بخشی از مقاله
چکیده
این پژوهش با بررسی کارکردهای شعر حماسی در ادبیات هنری ، در پی یافتن پاسخی برای این پرسش است که شعر و شاعر حماسی چه تاثیراتی در ادبیات هنری ایفا میکند. دلیل گستردگی این پیوند در ادبیات حماسی به هنر و شعر و شاعری برمیگردد که قابلیت جای دادن سایر هنرها و موضوعات را در خود دارد. یا اینکه شاعر حماسی به مانند فردوسی، با آگاهی گسترده ابعاد مختلف شعر و ادبیات حماسی این پیوند را چگونه برقرار کرده و یا چگونه شعر حماسی در هنر و حوزههای مربوط به آن خودنمایی کرده است.
ضرورت این تحقیق، نیاز به پرداختن به مباحث میان رشتهای و بینامتنی است که امروزه در جامعه ادبی و هنری ، فراوان احساس میشود و سنجه ما در این بخش، آمیختگی و جریانسازی شعر و ادبیات حماسی در هنر است. شعر حماسی از گذشته تاکنون یکی از انوع مهم ادبی بوده است اما شعر حماسی با جنگ و قهرمانی مبتنی بر آن در آمیخته است و از طرف دیگر امروزه، آدمی ادوار مهمی از پیشرفت و ترقی را پشت سر گذاشته است و حتی سازمانها و نهادهای تأسیس کرده است تا به یاری آنها روابط صحیح مبتنی بر گفتوگو و صلح را میان انسانها نهادینه کند، از این رهگذر این پژوهش بر آن است جدای از جنگ و نبرد و قهرمان محوری، کارکردهای حماسه در ادبیات هنری را ارزیابی نماید.
واقعیت این است که این نوع ادبی، علاوه بر کارکردهای رزمی، کارکردهای غیررزمی هم دارد که در مجموع، این کارکردهای غیررزمی، این نوع ادبی را همچنان خواندنی مینماید و پیوند آن با هنر و محورهای هنری سبب گسترش دامنه کاربرد و معرفی روشهای جدید بین رشتهای استفاده از ادبیات حماسی و هنر میشود.
-1 مقدمه
هنر و ادبیات به عنوان بخشی از روبنای جامعه طبقاتی هر چند در زمینه آگاهی و خواص ویژه خود از استقلال نسبی برخوردار است و بازتاب متوازی تولید و مناسبات تولیدی و تغییرات و تحولات آن نیست، با این همه به طور غالب اسیر ایدئولوژیهای پیش پرداختهی جامعهی طبقاتی است و به طور غالب در خدمت دولتهاست. این امر وقتی آشکارتر میشود که توجه دولتهای بردهدار و سرواژ و به ویژه دولتهای جوامع سرمایهداری را به هنر و ادبیات و برنامهریزی آنها در این زمینه مورد دقت قرار دهیم و نیز سلیقه های پرورش یافتهی جامعه را در زمینهی هنر و ادبیات که نطفه در ایدئولوژی خانواده داشته و در مدرسه و دانشگاه و گهوارهی رسانههای گروهی پرورده میشود بکاویم و انگیزههای ایدئولوژیکی آنها را دریابیم.
شاید مخالفت و یا خصومت هنر و ادبیات با شرایط حاکم بر جامعه، به ویژه در دورههای دورتر بعد از هر انقلاب اجتماعی، این پندار را پیش آورد که هنر و ادبیات در پویش تکاملی جامعه، با هر محتوا، در خدمت زحمتکشان قرار میگیرد؛ اما این فقط یک پندار است. تنها درصورتی که چنین مخالفتی بر بستر برخوردی علمی جریان یابد، هنر و ادبیات کیفیتی بالنده یافته و درسمت و سوی منافع زحمتکشان به جریان میافتد.
