بخشی از مقاله

چکیده :

مدت هاست یکی از مهمترین دغدغه ها و پرسش ها میان افراد و جامعه و حتی انسان شناسان هویت بوده است . اما مسئله اصلی فراموش شدن انسان از خود و خود از انسان است چرا که انسان ها همیشه به دنبال اصل خود یعنی هویت و فرهنگ خود بوده اند . حال با پیشرفت جوامع انسان ها ضمن گشتن آرمان های هویت خود و خود شناسی، آن را در معماری شهری و المان های اطراف خود جست و جو می کنند . از سوی دیگر گوناگونی و تضادآرایی که به طور مستقیم و غیر مستقیم درباره مفهوم هویت ارایه می شوند، پیچیدگی آن را نشان می دهد و در نتیجه این امر شرایط مطلوبی را برا ی بررسی های بیشتر درباره هویت ایجاد می کند.

برای اینکه شهر بتواند خود را در فضا مشخص کرده و قابلیت خوانایی پیدا کند، می باید نظام های نشانه شناختی را با نظام هایی دیگر از شکل ها و معماری و شهرسازی ترکیب کند. شهرهای کنونی ما به رغم هویت های دیرینه بسیاری از آنها که در فضا و معماریشان تبلور یافته، سال هاست که به سوی نوعی بی شکلی می روند و صورت بروز بیرونی آنها بیش از هر چیز در یک معماری و شهرساز ی بی هویت و در عین حال سود جویانه نمود پیدا کرده است. در این مقاله سعی شده است ابتدا کنکاشی در هویت و فرهنگ از دیدگاه انسان شناسانه و سپس تاثیر آن در هویت و فرهنگ معماری شهری داشته باشد . زیرا معماری مدرن که فاقد هوی ت آن سرزمین باشد طبیعتا باعث سردرگمی فکری و نا آرامی های روحی و و حتی شاید جسمی برای مردم ایجاد نماید .

فقدان هویت شهر و مکان و ابعاد آن در فضاهای شهری مشکلاتی را در هویت فردی شهروندان و پیوند آنها با مکان ، میزان حضور آنها در فضا و خصوصیات کالبدی مکان ها به وجود می آورد که به کاهش انواع فعالیت های فیزیکی و اجتماعی در محیط منجر می شود . بر این اساس طراحی فضاهای شهری و به دنبال آن هویت در معماری باید به گونه ای باشد که ضمن ایجاد محیط های مناسب و با کیفیت شهری و با هویت، سبب ارتقای هویت فردی و اجتماعی شهروندان و همچنین شهرشود و همچنین میزان حضور شهروندان و تعاملات اجتماعی آنها را افزایش دهد

.1 مقدمه :

رابطه میان معرفت و قدرت، از ابتدا مورد توجه اندیشمندان و فلاسفه سیاسی قرار داشته است. درک و فهم انسانها از محیط پیرامونی خویش همراه با تلاش آنان برای شناخت حقیقت و امور ناپیدای هستی و غلبه بر آن، به عنوان بزرگترین دغدغه اندیشه بشری، امری نهکاملاً در اختیار آنان که مسأله ای نسبتا" تحمیلی از سوی هستی بود. - هایدگر، - 31 :1367 - 30 تا زمان سقراط که انسان مقهور هستی خوانده می شد و فلاسفه در صدد برشمردن ویژگی های هستی در اشکال مختلف آب و آتش و ... برآمدند، تا زمانی که انسانها توسط افلاطون به عنوان سوژه شناسا در ارتباط با عالم مثل قرار گرفته اند و آنگاه در عصر مدرن به شکل سوژه شناسای خود مختار مطرح گردیده اند، تلاش فلاسفه صرف آن شد تا راهی برای رستگاری بشر در عالم هستی پیدا نمایند؛

از اینرو با طرح روش های مختلفی درصدد برآمدند تا بر این مشکل فائق آیند. امروز تفسیرهای گوناگونی را از مفهوم هویت می توان ارایه کرد که هر یک الزامات، اولویت ها، نگرانی ها و امیدهای دیگری را مطرح می کنند. این تفاوت ها بیش از هر چیز برآمده از گوناگونی دیدگاه ها نسبت به موضوع هستند. » ادوارد سعید « در کتاب خود، »شرق شناسی« سرنخی برای شناخت چشمه این گوناگونی ها به دست داده است. در مقدمه این کتاب دو گونه جامعه معرفی شده است:

»جامعه مدنی« و »جامعه سیاسی.« جامعه مدنی به تعریف ویژه او، مشارکت نهادهای خود را به مولفه های اصلی می پذیرد و تداوم زندگی خود را با دگرگونی تنظیم می کند که برآمده از تجربه تازه همین نهادهاست؛ جامعه سیاسی اما از سازمان های اداری مرکزی تشکیل می شود که وظیفه اصلی آنها نظام دادن و تثبیت اوضاع است. به تناسب تفاوت این دو جامعه، تفسیرهای متفاوتی از همه مفهوم های بنیادین پدید می آید که طبیعتا نظام های ارزشی و آثار هنری و فرهنگی را نیز در بر می گیرد.

شهرها و فضاهای شهری گذشته ما از استقلال، شخصیت و هویت ویژه خود برخوردار بوده اند؛ مفاهیمی که نهایتا منجر به تعریف مفاهیم بزرگتری چون تعلق خاطر گشته اند؛ در حالیکه آنچه از اغلب شهرهای ما در ذهن عموم شکل می گیرد جز مجموعه ای از ساختمان هی بلندف خیابان ها، ادارات، پارک های نیست .

اما واقعیت آن است که جدای از تعاریف فوق شهر جایی است که تعاملات شهری در آن به وقوع می پیوندد و مردم حس شهروندی نسبت به شهر خود دارای می باشد . به عبارتی آنچه شهر را می سازد، ساختمان های عظیم و پارک ها نیستند بلکه مردم خود شهرند با تمام سلایق و ویژگی های منحصر بفردشان و در حقیقت هویت شهری و شهروندیشان .

معماری و فرهنگ نسبت به یکدیگر متأثر هستند و تا زمانی که معماری بر اساس فرهنگ یک منطقه مطابقت داشته باشد ، قابل قبول است و کارکردهای مفیدی خواهد داشت ؛ از زمانی که معماری در جهت مقابل فرهنگ قرار بگیرد دچار کژ کارکرد می شود و قابلیت های خود را تا حدی از دست می دهد.

بنابراین آن چیزی که از آن به عنوان هویت شهری نام می بریم در حقیقت یافتن تناسب یا معیارهایی از آن میان نظام و معماری یا شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهروندان است و البته ابعاد گوناگونی از هویت که بدان خواهیم پرداخت .

.2 طرح مسأله

محیط زندگی انسان تأثیر بسزایی در رفتار و هویت انسان به سمت ارزش های مستتر در خویش دارد

در این میان شهر را می توان محیطی برای تجلی هویت، ارزش های منبعث از اعتقادات، جهان بینی و فرهنگ ساکنین و پدید آورندگان خود دانست. این مفهوم در طول دوران و در سرزمین های مختلف با محیط های طبیعی و انسانی متفاوت و تحت تأثیر تحولات تاریخی و ایدئولوژیکی، تغییرات بسیاری به خود دیده است. به ویژه تحت تأثیر تحولات مدرنیته، تغییر فزاینده یافته است به گونه ای که بسیاری از عناصر و اجزای شهر کهن در آن رنگ باخته اند 

با گسترش شهرها و ازدیاد روز افزون جمعیت، شهرها مکانهای مناسبی برای شکل گیری نهادهای اجتماعی اعتلای ارزشهای فرهنگی،گسترش و تحکیم روابط و مناسبات اجتماعی و ارزش های انسانی وهویت های ملی و محلی شده اند اما با به وجود آمدن معماری و شهرسازی های مدرن سردرگمی و شلوغی ذهنی بین جامعه و فرهنگ ایجاد کرده است .

هویت در محیط های شهری به یکی از بحث انگیزترین موضوعات عصر حاضر تبدیل شده است ،تا جائی که امروز هرکس به طریقی خود آگاهانه یا ناخودآگاهانه در چنگال نگرانی بی هویتی اسیر است. بی هویتی، نا هماهنگی و یکنواختی که امروزه بر فضای شهرها است و به صورت روز افزونی در حال گسترش است، نه تنها سیمای نامطلوب و محیطی نامأنوس را برای ساکنین ایجاد نموده، بلکه تمامی ابعاد زندگی اجتماعی زیست محیطی را در جوامع شهری تحت الشعاع خود قرارداده است،زیرا فرم فیزیکی شهرها در حقیقت هسته جهان اجتماعی است که تمامی ابعاد جامعه از اقتصاد گرفته تا زیبایی شناختی موثر است.

امروزه هویت شهری، هم چون حلقه ای گم شده است و شهرها نه بر پایه هویت اصیل خود، بلکه بر پایه تقلید های بدون اندیشه از مظاهر غربی و الگوهای مدرن بدون توجه به الگوهای بومی در حال شکل گیری و گسترش اند. در واقع دوران مدرنیزاسیون را می توان به عنوان سرآغاز گسست و کمرنگ شدن توجه به ابعاد هویتی شهرها و زندگی اجتماعی شهری در نظر گرفت. شیفتگی به مظاهر غیر بومی به فراموشی سپردن مظاهر اصیل بومی انجامیده است.

در واقع فقدان آشنایی لازم و نیز فقدان اهمیت به ضرورت وجود الگوهای بومی از این دوره به بعد باعث شده تا در طرحهای توسعه شهری واقعیات بسیاری به فراموشی سپرده شود. از سوی دیگر به دلیل احاطه جامعه توسط ابزار های تکنولوژیک که باعث هجوم گسترده الگوها و فرهنگ ناآشنا، باعث شده تا امروزه هویت و ابعاد هویتی از بیرون جسته شود. به همین دلیل عصر پیش رو باعث شده است که خویشتن را گم کنیم؛ به سخن دیگر، خود را در دیگری جستجو کنیم. پس یک انفصال آشکار را بین معماری،فرهنگ، اندیشه و تاریخ به وجود آورده است که این نیز ناشی از همان گسست تاریخی دوران مدرن است.

.3ضرورت مسأله

وقتی از هویت شهر صحبت می کنیم به چیزی رجوع می کنیم که در پس ظاهر و در بطن شهر نهفته است و ممکن است هیچ ربطی به شکل و ظاهر شهر نداشته باشد. در واقع زیبایی و زشتی شهر دلیل با هویت بودن شهر نیست. مهم این است که داخل شهر چه می گذرد. چه هنجارها و رفتارهایی در شهر به وقوع می پیوندد که به شهر هویت می دهد. به صورت کلی وقتی سخن از هویت شهری به پیش می آید، تمیز شهر از غیر شهر مطرح می گردد. این تمایز در بین شهرها را می توان حتی بر پایه نام آن ها نیز شناخت

ما در زمانه ای زندگی می کنیم که موجودیت و استعداد بازنمایی - هویت اصیل - آن به شدت به مخاطره افتاده است و این تبیین و توصیفی از معنای بحران هویت است.

در جایی که فلاسفه قرن 19 نقد شهر را از نقد جامعه صنعتی جدا نمی سازند؛ عمل گرایان شهر را بر مبنای عملکردهایی می سازند و می پردازند که انقلاب فن شناختی سبب شده است. هنر جای خویش را به فن می سپارد؛ معمار-هنرمند در مقابل معمار –مهندس عقب می نشیند؛ اندیشه های شهرسازی بیش از هر زمان دیگری در زمینه های فلسفی و حکمت عملی به جولان در می آید.

امروزه در دنیا کلان شهرها دارای شاخصه ها و مفاهیم درون شهری هستند که هویت شهر را تعریف می کنند. بسیاری از کشورهای دنیا برای حفظ و ایجاد این مفاهیم تلاش زیادی انجام داده اند تا با ایجاد فضاهایی متناسب و باهویت، جایگاه خود را بیابند. برای نمونه، در کشور اسپانیا ساختمان موزه گوگنهایم که توسط معمار بزرگ فرانک گهری ساخته شده در شهر بیل بائو باعث نمود جهانی آن شهر و هم کشور اسپانیا شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید