بخشی از مقاله
چکیده
مطالعه فرهنگ در آموزش زبان بهعنوان یکی از مهمترین عوامل مؤثر در آموزش و گاهی بهعنوان یک ابزار تهاجم در دست مؤلفان خارجی، بهدلیل نقش کلیدی آن در عملکرد نامحسوس و ریشهای بر سایر اجزاء جامعه، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. نظریههای مختلفی در مورد تأثیرات متقابل زبان بر فرهنگ و فرهنگ بر زبان وجود دارد، اما اینکهایا آموزش زبان دوم نیز از این نظریهها پیروی می کند یا نه، و ارتباط هویت و زبان، موضوع مورد بحث این مقاله است.
هدف از این مقاله، آگاهی از نفوذ فرهنگ غرب، در قالب یک بستهشَکیل و زیبا تحت عنوان آموزش زبانهای خارجی، به بهانه جلوگیری از عقب ماندگی درسی، آموزشی، فرهنگی و غیره ... به فرزندان این مرز و بوم و ارائه پیشنهادی هرچند جزئی، جهت مقابله با این بار سنگین و گزینشی آموزش زبانهای بیگانه میباشد. در این مقاله آموزش زبان و رابطه آن با فرهنگ، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی - Descriptive-analytic - مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. همچنین، این مقاله با بهرهگیری از روش کتابخانهای و از طریق تجزیه و تحلیل و طبقهبندی، به بررسی فرهنگ در آموزش پرداخته است.
-1مقدمه:
ارتباط فرهنگی میان ملتهای مختلف همواره از طریق تجّار، کاروانیان، جنگجویان، مسافران، مهاجران، ماجراجویان و سفرنامهنویسان وجود داشته است. حتی تأثیر نهضت رنسانس جنگهای صلیبی و دیگر حرکتهای سلطه جویانه را نیز میتوان در جهت انتقال و گاهی حتی به نوعی ارتقای نمودها و ارزشهای فرهنگی معرفی کرد - هوشنگی، . - 1382 بهطورکلی آن گروه از عواملاجتماعی که مستقیماً بر کمّ و کِیف تربیت یک کشور تأثیر می گذارند عبارتند از:
-1 دین و مذهب
-2 وضعیت اقتصادی
-3 وضع سیاسی
-4 وضع فرهنگی
-5 خط و زبان . عده کثیری از زبانشناسان معتقدند: زبان بخشی از فرهنگ و فرهنگ بخشی از زبان است. این دو بهگونهای در هم تنیده شدهاند که نمی توان آنها را از هم جداکرد - رستم بیک تفرشی، . - 1391 زبان چون منعکس کننده جنبههای مختلف فرهنگی هر جامعه - اعم از اقتصاد، خویشاوندی، زندگی خانوادگی، علم، تکنولوژی، آداب و رسوم و سنن، طرز تفکر و اندیشه، جهانبینی، سیاست، مذهب و ... - است، لذا زبانآموز را قادر می سازد تا از هوش و تواناییهای عاطفی و جسمانی و ذهنی خود بیشتر استفاده کند و سریع تر به پیشرفت و تکامل اندیشه و فکر نزدیک گردد، به عبارت دیگر، انسان با آموختن هر زبان، به دنیای دیگری از جهانبینی گام می نهد و با افکار و ایدههاو مفروضات و با شکلِ جدیدی از اندیشیدن آشنا می شود.
قرائی مقدم معتقد است: اندیشه انسان و میزان پیشرفت و سطح تکامل آن را میتوان به وسیله زبان اندازه گرفت، بنابراین، زبان علاوه بر آنکه وسیله ارتباط و پیوند فعالیتهای فکری انسان است، بیّنم اشتراک فکری گروهی مفروض از مردم نیز می باشد. ازاین رو جای شگفتی نیست که، زبان به منزله کلید شناسایی فرهنگ یک ملت است - قرایی مقدم، . - 1378 واژگان هر زبان خصوصیات فرهنگی مردمی را که با آن سخن می گویند، منعکس می کنند. بنابراین واژگان زبان، بازتابنده پدیدههای فرهنگی جامعه هستند - باطنی،. - 1357
البته مطالب فوق نسبیت زبانی را تأیید نمی کند، زیرا نسبیت زبانی تعیین فرهنگ به وسیله زبان را مطرح می کند. به عبارتی ، نسبیت زبانی میگوید زبانِ ما فرهنگ ما را تعیین میکند، زبانِ ما باعث میشود که فرهنگ ملتها تغییر پیدا کنند. این فرضیه معتقد است زبان افکار ، فرهنگها و ایدئولوژیها را شکل میدهد، ساپیر معتقد است که جهان تا حدی ساخته و پرداختهی زبان ِماست، ورف نیز اعتقاد دارد که زبان وسیلهای برای بیان عقاید نیست، بلکه شکل دهنده عقاید است، دیدگاه ورف صرفا محدود به واژه نمیشود وی حتی به مقولات دستوری نظیر اسم و فعل نیز اشاره می کند، یعنی فقط کلمات عقاید ما را نمی سازند حتی اسم بودن و فعل بودن نیز دارند عقاید ما را شکل می دهند.