چشم انداز تبیین هنر و ادبیات حماسی به مثابه بخشی از روبنا با استقلال بارز نسبی و چگونگی پیچیدگیهای پیوند آن با زیربنا، چشم اندازی بس گسترده است که از دامنههای هنوز ناشناختهی زیبایی شناسی و سایه روشنهای هنوز ابهام آمیز فرم و محتوا، به ویژه انگیزههای هنری و چگونگی پیدایش زمینههای استعداد هنری میگذرد. از این رو هنوز این گرایش در جامعه عمل میکند که گویا هنر و ادبیات حماسی به تمامی خارج از حوزه تأثیر حماسی و هنری به تنهایی تلفیق شده است.
هنر و ادبیات حماسی یا هنر و ادبیات انقلابی که ویژه جوامع طبقاتی است خود مقولهای است که میباید آن را جداگانه به بررسی گرفت و چگونگی شکلگیری و عملکرد آن را در جریان مبارزه سنجید. اگر گفته میشود که هنر و ادبیات حماسی به طور غالب درقالب دستگاههای متفاوت ایدئولوژیک در مجموع ایدئولوژی طبقهی حاکم یعنی ایدئولوژی دستگاه دولت را تحت نفوذ قدرت دولت اشاعه میدهد نبایدچنین نتیجه گرفت که هر هنر و ادبیاتی چنین است. اصولاً روبنای جامعه با دو وجه مشخص می شود: وجه غالب و وجه مغلوب؛ وجه غالب وجهی است که سرانجام در جریان مبارزهی طبقاتی پس از طی دوره و یا دورههای شکوفایی سیری نزولی میگیرد و در این رابطه وجه غالب وجهی است که در آینده به وجه غالب بدل میگردد.
- البته وجه مغلوب کهنه نیز وجود دارد که در این جا بدان پرداخته نشده است – در این پژوهش مراد تنها دو وجه اساسی است - هنر و ادبیات حماسی همواره به وجه مغلوب در روبنا نظر دارد و با انعکاس تصاویر حقیقی آن در خدمت تغییر و سرانجام تحول نیروهای مولد جامعه است. اما هنر و ادبیات در زمینهی بسیار گستردهتر در خدمت وجه غالب روساخت جامعه است و حتی آن جا که انتقادیست، مایهی انتقادش در حوزهی ایدئولوژی طبقهی حاکم است و پیش از آن که شکستی در ایدئولوژی حاکم ایجاد کند، به شکست انتقاد میانجامد و آن چه از آن برجای میماند جوهر ایدئولوژیک آن است که درفرم و محتوای آن به حیات خود در خدمت مناسبات استثماری جامعه ادامه میدهد.
-2 پیشینه تحقیق
رابطه میان هنر مثلا نقاشی و ادبیات حماسی را میتوان رابطهای دو سویه دانست. به عنوان مثال زمانی که صحبت از شاهنامه فردوسی میشود نمیتوان از شاهنامه بایسنقری گذشت. وقتی که نزدیک به ششصد سال پیش 829 - ه.ق - شاهزاده بایسنقر میرزای تیموری، از هنرمندان ایرانی که در کتابخانه او در شهر هرات به کتابآرایی مشغول بوند، خواست تا دست نویسی از شاهنامه فردوسی فراهم کنند و برگههای آن را با نقشهای رنگارنگ بیارایند، چهل تن از سرآمدان هنر ایران، به سرپرستی استاد جعفر تبریزی، دست به کار شدند و سه سال پس از آن، اثری را به شاهزاده تیموری و کتابخانه او پیشکش کردند که از دید خوشنویسی، جلدسازی، زرافشانی، جدولکشی، سرلوح نگاری، زرینه کاری و طلااندازی، همانندی برای آن نمیتوان یافت. شاهنامه بایسنقری برجستهترین نمونه »مکتب هنری هرات« - شیوهای از نگارگری - به شمار میرود.
اشعار حافظ و دیگر شاعران ایرانی نیز با نگارگری آراسته شده است، تا نوعی گفت و گو میان شعر و تصویر برقرار سازد. در اروپای قرن بیستم، مارک شاگال بهترین تصویرگری شناخته شد که توانست اسطورههای مذهبی را از جمله رانده شدن آدم و حوا از بهشت، به تصویر بکشد. آثار دلاکروا، به عنوان آخرین هنرمند دوره نوزایی و اولین هنرمند مدرن، نیز وامدار ادبیات است. بنابراین باید پذیرفت که ادبیات و هنر برای مفاهیم مشترک در هم تنیده شدهاند.
یکی از مطالعات جدی ادبیات تطبیقی در سالهای اخیر بررسی گفتمانهای خاموش میان ادبیات و سایر هنرهاست که همواره وجود داشته، اما شاید به گونهای مستقل به آن پرداخته نشده است. از سده هجده میلادی که هنرهای قبل از میلاد دیگر بار مورد توجه قرار گرفت، قرابت میان شعر و نقاشی هم بار دیگر مطرح شد؛ و همه بر پایه گفته هوراس شاعر روم باستان که عقیده داشت »یک نقاشی یک شعر است«، یکی را باید از نزدیک ملاحظه کرد و دیگری را با کمی فاصله گرفتن مشاهده کرد.
این گفته فرمولی شد برای تمامی مطالعاتی از این دست. برای ارسطو، فیلسوف یونان باستان هم، »هدف هنر، مانند هدف ماوراءالطبیعه، آن است که شکل اساسی اشیا را متجلی سازد. نوعی بازسازی یا نمایش زندگی است؛ منتها نه به شکل تقلید بیروح آن. آنچه را هنر نشان میدهد روح ماده است نه جسم یا خود ماده، و از طریق همین انتقال و انعکاس ذات است که حتی نمایش هر شیء زشتی ممکن است زیبا باشد. زیبایی وحدت است، هماهنگی و تقارن اجزاست در کل.
در دوره رمانتیسم نظریه پرداز آلمانی، اتحاد میان هنرها را در سایه موسیقی میدیدند. ویلهلم شلگل باور داشت که: »هنرها باید از هم تغذیه کنند تا راهی برای رسیدن یکی به دیگری را بیابند - «برونل- 2 شورل3، - 255 هر هنرمندی در برهه زمانی خود با دیگر هم عصران، فهم و ادراکات مشترک زمان خود را دارد؛ از همین رو میبینیم که نزدیکی میان هنرمندان نقاش، موسیقی دان، .... و نویسندگان و شاعران اروپایی از سده نوزده میلادی اوج میگیرد، و همین نزدیکی، گفتمان میان آثار را پدید میآورد؛ زیرا »ارزشمندتر از طرز تلقی مبتنی بر نیات و نظریات هنرمند مقایسه هنرهاست بر اساس زمینه فرهنگی و اجتماعی مشترکشان. به تحقیق میتوان خاک مغذی اجتماع و محل و زمانی ]را[ که هنر و ادبیات را پرورش میدهد توصیف کرد، و آنچه بر اینها تأثیر گذاشته است نشان داد.
به نظر برونل، پیشوا و روسو »به طور کل و از نظر عقل سلیم، انسان مخاطب هنرهاست، اما ادبیات، جدا از ترجمهها، گروه محدودی را به خود جلب میکند. هنر بر معانی تکیه دارد و ادبیات ذهن را درگیر میسازد.
حاصل وصل کردن این دو نقطه به هم کتاب است، مکتب ادبی است که اجازه میدهد تا نقد ادبی، شمایل شناسی و زیباشناسی رشد کند. علاقهمندان به ادبیات حماسی نمیتوانند حضور فاوست گوته را در فرانسه بررسی کنند بدون آنکه اپرای فاوست برلیوز را در نظر بیاورند؛ یا به تاثیر گوته بر نقاشیهای دلاکروا بیتفاوت باشند؛ یا از یاد برده باشند که رمان ژان کریستف رومن رولان وامدار بتهون است؛ و سرانجام حضور سونات ونتوی در جستوجوی زمان از دست رفته پروست را نادیده بگیرند. همه این اشارات حاکی از آن است که »آنچه حائز اهمیت است فقط مقایسه تأثیری که هنر و هنرمندان بر نویسندهای داشتهاند نیست؛ بلکه رقابتی که میان دو نوع بیان بوده مهم است« حال که وابستگی میان ادبیات و سایر هنرها به نظر از بدیهیات میآید باید توجه کرد که این امر بدیه ی سه عامل را پشتوانه قرار داده است. نخستین عامل کاملاً جامعهشناختی است:
نویسندگان و هنرمندان، از دوره نوزایی - رنسانس - تا به امروز، در حلقههای فرهنگی واحدی قرار داشتهاند. هر دو گروه معاشران مکانهای خاصی بودهاند؛ مثل آکادمیهای ایتالیایی، سالن های دوران کلاسیک در فرانسه، کافهها در قرن نوزده و ... در طول این دوران، از بسیاری از مراودات دوستانه و شخصی میتوان یاد کرد. در تاریخ فرهنگی اروپا زولا و مانه دوستان بسیار نزدیکی بودند، همین طور بودلر و دولاکروا، یا آپولینر و پیکاسو. از همین جا متوجه میشویم که خلق آثار این بزرگان ادب و هنر در انزوا رخ نداده است، بلکه ریشه عمیق در همین معاشرتها و مراودات دوستانه داشته است
سده نوزده میلادی، سده اوج مکتبهای ادبی و هنری در فرانسه و اروپاست؛ ماندگارترین آثار ادبی و هنری اروپا نیز در همین صد سال خلق شد. ناتورالیسم - طبیعت گرایی - ، در ادبیات و به سرکردگی امیل زولا، در ادامه رئالیسم - واقع گرایی - و کمی قبل از سمبولیسم - نمادگرایی - در نیمه دوم همین قرن پدید آمد. این مکتب ادبی هم دوره بود با امپرسیونیسم - دریافت گرایی - در نقاشی، به گمان هگل »هنر بیانگر روح دوران است هنرمند بی آنکه بداند یا حتی بخواهد آثاری پدید میآورد که از روحیه مسلط فکری و فرهنگی روزگارش خبر میدهد. اثر هنری، بدین سان، در موقعیت تاریخی قرار میگیرد.
اما ولک و وارن با این بیان که »هنرهای گوناگون: هنرهای تجسمی، ادبیات، و موسیقی - هر یک تحولی خاص خود دارند با آهنگ حرکتی مختلف و ساختمان درونی مختلف عناصر. بی شک این هنرها در ارتباط دائمی با یکدیگرند، اما این روابط تاثیراتی نیست که از یک نقطه شروع شود و مسیر تحول همه هنرهای دیگر را تعیین کند؛ بلکه این روابط را باید چون طرح دیالکتیکی پیچیده روابطی تصور کرد که دو جانبه عمل میکنند؛ یعنی از یک هنر به هنر دیگر و برعکس...«، نظریه هگل را تایید محض نمیکنند و برای آن حاشیهای قائل میشوند.
-3 رابطه هنر و حماسه
قابلیتهای تصویری و نوع پرداخت روایتهای اساطیری در آثار حماسی مثل شاهنامه فردوسی در کنار مضامین بلند حماسی، رمینهساز آن شد تا از آثار حماسی و مضامین شجاعی و ملی در انواع هنرها با تأثر از داستانها و شخصیتهای اساطیری و پهلوانی این آثار استفاده شود. در ادامه برای تشریح و ارزیابی ابعاد گوناگون آثار حماسی در انواع هنرها به مقایسه و بررسی ابعاد مختلف موضوع میپردازد.
شاهنامه رشیدی مشهور به شاهنامه دموت با 120 تصویر، اوج پیشرفت نقاشی عهد ایلخانی است. از این شاهنامه که چند هنرمند به سفارش خواجه رشیدالدین فضل االله همدانی پدید آوردهاند، اکنون صفحات چندانی در دست نیست. پژوهشگران، زمان آغاز به کار آمادهسازی این کتاب را سال 730 ق و تاریخ اتمام آن را سالهای متفاوتی همچون 736، 740، 750 و 755 ق ذکر کردهاند.