بخشی از مقاله

*** این فایل شامل تعدادی فرمول می باشد و در سایت قابل نمایش نیست ***

مطالعه رابطه بين نرخ رشد مجموع درآمدهاي حسابداري و پيش بيني نرخ رشد توليد ناخالص داخلي در ايران

چکيده

يکي از ويژگي هاي کيفي لازم براي اطلاعات حسابداري قدرت پيش بيني کنندگي آن است ، ويژگي که سبب مربوط شدن اطلاعات حسابداري مي شود. عليرغم اين اهميت ارزش پيش بيني کنندگي اطلاعات مالي در حوزه اقتصاد کلان ناشناخته مانده است و تحقيقات کمي راجع به اين بحث انجام گرفته است . بنابراين اين تحقيق در صدد است با توجه به اين موضوع ، نقش پيش بيني کنندگي درآمدهاي حسابداري را براي يکي از مهم ترين متغيرهاي کلان اقتصادي يعني توليد ناخالص داخلي مورد بررسي قرار دهد. بر اين اساس سري زماني داده هاي مربوط به درآمدهاي شرکت ها و توليد ناخالص داخلي طي سال هاي ١٣٩١-١٣٧٢ جمع آوري شده و به روش حداقل مربعات معمولي مورد تحليل قرار گرفته است . نتايج نشان مي دهد که بين رشد مجموع درآمدهاي حسابداري و رشد توليد ناخالص داخلي آتي و همچنين خطاي پيش بيني آن رابطه معناداري وجود دارد. اين يافته ها مي تواند براي تحليل گران و سياست گذاران کلان اقتصادي و همچنين براي برنامه ريزي و بودجه بندي دولت سودمند باشد .

واژگان کليدي: توليد ناخالص داخلي، درآمدهاي حسابداري، سود مشمول ماليات ، حداقل مربعات معمولي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

 در سال هاي اخير نقش اطلاعاتي داده هاي حسابداري بيش از هر زمان ديگر مورد توجه قرار گرفته است . بکارگيري اطلاعات حسابداري در زمينه هاي اقتصادي و نقش آن ها در تصميم گيري اقتصادي از جمله اين تحولات است . از جمله موضوعاتي که در سال هاي اخير مورد توجه محققين قرار گرفته است ، نقش داده هاي حسابداري در پيش بيني متغير هاي کلان اقتصادي است . اما کنچيتکي و پاتاتوکاس ١(٢٠١٣) معتقدند، تکامل تحقيقات در حوزه اقتصاد کلان مستقل از تحقيقات حسابداري بوده ، که معمولا در سطح شرکت ها صورت مي گيرد. اين موضوع خصوصا در اقتصادهاي نوظهور بيشتر نمود دارد.

 در حوزه پيش بيني و برنامه ريزي اقتصادي موضوع توليد ناخالص داخلي ٢ از جمله موضوعات مهم تلقي مي شود، چرا که مهم ترين متغير در تحليل رشد اقتصادي است (هندرسون ٣، ٢٠١٢). به همين دليل بحث هاي زيادي حول اين موضوع و پيش بيني آن در مطالعات اقتصاد کلان مطرح مي شود.توليد ناخالص داخلي داراي کاربرد زيادي در حوزه هاي اقتصادي است ، از جمله در تهيه بودجه ساليانه توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي و همچنين در تدوين خط و مشي پولي توسط بانک مرکزي يا به عنوان داده کليدي توسط صنايع مختلف و يا نهادهاي مربوط به توليد و سرمايه گذاري و اشتغال کاربرد دارد.

ادبيات تحقيقات اقتصادي نشان مي دهند که تحقيقات مربوط به حوزه اقتصاد کلان مستقل از تحقيقات حسابداري که معمولا در سطح شرکت انجام گرفته ، تکامل يافته است ، لذا شواهد کمي وجود دارد که نشان دهنده فايده مندي اطلاعات درآمدهاي حسابداري براي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي باشد. از اين رو توجه به اطلاعات حسابداري خصوصا درآمدهاي مربوط به شرکت ها و کاربرد آن در حوزه هاي اقتصاد کلان مي تواند مفيد باشد. کنچيتکي و پاتاتوکاس (٢٠١٣) معتقدند از جمله کاربردهاي مهم اطلاعات مربوط به درآمدهاي حسابداري در حوزه پيش بيني توليد ناخالص داخلي است .

از آنجائي که در روش برآورد توليد ناخالص داخلي يکي از اين روش ها روش درآمدي است ، لذا مي توان در اين روش از داده حسابداري استفاده کرد. آما رويه جاري نشان مي دهد که اصولا کارشناسان و برنامه ريزان اقتصادي براي برآورد درآمد ناخالص داخلي از سود مشمول ماليات که توسط اداره امور مالياتي محاسبه مي شود، استفاده مي کنند. از آنجائي که اداره امور مالياتي براي محاسبه درآمد مشمول ماليات از مبناي نقدي استفاده ميکند پس ضعف عمده و بارز استفاده از سود مشمول ماليات براي پيش بيني توليد ناخالص داخلي مبناي نقدي آن است . او معتقد است که درآمدهاي حسابداري مي توانند جايگزين مناسبي براي درآمد مشمول ماليات تلقي شوند. او استفاده از درآمدهاي شرکتهاي پذيرفته شده در بورس را به عنوان جايگزيني براي سود شرکتها در مدل پيش بيني توليد ناخالص داخلي معرفي مي کند.

البته با در نظر داشتن اين محدوديت که درآمدهاي شرکت هاي بورسي شامل شرکت هاي غير بورسي نمي شود. با اين وجود او انتظار دارد که درآمد شرکت هاي بورسي بتوانند بخشي از پيش بيني توليد ناخالص داخلي را برآورد کنند که به توليد ناخالص داخلي بسيار نزديک است .

 کنچيتکي و پاتاتوکاس (٢٠١٣) معتقدند که دلايل زير مي تواند براي توجيه استفاده از درآمد شرکتها به عنوان جايگزيني براي درآمدهاي اداره ماليات براي پيش بيني توليد ناخالص داخلي به کار رود:

اول اينکه ، اطلاعات مربوط به درآمدهاي مالياتي به موقع در دسترس نيستند در حالي که درآمدهاي حسابداري مدت کوتاهي پس از پايان سال و فصل گزارش مي شوند. دوم ، تحقيقات نشان مي دهند که اطلاعات مربوط به درآمدهاي حسابداري شرکت ها مي توانند براي پيش بيني جريانات نقدي آينده ، بهتر از اطلاعات جريانات نقدي جاري مورد استفاده قرار گيرد(دچو و همکاران ١، ١٩٩٨). بنابراين انتظار مي رود که براي پيش بيني جريانات نقدي آينده ، درآمدهاي حسابداري که بر مبناي تعهدي محاسبه مي شوند نسبت به درآمدهايي که از سوي سازمان مالياتي اعلام مي شوند، مربوط تر تلقي گردند.

 همچنين آنها به نقل از فيشر و مورتن (١٩٨٤) دلايلي را عنوان مي کنند که رشد مجموع درآمدهاي حسابداري حاوي اطلاعات مفيدتري درباره رشد توليد ناخالص داخلي آتي مي باشد که اين دلايل عبارتند از:

١- سودهاي شرکت مولفه اي از توليد ناخالص داخلي بوده و احتمالا با ساير اجزاي توليد ناخالص داخلي نيز ارتباط دارد.

 ٢- رشد مجموع درآمدهاي حسابداري مي تواند جايگزيني براي رشد مجموع درآمد شرکتها باشد که يک محرک رشد اقتصادي تلقي مي شود.