. - 2009, saeed - یول - 1385 - معتقد است که ساخت زبان ما، با مقولههای از قبل تعیین شده، باید بر روی چگونگی ادراک ما از دنیا تأثیر داشته باشد. این مفهوم در گونه ضعیف خود این واقعیت را در بردارد که نهتنها با زبان صحبت می کنیم، بلکه احتمالا تا حدی نیز با استفاده از مقولههای موجود در زبانمان درباره تجربیاتمان فکر می کنیم، نسبیت زبانی - linguistic - relativityi در گونه قوی خود که آن را جبر زبانی - - linguistic determinism می نامند، این مفهوم را نشان می دهد که: زبان فکر را تعیین می کند ، بدین معنا که فقط در حیطه مقولههایی که در زبانِ ما وجود دارد، میاندیشیم.
پیروان رضیهف زبانِ اندیشه معتقدند که زبان تنها کلیتی از مفاهیم ذهنی آدمی را می نمایاند. به عبارت سادهتر، آنچه آدمی در ذهن دارد، از طریق زبان بهطور کامل قابل بیان نیست. معمولا در علم شناخت، این زبان اندیشه را - - mentalese می نامند. پیروان این دیدگاه معتقدند که وقتی ما سخن می گوییم، مطالب را از زبان اندیشه به زبانی مثل فارسی یا هر زبان دیگر ترجمه می کنیم. بر این اساس می توان تصور کرد که زبان اندیشه احتمالاً باید جهانی باشد یعنی در ذهن همه انسآنها »چیز«ی مشابه باشد. - صفوی، - 1379
بدون شک زبان، بخصوص بخش واژگانیِ آن، بازتاب فرهنگ است و برای دستیابی به فرهنگ یک قوم و شناخت باورهای آنان، یکی از مؤثرترین راههابررسی واژگانِ زبانی است که بدان تکلم می کنند - رضایی باغ بیدی، . - 1376 همواره محدودیتهایی در باره آنچه باید شناخت، آنچه نباید شناخت و یا حتی چگونگی رسیدن به شناخت، وجود دارد. از جملهاین محدودیتها، محدودیت فرهنگی است که از همان سالهای اولیه زندگی بر روی شناخت هر انسانی تحمیل می شود. این محدودیتها ابتدا توسط خانواده و سپس توسط محیط آموزشی، مدرسه و دانشگاه و در محیط کار و اجتماع به انسان تحمیلمی گردد.
در کلاسهای درس بهویژه در دبیرستآنها و آموزشگاه ها، آموزش فرهنگ برای آموزش زبان امری نامتجانس بنظر می رسد، زیرا معلمان و مدرسانی که خود گویشور زبان خارجی نیستند و دارای فرهنگ زبان جامعه مقصد هستند، چگونه می توانند همراه با آموزش زبان، فرهنگ جامعه مبدأ را نیز آموزش دهند. رستم بیگ تفرشی - - 1391 مینویسد: از جمله مسائلی کهاین افراد با آن درگیرند، شک و بلاتکلیفی در باره شیوه گنجاندن و ادغام آموزش فرهنگ در طرح برنامه آموزش زبان بوده است. همچنین باور معلمان درباره فرهنگ و یادگیری فرهنگ، برای آموزش زبان بوده است. کرامیش - 1993 - معتقد به فرهنگ سوم در کلاس درس است، فرهنگی خنثی که در آن زبانآموزان میتوانند خود به کشف و تأمل درباره فرهنگ خویش و فرهنگ زبان خارجی بپردازند.
رستم بیگ تفرشی - 1391 - به پژوهشی کمی - مقایسهای اشاره می کند، که از 424 معلم زبان خارجی در هفت کشور - بلژیک، بلغارستان، لهستان، مکزیک، یونان، اسپانیا، و سوئد - با استفاده از پرسشنامه به گردآوری دادهها پرداختند. نتایج نشان داد که هدف معلمان زبان خارجی ایجاد انگیزه در دانشآموزان و توانا ساختن آنها برای استفاده از زبان خارجی است. به همین دلیل تأکید آنها بیشتر بر تدریس زبان خارجی است و نه فرهنگ. در کل به نظر می رسد که معلمان غالبا بیان می کنند که با فرهنگ هدف چندان آشنایی ندارند.