بخشی از مقاله
سربازي
اين مشكل و مانع، شامل دختران كه اصلاً نميشود. البته شامل عدهاي از پسرها نميشود كساني كه در دانشسراي تربيت معلم هستند و نيز كساني كه بعد از دروس متوسطه، درس را ادامه مي دهند و لازم نيست به سربازي بروند، بلكه پس از اتمام دروس، در قالب تعهدهايي كه همراه با انجام شغلشان است- خدمت سربازي را انجام مي دهند و هيچ وقفه اي در زندگي شان بوجود نميآيد.
البته مسئولين نظام بايد قانون سربازي را طوري تنظيم كنند كه سربازي به عنوان مانع و مشكل بر سر راه ازدواج نباشد و حقوق و مزاياي براي سربازان قرار داده شود كه مخارج خود و همسرشان تأمين شود و . . .
راه حل:
- نامزدي شرعي و قانوني: نامزدي در دوران سربازي، خيلي شيرين و زيباست. دو نامزد در طول اين دوران، نامه نگاري دارند و براي همديگر مطالب اميد بخش دو دلگرم كننده مينويسند. و در هنگام مرخصيهاي اين دوران، با يكديگر ديدار و ملاقات مي كنند.
- سكونت در منزل والدين زن يا مرد:
اگر ازدواج كرده باشند، زن، در دوران سربازي شوهرش ، در منزل يكي از والدين سكونت داشته باشد (والدين مرد يا زن) كه تنها نباشد و مرد بتواند با خيال راحت، خدمتش را به انجام برساند و هر گاه به مرخصي آمد، با هم باشند.
- كمك پدران و مادران:
در مورد مخارج زن و امور ديگر (همان مطلبي كه در بخش «ادامة تحصيلات علمي» گفته شد) قابل انجام است.
مشكل ششم:
(6) وجود برادان و خواهران بزرگتر:
البته اين مشكل در بعضي از خانوادهها كه اين مسئله برايشان مهم است وجود دارد. و اگر نه اين مشكل و عقيده، به هيچ وجه پايه و اساس شرعي و عقلي ندارد. بر جوانان لازم است كه: سنتهاي غلط را بشكنند و خود را بدبخت آداب و رسوم غلط نكند. در اينجا بايد توجه كرد كه ميبايست احترام برادر و خواهر بزرگتر كاملاً حفظ شود.
(مظاهري/ جوانان و انتخاب همسر)
مشكل هفتم:
(7) مسكن:
لازم است طرحهايي وسيع و فراگير در سطح كل جامعه اجرا گردد. تا اين معضل بزرگ حل شود.
راه حل:
- سكومت موقت در منزل والدين: در صورت امكان، عروس و داماد براي مدتي در منزل والدين يكي از آنان ساكن شوند تا منزل جداگانهاي تهيه كنند. اما بايد توجه داشت كه: اگر بداند اين سكونت، باعث دعوا و نزاع و توهين و تحقير ميشود، به هيچ وجه صلاح نيست در آن خانه ساكن شوند يا بمانند.
- اجاره نشيني:
يك امر رايج و معمول در كل جهان است. جوانان يك منزل ارزان و ساده اي اجاره كنند و مقداري سختي اجاره نشيني را تحمل نمايند تا ان شاء الله خانهدار شوند.
مشكل هشتم:
(8) ناتواني جوانان در ادارة زندگي: در ادامه به آن خواهيم پرداخت
(مظاهري/ جوانان و انتخاب همسر)
نظرات شخصي محقق:
همانطور كه گفته شد مشكلات ازدواج دو دسته هستند: (1) حقيقي. (2) ساختگي.
حال به مورد دوم يعني مشكلات ساختگي ميپردازيم كه البته از جمله مواردي است كه من در تحقيقات خود با آن مواجه شدم ممكن است عدهاي بر اين عقيده باشند كه ازدواج كردن اسيري است و بهتر است انسان، مجرد زندگي كند، چرا كه با مسايل و مشكلاتي كه در خانوادهها مشاهده مي كنيم. به اين نتيجه ميرسيم كه «بهتر است مجرد مانده و ازدواج نكنيم.»
و از سويي احتمال دارد كسي بگويد: «ازدواج بهتر است و انسان مجرد صاحب زندگي نميشود، زيرا اغلب افرادي كه مجرد زندگي ميكنند اينگونه ديدهايم كه دور از زندگي بوده و صاحب خانه امكانات زندگي نشده اند».
ازدواج امر مقدسي است و به خاط تقدسش در اسلام انجام آن مستجب بوده و ثواب دارد. اما اسلام الزامي براي اين امر ندارد و آنرا واجب نكرده است.
گاهي اوقات ازدواج نكردن بهتر از اين است كه فرد بدون آمادگي لازم ازدواج كند و زندگي خود و فرد ديگري را دچار مشكل كند.
عدهاي به خاطر والدين خود ازدواج نميكنند و يا زماني كه تصميم به ازدواج ميگيرند با مشكلاتي مواجه ميشوند (پدر و مادر با بهانههاي مختلف مانع از ازدواج فرزند ميشوند). اكثراً اين مسئله در خانوادههايي رخ ميدهد كه پدر خانواده فوت شده يا پدر فرد بي مسئوليتي است. و در اينجا يكي از فرزندان خود را موظف ميكند كه تا آخر عمر از خانوادة خود به خصوص مادرش حمايت كند. در ادامه داستاني در اين مورد ميخوانيم.)
داستان محله مربوط به مجله راه زندگي شماره 185 پانزدهم دي ماه 1383 است).
خلاصه داستان:
من كوچكترين فرزند خانواده هفت نفري بودم.
همه فاميل ميدانستند پدرم بداخلاق ترين مرد روي زمين است. مادرم كه در سن سيزده سالگي به زور همسر پدرم شده بود، در طي تمام اين سالها حتي حالا كه پير شده ست از پدرم ميترسد. خواهر و برادرهايم خيلي زود ازدواج كردند و رفتند و در سن چهارده سالگي من و پدر و مادرم تنها شديم. هميشه دلم براي مادر ميسوخت.
نميخواستم باور كنم كه او تا آخر عمرش بايد اين وضع را تحمل كند تمام روياهايم حول محور تصويري ميگشت كه من مادرم را با خودم به سفر بردهام، برايش خانهاي زيبا خريدهام، خوشحالش ميكنم، او را به خانه خودم ميبرم و نميگذارم ذرهاي اذيت شود و . . . در طي آن سالها خوب درس ميخواندم، چون مادر از بچههاي درسخوان خوشش ميآمد، كم حرف بودم، تو كارهاي خانه مثل يك زن به مادرم كمك ميكردم، خلاصه هر كاري ميكردم تا مادر از من خشنود باشد.
در دانشگاه رشته وكالت خواندم آنهم چون مادر دوست داشت ولي توانست پز آنرا به ديگران بدهد. تمام وظايف مذهبي ام را به نحو احسن انجام ميدادم چون اين كار شوقي را در چشم مادر ميآورد كه بيشترين ارزش را در زندگيام داشت. توي دانشكده با دختري آشنا شدم، دختر سادهاي بود و هرگز رفتار زنندهاي از او نميديدم. در مورد او با مادر صحبت كردم اما مادر در حالي كه هنوز او را نديده بود به شدت مخالفت كردن و سرانجام كاري كرد كه من ديگر به آن دختر فكر نكنم. بعد از آن به سربازي رفتم و در طي آن مدت مادر براي من به دنبال دختري مناسب ميگشت
. بعد از اتمام سربازي در امتحان كانون وكلا شركت كردن و قبول شدم و كم كم زندگيام داشت سر و سامان ميگرفت و معيارهاي من در طي اين سالها بسيار تغيير كرد و اين معيارها با معيارهاي مادرم متفاوت بود. اما چطور ميتوانستم اين مسئله را به او القاء كنم؟ او عادت كرده بود كه من را در هر شرايطي به نحو كامل داشته باشد. هيچ وقت با كوچكترين عقيده و خواست او مخالفت نكرده بودم. اولين پس اندازم را كنار گذاشتم و او را فرستادم مكه.
خواهرم و بردادرهايم به او هيچ اهميتي نميدادند و پدرم مدام به من غر ميزد كه چرا اينقدر به مادرم چسبيدهام و به جاي آن نميروم سراغ زندگي خودم؟! خلاصه مادر از مكه كه برگشت عزمش را جزم كرده ميبرد كه هر طور شده براي من دختر مناسبي پيدا كند. مدام مرا به خواستگاري دخترهاي كم سن و سال و زيبا برد. اما من كه حال تقريباً سي و دو سال سن داشتم، و دلم ميخواست با دختري ازدواج كنم كه بتوانم چند كلمهاي با او حرف مشترك داشته باشم مادرم دختري را پسنديد اما او اصلاً كسي نبود كه من بتوانم سالها با او زندگي سعادتمندي داشته باشم. اما مادرم عاشق چشمهاي رنگي و زيبايي چهرة او شده بود، ميتوانست حسابي به همه پز بدهد كه عروسش مهندس ميشود و چقدر هم زيباست.
اينجا بود كه براي اولين بار به مادرم نه گفتم، باورش نمي شد، هميشه فكر ميكرد من در هر شرايطي مطيع او خواهم بود، سكوت مي كنم و ميگويم هر چه شما بگوييد. . . . اما حالا موضوع يك عمر زندگي بود، حالا فهميدم چرا خواهر و برادرهايم به سراغ زندگي خود رفتند. متوجه شدم كه هر انساني بايد زندگي مخصوص به خود داشته باشد.)
دلايل پنهان ديگري كه وجود داد اين است كه بعضي از جوانها شرطياند ، يعني به دليل اتفاق ناگواري كه براي خواهر، برادر يا يكي از فاميل آنها افتاده و ازدواجشان با مشكل رو برو شده، شرطي شدهاند، يعني از ازدواج ميترسند. همانطور كه گفتيم عدهاي از جوانان از مسووليت پذيري ميترسند و به محض اينكه حرف ازدواج پيش ميآيد، دچار دلشوره مي شوند و دست آخر به دليل عدم آگاهي از معيارهاي ازدواج دچار ترسي پنهاني هستند كه اقدام به ازدواج نميكنند.