بخشی از مقاله

معماری ژاپنی و چینی

کینکاکو-جی، کیوتو، ۱۳۹۷، دوره موروماچی


کتابخانهٔ دانشگاه هنر تاما، توکیو، ۲۰۰۷

معماری ژاپنی (به ژاپنی: (日本建築 (Nihon kenchiku) را به شکل عرفی با ساختمان‌های چوبی، با ارتفاع کم و سقف‌های سفالی یا کاهگلی می‌شناسند. در این ساختمان‌ها درهای کشویی (فوسوما) به جای دیوار به کار برده می‌شوند و به این ترتیب این امکان را به دست می‌دهند که پیکربندی فضاهای داخلی را، بسته به موقعیت، بتوان تغییر داد. آدم‌ها در شکل سنتی معماری ژاپنی معمولاً روی کوسن یا روی زمین می‌نشستند. صندلی‌ها و میزهای بلند تا قرن نوزدهم میلادی چندان مورد استفاده نبود. اگرچه از قرن نوزدهم به بعد ژاپن بسیاری از نشانه‌های معماری غربی، مدرن و پست مدرن را در طرح‌های سنتی ژاپنی ادغام کرده و امروز در تکنولوژی و طراحی معماری پیشرو است.
تاریخچه
قدیمی‌ترین آثار معماری ژاپن، که به دوران پیشاتاریخ بازمی‌گردد، خانه‌های سادهٔ گودال شکل و انبارهایی بود، منطبق با شیوهٔ زندگی مردمی شکارچی-گردآورنده. بعدتر، تحت تأثیر معماری در سلسله هان چین که از طریق کره به ژاپن رسیده بود، انبارهای غلات و اتاق‌های مخصوص تشریفات دفن مردگان طراحی پیچیده‌تری یافتند.
با ورود بودیسم به ژاپن در قرن ششم میلادی ساخت معابدی در ابعاد بزرگ و با تکنیک‌های پیچیده در به کار بردن چوب رونق گرفت. تحت تأثیر دودمان تانگ و سوئیِ چین اولین پایتخت دائمی ژاپن در نارا بنا شد. خیابان‌های شطرنجی نارا بر اساس الگوی پایتخت باستانی چین (شانگ-آن) طراحی شده‌است. به تدریج ابعاد ساختمان‌ها افزایش یافت و به تبع آن واحدهای استاندارد اندازه‌گیری پیدا شد و اصلاحاتی در طرح‌بندی کلی ساختمان‌ها و طراحی باغ‌ها به وجود آمد. با رواج مراسم چای سادگی و طراحی بی‌پیرایه، در تقابل با معماری افراطی اشرافی، اهمیت بیشتری یافت.
طی دوران اصلاحات میجی در ۱۸۶۸، دو رخداد مهم تاریخ معماری ژاپن را دگرگون کرد. اولین رخداد جداسازی قانونی کامی و بودا از یکدیگر در سال ۱۸۶۸ بود که به طور رسمی بودیسم و شینتو را از هم و معابد بودایی را از معابد شینتو مجزا کرد. شکستن ارتباط این دو که بیش از هزار سال با هم پیوند داشتند، مستقیم و غیر مستقیم آسیب‌های فراوانی به معماری ژاپن وارد کرد.
دومین رخداد این بود که ژاپن برای رقابت با سایر کشورهای توسعه‌یافته، به غرب‌گرایی افراطی رو آورد. در نتیجهٔ این رخداد معماران خارجی و سبک‌های خارجی به ژاپن وارد شدند، اما به تدریج ژاپن معماران وطنی را تعلیم داد و سبک ویژهٔ خود را به وجود آورد. معمارانی که از تحصیل در کنار معماران غربی بازمی‌گشتند سبک بین‌المللی مدرنیسم را به ژاپن وارد کردند. با این حال، تنها پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که معماران ژاپنی توانستند در صحنهٔ معماری بین‌المللی تأثیرگذار باشند، ابتدا با آثار معمارانی چون کنزو تانگه و بعدتر با جنبش‌های تئوریکی مانند متابولیسم.

معماری فلسفی شرق دور-چین و ژاپن


● چین:
از میان تمدنهای بزرگ غیرغربی، تمدن چین نخستین تمدنی بود كه اروپائیان با آن آشنا شدند و آن را ارزیابی كردند. ولی فقط در پنجاه و اندی سال گذشتهٔ اخیر است كه دستآوردهای هنر و ادبیات چینی بتدریج بر جهان خارج آشكار شده و منظماً مورد بررسی قرار گرفته اند؛ با وجود این، بسیاری از كسانی كه امروزه به دامنه و پیوستگی تمدن چین پی برده اند و بر زیبائی چشمگیر هنر این سرزمین صحه میگذارند، هنوز از پیچیدگی این دو شاخه فعالیت معنوی چینیان اطلاع كافی به دست نیاورده اند.
چین، كشوری پهناور با اوضاع گوناگون جغرافیائی و مساحتی معادل مساحت ایالات متحده است. با آن كه دامنهٔ تفاوتهای زبانی مردم چین بسیار زیاد است و در بسیاری از نقاط، زبان مردم نقاط دیگر برای مردم دیگر نقاط مفهوم نیست، زبان مكتوب این ملت در سراسر چین یكشكل برای همگان قابل فهم بوده است. این عامل، انسانهائی هزاران كیلومتر دور از همدیگر را قادر ساخت كه سنتهای ادبی، فلسفی، و مذهبی مشترك خود را زنده نگه دارند و تقویت كنند، همین وجه اشتراك و یكنواختی را میتوان در شیوه های بیان هنری نیز مشاهده كرد، زیرا تغییرات در شكلهای هنر چین، در همهٔ دوره ها، بجز دوران پیش از تاریخ، بسیار اندك است.
درك اولیهٔ نقاشی چین در بیان موضوعات، تدریجاً در اثر تحولات اخیر هنرهای غربی، طی هزاران سال گذشته، برای ذهن غربی آسانتر شده است. دامنهٔ آگاهی غربیان از تفاوتهای بنیادی بین هنر غیردینی چین با هنر سنتی و هنر دوران پیش از هنر نوین در غرب كه زائیدهٔ تفاوتهای موجود میان فلسفه های طبیعت و انسان در دو فرهنگ مزبور است نیز بسی گسترش یافته است.
● جایگاه انسان در جهان بینی چینی:
در نظر چینیها انسان بر طبیعت مسلط نیست، بل كه بخشی از آن است و مانند همهٔ موجودات دیگر به فعل و انفعالات آن واكنش نشان میدهد، معنی شادمان و سعادتمند زیستن، همآهنگ بودن با طبیعت است؛ معنی نقاش بودن، تبدیل شدن به ابزاری است كه طبیعت با استفاده از آن خود را بر انسان مینمایاند. كار نقاش، بیان پیوستگی اش به موج زندگی و همآهنگی اش با همهٔ آن چیزهائی است كه در رشد و تغییرند؛ به گفتهٔ دیگر، بیان خصلتی شخصی است كه در اثر نظارهٔ طبیعت پالایش یافته است.
گذشته از این، چون طبیعت با معیارهای زمان و مكان اندازه گیری و طبقه بندی نمیشود، نقاشی چینی هم آن را به قابهای پرسپكتیو یا رنگهای سیر و روشن محدود نمیسازد، او نمیكوشد تا با استفاده از چنین وسیله ای شكلهای طبیعی را تكثیر و تثبیت كند. تقارن موجود در موجودات رشد یابنده، حركات بیپایان و درهم طبیعت، بیپایانی حوادث آسمانی، همگی با محدود شدن به یك قاب چهارگوشه، خطوط راست و خشك، آغاز و پایان، مانعه الجمعند. شكل ظاهر، همیشه با گذر هنرمند از درون آن تغییر شكل مییابد؛ همچنان كه هنر او بیان كلی تجربه اش از طبیعت است خود او نیز بخشی از بیان كلی هنرش میشود.
● معماری
دربارهٔ معماری چین كمتر سخنی گفته شده یا مطلبی نوشته شده است و علتش شاید این باشد كه ساختمانهای اندكی از روزگاران گذشته بر جا مانده اند یا سبك معماری چین طی سده های گذشته دچار تحولات چشمگیر نشده است. ساختمان در چین امروز، دقیقاً شبیه نمونهٔ اولیهٔ آن در هزاران سال پیش است. به بیان دقیقتر، نیمرخ مسلط بر سقف ـ كه بخش بزرگی از خصوصیات معماری چینی از آن سرچشمه میگیرد ـ احتمالاً به دورهٔ «چو» یا «شانگ» مربوط میشود.

معماری بودائی، شكل خاصی از ساختمان سازی را به نام «پاگودا» به معماری جهان عرضه كرد كه در نظر بعضیها به نماد كشور چین تبدیل شده است.

● هنرهای ژاپنی و نقش انكارناپذیر سنت در آن:
هنرهای ژاپنی به طور كلی با هنرهای هندی و چینی تفاوت دارند (اگر بتوان چین و هند را به عنوان دو قطب بزرگ و مهم هنری در آسیا معرفی كرد)؛ به این صورت كه نه پیوستگی و استمرار سبكهای هندی را دارند، نه تنوع گسترده هنرهای چینی را. مسیر تكامل هنری ژاپن تحت تأثیر یك سلسله عوامل پراكندهٔ خارجی بوده است. لیكن صرفنظر از این كه شكلها و سبكهای جدیدی چه اثر عمیقی بر هنرهای این سرزمین داشته اند، سنتهای بومی همواره خودنمائی كرده اند. به همین علت، الگوی هنری ژاپن با توالی همآهنگ دوره های مشخص عاریتگیری، جذب و بازگشت به الگوهای بومی شكل گرفت.
● معماری مسكن:
مسكن ژاپنی تقریباً همیشه، ارتباطی فشرده با زمین اطرافش دارد و در هر جا كه میسر باشد، در داخل یك باغ حصاربندی شده با پرچینهای خیزرانی قرار داده شده است كه فی نفسه زیبائی آفرین است. بدین ترتیب، حتی در شلوغترین محیطها، گونه ای احساس خلوت و صمیمیت به ساكنانش القا میكند.
یكنواختی و همآهنگی تناسبها با استفاده از تاتامی (زیرانداز) سنتی ـ به عنوان واحدی برای ابعاد اتاقها ـ تأمین میشود.
ساختمان خانه از چند تیر عمودی تشكیل شده كه بام را روی خود نگه میدارد. دیوارها به جای آن كه نقش نگهدارنده داشته باشند به صورت تیغه هائی چوبی درآمده اند و به گونه ای كشوئی حركت میكنند.
در معماری مسكن ژاپنی، فضا را چیزی پیوسته ولی قابل تقسیم به اجزای همآهنگ در نظر میگیرند. این تصور، تئوری معماری غربی را دچار تحولی انقلابی كرد.
چین سرزمین پهناوری است که فرهنگ آن بر بیش تر کشورهای شرق دور تا امروزه غالب بوده و گسترش فرهنگ آن مشمول کشورهایی نظیر ژاپن - کره - تبت - ترکستان - مغولستان و... می شود (تصویر 1). چینی ها قدمت تمدن خویش را 5000 سال می دانند ولی قدیمی ترین آثار کشف شده، قدمت مستند این تمدن را به سلسله «شانگ» مرتبط می سازد.

(تصویر 1)
دوره های تاریخی چین بدین صورت تقسیم می شود:
1) شیا تا 1600 ق.م 2) شانگ تا 1028 ق.م 3) جوتا 257 ق.م 4) چین تا 207 ق.م 5) هان تا 221 ق.م 6) سه پادشاهی تا 580 میلادی 7) سوای تا 618 میلادی 8) تانگ تا 906 م 9) سونگ تا 1279 م 10) مینگ تا 1644 م 11) چینگ تا 1912 م. اولین مرحله از وحدت گروه ها و اقوام و فرهنگ های پراکنده در سطح چین در زمان سلسله ی شانگ اتفاق افتاد و از این زمان هنر چین هویت تازه ای پیدا می کند. هنر چین از جمله هنرهای شاخص جهان است که وحدت عناصر صوری و ساختاری در هنر خود را، از دوران باستان حفظ نموده است. وجود زبان نوشتای واحد علیرغم تفاوت های زبان محاوره ای، باعث وحدت سنت های مذهبی - فلسفی و ادبی و همین طور وحدت در روش های بیان هنری گردیده است. تفکر و هنر غالب چین در طول تاریخ تحت تآثیر سه نظام فکری و اعتقادی شکل گرفته است که عبارتند از:
1) تائوئیزم: 604 ق.م - که توسط فردی به نام «لائوتسه» بنیان گذاری می شود. کتاب «راه و قدرت ها او» تنها بازمانده از تعالیم لائوتسه مربوط به یگانگی با نیروهای لایزال جهان است و شامل دستورات جادویی و کمییاگری است.
2) کنفسیوس: 551 ق.م - تعالیم او با تأکید بر جنبه های اخلاقی و ایجاد تحولاتی در جهت ساختار اجتماعی و نظام حکومت مربوط می شود.
3) بودا: قرن 6 ق.م - شاهزاده ای هندی که آیین او از طریق مهاجرین و بازرگانان توسط جاده ی ابریشم به شرق دور منتقل گردیده و امروزه حجم زیادی از آثار هنری با الهام از آیین بودایی در چین ایجاد گردیده است.
نقاشی
اصولاًً در تمامی فرهنگ ها نقاشی منظره زمانی شکل می گیرد که انسان شروع به بررسی وضعیت خود در نظام طبیعت می کند. عشق به طبیعت با الهام از فلسفه و حکمت موجود در چین رواج یافته و بر اساس آن نقاشی چینی معتقد است که: نقاشی برتر از واقعیت است و منظره سازی به حیطه ی روح پر می کشد (تصویر 2).

(تصویر 2)
هنرمند چینی خود را هماهنگ با طبیعت می داند و معتقد است که انسان سلطه ای بر طبیعت ندارد بلکه جزئی از آن است. او به یگانگی با روح و جوهر طبیعت می اندیشد. او مقلد طبیعت نیست بلکه از آن پیروی می کند و این دیدگاه کاملاًًً با دیدگاه غریبان (حتی از همان زمان یونان و رم) متفاوت است.
وقتی به یک نقاشی منظره ی چینی نگاه می کنیم عظمت طبیعت را بدون نیاز به مشاهده ی جزئیات حس می کنیم و در مقابل آن به کوچکی انسان در این طبیعت پی می بریم و این درست عین تعالیم «لائوتسه» است که می گوید: «انسان خود جزء حقیری از طبیعت است و می بایست چنان در جوهر کائنات نفوذ کند که با آن به یگانگی برسد (تصویر 3).

(تصویر 3)
نگارگران شرق دو تلاش دارند تا از طریق تصویر، انسان را به تعمق وا دارند تا از این رهگذر به شهود باطنی و اشراق راه یابد درباره ی نقاشی در دوره های تانگ، سونگ، یوآن، مینگ و چینگ مختصر توضیحی ارائه می دهیم:
تانگ: در این دوره هنرمندان در زمینه ی شمایل های مذهبی و نیز منظره سازی تجربه می کردند. نقاشی بر روی طومارهای ابریشمی و کاغذی و در چند مرحله به پایان می رسید چرا که عناصر مختلف نقاشی تخصصی می شد و هر نقاش یک عنصری از تصویر را می کشد.
سونگ: در این دوره منظره سازی رونق پیدا می کند. منظره ها مبتنی بر عدم تقارن است و منظره ها قطری و از لحاظ نمایش فضا شامل سه سطح است. در هر سطح از طریق افق خلائی متفاوت با سطح قبلی ایجاد نموده است (تصویر 4). نقاشی دوره ی سونگ بیان گر کمال مطلوب صلح و یگانگی مبتنی بر فلسفه وحدت وجود است. نقاش بزرگ سلسله سونگ «کوئوشی» می گوید: منظره های نقاشی شده ای وجود دارد که می توان از میان آنها گذشت و یا در آن تأمل کرد. در برخی از آنها می توان پرسه زد. اما در بعضی از آن ها آدمی میل دارد بماند و زندگی کند. هر کدام از این منظره ها به درجاتی از کمال دست یافته اند، اما آنهایی که آدم دوست دارد در آنها زندگی کند برتر از دیگرانند.»

(تصویر 4)
جدای از نقاشی منظره، ساخت صورت و تصاویر انسان محورانه در نقاشی چینی نیز رواج دارد که بخشی از آثار هنری در طی دوره های مختلف را به خود اختصاص می دهد.
استفاده از تصاویر بودا و سایر شخصیت ها را در طیف وسیعی می توان مشاهده نمود.
علاوه بر تصاویر شخصیت های معروف استفاده از موضوعات عامیانه و شخصیت های معمولی نیز در نقاشی بعضی از دوره ها وجود داشته است (تصویر 5)

(تصویر 5)
یوآن: در فاصله ی حکومت های «سونگ» و «مینگ» چین با حمله ی اشغال گران «یوآن» مواجه می شود. آن ها نقاشان را به کوچی اجباری که بی شباهت به تبعید نیست وادار می کنند. در تبعید دید هنرمندان نسبت به طبیعت عوض می شود و آن را بخشی از یک محیط ترسناک می پندارند. این حالت در نقاشی «هوانگ کونگ وانگ» مشاهده می شود، که طبیعت تبدیل به یک محیط رمزآلود و وهم گونه می شود. (تصویر 6)

(تصویر 6)
مینگ: سلسله یوآن با قیام عمومی مردم نابود و سلسله ی مینگ آغاز می شود. در این دوره رجوع به الگوهای دوره ی سونگ و رواج طراحی خوشنویسی را شاهد هستیم (تصویر 7).

(تصویر 7)
چینگ: پوسیدگی درونی بوروکراسی مینگ، میدان را برای یورش های گروه تازه ای به نام منچوها به کشور باز کرد و سلسله ی چینگ آغاز می شود. در این دوره بعضی از نقاشان شیوه ی محافظه کارانه نقاشی یوآن را پیش گرفتند ولی بعضی دیگر شیوه ی خوشنویسی گونه ی دوره ی مینگ را اعتلا بخشیدند. بعد از استقرار جمهوری چین هنر نقاشی در خدمت آرمان های این جمهوری قرار گرفته و نوعی رئالیسم اجتماعی ایجاد شده که رشته های پیوند با سنت های هنر دربار در این جریان گسسته می شود و از لحاظ تکنیکی شاهد نفوذ عناصر غربی به نقاشی چینی هستیم که این پدیده موج جدیدی را از آثار غربی در پی می آورد.
خطاطی
اهمیت خوشنویسی در چین تا حدی است که می توان از آن به عنوان مهم ترین و رایج ترین هنر در چین نام برد. چینیان اهل فرهنگ همواره سعی می کردند تا توان خود درخوشنویسی را حفظ نمایند و اهمیت خوشنویسی به حدی است که جهت احراز یک مقام دولتی باید امتحان خوشنویسی را با موفقیت پشت سر گذاشت.
بین خوشنویسی و نقاشی از لحاظ فیزیکی و محتوایی وحدت وجود دارد و این وحدت به دو عامل بستگی دارد:
1- وحدت در مواد و مصالح، وحدت در روش های بیانی و وحدت در هنرمندان.
2- وحدت در اصول زیباشناسی و نظام فکری واحد، همین وحدت در نقاشی و خوشنویسی باعث ایجاد نوعی هماهنگی ظاهری و باطنی در حرکت قلم و همین طور انتقال نیروی جوهری طبیعت می شود، نمونه های این گونه تلفیق نقاشی و خوشنویسی را در تصویر شماره 7 مشاهده کردیم. ابزار خوشنویسی عبارتند از: قلم مو - کاغذ - مرکب و سنگ مرکب (سنگ مرکب سنگی است که مرکب جامد را با آب بر روی آن ساییده و رقیق می نمودند ). هنر خوشنویسی با تعالیم لائوتسه ارتباط مستقیم دارد. بر اساس این تعلیم حرکت قلم دارای نیروهای حیات بخش جهان و کیهان است و هنرمند باید با هنر خود تمامی نیروهای موجود در طبیعت را القا نماید و در این تمرین و ممارست علاوه بر شناخت هستی به شناخت حقیقت خویش نیز نائل شود (تصویر 8).

(تصویر 8)
پیکر تراشی
ساخت سفالینه های رنگ آمیزی شده جزء قدیمی ترین آثار به دست آمده از عصر نوسنگی است که در تاریخ چین به دوره ی «شیا» معروف است و بعد از آن آثار معتنابهی از مجسمه های کوچک سفالی و یا پیکره های کوچکی از جنس سنگ پشم یا مرمر سفید به دست آمده است که بسیاری از آنان در مقابر پادشاهان سلسله ی «شانگ» به دست آمده است. اما هنر بزرگ دوره ی «شانگ» ساختن ظروف مفرغین مخصوص مراسم مذهبی بود، که بسیاری از آن ها در مجموعه های سلطنتی تا امروز باقی مانده و به دست آمده است (تصویر 9).

(تصویر 9)
آیین بودا در زمانی وارد چین می شود که تعالیم کنفسیوس و تائو به طریق های گوناگون به جادو و خرافات کشیده شده بود و دیگر قادر به جذب ذهن اندیشمندان نبود. بعد از این اتفاق هنرها به خدمت این دین درآمدند و رونق یافتند. اولین آثار تأثیر بودا بر مجسمه سازی پیکره ی «ساکیامونی بودا» متعلق به 338 میلادی است که از نظر شیوه با نخستین اثر ساخته شده در قندهار شباهت دارد (تصویر 10).

(تصویر 10)
ولی مهم ترین آثار پیکره با تأثیر آیین بودا متعلق به آثار در مقیاس های بزرگ است (تصویر 11).

(تصویر 11)
نمونه های خوب این گونه تندیس ها را می توان در غارهای معابد چینی مشاهده نمود که به تقلید از غارهای هندیان ایجاد شده است (تصویر 12).

(تصویر 12)
معماری
راجع به معماری چین کمتر صحبت می شود و این احتمالاًً دو علت دارد، یکی این که ساختمان های قدیمی کمتری از چین باقی مانده اند آن هم به دلیل استفاده از چوب و دیگر اینکه شاید معماری چین طی سده های متمادی دستخوش تحولات زیادی نشده است. ساختمان امروزی در چین (به شیوه های سنتی) دقیقاً مشابه نمونه های آن در سال های طولانی قبل است. اجزای ضروری این ساختمان عبارتند از:
یک تالار چهار گوشه زیر یک بام نوک تیز با قرنیزهای برآمده، بر روی یک شبکه نگاه دارنده و ستون های چوبی. دیوارها هیچ نقشی در نگاهداری از سقف ندارند بلکه در حکم پرده ها یا تیغه های جدا کننده اند، معمار چینی بیش تر متوجه نمای ساختمان است. نمای بناها با رنگ های سبز و قرمز و آبی و زرد و نارنجی و... نقاشی و رنگ آمیزی می شوند. نمونه ای از بناهای بودایی «پاگودا» هاست که نماد معماری چین است. این بناها که در روستاها شکل گرفته به تقلید از «استوپاهای» هندی ساخته شده اند «تصویر 13).

(تصویر 13)
هنر و معماری ژاپن
نخستین آثار به دست آمده از هنر ژاپن ظروف و پیکره های کوچک اندام سفالین متعلق به فرهنگ «جومون» است که ظاهراً در اوایل هزاره ی چهارم ق.م در ژاپن رونق داشته و تا اواخر سده چهارم یا پنجم میلادی نیز ادامه داشته است (تصاویر 14). اشیای به دست آمده از ژاپن در اوایل دوره ی مسیحیت، بر سه گونه اند: اشیای وارداتی از سرزمین اصلی آسیا، اشیای کپی برداری شده از اشیای وارداتی و اشیای ابداعی خود ژاپنی ها. ظهور آیین بودا تغییراتی در سنت های هنری ژاپن می گذارد این اتفاق از زمانی شروع می شود که یکی از فرمانروایان کره تمثالی از بودا را برای یکی از امپراطوران ژاپن می فرستد و همراه با این تمثال شریعت بودا نیز وارد ژاپن می شود. آن چه در هنر ژاپن قابل ملاحظه است تأثیراتی است که هنر این کشور از چین می گیرد و تا سال ها هنر ژاپن را می توان بازتابی از هنر چین دانست که منحصر به هنرهای تجسمی نیست و در معماری ژاپن نیز تأثیر می گذارد.

(تصاویر 14)
اما از نیمه سده نهم میلادی به خاطر تیره شدن روابط چین و ژاپن هنرمندان ژاپنی شروع به ابداع شکل های خاص هنری خود نمودند. نمونه ای از این ابداعات مرسوم شدن نقاشی بر روی طومار و پرده است که شامل نقاشی در چند قسمت متوالی است و بعضی اوقات ما بین داستان های روایت شده، از نوشته نیز استفاده می شود (تصویر 15).

(تصویر 15)
در دهه ی یکم سده ی هفدهم میلادی نوعی نمایش به نام «کابوکی» در ژاپن به وجود آمد. صحنه و بازیگران این نمایش ها (که به گونه ای نوعی نمایش عامه پسند و مردمی بود) موضوعی قرار می گیرد برای نقاشان و طی این سال ها نقاشی هایی با خصلت های تزیینی (سطوح صاف و یک دست رنگ و خطوط شاخص طراحی ها) ایجاد می شود که «اوکیوئه» یا تصاویر جهان شناور (گذران) نامیده می شد (تصویر 16).



(تصویر 16)
یکی دیگر از عرصه های هنری در ژاپن تولید نقاشی های چاپی است که با الهام از نقاشی های چاپی چین رواج می یابد. خصوصیت تزیینی این نقاشی ها باعث می شود تا هنرمندان سده ی نوزدهم غرب تحت تأثیر این نقاشی ها قرار بگیرند. یکی از این هنرمندان «تولوز لوترک» نقاش و پوسترساز فرانسوی است. سبک این گونه از نقاشی ها تأثیر زیادی بر جریان هنری سبک «آرنوو» در اروپا می گذارد. در اوخر سده ی هفدهم، مرکز تولید نقاشی های چاپی از «کیوتو» به «ادو» (توکیوی

فعلی) منتقل گردید. «گراوور» چوبی به عنوان وسیله ی چاپ در دوره سلسله تانک در چین ابداع شده بود و در سده ی هشتم به ژاپن راه یافت. «مورونوبو» (1625 - 1695) احتمالاً نخستین هنرمندی بود که از گراوور چوبی برای موضوعات روزمره استفاده نمود و این تکنیک به خاطر ارزانی آن سریعاً به عنوان وسیله ای برای تکثیر و توزیع مورد استفاده قرار می گیرد. روش

کار ساده است ابتدا طراح، طرح مورد نظر را با توجه به رنگ های آن و به تعداد رنگهای مورد نظر (هر رنگ دارای یک قالب مجزا می باشد) بر روی چوب می کشد، سپس کنده کار آن را کنده کاری می کند و در نهایت چاپگر آن را چاپ می کند. چهره سازی از بازیگران کابوکی را در طرح های با طراوت «کیوتادا»، «کیوماسو» و «کیونوبو» مشاهده می کنیم که همگی متعلق به سده ی 18 م هستند.


از هنرمندان برجسته ی این رشته در سده ی 19 می توان به «هوکوسای» و «هیروشیگه» اشاره نمود. «هوکوسای» در گراوورهای «سی و شش منظره» از کوه فوجی که با ترکیب بندی های درخشان و نوآورانه همراه بود، همواره از تن دادن به هرگونه شیوه ی گزینی که احتمالاً به انجماد در سبکش می انجامید، خودداری می نمود (یکی از آثار او «موج عظیم» است) (تصویر 17).

(تصویر 17)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید