بخشی از مقاله
دین زرتشت
زَرتُشت، زردشت، زردهُشت يا زراتُشت نام پيامبر ايراني و بنيادگذار دين زرتشتي يا مَزدَيسنا و سراينده گاثاها کهنترين بخش اوستا است.
زرتشت توجه مورخين معاصر را حداقل به دو دليل جلب کرده است: يکي مبدل شدن زرتشت به شخصيت اي افسانه اي است چنانچه در طي سال هاي ۳۰۰ قبل از ميلاد تا ۳۰۰ بعد از ميلاد اعتقادات مبني بر اينکه او از علوم غيبيه مطلع بوده و از رسوم جادوگري آگاه، رايج شده بود. ديگر برداشت يکتاپرستانه او از خدا بوده که باعث گمانه زني هاي مورخين معاصر در مورد تأثيرپذيري مسيحيت و يهوديت از تعليمات زرتشت شده است.[۱]
بررسي زندگي زرتشت با دشواريهايي روبرو است که باعث شده مورخين در بهترين حالت زندگينامه هايي که از او نوشته شده را سست و در بدترين حالت آن را گمانه زني محض بخوانند: يکي از اين دشواري ها پاسخ به اين سؤال است که چه بخشي از دين زرتشتي از دين قبيله اي که زرتشت در آن بزرگ شده آمده و چه بخشي از آن ناشي از دريافت هاي مذهبي و تعليمات او ميباشد؟ سؤال دشوار ديگر اين است که دين زرتشتي دوره ساساني تا چه حد دقيق تعليمات زرتشت را حفظ کرده بود؟ سؤال ديگر اينکه، متون بدست رسيده از اين آيين مانند اوستا و گاتاها، کتب نوشته شده به زبان پهلوي، و نوشته هاي نويسندگان يوناني، تا چه حد تصوير دقيقي از نظريات زرتشت ارايه ميکنند؟[۱]
ريشه و معناي نام
در اوستا زَرَت اّشْتَرَ است. بيشتر از ده شکل براي نام زرتشت در زبان فارسي موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از اين قبيل است ولي او خود را در گاتها زرتشتر مينامد.[۲] [۳]
از بيشتر از دو هزار سال پيش تا به امروز، معاني بسياري براي واژه زرتشت گفتهاند.آنچه که مشخص است اين است که اين نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسيار است.البته بيشتر تاريخ شناسان معتقدند زرد و زرين و پس از آن پير و خشمگين معاني نزديک تري هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زيريت» است.البته «زرات» به معني پير آمدهاست ولي اينکه چرا در ترکيب با اشترا تبديل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست.[۴]
در جزء دوم اين نام اختلاف نظري نيست زيرا هنوز کلمه شتر و يا اشتر در زبان فارسي باقي است و هيچ شکي نيست که نام وي با کلمه شتر ترکيب يافته و «دارنده شتر» معني ميدهد و به همان معني است که امروز در فارسي ميباشد[۴]. در گذشته براي شتر از آن جهت که حيوان بسيار مفيدي بود ارج و
منزلتي خاص قائل بودند و بر نوزادان خود نام شتر را با پسوندهاي خاص بر نوزادانشان مينهادند. همچنين در نوشتههاي تخت جمشيد از شتر به عنوان هديهاي که به داريوش اهدا ميشد نام برده شدهاست.[۵] براي نمونه فراشتر به معني دارنده شتر راهوار و يا تندرو است. گاه نيز نام خانوادگي که سپيتمه است، افزوده ميشود و به صورت زرتشتر سپيتمه ياد ميشود. البته اين نام خانوادگي را امروزه سپنتمان و يا اسپنتمان ميگويند[۶] که به معني خاندان سفيد است [۷]. نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده[۸] که مرکب است از پوروش به معني دو رنگ و سياه و سفيد و اسپ.پوروش اسپ معني دارنده اسپ سياه و سفيد را ميدهد[۷].
