بخشی از مقاله

چکیده

بحث جهانیسازی، در همه کشورهایی که از سابقه فرهنگی پرباری برخوردارند، بهویژه در کشورهای فرهنگمحوری که ارزشهای فرهنگی، دینی و اخلاقی برایشان نقش اساسی ایفا میکند و معیار تلقی میشود، نمود آشکارتری دارد و با نگرانی بیشتری دنبال میشود. علت این است که جهانیسازی همه عرصههای زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد، زیرا اثرگذاری بر هر جنبهای از حیات ملتها درنهایت به فرهنگ بازمیگردد. جهانیسازی فرهنگی فرایندی است که رفتهرفته لایههای مختلف زندگی اجتماعی را زیر نفوذ خود قرار میدهد و بهتدریج فرهنگ آن کشور را در سایه فرهنگی گستردهتر که از نیات بیگانه سرچشمه میگیرد، قرار میدهد و به فراموشی میسپارد.

در این تحقیق، اثرگذاری جهانیسازی فرهنگی بر فرهنگهای بومی بررسی میشود. در این تحقیق، منابع مربوط به جهانیسازی و مؤلفههای فرهنگ بومی به روش کیفی مورد بررسی قرار میگیرند و چالشهایی که برای این مؤلفهها ایجاد میشود شناسایی میشوند. این مؤلفهها مواردی مانند امنیت فرهنگی، هویت ملی، رسانه و زبان را دربر میگیرند. اهداف جهانیسازی نیز با این بررسی روشن میشود. در این مقاله تلاش خواهد شد تا ضمن روشن کردن مفهوم جهانیسازی و ارتباط آن با امنیت فرهنگی راههایی برای برونرفت از این مسیر پیچیده مشخص شوند.

مقدمه

امروزه برای هیچ ملتی ممکن نیست که فارغ از دیگران و بدون ارتباط فرهنگی با آنها به زندگی روزمره خود بهراحتی ادامه دهد. حتی اگر ملتی چنین تصمیمی داشته باشد و سعی کند حیات ملی خود را بهصورت مستقلی ادامه دهد و آمدوشدهای میان فرهنگی را قطع کند، هرگز به هدف خود نخواهد رسید. ارتباطات آنچنان نزدیک و درهمآمیخته است که هرکسی بهراحتی میتواند از یکسوی دنیا با شخص دیگری در نقطه مقابل در آنسو، تماس صوتی و تصویری داشته باشد.

روابط تجاری، اقتصادی و فرهنگی هرروز حلقههای گستردهتری را فرامیگیرند و در لایههای عمیقتری برقرار میشوند. این همگرایی و همبستگی میان ملتها مقوله جهانیسازی را به اذهان متصدیان، سیاستگذاران و اندیشمندان عرصه جهانی وارد ساخته است. بنیانگذاران جهانیسازی بر این باورند که به دلیل رشد فناوری ارتباطات، حملونقل و امکان تماس واقعی یا مجازی از دورترین نقاط دنیا، اکنون میتوان جهان را به دهکدهای بزرگ - یا حتی کوچک - تبدیل کرد که میتواند یک کدخدا، یک قانون، یک فرهنگ، یک اقتصاد و یک ملت داشته باشد.

کاترلا در توضیح جهانیسازی بر فرامنطقهای بودن و فراقارهای بودن آن تأکید دارد و اعلام میکند که، »جهانیسازی میتواند تغییرات فضایی-زمانی خاصی را دربر بگیرد که دغدغههای انسانی را در مورد دگرگونی فرهنگ ملی را ایجاد کند. - کاترلا، . - 2012:18 این رویکرد، در ظاهر همبستگی و یکپارچهگی جهانی را وعده میدهد، اما چالشها و نگرانیهایی عمیقی را در میان ملتهایی که از پیشینه فرهنگی پرباری برخوردار هستند، ایجاد کرده است.

جمهوری اسلامی ایران نیز به شدت دغدغه آسیبپذیری از جهانیسازی فرهنگی را دارد. مسئله این است که ایران بهعنوان کشوری که ازیکطرف به دلیل وابستگی به فروش نفت، بهشدت تحت تأثیر نوسانات اقتصاد جهانی است و به دلیل ارائه مکتب سیاسی و انقلابی و پیشرفت در فناوری هستهای و حمایت از نهضتهای ضداستکباری جهانی بر روند تحولات جهانی اثرگذار است، و از طرف دیگر از پیشینه تاریخی، فرهنگی و دینی عمیقی برخوردار است که هویت ملی و دینی آن را تشکیل میدهد، باید در تعامل و ارتباطات بینالمللی از چه شیوهای استفاده کند تا هم از قافله جهانی عقب نماند و هم ارزشها و اصول خود را حفظ کند.

جهانیسازی و فرهنگ

اهمیت مقولههای فرهنگی و نقش آنها در رشد و توسعه، لزوم توجه به این موضوع را بیشتر از هر زمان دیگری برجسته میسازد. فرهنگ به معنی روح کلی حاکم بر روابط میان انسانها و تعامل آنها با طبیعت، میتواند بر همه ابعاد زندگی، ازجمله اقتصاد، سیاست، رابطهها و مراودات اجتماعی اثر بگذارد. به نظر میرسد، مقوله فرهنگ باید از مسیر جهانیسازی کنار گذاشته شود و ترتیبی اتخاذ شود که ضمن بهرهگیری از فناوریها و محصولات فرهنگی و هماهنگی با حرکت جهانی، ارزشها و ویژگیهای فرهنگی بومی نیز حفظ شود. این کار که رابرتسون از آن به جهان بودگی تعبیر کرده است و فرهنگ را نه بهعنوان متغیری وابسته - که از دیگر عوامل اثر میپذیرد - بلکه بهعنوان متغیری مستقل که بر عناصر دیگر اثر میگذارد، در نظر گرفته است. - رابرتسون، ترجمه پولادی - 1385:105 ولایتی در رد نظریه طبیعی بودن جهانیسازی بر این نکته تأکید دارد که:

موضوع جهانیشدن و یکسانسازی فرهنگی هم آرزوی غربیها است؛ تا فرهنگ غرب را در همه دنیا جا بیندازد. اگر فرهنگ غرب در دنیا تثبیت شود معنی آن این است که همه ارزشهای بومی به نفع ارزشهای غربی از بین میرود . اینطور نیست که غرب تازه خواسته باشد این کار را انجام بدهد بلکه اکنون از زمان هجوم استعمار به کشورهای غیراروپایی چندین قرن است که اینها تلاش کردهاند تا ارزشهای خودشان را جا بیندازند و آنها را با ارزشهای بومی جایگزین کنند. وقتی ارزشهای بومی با ارزشهای غربی جایگزین شوند و مردم و ملتی هم به روش زندگی غربیمتمسک شوند و به آن تشبه پیدا کنند در آن صورت عملاً در رفتار؛ غربی میشوند . هرکسی که بیطرف باشد میفهمد که اینها دارند تقلید میکنند؛ یعنی نه در تولید بلکه در مصرف از آنها تبعیت میکنند.

با این حال، نمیتوان تحلیلهای خوشبینانهای را که حامیان طبیعی بودن سیر جهانیسازی عرضه میکنند و تلاش دارند تا دغدغههای حامیان فرهنگ بومی را با آن برطرف سازند، نادیده گرفت. با جهانیسازی فرهنگ این پرسش اذهان را درگیر خود میسازد که آیا فرهنگ جهانی یکی خواهد شد. آیا مردم دنیا پس از پایان جهانیسازی دارای یک سبک زندگی، یک دین، یک سنت، یک مرام و یک روش رفتاری خواهند بود. وبگاه فوربسٌ این پرسش را با طرح مصادیقی از برندهای جهانی و نام بردن از ویکیپیدیا، مکدونالد، استارباکس، بهروشنی بیان میکند و در پاسخ به این نتیجه میرسد که:

جهانیسازی و ارتباطات میان ملتها صدای مردم دارای فرهنگهای مختلف را به هم میرساند. در گذشته شما مجبور بودید که از راه بیبیسی یا نیویورک تایمز که بیشتر به یک فرهنگ خاص وابسته بودند، دیدگاههای خود را مطرح سازید. اما اکنون شما با برداشته شدن موانع و مردمیتر شدن رسانهها انتظار دارید که صداهای متنوعتری را بشنوید. بهنظر میرسد که اکنون به سنت تکفرهنگیشدن پیش نمیرویم، بلکه چشمانداز چندفرهنگی شدن در مسیر جهانیسازی قرار گرفته است.

فرهنگ جهانی

گاهی در توجیه جهانیسازی فرهنگی به فرهنگ جهانی و امتیازات آن اشاره میشود. این استدلال وجود دارد که اگر ما فرهنگ جهانی را میپذیریم و به ارزشها و سنتهایی که در تمام جهان رایج است، احترام میگذاریم، به همین دلیل باید جهانیسازی را نیز بپذیریم و از آن بهعنوان پدیدهای مثبت استقبال کنیم. میتوان فرهنگ جهانی را با دو نگرش موردتوجه قرار داد.

نگرش اول این است که فرهنگ حاکم بر جهان باید یکی باشد و فرهنگهای بومی و ملی از هرگونه ایفای نقش در سطح کلان و فراملی محروم خواهند بود. این تعریف از فرهنگ جهانی که در لابهلای تعاریف جهانیسازی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مطرح میشود، از دیدگاهی قیممآبانه سرچشمه میگیرد. در این نگرش موضوع این نیست که مشترکات و مفاهیم مشابه را از همه فرهنگها جمع کنیم و فرهنگ جهانی را که همه یا بیشینه ملتهای جهان در آن اتفاقنظر دارند را بهعنوان فرهنگ جهانی معرفی کنیم، بلکه در اینجا منظور این است که یک فرهنگ - مربوط به قدرت غالب - بر کل جهان حاکم باشد.

نگرش دوم این است که باوجود اختلاف فرهنگی که در میان ملل جهان وجود دارد، موارد زیادی هستند که همه ملل دنیا بر خوب یا بد بودن آن اتفاقنظر دارند. البته این موارد آنچنان هستند که بتوان شالوده یک فرهنگ را بر آن استوار ساخت. برای مثال، صلحخواهی، آزادیخواهی و کرامت انسانی در همه فرهنگها با اندکی کموزیاد پسندیده است. از طرف دیگر مواردی چون ظلم، دروغ، جنگ و حقکشی نیز تا اندازه قابل قبولی در همه فرهنگهای ملی ناپسند و مذموم هستند. این دیدگاه با جهانیسازی مغایرت دارد، زیرا بر ارزشهای مشترک تأکید دارد و نه ارزشهای یکجانبه.

تفاوت این دو نگرش متناقض و لزوم انتخاب یکی از آنها، رویکرد ما را در مورد جهانیسازی مشخص میسازد. اگر منظور از فرهنگ جهانی این باشد که همه فرهنگها باید در یک فرهنگ خلاصه شوند و یک فرهنگ بر جهان حاکم باشد، بحث مبادله فرهنگی و نزدیکی فرهنگها به یکدیگر از اصل بیمعنا خواهد بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید