بخشی از مقاله
چکیده
آشنایی معلمان با نظریه هاي رشد و یادگیري کمک میکند تا شناخت بهتر و بیشتري از نحوهي یادگیري، تفکر و ارتباط کودکان با دیگران و محیط پیرامون، بیابند. این آگاهی و شناخت موجب میشود تا معلمان افق هاي جدیدي را در مقابل خود بگشایند و زمینه هاي توسعهي کیفی حرفهي خود را فراهم کنند.
مقاله حاضر با استفاده از روش اسنادي و کتابخانهاي، اطلاعات را گردآوري و تحلیل نموده است.
در آموزش و پرورش، راهبردهاي تدریس ومواد آموزشی زمانی مفید واقع میشوند که با توانمنديهاي یادگیرندگان سازگاري داشته باشند. پاسخگویی به این مسئله، نیازمند آشنایی معلمان با نظریه هاي یادگیري و کاربرد آنها در تدریسشان است. این مقاله به بررسی این موضوع با استفاده از نظریه شناختی-رشدي ژان پیاژه و کاربرد آن در نظام آموزشی میپردازد و آنرا از زوایاي مختلف مورد بررسی قرار میدهد تا به تصویر روشنتر و بهتري از موضوع بتوان دست یافت.
بررسی روند رشد و تکامل یادگیرندگان نشان می دهد که رشد شناختی و یادگیري کودکان ابعاد مختلفی دارد و به علاوه آهنگ رشد و تکامل در همهي کودکان یکسان نیست و تفاوت هاي بارزي در ابعاد جسمانی، فکري و عاطفی و شناختی آن ها بنابر عوامل مختلف وجود دارد.
مقدمه
بررسی رشد کودك براي درك انسان بالغ و تعیین مشخصه هاي محیط اجتماعی تأثیرگذار در پرورش وي بسیار مهم است.
کودکان نقش بسزایی در تجدید حیات هر نسل دارند و بدون توجه به رشد کودك و آموزش او، پیشرفت جامعه بشري ممکن نیست
تحقیق در مورد چگونگی مراحل رشد کودك میتواند چارچوب روشهاي آموزشی و تربیتی مؤثر و مفید را روشن کند و به شکلگیري محیط آموزشی منجر به شکوفایی تواناییهاي کودك، یاري رساند.
در میان روانشناسان معاصر، فرضیه پردازي بزرگتر از پیاژه1 یافت نمیشود. پیاژه از راه تحقیقات و تجربیاتی که بیشتر آنها را خود به تنهائی انجام داده توانسته است تئوري جامع و قاطعی در مورد رشد و تحول شناختی یعنی رشد و نمو هوش عرضه کند
پیاژه در سال 1896 در شهر نوشاتل2، یک شهر دانشگاهی کوچک در سوئیس که پدرش در دانشگاه آن، تاریخ قرون میانه را تدریس میکرد زاده شد. پیاژه در شرح حال خود که در سال 1952 منتشر کرده است پدرش را به عنوان اندیشمندي دقیق و منظم و مادر را برخلاف او بسیار عاطفی توصیف کرده که رفتارش موجب تنشهائی در خانواده میشده است. پیاژه روشهاي ساعیانه پدرش را برگزید و در برابر کشمکشها و تعارضات خانوادگی به دامان پژوهشهائی که به تنهائی انجام میداد پناه برد - همان - .
براي پی بردن به افکار بالقوه منحصر به فرد کودکان، وي از آزمونهاي میزان شده که پاسخهاي کودکان را الزاماً به مسیرهاي ساختگی موقعیت پرسش و پاسخ سوق میداد، رويگردان و بر آن شد که مصاحبه بالینی آزادتري که جریان تمایلات خودبخودي کودکان را تقویت نماید به کار گیرد.