با توجه به توضيحات فوق ، تحقيق در مورد نقش اطلاعات حسابداري در تصميم گيري و برنامه ريزي اقتصادي مهم تلقي مي شود. بر اين اساس تحقيق حاضر در صدد است تا با استفاده از اطلاعات مربوط به درآمدهاي حسابدراي و توليد ناخالص داخلي در دوره هاي گذشته به مطالعه ارتباط بين دو متغير در اقتصاد ايران بپردازد. بنابراين ، اين تحقيق درصدد است به سوال زير پاسخ دهد:

آيا اطلاعات رشد مجموع درآمدهاي حسابداري براي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي آينده مفيد است ؟ انجام اين تحقيق علاوه بر توسعه نظري ادبيات مربوط به نقش اطلاعات حسابداري در تصميم گيري و برنامه ريزي کلان اقتصادي،  مي تواند براي تحليلگران بانک مرکزي جهت پيش بيني توليد ناخالص داخلي با استفاده از اطلاعات حسابداري و همچنين در تعيين خط مشي هاي آينده مفيد باشد. اين تحقيق درصدد است تا پلي را بين اطلاعات اقتصادي در سطح کلان و اطلاعات حسابداري در سطح شرکتها ايجاد نمايد.

مباني نظري و پيشينه تحقيق

ادبيات حسابداري مملو از نظراتي است که به رويکردهاي اقتصادي در تدوين نظريه حسابداري اشاره دارد. به طور کلي اين گروه از نظريه پردازان بر اين عقيده اند که سيستم حسابداري بايد منجر به اطلاعاتي شود که علاوه بر بيان واقعيت هاي اقتصادي (سطح تفسيري)، بتوانند براي تصميم گيري اقتصادي در سطح کلان سودمند باشند. هندريکسون و ون بردا١(٢٠٠٦) معتقدند که رويکرد اقتصادي بايد در تدوين نظريه حسابداري و انتخاب رويه هاي اندازه گيري و گزارشگري مد نظر قرار گيرد. آن ها اثرات اقتصادي ناشي از روش هاي گوناگون گزارشگري را در سطحي فراتر از شرکت مانند صنعت يا سيستم اقتصادي در نظر مي گيرند. به عبارت ديگر، آن ها معتقدند که اين پرسش که رويه هاي حسابداري چه تاثيري بر سيستم اقتصاد کشور خواهند داشت ، و اينکه آيا اين سيستم منجر به اندازه گيري واقعيت اقتصادي پديده ها مي شود، مهم تلقي مي شوند.

 در همين راستا بارچل و همکاران ٢ (١٩٨٠) معتقدند که نمي توان حسابداري را فقط مجموعه اي از روش هاي محاسبه اعداد دانست بلکه حسابداري، مجموعه منسجمي از روش هاي مديريت است که بر عوامل اجتماعي و اقتصادي تاثير مي گذارد(ديگان و آنرمن ٣، ٢٠١١).

 بلکويي ٤(٢٠٠٢) معتقد است که انتخاب رويه هاي حسابداري بايد منعکس کننده واقعيت اقتصادي نتايج اقتصادي باشد. به عبارت ديگر، او معتقد به واقعيت اقتصادي و نتايج اقتصادي بکارگيري روش ها و رويه هاي حسابداري است . با چنين رويکرد تئوريکي، نتيجه ي سيستم حسابداري مي تواند منجر به اطلاعاتي شود که براي برنامه ريزي اقتصادي مفيد واقع شود. به عبارتي ديگر، اين سوال که آيا اطلاعات حسابداري مي توانند براي پيش بيني متغيرهاي کلان اقتصادي مفيد باشد، قابل استدلال است .

 کنچيتکي و پاتاتوکاس (٢٠١٣) اظهار داشتند، يکي از اطلاعات حسابداري که داراي محتواي پيش بيني کنندگي ميباشد، درآمدهاي حسابداري است . اما پيش بيني کنندگان حرفه اي در سطح کلان از اطلاعات مربوط به درآمدهاي حسابداري به طور کامل در پيش بينيهاي خود استفاده نمي کنند. کنچيتکي به نقل از فيشر بيان مي دارد که  سود شرکتها که به عنوان يکي از اجزاي محاسبه توليد ناخالص داخلي ميباشد، احتمالا" با ديگر اجزاي توليد ناخالص داخلي مرتبط است . هم چنين اداره تجزيه و تحليل هاي اقتصادي آمريکا در گزارش خود بيان مي کند که رشد مجموع درآمدهاي حسابداري ميتواند جايگزين مناسبي براي رشد مجموع سود شرکت ها در محاسبه توليد ناخالص داخلي باشد.

 کنچيتکي(٢٠١٣) معتقد است اکثر تحقيقات حسابداري در زمينه نقش پيش بيني کنندگي درآمدهاي حسابداري با پس زمينه حسابداري هستند. به عنوان نمونه ، ديچاو و همکاران (١٩٩٨) نشان دادند که اطلاعات مربوط به درآمد هاي حسابداري براي پيش بيني جريانهاي نقدي آينده ، بهتر از اطلاعات مربوط به جريانهاي نقدي جاري است . در حالي که نقش درآمدهاي حسابداري براي پيش بيني عوامل کلان اقتصادي نسبتا" ناشناخته باقي مانده است . آن ها همچنين معتقدند، تحقيقات در حوزه اقتصاد کلان (مستقل از تحقيقات حسابداري که معمولا در سطح شرکت ها انجام ميگيرد) تکامل يافته اند، به طوري که برخي از تحقيقات قبلي (فاما١، ١٩٨١؛ هاروي،١٩٨٩؛ آنگ و همکاران ،٢٠٠٥)، جهت پيش بيني متغيرهاي کلان اقتصادي از جمله نرخ رشد توليد ناخالص داخلي، از متغيرهايي هم چون نرخ بازده سهام خزانه ، نرخ بهره و نرخ فصلي بازده بورس استفاده کردند.

 به عنوان نمونه ، فاما (١٩٨١) از نرخ بازده بورس فصلي جهت پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي استفاده نمود و چنين نتيجه گيري کرد که يک رابطه قوي بين نرخ بازده بورس و فعاليتهاي واقعي اقتصاد وجود دارد. اما با وجود تحقيقات فوق ، کنچيتکي و پاتاتوکاس (٢٠١٣) بيان کردند که رشد مجموع درآمد هاي حسابداري نسبت به متغير هاي نرخ بازده سهام خزانه ، نرخ بهره و نرخ بازده بورس حاوي اطلاعات مفيدتري جهت پيش بيني متغيرهاي کلان اقتصادي به ويژه رشد توليد ناخالص داخلي ميباشد. علي رغم اين تحقيقات کنچيتکي معتقد است که شواهد کمي در رابطه با مفيد بودن اطلاعات مربوط به درآمدهاي حسابداري براي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي وجود دارد.

 کنچيتکي و پاتاتوکاس معتقدندکه اطلاعات حسابداري داراي محتواي اطلاعاتي راجع به فعاليتهاي اقتصادي در سطح خرد نيز (شرکتها) هستند. به عبارت ديگر، آنها معتقدند که از دو ديدگاه ميتوان ارتباط بين اطلاعات حسابداري را با متغيرهاي کلان اقتصادي بررسي نمود: ارتباط اطلاعات کلان به خرد و ارتباط اطلاعات خرد به کلان . در ديدگاه اول ، آنها نشان دادند که تغييرات سطح عمومي قيمت ها بر سود شرکت ها موثر بوده و بر پيش بيني جريان هاي نقدي و ارزيابي سهام اثر دارد.

لي ١ (٢٠١١) در تحقيقات خود نشان داد که اطلاعات در مورد توليد ناخالص داخلي کشورهاي مختلف مي تواند در پيش بيني سودآوري آينده شرکت ها زماني که در سطح بين المللي فعاليت مي کنند، مفيد باشد و گزارشگري قسمت ها و مناطق جغرافيايي را بهبود بخشد.

از سوي ديگر کنچيتکي (٢٠١٣) در تحقيق خود نشان داد که اطلاعات مربوط به درآمد شرکت ها نيز مي توانند 2 براي پيش بيني توليد ناخالص داخلي مفيد باشد، يعني رويکرد خرد به کلان نتايجي در راستاي آنچه که قبلا بال در سال ٢٠٠٩ بيان کرده بود "اينکه سودهاي حسابداري داراي اجزاي سيستماتيک و منظم هستند و ميتوانند براي پيش بيني به کار روند".

