بخشی از مقاله
چکیده
حق به شهر و شهروندی در قرون اخیر تحت تاثیر نظام های حاکم بر شهرها دچار تحول و تغییرات اساسی شده است. اگرچه در ابتدای تاریخ شهروندی مدرن، حق به شهر و شهروندی صرفا در چهارچوب رابطه فرد و دولت- ملت تعریف می شده است ولی امروزه به علت تغییرات و تحولات اجتماعی و سیاسی از جمله نظام سلطه سرمایه داری و ظهور جنبش های اجتماعی شهری، تفسیرهای جدیدی از حق به شهر خلق شده است. لذا در راستای تحقق هرچه بیشتر این حق، امروزه در اداره امور شهرها بهره گیری از الگوی حکمروایی خوب شهری که در آن دولت ها، شهروندان و نهادهای خصوصی در یک جریان افقی و فرابخشی به مشارکت بپردازند، به عنوان پارادایمی در نظام مدیریت و حکمروایی امروزه شهرها مورد بحث و چالش است.
این مقاله سعی بر آن دارد تا ضمن بررسی مفهوم حق به شهر و آراء بزرگان نظریه پرداز در این زمینه، به ارائه اصول اولیه نظام حکمروایی شایسته و خوب در شهرهای عصر حاضر در راستای رسیدن حداکثری به حق به شهر بپردازد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که مفهوم حکمروایی شایسته در شهرهای معاصر، در تمامی امور اقتصادی، مدیریتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تاثیرگذار است. که البته تمامی این امور شامل افزایش تعلق یافتن شهر به شهروندان و مشارکت فعال آنها در تمامی مسائل و ابعاد شهری است. در این بستر است که می توان امیدوار به حل مشکلات و معضلات ساختاری و کارکردی شهرها بود.
-1 مقدمه
این روز ها ایده حق به شهر توجه زیادی را به خود جلب کرده است و گاه و بی گاه در نشریات، همایشها، سخنرانی ها و نشست های عمومی مورد استفاده قرار میگیرد. حق به شهر2 مفهومی است که اولین بار توسط هانری لوفور 3 در کتابی به همین نام در سال 1968 مطرح شد و به نوعی خیلی ها او را بزرگترین اندیشمند مارکسی پس از مارکس و بی تردید یکی از بزرگترین فیلسوفان دوران معاصر می دانند
از نظر لوفور، حق به شهر نوعی درخواست و مطالبه برای دست یابی تحول یافته به زندگی شهری است که در ایجابی ترین معنای واژه بر حقوق شهروندان و شهرنشینان و نیز حق تشکیل گروه - بر مبنای روابط اجتماعی - و حق حضور آنها در تمام شبکه ها و مدارهای ارتباطی، اطلاعاتی و مبادله ای دلالت دارد. به گونه ای به خودداری از امکان اخراج فرد از واقعیت شهر به واسطه سازماندهی تبعیض آمیز و جداکننده مشروعیت می بخشد . لذا نگاه لوفور و پیشنهاد اصلی او از حق به شهر، پیشنهادی برای اصلاح است و نه خیال پردازی درباره مقاومتی پاره پاره یا تدریجی. ایده اصلی وی هم در شهر و هم فراتر از شهر، فراخوانی برای بازسازی رادیکال روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است
او در بیان حق به شهر معتقد است که مردم باید در هر تصمیم که در تولید فضای شهری موثر است نقشی کانونی و موثر داشته باشند و این تصمیم می تواند در سایه حمایت دولت یا در سایه پشتیبانی سرمایه، نهادی چند جانبه یا هر موجودیت دیگری که بر تولید فضا در شهری خاص تاثیر می گذارد، باشد.
به بیانی دیگر، تصمیم سازی را از دولت دور و به سوی تولید فضای شهری از نو جهت دهی می کند. به جای مشورت دموکراتیک که به تصمیمات دولتی صرف محدود می شود، حق به شهر را باید درباره تمام تصمیماتی به کار بست که در تولید فضای شهری سهیم اند. حق به شهر ساختاردهی دوباره به روابط قدرتی را الزامی می داند تا کنترل را به طور بنیادین از سرمایه و دولت به سکونت کنندگان شهری منتقل کند
آنچه امروزه در بیان حق به شهر پر رنگ است، تعریف شهر به محدود نشدن آن به مرزهای فضایی و جغرافیایی است. و اینکه شهر به عنوان یک اجتماع سیاسی، بازتاب روابط اجتماعی تولید و قدرت تلقی می شود که در عین حال این دو وجه آن - وجه فضایی و اجتماعی شهر - با هم در تعامل حاشیه نشینی فضایی و دسترسی نداشتن به فضاهای مرکزی و ممتاز شهر، منجر به حاشیه نشینی اجتماعی نیز می شود که امروزه از آن به عنوان شهر فیزیکی و شهر اجتماعی یاد می کنند. به بیانی دیگر شاهد جدایی گزینی میان شهر فیزیکی و شهر اجتماعی می شویم که پدیده ای است چندبعدی که صرفا بخاطر فقدان کنش متقابل بین گروه های اجتماعی و جدایی گزینی در شرایط جغرافیایی وجود دارد.
به عبارتی دیگر عوامل اقتصادی و اجتماعی شرایطی را بر مادرشهر تحمیل می کند که به شکلگیری الگوهایی ختم می شود که به واسطه برنامه های دولتی و نیروها و زور اقتصادی تقویت و تضعیف می شوند. همانطور که در طول تاریخ، نظام حاکم فئودالیسم و دوران ارباب رعیتی با جدایی گزینی حوزه های سکونتی مردم از عرصه های زیستی اجتماعی و در طول دوره مدرنیسم به ویژه در کلان شهرها با وجود شاخص های نامطلوب زیرساخت های فیزیکی، شبکه های آب رسانی، مسکن نامناسب، تراکم نامناسب و غیرانسانی، کمبود سرانه های خدماتی، نبود فضاهای تعاملاتی شهری،... مشهود بوده است
لذا در این جا است که بعد از ظهور و اتمام این دوران های تاریخی، مفهوم جمله " فضا به بازتولید نابرابری کمک میکند" معنی می یابد و حق شهر نشینی در بستر نئولیبرالیسم که نابرابری شهری طی زمان در آن در حال افزایش است یک ضرورت به نظر می رسد
داگلاس و فریدمن4 نیز در همین راستا معتقدند که دیدگاه های شهرسازی امروز نباید صرفا متکی بر دولت باشد بلکه باید موضوع مذاکره دولت، سرمایه و جامعه مدنی واقع شود تا ساکنان شهرها بتوانند به طور فعالانه ای حق تخصیص خود را افاده کنند که در غیر این صورت احتمالا دچار از خود بیگانگی خواهند شد که امروزه شاهد آن هستیم. متاسفانه تجزیه و تحلیل نظام حکمروایی شهرها5 نشان دهنده عدم درنظر گرفتن این حق از بشریت در شهرهای معاصر امروزی می باشد .
حق به شهر به معنای عام ارائه خدمات اولیه مانند مسکن و سرپناه، آب آشامیدنی، بهداشت و هزاران امکانات اولیه شهری دیگر به ساکنان است که شهر و فضاهای شهری آن را به فضاهای دوستدار شهروند - شهروند- پسند - 6 مبدل کند. در مطالعات شهری، بررسی نظام حکومتی در خیلی از شهرها اهمیت کمی دارد و صرفا به گفت و گو هایی محدود شده است. اما یکی از نیازهای اولیه برای تامین حق به شهر و حقوق شهروندی در تمامی شهرها، مطالعات نظام مدیریتی و حکمروایی حاکم بر شهرهای امروزی است. بنابراین حق به شهر کاملا مرتبط با مسائل و موضوعات رسمی نظام مدیریتی و حکومتی شهری است
آنچه امروزه مشهود است این است که نظریه حکمروایی با این فرض آغاز شده است که در جوامع لیبرال، بسیاری از تصمیمات مهمی که در زندگی انسان ها تاثیرگذار هستند، بیرون از حکومت و توسط شرکت ها در درون سیستم بازار سرمایه داری صورت می گیرند. از این رو نظریه حکمروایی شهرها توان های حکومت های محلی را در محدود گستره تر اقتصاد سیاسی قرار می دهد و بر این نکته موکد است که نظریه حکمروایی همچون اقتصاد سیاسی لیبرال عمل میکند و نوعی فرآیند است که متضمن نظام به هم پیوسته ای است که هم حکومت و هم اجتماع را در بر میگیرد
متاسفانه جامعه نوین شهری با ویژگیهایی چون ناهمگونی جمعیتی، تحرک اجتماعی بالا، تفکیک و قشربندی اجتماعی گسترده و سازماندهی اجتماعی و سیاسی جدید به همراه مطالبات گوناگون و پراکنده سیاسی - اجتماعی و مدنی شهروندان،... زمینهساز شکلگیری روابط جدیدی میان آنان و حکومتهای محلی شده است. درنهایت آنچه از این گفته ها بر می آید این است که الگوی نظام حکمروایی شهری در تلاش برای صورت بندی بهترین شیوه های مدیریتی شهری است تا بتواند اهمیت حفظ تعادل بین نیازها در تمام سطوح اجتماعی، اقتصادی و محیطی نسل حاضر و آتی را به وجود بیاورد .
امروزه این فرآیند یکی از اثربخش ترین، کم هزینه ترین و پایدارترین شیوه اعمال مدیریت در شهرها مطرح شده است تا با تاکید خود بر مبنای توسعه مردم سالاری و برابرخواهی، تاثیر عمیقی بر روی تمام نیروهای ذینفع و ذی نفوذ در شهر داشته باشد. همانطور که دیوید هاروی7 در سخنرانی در فوروم جهانی اصلاحات شهری ژانویه 2009شهر، بِلِم برزیل چنین مطرح میکند : » مارگارت تاچر8 میگفت هیچ گزینه دیگری در کار نیست، ما میگوییم بیشک گزینه دیگری هست، بیشک گزینهای در مقابل سرمایهداری وجود دارد و میتوانیم این گزینه را در حق به شهر بیابیم. حق به شهر را باید به خواستهای عمومی و جهانی تبدیل کنیم. این مأموریتی است که امید دارم همه با هم از عهدهاش برآییم.
در این پژوهش سعی بر آن است تا با بررسی آراء نظریه پردازان فاخر حق به شهر و بررسی اصولی نظام حکمروایی حاکم بر شهرهای امروز، بتوانیم به ارائه اصول اولیه حکمروایی حاکم بر شهرها بپردازیم.