پیاژه همچنین ساعات زیادي را صرف مشاهده فعالیتهاي خودبخودي کودکان کرده است. به عقیده پیاژه نکته اصلی این است که پژوهشگر بتواند از پیش باورهاي بزرگسالانه خاص خود درباره تفکر کودکان دست بردارد و توسط خود کودکان راجع به آنان چیزهائی بیاموزد
استنباط او از این مطالعات این بود که کودکان پردازشگرانی کنجکاو، کاوشگر و فعال اند. پیاژه معتقد بود که تمام کودکان با گرایشهاي فطري به تعامل با محیط و معنا دادن به آن متولد میشوند. او روش هاي اساسی سازمان دادن و پردازش اطلاعات را ساختارهاي شناختی می نامد. به عبارتی کودکان براي رشد ذهنی خود به تحریکهاي حسی نیاز دارند و تعامل با دنیاي خارج، موجب رشد ذهن کودك میشود
پیاژه معتقد است که آموزش و پرورش تجربی به روانشناسی نیاز دارد؛ همچنانکه پزشکی بر زیست شناسی مبتنی است و قاطعانه میگوید که هرگاه آموزش و پرورش تجربی بخواهد نتیجه کار خود را در یابد مسلم است که باید به روانشناسی علمی و دقیق و نه روانشناسی عامیانه توسل جوید. بنابراین نظریه او درباره آموزش و پرورش را نمیتوان بدون شناختن بینش او درباره روانشناسی کودك دریافت. همچنین پیاژه رشد کلی زبان را نتیجه تعامل کودك با محیط اطراف و تعامل تکمیلی بین رشد تواناییهاي ادراکی- شناختی و تجربه زبانی توصیف میکند. به عبارتی آنچه کودکان دربارة زبان میآموزند، به وسیله آنچه از محیط اطراف فرا میگیرند، تعیین میشود
پیاژه همانند بیشتر دانشمندان غربی قرن بیستم، هدفهاي تربیت را منحصراً در زندگی اجتماعی و ارزشهاي رایج آن میجوید و این هدفها را در آماده ساختن کودکان براي ورود به اجتماع و پیشبرد جامعه و بارور ساختن فرهنگ خلاصه میکند
وظیفه آموزش و پرورش اولاً تشخیص و شناخت نیازها و ارزشهاي اجتماعی بوسیله روشهاي علمی و گنجاندن آنها در برنامهها و رشتههاي تحصیلی است، ثانیاً تشخیص قدرت یادگیري کودکان و نوجوانان و هدایت آنها بسوي اهداف تعلیم و تربیت است
اهداف تعلیم و تربیت در دوره ابتدایی بشرح ذیل میباشد:
1. آشنا کردن کودکان و عادت دادن آنان به زندگی جمعی خارج از محیط خانواده و پایهگذاري تدریجی شرایطی که طبق اصول صحیح رشد فردي، کودکان را براي زندگی در اجتماع آماده میسازد.
2. آماده ساختن کودکان براي تطبیق خود با شرایط زندگی که شامل ایجاد و پرورش تواناییهاي ساده مانند: گوش دادن، سخن گفتن، فکر کردن و استدلال کردن و نتیجهگیريهاي ساده، فهمیدن مطالب دیگران و فهماندن نظر خود به سایرین میباشد.
3. آموزش مواد درسی که شامل خواندن، نوشتن، حساب کردن و دادن اطلاعات و معلومات لازم در زمینههاي مربوط به تربیت دینی، معنوي، اجتماعی و اقتصادي براي رشد متناسب با تواناییهاي سنین کودکی در همهي جنبههاي مربوط به تربیت عمومی میباشد
براي نیل به هدفهاي فوق، میتوان از نظریات مختلف نظریهپردازان رشد استفاده کرد که در مقاله حاضر به بررسی نظریه رشد شناختی پیاژه و کاربرد آن در امر آموزش و توفیق رسیدن به اهداف آموزشی، پرداخته میشود.
طرح بحث
شیوههاي توصیف روانشناسان معاصر از تغییرات شناختی کودك به شدت تحتتاثیر اندیشههاي روانشناس سوییسی ژان پیاژه قرارگرفتهاست. پیش از پیاژه رویکرد نظري روانشناسی به رشد شناختی کودکان یا زیر نفوذ دیدگاه زیستی-رسشی قرارداشت.
- تاکید بر عنصر سرشت - و یا تاکید مطلق بر رویکرد محیطی- یادگیري بود - تربیت - . در مقایسه با این دو دیدگاه پیاژه بر تعامل رشد طبیعی استعدادهاي کودك با پیوندهاي او با محیط تاکید داشت. پیاژه کودك را در برابر مقتضیات رشد زیستی یا محركهاي تحمیل شده از بیرون مشارکتکننده میدانست و معتقد بود که کودك داراي تعامل فعال با محیط است و از این طریق به سازش دست می یابد، خود را سازمان میدهد و به مرور دنیاي خود را به وجود میآورد.
او به ویژه بر این باور بود که کودك را باید دانشمند و محققی دانست که دست به تجربههایی میزند تا ببیند چه روي خواهد داد، نتایج این آزمایشها به او کمک میکند طرحواره هایی درباره نحوه عمل دنیاي فیزیکی و اجتماعی بسازد. در مواجهه با هر شئی یا رویداد تازه، کودك سعیمیکند آن را در چارچوب طرحوارههاي موجود خود درك کند. - درون سازي - اگر طرحواره موجود انطباق کافی با رویداد جدید را نداشته باشد کودك طرحواره را دگرگون میکند و از این راه جهانبینی خود را گسترش میدهد - برون سازي - و با پیچیده تر شدن طرحواره ها »ساخت« شکل میگیرد