 کنچيتکي همچنين در تحقيق خود به ارتباط بين سود حسابداري و قيمت گذاري بازار پرداخت . او بر اساس تحقيق کوتاري ٣ معتقد به ارتباط بين بازده سهم و رشد سود حسابداري نيز مي باشد.

 پاتاتوکاس ٤ (٢٠١٣) در تحقيق خود نشان داد که تغييرات درآمد هاي حسابداري، اطلاعاتي را درباره نرخ هاي تنزيل ارايه مي دهند. علاوه بر اين با بررسي که روي نرخ تنزيل نشان داد، نتيجه گرفت که تغييرات درآمد هاي حسابداري با نرخ تورم مورد انتظار نيز در ارتباط مي باشد.

 کنچيتکي و پاتاتوکاس (٢٠١٣) در تحقيق خود به بررسي رابطه بين درآمدهاي حسابداري و توليد ناخالص داخلي پرداختند. آن ها نتيجه گرفتند که رشد مجموع درآمدهاي حسابداري شاخص مهم و معناداري براي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي مي باشند. اما تحليل گران حرفه اي از اين اطلاعات در پيش بيني هاي خود استفاده نمي کنند.

هم چنين آن ها نشان دادند خطاي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي آتي بر اساس اطلاعات درآمد هاي حسابداري که بلافاصله در اختيار پيش بيني کنندگان قرار مي گيرد، قابل پيش بيني مي باشد.

همچنين در تحقيقات انجام شده داخلي، تحقيقي که به طور مستقيم اثر پيش بيني کنندگي متغيرهاي حسابداري را بر يکي از متغيرهاي کلان اقتصادي بررسي کند به چشم نمي خورد، عليرغم اين موضوع ، در ادامه به برخي از تحقيقات انجام گرفته درباره ارتباط متغيرهاي حسابداري و اقتصادي اشاره مي گردد که از منظر ارتباط اطلاعات کلان به خرد مي باشد:

 عباسيان و همکاران (١٣٨٧) اثر متغير هاي کلان اقتصادي (نرخ ارز ، تراز تجاري ، تورم ، نقدينگي و نرخ بهره ) را بر شاخص کل بورس تهران بررسي کردند.

 زاهدي تهراني و صادقي شريف (١٣٩١) رابطه بين متغير هاي کلان اقتصادي با شاخص کلي قيمت بورس اوراق بهادار را مورد مطالعه قرار دادند.

بازنگري ادبيات و تحقيقات گذشته نشان مي دهد که بين اطلاعات حسابداري و متغيرهاي کلان اقتصادي، ارتباط وجود دارد. به عبارتي ديگر اطلاعات حسابداري مي توانند منبع با ارزشي براي پيش بيني متغيرهاي کلان اقتصادي باشند. بر اين اساس فرضيه پژوهش مبني بر ارتباط بين درآمدهاي حسابداري و توليد ناخالص داخلي قابل استدلال است .

فرضيه هاي تحقيق

با مرور بر مباني نظري و پيشينه تحقيق اين سوال که در بازار سرمايه ايران ارتباط بين متغيرهاي حسابداري درآمد شرکت ها با پيش بيني توليد ناخالص داخلي به چه ميزان مرتبط است ، مطرح مي شود.

برا اين اساس ، سوال اصلي اين تحقيق به صورت زير است :

آيا تغييرات در درآمدهاي حسابداري مي تواند رفتار تغيير در توليد ناخالص داخلي آتي را توضيح دهد؟

بر اين اساس فرضيه هاي تحقيق به صورت زير ارائه شده است :

فرضيه يک : بين رشد توليد ناخالص داخلي آتي و رشد مجموع درآمدهاي حسابداري رابطه معناداري وجود دارد.

 فرضيه دو: بين اطلاعات رشد مجموع درآمد هاي حسابداري و خطاي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي رابطه معني داري وجود دارد.

روش تحقيق

از نظرهدف ، تحقيق مذکور تحقيقي کاربردي و از نظر شيوه استدلال قياسي ـ استقرايي مي باشد. همچنين اين تحقيق از نظر جمع آوري داده ها، مبتني بر تحليل رگرسيون با استفاده از داده هاي سري زماني است که براي گردآوري داده ها و اطلاعات مورد نياز در اين پژوهش در بخش هاي ادبيات موضوع و پيشينه ي پژوهش از روش کتابخانه اي استفاده شد که در اين بخش ، مباني نظري پژوهش از کتب و مجلات و سايت هاي تخصصي فارسي و لاتين گردآوري شده است .

همچنين گردآوري داده هاي اين پژوهش جهت آزمون فرضيه ها از قبيل درآمدهاي حسابداري، توليد ناخالص داخلي، نرخ بهره بلند مدت ، شاخص بورس و قيمت نفت با مراجعه به سايت بانک مرکزي و سازمان بورس اوراق بهادار صورت گرفته است که مي توان تحقيق مذکور يک نوع تحقيق آرشيوي(کتابخانه اي) تلقي گردد.

 از آنجائي که هدف پيش بيني توليد ناخالص داخلي سال آتي و رشد آن بر مبناي اطلاعات حسابداري است ، لذا از داده هاي سري زماني که مربوط به دوره ١٣٩١-١٣٧٢ بوده استفاده شده است و اين داده ها عبارتند از: نرخ رشد توليد ناخالص داخلي(GDP)، نرخ رشد مجموع درآمدهاي حسابداري(AGGAE)، نرخ رشد درآمدهاي نفتي (OIL) نرخ رشد شاخص بورس (INDEX) و تفاوت بين نرخ بهره بلند مدت و کوتاه مدت (SPREAD) مي باشد. داده هاي مربوط به هر يک از متغيرهاي تحقيق بصورت سالانه از سايت بانک مرکزي و سايت سازمان بورس اوراق بهادار استخراج شده است . همچنين تجزيه و تحليل داده ها به وسيله نرم افزار EVIEWS و با استفاده از روش حداقل مربعات معمولي انجام گرفته و براي پردازش ، دسته بندي و آماده نمودن داده ها از نرم افزار اکسل استفاده شده است .

معرفي مدل و متغيرها

مدل هاي اين تحقيق جهت آزمون فرضيه ها از تحقيق کنچيتکي و پاتاتوکاس در سال ٢٠١٣ اقتباس شده که با توجه به شرايط ايران تعديل شده است .

فرضيه اول اين تحقيق ، به بررسي اين که آيا رشد مجموع درآمدهاي حسابداري به پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي براي سال بعد کمک مي کند، مي پردازد که جهت آزمون اين فرضيه از مدل (١) استفاده مي شود:

 

مدل (١)

که در اين مدل :

١+GDPt= نرخ رشد توليد ناخالص داخلي براي سال ١+t

AGGAEt = نرخ رشد مجموع درآمدهاي حسابداري براي سال t  .

INDEXt= نرخ شاخص بورس در سال t SPREADt= نرخ بهره بلند مدت در سال t

OILt= نرخ رشد درآمدهاي نفتي در سال t مي باشد

معرفي متغيرها، چگونگي اندازه گيري آنها و منابع آماري:  متغير وابسته

 ١+GDPt = عبارتست از نرخ رشد توليد ناخالص داخلي سال بعد.

متغير مستقل

 متغير مستقل اين تحقيق ميزان درآمدهاي حسابداري شرکت هاي بورسي مي باشد که سال مالي آنها به پايان اسفند ماه ختم مي شود.

متغير کنترلي

INDEXt= نرخ رشد شاخص بورس

SPREADt= تفاوت بين نرخ بهره بلند مدت و کوتاه مدت

OILt= نرخ رشد درآمدهاي نفتي

فرضيه دوم بيانگر وجود رابطه معنادار بين خطاي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي آتي و نرخ رشد مجموع درآمدهاي حسابداري مي باشد. جهت آزمون اين فرضيه ، ابتدا لازم است خطاي پيش بيني رشد توليد ناخالص داخلي آتي محاسبه شود که از مدل زير استفاده مي شود:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید