایی همانند داروگ، قایق، ماهیگیری و دریا و ... از بارزترین نمونه ها به شمار می روند.
لوطیج - 1391 - در مقاله ای با عنوان مناسک متفاوت نویسی و وجوه متفاوت شعر بابا چاهی، شعر رایج را بررسی کرده و درضمن آن به تفاوت شعر عاشقانه سنتی نیز می پردازد. در این قاله نویسنده ضمن طرح برخی مولفه های عاشقانه در دوره ی چهارم شاعری او همانند عدم قطعیت، چند صدایی، زبان محوری و جزئی نگری، نتیجه می گیرد که چهره ی عشق بطور کلی در این اشعار تغییر یافته است.
لوطیج - 1386 - در مقاله ای با عنوان علی بابا چاهی، شاعری چند مرحله ای، به چند مرحله ای بودن شاعری وی می پردازد و درباره ی ویژگی های چهار مرحله ای وی سخن می گوید و تاثیر فضا و محیط، طبیعت و خصوصیات زبانی اقلیم جنوب را بر شعر بابا چاهی توضیح می دهد.
مظفری - 1392 - در کتاب جنوبگان شعر - نگاهی به شعر جنوب ایران - ، شعر جنوب ایران را در یک دسته بندی بزرگتر در کنار شعر جنوب آمریکا و شعر آفریقا بررسی می کند و به شعر جنوب ایران می پردازد. وی شعر را به سه بخش تقسیم می کند؛ عناصر مشترک را در شعر شعرای جنوب مورد بررسی قرار می دهد و این نتایج را بدین صورت می شمارد: جریان شمال، جنوب، طبیعت گرایی، اسطوره گرایی، درون گرایی، بومی گرایی و مبهم سرایی.
از آنجا که تا به حال پژوهشی مستقل در زمینه ی بررسی عناصر اقلیمی و بومی در شعر مفتون صورت نگرفته است، لذا انجام این تحقیق ضروری به نظر می رسد.
مروری بر زندگی و آثار مفتون برد خونی
سید بهمنیار حسینی فرزند سید علیاکبر، زاده 1315 هجری قمری 1276 - خورشیدی - و متخلّص به مفتون بردخونی - مفتون دشتی - ، از سادات خطّه جنوب ایران - بردخون از توابع شهرستان دیر - میباشد. نام پدر او علیاکبر و نام مادرش زبیده بود؛ در بردخون به دنیا آمد. سید بهمیار از جوانی کسب کمال و معرفت کرد و استعداد فطری خود را بروز داد و به ساختن اشعار پرداخت. پس از چندی از بردخون به آبادی کورک - واقع در شش فرسنگی جنوب غربی بردخون - مهاجرت نمود و تا آخر عمر درآنجا زیست و در همان جا در گذشت؛ جسد او چند سالی در گورستان کورک به امانت گذاشته شد وسپس به کشور عراق منتقل و در وادیالسلام آنجا به خاک سپرده شد. مفتون هفت فرزند، سه پسر و چهار دختر داشت. پسر اول او علیاکبر، و دومی علیاصغر که هر دو در زمان حیات پدر درگذشتند و وی در سوگ آنان نیز شعر سرود.