بخشی از مقاله
چکیده :
نقش و جایگاه صنعت در فرآیند توسعه اقتصادی جوامع مختلف بر همگان آشکار است. امروزه در کشورهای مختلف جهان سیاست های معطوف به گسترش صنایع کوچک ، به سیاست های مهم و محوری تبدیل شده است و از این رهگذر پیشرفت صنایع کوچک نقش قابل توجهی در توسعه اجتماعی و اقتصادی این کشورها ایفا می کند. نکته قابل توجه این است که هر چه یک کشور از نظر اقتصادی در سطح بالاتری قرار داشته باشد ، تکیه توسعه صنعتی آن بیشتر بر صنایع کوچک معطوف می گردد.
صنایع کوچک به دلیل تکیه بر دادهها و منابع محلّی و ماهیت کاربرد آنها، با توجه به وفور نیروی کار و نیاز به تکنولوژیهای ساده، مناسبترین گزینه صنعتی محسوب میشود. بنابراین گسترش آنها نقش موثری را در توسعه کشورهای در حال توسعه ایفا میکند. واحد های صنعتی کوچک در تمامی کشورها نقشی اساسی در تأمین اشتغال ، افزایش تولید ملی، توسعه صادرات و حضور در بازارهای جهانی دارند.
این صنایع نسبت بسیار بزرگی را از تعداد بنگاه های تولیدی و نسبت قابل ملاحظه ای از اشتغال صنعتی و محصولات صنعتی را به خود اختصاص داده اند و زمینه های مناسب لازم را برای برقراری رتباط مؤثر بین تولیدات صنعتی و کشاورزی ، جلب سرمایه های بخش خصوصی و امکان تنوع و انعطاف در تولیدات صنعتی و کشاورزی ، جلب سرمایه های بخش خصوصی و امکان تنوع و انعطاف در تولیدات صنعتی را فراهم کرده اند. هدف از نگارش این مقاله بررسی نقش صنایع در توسعه منطقه ای و توانمندسازی شهرها در ایران و همچنین بررسی و تحلیل ارتباط میان صنایع کوچک با صنایع متوسط و بزرگ به منظور توسعه اقتصادی شهرها می باشد.
.1 مقدمه
نقش و جایگاه صنعت در فراگرد تولید و فرآیند توسعه اقتصادی جوامع مختلف بر همگان واضح است. دیگر این اندیشه که متکی بودن به بخشهای غیر صنعتی میتواند ثمربخش و سودمند واقع گردد، در هیچ سری نمیجوشد و این حقیقت که بخشهای اقتصادی نیازمند استفاده از تکنیک و تواناییهای صنعتی میباشند، عینیت یافته است. به طوری که منتقدین و معتقدین به صنعت در اصل داشتن »صنعت« با همدیگر اختلاف و تعارض ندارند و آنچه که بر سر آن اختلاف است، تفاوت میان صنایع » سرمایه طلب« و » کار طلب« میباشد. بنابراین امروزه جایگاه صنعت در فرآیند تولید قطعی است؛ و آنچه باید بر آن تأمل و تعقل نمود، نوع و چگونگی انتخاب تکنولوژی است
صنایع کوچک به دلیل تکیه بر دادهها و منابع محلّی و ماهیت کاربر آنها، با توجه به وفور نیروی کار و نیاز به تکنولوژیهای ساده، مناسبترین گزینه صنعتی محسوب میشود. بنابراین گسترش آنها نقش موثری را در توسعه کشورهای در حال توسعه ایفا میکند. بنابراین طبق معیارهای » سیرز« با توجه به ظرفیت اشتغال زایی آنها از یک سو و گسترش بیکاری در این کشورها از دیگر سو، از مهمترین ارکان توسعه به حساب میآیند
.2 بیان مسئله
مفهوم توسعه طی چند دهه اخیر از طرفی به معنی افزایش تولید، جریان کالا و خدمات مطرح بوده و از طرفی دیگر به مفهوم تغییر در نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و تغییر در گرایش مردم تلقی گردیده است. شاید قابل قبولترین تعریف ؛عبارت از روندی فراگیر، در جهت افزایش توانائیهای انسانی اجتماعی برای پاسخگویی به نیازهای انسانی اجتماعی، ضمن آنکه نیازها پیوسته در پرتو ارزشهای فرهنگی جامعه و بینشهای پایداری جهان، پالایش یابند. این گونه توسعه، نیازهای کنونی را بدون کاهش توانائی نسلهای آتی در برآوردن نیازهایشان، برآورده میکند و توسعهای پایدار است. حال اگر این تعریف از توسعه را برای یک منطقه در نظر بگیریم، توسعه منطقهای تلقی میشود.
سوال تحقیق
آیا صنایع کوچک موجود در شهرهای ایران در جهت ارتقای سطح توسعه منطقهای موفق عمل نمودهاند؟
فرضیه تحقیق:
به نظر میرسد که صنایع کوچک و متوسط نتوانستهاند در توسعه منطقهای در ایران موفق باشند.
.3 مفهوم توسعه و سیر تکاملی آن
واژهای رایج و هدفی مقبول با مفهومی مبهم در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم، از یک سو مفهوم و درک جدید و کمابیش یکسانی از توسعه در جهان انتشار یافت و از سوی دیگر با فروپاشی نظام استعمار کهنه اروپایی، کشورهای نو استقلال متعددی به وجود آمدند که همراه با دیگر کشورهای »جنوب« آرزومند دستیابی به سطح توسعه »شمال« بودند. مفهوم جدید واژه توسعه رسماً به سخنرانی شروع دوره ریاست جمهوری ترومن در ایالات متحده آمریکا در روز 20 ژانویه 1949 باز میگردد.
مفهوم جدید توسعه با آنچه که غرب و مشخصاً آمریکا به آن دست یافته بود، سازگاری داشت و در واقع آن را به عنوان عالیترین سطح توسعه توجیه میکرد. دیگر شاخص اقتصادی توسعه، نرخهای رشد تولید ناخالص ملی سرانه بوده است که یک کشور را در توسعه تولیداتش بر حسب نرخی سریعتر از آهنگ رشد جمعیت مشخص کند.
هر سیستم اقتصادی باید از یک سلسله مراحل ثابت بگذرد تا به قول والت روستو - - Walt Rostow، اقتصاددان آمریکایی به نقطه پرواز برای رسیدن به رشدی مداوم و پایدار دست یابد. بنابراین هر کشوری جهان سومی به محض کسب استقلال شروع به ایجاد بخش مدرنی در بزرگترین شهرهای خود، با ساختن کارخانههای سبک غربی و خانههای سبک غربی و توسعه بهداشتی و آموزشی به سبک غرب نمود.
در نظریات توسعه اقتصادی، ما شاهد نظریاتی مانند نظریه چنری - H.Chenery - هستیم که باز توزیع را همراه رشد لازم دانسته و عدالت را به آیندهای دور موکول نمیکند. در سر دیگر طیف بازنگریها در مفهوم توسعه، به نظریات بنیادی شوماخر - E.F.Schumacher - برمیخوریم که مسیر کاملاً متفاوتی برای توسعه اقتصادی پیشنهاد کرد
به طور کلی درباره توسعه تا پایان دهه 1970 میتوان دو سیاست یا دیدگاه را تشخیص داد که عبارتند از توسعه از برون و توسعه از درون.
✓ توسعه از برون: این دیدگاه که از دهه 1960 رایج شد، توسعه را بیشتر معادل رشد قلمداد میکرد و توسعهنیافتگی را ناشی از مناسبات قدرت داخلی و انعطافپذیری اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نهادی میدانست و بر این باور بود که اگر کشورهای جهان سوم میخواهند توسعه یابند باید با الگو قرار دادن غرب و پذیرش فرهنگ آنها، راه توسعه را تسهیل کنند.
✓ توسعه از درون: این روش که از اوایل دهه 1970 افکار نظریهپردازان توسعه را به خود جلب کرد، به دلیل نارساییهای بسیار و از بین رفتن هر چه بیشتر جاذبه دیدگاه اول مطرح شد. در این دیدگاه، توسعه به مفهوم رشد و یا توسعه اقتصادی نیست و توسعهنیافتگی را در عدم انعطاف نهادی و ساختی و اقتصادی و در تحت سلطه بودن و وابستگی کشورهای جهان سوم به کشورهای توسعه یافته میداند
توسعه انسانی هدف نهایی توسعه اقتصادی است و بهترین وسیله ممکن برای پیشبرد توسعه، یعنی توسعه انسانی، در عین حال که خود یک هدف است، وسیله نیز هست. علل اصلی فقر در نهایت امر، عللی غیرمادی هستند و در پارهای نابسامانیهای موجود در آموزش، سازمان و انضباط نهفتهاند. این اندیشه به توهمزدائی از صدها میلیون فقیر »جنوبی« که رویای وصالبخش نوین - مدرن - و توسعه غربی بودند، یاری رساند
- 3 مفهوم توسعه انسانی کلیدیترین مفهوم در گزارشهای توسعه سازمان ملل محسوب میشود. برخلاف رویکردهای رفاه انسانی - Human Welfare - ، نیازهای اساسی - Basic Needs - و توسعه منابع انسانی - Human Resource Development - ، که به ترتیب بر مصرف کالاها و خدمات، تامین حداقل نیازهای مادی و غیر مادی و ایجاد ظرفیت و پرورش توانمندیها تاکید میکنند، توسعه انسانی به عنوان رویکردی کل نگر با تاکید بر افزایش حیطه انتخاب انسانی، از یک سو به ایجاد ظرفیت ها به جای تاکید بر مصرف کالاها و خدمات، و از سوی دیگر به پرورش استعدادهای ذهنی در کنار رشد ظرفیت های مادّی تاکید میورزد و با هدف قرار دادن زندگی بهتر، افق پویایی را فرا روی انتخابهای انسانی قرار میدهد.