اسپيتامه نام خانوادگي زرتشت بودهاست. در بند دوي همايشت آنجا که هماي مقدس همچون دوستي به زرتشت نزديک ميشود وي را محترمانه با اين نام خطاب ميکند. [۹]
در بين يونانيان
در زبان يوناني استرا(ástra) به معني ستارهها و زوروس (zōrós) به معني ضعيف نشدهاست. اين کهنترين معني نسبت داده شده در زبان يوناني است.[۱۰] دينون يوناني آنرا به «ستاينده ستاره» ترجمه کردهاست.بارتولومه جزء نخست را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پير» معني کردهاست و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کردهاست. امروزه در منابع اروپايي، به پيروي از زبان يوناني، نام او زرواستر خوانده ميشود.
زمان زرتشت
زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهاي دانشمندان قديم و جديد، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. درباره تاريخ زايش او ديدگاههاي فراواني وجود دارد. ارسطو و اودوکسوس و هرمي پوس نوشتهاند که زرتشت پنج هزار سال پيش از جنگ تروا ميزيسته است. ديوجانس لائرتيوس نيز به روايت از هردمودروس و کسانتوس همين ديدگاه را بازگو کردهاست. روايات ايراني، که برپايهٔ منابع پهلوي مانند بندهشن و ارداويرافنامه تکيه دارند و پس از زوال نفوذ آيين زرتشت نوشته شدهاند،
زايش زرتشت را سه قرن پيش از اسکندر مقدوني ميدانند.[۸] اين روايت به وسيلهٔ بيروني و مسعودي و ديگر نويسندگان ايراني پايدار ماند و تا قرن گذشته نيز اعتبار خود را حفظ کرد. راه درست رفتن و به نتيجه رسيدن اين است که گفتهها و نوشتههاي دانشمندان پيش از مسيح يونان را که نزديک به ۲۵۰۰ سال از ما جلوتر بودهاند و از زرتشت و زمان او بهتر آگاهي داشتهاند را بررسي کنيم و از روي آنها به چگونگي اين راز کهن پي بريم.[۱۱]
اکزان توس
نخستين مورخ يوناني که از زرتشت نام برده و زمانش را تعيين کردهاست، اکزان توس (به انگليسي: Xantus) يا خسانتوس ليديايي ميباشد که در قرن پنجم پيش از ميلاد ميزيست[۱۲] او در سدهٔ پنجم (۵۰۰-۴۵۰) پيش از ميلاد مسيح ميزيسته و نويسندگان ديگر از گفتههاي او ياد کردهاند. ديوژن لرتيوس (به انگليسي: Diogenes Lartius) يوناني، در سالهاي نزديک به دويست و ده (۲۱۰) پس از ميلاد مسيح، پس از ذکر سخناني از اکزانتوس در دو نسخهٔ دستنويس، زمان زرتشت را با شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) و در نسخهٔ ديگر با شمارهٔ ۶۰۰ (ششصد) سال پيش از لشکرکشي خشايارشاه به سوي يونان ياد کردهاست. در خبر ديوژنس لرتيوس، شمارهٔ ۶۰۰۰ (ششهزار) از دو راه داراي ارزش است.
• نخست اينکه با گفتههاي شاگردان افلاتون و ديگر دانشمندان به خوبي سازگار است، در حالي که شمارهٔ ۶۰۰ (ششصد) با راي و نظر هيچ يک از دانشمندان سازگاري و نزديکي ندارد.
• دوم اينکه ديوژنس لرتيوس، علاوه بر نوشتهٔ اکزانتوس، سخن ديگري را نيز از هرمودوروس (به انگليسي: Hermodoros) شاگرد افلاتون ياد ميکند که به گفتهٔ او زمان زرتشت را ۵۰۰۰ سال پيش از جنگ ترويا (به انگليسي: Troya) ياد ميکند.
از اين گفتهها چنين بر ميآيد که راي ديوژنس ششهزار سال پيش از لشکرکشي خشايارشا به يونان بوده و خواستهاست با يادآوري از اين شمارههاي هماهنگ، زمان پيغمبر ايران را نشان دهد. چون لشکريان خشايارشا که در سارد گرد آمده بودند در بهار سال چهارسد و هشتاد (۴۸۰) پيش از ميلاد مسيح بو يونان روي آوردند، پس زمان زرتشت از روي شمارهٔ ششهزار، نزديک به ششهزار و چهارصد و هشتاد (۶۴۸۰) سال پيش از ميلاد مسيح ميرسد. از سوي ديگر چون گرفتن ترويا و افتادن آن به دست يونانيان در سال هزار و يکصد و هشتادوچهار (۱۱۸۴) سال پيش از ميلاد مسيح ميشود. همانگونه که ميبينيم نتيجهٔ اين
دو گفتار با اندک ناسازگاري نشاندهندهٔ يک زمامن است که نزديک به ۶۵۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح را نشان ميدهد. بيگمان سرچشمهٔ اين دو خبر يکي است و اين ناسازگاري اندک در برابر روزگاري بس دراز که از هشتاد و پنچ سدهٔ پيش ياد ميکند، چندان ارزشي ندارد و به پايهٔ کار سستي نميرساند. در اينجا بايد اين را يادآور شويم که اين شمارهها زمان زاييده شدن زرتشت را نمينماياند، بلکه زمان زندگي او را نشان ميدهد. چون آوازهٔ زرتشت از سي سالگي به
بالا بوده که به پايهٔ راهنمايي مردم رسيده است، از اين رو بايد سالهاي زندگي او را در آغاز اين شمارههايي که ياد شد، دست کم نزديک به چهل سال بدانيم. با اين روش، زمان پيدايش او از روي شمارهٔ ششهزار اکزانتوس، نزديک به ۶۵۰۰ و از روي شمارهٔ پنجهزار (۵۰۰۰) هرمودوروس، بيش از ۶۲۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح ميشود.
شاگردان افلاتون
افلاتون دانشمند نامي يونان در سال ۴۲۹ پيش از ميلاد مسيح به دنيا آمد و در سال ۳۴۷ پيش از ميلاد درگذشت. کتابي است وابسته به او که به نام آلکيبيادس (به انگليسي: Alkibiades) ميباشد. شاگردانش در زيرنويسهاو يادداشتهايي که به اين کتاب نوشتهاند، زمان زرتشت را ششهزار سال پيش از مرگ افلاتون ياد کردهاند. چنانکه ميبينيم اين گفتهها نيز زمان زرتشت را نزديک به ۶۵ سده پيش از ميلاد مسيح به عقب ميبرد و از نوشتههاي اکزانتوس پشتيباني
ميکند. شاگردان افلاتون که از زمان زرتشت ياد کردهاند، به نام ارتويا ارستاتاليس (ارستو)، اودوک سوسس (به انگليسي: Euduxus)، هرمودوروس (به انگليسي: Hermodoros) ميباشند. گفتههاي اين دانشمندنان در کتابّاي نويسندگان نيز به جا مانده. از آن جمله، يکي پلينيوس (به انگليسي: Plinius) رومي است که به پليني بزرگ نيز ياد شدهاست. اين دانشمند در سال ۲۳ پس از مسيح چشم به جهان گشود و در سال ۷۹ مُرد. از اين دانشمند کتاب بزرگي به نام تاريخ طبيعي به جا مانده. پلينيوس در اين کتاب مينويسد اودوک سوس و ارستاتاليس (ارستو)، زمان زرتشت را ششهزار سال پيش از افلاتون
دانستهاند. خود پليني بر اين گفتهها ميافزايد، موسي چندين هزار سال پس از زرتشت بودهاست. آنچه بيان شد، گفتههاي اودوکوس و ارستو بود در کتاب پليني. گفتههاي هرمودوروس شاگرد ديگر افلاتون نيز که زمان زرتشت را از ۶۲۰۰ پيش ازميلاد بالاتر ميبرد، در بحش مربوط به اکزانتوس بيان شد.
هرميپوس
پلينيوس رمي يا پليني بزرگ در همان کتاب تاريخ طبيعي خود ميگويد: بنا به گفتٔ هرميپوس (به انگليسي: Hermippus)، زرتشت پنجهزار سال پيش از جنگ ترويا ميزيسته است. هرميپوس از دانشمندنان بزرگ يوناني بوده که در سالهاي نزديک به ۲۵۰ پيش از ميلاد مسيح به سر ميبردهاست.
پلوتارخوس
پلوتارخوس (به انگليسي: Plutarkhos) يا پلوتارک يوناني که در سال ۴۶ پس از مسيح زاده شد و در سال ۱۲۵ در گذشتهاست، زمان زرتشت را پنج هزار سال پيش از جنگ ترويا ياد ميکند.
تئوپومپوس
در کتاب «پيشگفتاري بر اوستا»[۱۳] بنا به گفتهٔ تئوپومپوس از مردم خيوس (Khios) (همزمان فليپ و اسکندر)، زمان زرتشت را پنجهزار سال پيش از جنگ ترويا مينويسد و بنا به گفتهٔ اودوکسوس، آن را شش هزار سال پيش از افلاتون ياد ميکند و مينويسد:
ارستو نيز با اوپوکسوس همراي ميباشد و باستاني بودن آيين ايرانيان را جلوتر از آيين مصريها ميداند.
سوئيداس
سوئيداس يوناني در سالهاي نزديک به ۹۷۰ پس از مسيح ميزيسته. فرهنگي از او مانده که نام بسياري از مردمان نامي روزگاران گذشته در آن يادشده. در اين کتاب از دو زرتشت نام ميبرد. يکي داناي پارس و ماد که پنجهزار سال پيش از جنگ ترويا ميزيسته و ديگري اخترشناسي در زمان نينوس. [نيازمند منبع]
منابع ايراني پهلوي و پس از اسلام
در اوستاي قديم به زمان ظهور زرتشت اشارهاي نشدهاست. اما اين مطلب، در دو رسالهٔ معروف پهلوي، يعني بندهشن (کتاب آفرينش) و ارداويرافنامه، که هر دو در سدهٔ نهم و دهم ميلادي تنطيم شدهاند، مورد بحث قرار گرفتهاست. در کتاب بندهشن آمدهاست که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پيش از انقراض شاهنشاهي هخامنشي به بعثت رسيد. اما در ارداويرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پيش از حمله اسکندر ذکر ميشود و بنابراين، چون اسکندر ۳۳۰ پيش از ميلاد به ايران
حمله کردهاست، تاريخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پيش از ميلاد خواهد شد.[۱۴] مورخان ايراني دورهٔ اسلامي مانند مسعودي و بيروني، که جز منابع پهلوي اطلاعات ديگري در دست نداشتند، بعثت زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از حمله اسکندر ذکر کرده و آن را ۵۵۸ پيش از ميلاد دانستهاند.[۱۵]
اوستاشناسان و خاورشناسان
ديدگاه ديگر دربارهٔ زمان زرتشت، متعلق به بيشتر پژوهشگران و دانشمندان پارسي هند نظير جمشيد جي کاتراک[۱۶] ميباشد که زادروز زرتشت را حدود ۶۶۰۰ سال پيش از ميلاد ذکر کردهاند.[۱۷] نظر ديگري که توسط يکي از نويسندگان دانشپژوه پارسيان هند است بيان ميکند که از روي ستارهشناسي و اخترشماري، زرتشت ۷۱۲۹ سال پيش از مسيح به دنيا آمده و تا سال ۷۰۵۲ پيش از مسيح زنده بودهاست.
صراحت و قطعيتي که روايات سنتي به تثبيت دورهٔ زندگي زرتشت در سيصد سال پيش از اسکندر دادهاند، سبب شد که بعضي خاورشناسان، نظير: فرديناند يوستي، گلدنر، وست، و ويليامز جکسون اين تاريخ را تقريباً نزديک به تحقيق بدانند.[۱۸]
از آنجا که بيشتر پژوهشگران طرفدار تاريخ سنتي، مبناي کار را روي مقارن بودن زرتشت با ويشتاسب، پدر داريوش قرار دادهاند، نتيجه کار آنها يکسان است. چنان که هرتل و هرتسفلد که از شباهت اسمي استفاده کرده، پدر داريوش را با ويشتاسپ يکي دانستهاند، ناگزير، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پيش از ميلاد ميپندارند.[۱۹]
البته زمان پيدايش آيين زرتشتي، چندان در روايات سنتي پهلوي قابل اعتماد نيست. چون، با توجه به اين که همه مورخاني که زمان زرتشت را بين شش تا هفت هزار سال پيش از ميلاد ذکر کردهاند، در عهد هخامنشي ميزيستند، اگر زرتشت در دوران هخامنشيان ظهور ميکرد، بايد آنها از آن اطلاع ميداشتند. حتا ادعا شدهاست که اودُخوس و برخي ديگر، ۲۱ نسک اوستا را هم مطالعه کرده بودند.[۲۰][۲۱] با اين وجود، چطور ممکن است هردودت، مورخ سرشناس يونان که مقارن داريوش بزرگ ميزيستهاست و حتي از بيان جزئيترين موضوعات تاريخ ايران هم هرگز امتناع نکرده، از معاصر بودن زرتشت و پدر داريوش، آگاه نبوده باشد و يا اگر بوده، در امر به اين مهمي به سکوت گذرانده است؟[۲۲]
از سوي ديگر، کساني چون ونديشمن، ويليام گيگر، تيل، الدنبرگ، بارتولومه، ادوارد ماير، کريستن سن، مري بويس، ابراهيم پورداود و شاپور کاووسجي روايات سنتي را از همه جهات با دلايل قاطعي رد کردهاند.[۲۳][۲۴]
زبانشناسي
بررسيهايي که در صد و پنجاه سال پيش، نخست در اروپا و پس از آن در آمريکا در زمينهٔ ادبيات و مذاهب و زبانهاي خاوري انجام شده، اين موضوع را مورد بررسي قرار دادهاست. زبان اوستايي خويشاوند زبان سانسکريت است. گاتاها يا سرودهاي مقدسي که بهدست زرتشت ساخته شدهاند، طنيني عتيق همانند سرودهاي ريگودا، دارند. همچنين نزديکي محسوسي ميان دستور زبان و وزن و سبک سرودهاي ريگ - ودا، و دستور زبان و وزن و سبک گاتاهاي
زرتشت موجود است، و در حقيقت ساختمان صرفي زبان گاتاها از ساختمان صرفي سرودهاي ريگ - ودا، ابتداييتر و سادهتر است. در هر حال اکنون اين ديدگاه وجود دارد که تصنيف گاتاها نميتواند به طور جداگانه و در يک فاصله زماني دور از زمان تصنيف وداها صورت گرفته باشد، و عصر زرتشت را حداقل يک هزار سال پيش از مسيح ميدانند.[۲۵]
خاستگاه زرتشت
از اين پيامبر ايراني در يشتهاي کهن سخن ميآيد که در «ايرانويج (اَريانَ و يوچَه)» در ساحل رود «دائيتي» در سرزمين قبايل ايراني زاده شد. در زامياديشت زيستگاه زرتشت را در ناحيه ئي ميداند که در آن درياچه «کوسَوي» (که ممکن است همان درياچه هامون باشد) است. به هر تقدير ناحيه «ايرانويج» گاه خوارزم[۲۶] پنداشته ميشود و گاه آن را آذربايجان[۲۷] و بعضاً به سبب مراسمي مذهبي که در ستايش «اَرُدويسورااناهيتا» ميشود آن را در سيستان[۲۸] ذکر کردهاند.همچنين هندشناساني مانند مايکل ويتزل سرزمين اصلي وي را کوهستانهاي سرد افغانستان مرکزي دانستهاند[۲۹].اما در يسنا اشاره ميشود که زرتشت يا بزرگترين رهبر روحانيت زردتشتي در جايي به نام «رقاً دفن است بندهشن اين»رقاً را همان ري ميداند[۳۰].در قرن ۱۰ ميلادي نويسنده ايراني محمد الشهرستان که اصليتش از ترکمنستان بود پيشنهاد کرد که پدر زردتشت از آتورپاتکان و مادرش از ري بوده است[۳۱].در هر صورت زرتشت از سرزميني کهني برخاست که مردمانش آريايي بودند.
در زادسپرم (۱۵/۱۰)، زادگاه زرتشت در مکاني در چيچست در نظر گرفته ميشود. چيچست، در اوستا، نام درياچهاي اسطورهاي در شرق ايران است.[۳۲]
همچنين بسياري از خاورشناسان غربي مانند آنکتيل دوپرن بلخ را زادگاه زرتشت دانستهاند.[۳۳]
تبار و خانواده زرتشت
مسعودي ضمن بيان سلسله نسب زرتشت، جد پدري زرتشت را فردي به نام پورشسف دانستهاست. مادر او دُغدو و پدر وي پوروش اسپ نام داشتند[۳۴][۳۵][۳۶][۳۷]. نام خانوادگي زرتشت اسپنتمان (زرتوشتره سپيتامه) بود[۳۸]. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردي دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فريهيمرَوا از خانداني نژاده و دينور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومين آنهاست.[۳۹]
زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است؛ زن سوم او هووي نام داشته، از خاندان هووگوه و بنابر روايات سنتي دختر فرشوشتره (فرشوشتر) بودهاست.
زن نخست او پسري به نام ايسَتواسْتَرَه و سه دختر به نامهاي فريني و ثريتي و پورچيستا داشت.[۴۰] در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود ياد ميکند و روايات بعدي، شوهر او را جاماسپه (جاماسب) مينامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نامهاي اورْوْتَتْنَرَه و هْوَرْچيثْزَه به دنيا آمده؛[۴۱] و ظاهراً از زن سوم فرزندي نداشتهاست.[۴۲]
نخستين کسي که به زرتشت ايمان آورد، ميديوي مانگهه (ميديو ماه) بود، که فروردين يشت[۴۳] از او نام ميبرد. وي در روايات سنتي، پسر عموي زرتشت به شمار آمدهاست.[۴۴]
هر يک از فرزندان زرتشت وظايفي عمده بردوش داشتند. به عبارت ديگر پسر ارشد او نخستين موبد موبدان، پسر دوم نخستين رئيس و افسر رزميان و پسر سوم، رئيس طبقهٔ برزيگران بودهاست[نيازمند منبع].
لفظ اشو که به معني مقدس روحاني و جسماني راستي و درستي است و در اوستا زياد آمدهاست صفت يا عنوان پيغمبر ميباشد. به طوري که در اکثر جاهاي اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص يافته و ديگر مقامي بالاتر از آن نيست که آفريدهاي از جانب آفريدگار بخشنده، به خطاب اشوئي مخاطب شود. اشوزرتشت را از دودمان مهآباديان ناميدهاند[نيازمند منبع].
زندگي زرتشت
روايت باستاني بر آن است که زرتشت در سن پانزدهسالگي نزد آموزگاري به شاگردي پرداخت و از او کشتي دريافت کرد. [۴۵] پس از اعلام پيامبري، زرتشت به شمال خاوري ايران آن روزگار يعني منطقه بلخ کوچ کرد. در آنجا از گشتاسب خواست تا به آيين وي درآيد؛ گشتاسب پس از مشورت با جاماسپ و فرشوشتر آيين تازه را پذيرفت.[۴۶] و زرتشت توانست دين خود را گسترش دهد.
دشمنان زرتشت
گاتاها از برخي دشمنان شخصي زرتشت، مانند بندو و گرهمه نام ميبرد[۴۷] که هميشه مانعي در برابر او بودند[۴۸]. بنابراين، وي از قبيله خود ميگريزد[۴۹] و به کي گشتاسب، فرمانرواي بلخ، پناه ميبرد.[۵۰] در قسمتي از سرودها، نام کاوي، کرپان و اوسيج يکجا در زمره دشمنان آيين زرتشتي آمدهاست.[۵۱] ديگر از دشمنان که پيامبر از وي ياد ميکند، مردي به نام بندوه است[۵۲] بندوه سمت کهانت و روحانيت داشتهاست.[۵۳] گرهما نيز، از ديويسنان و کاهنان آيين قديم بودهاست. در گاثاها، از دشمني به نام گئوتاما نيز نام برده شدهاست. دشمنان زرتشت بر اساس اين آيين کساني هستند که از کشاورزي گريزان بوده و به شکارورزي علاقهمند بودند؛ و گاوها را قرباني کرده و يا به آنها آسيب ميرساندند؛ گروهي ديگر نيز کساني که دست از آيين کهن بازنداشته بودند.
کشته شدن زرتشت
زرتشت در سن ۷۷ سالگي در روز خور يا يازدهم ارديبهشت ماه (به نقل از متن پهلوي زادسپرم) در نيايشگاه بلخ بدست يک توراني به نام توربراتور کشته شد[۵۴].
فحواي کلام شاهنامه فردوسي دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در اين شهر ميکند.[۵۵]
از آنجا به بلخ آمد سپاه جهان شد ز تاراج و کشتن سياه
نهادند سر سوي آتشکده بر آن کاخ و ايوان زرآژده
همه زند و اّستا همي سوختند چه پر مايه تر بود بر توختند
ورا هيربد بود هشتاد مرد زبانشان ز يزدان پر از ياد کرد
همه پيش آتش بکشتندشان ره بندگي بسر نوشندشان
ز خونشان بمرد آتش زردهشت ندانم چرا هيربد را بکشت
زرتشت در هنگام يورش ناگهاني قبايل تور در بلخ به دست يک توراني کشته شد.[۵۶] در کتابهاي پهلوي نام قاتل وي توربرادروش يادشدهاست.[۵۷]
فلسفه زردتشت
زرتشت چنين گفتهاست: «سخنها را بشنويد و با انديشه روشن در آنها بنگريد و راهي را که بايد در پيش گيريد براي خود برگزينيد، از آن دو مينوي همزادي که در آغاز آفرينش در انديشه و انگار پديدار شدند، يکي نيکي را مينماياند و ديگري بدي را؛ و ميان اين دو، دانا راستي را برميگزيند و نادان دروغ را»[۵۸]
وي در الهامهاي خود گيتي را ستيزي کيهاني بين اشا (درستي-براي توضيحات بيشتر توضيحات را ببنيد) و دروغ ميبيند.مفهوم اصلي اشا (که بسيار ظريف و تفسير آن فقط به طور مبهم ممکن است) بنياد تمام عقيدههاي ديگر زردتشتي مانند اهورامزدا٫ خلقت ٬ وجوديت ٬ و اراده آزاد است.اين مفهوم بزرگترين
اهدايي است که زردتشت به فلسفه ديني کردهاست. دليل آفرينش انسان مانند ديگر آفرينشها نگهداري از درستي است.اين هدف با مشارکت زنده در زندگي و گفتار ٬ پندار و کردار نيک دست يافتني خواهد شد. عنصرهاي فلسفه زردتشت از طريق تاثير آن بر يهوديت و افلاطون گرايي مياني وارد فلسفه غرب شدهاست و به عنوان يکي از نخستين وقايع کليدي در پيشرفت فلسفه شناخته ميشود.[۵۹] [۶۰]
شناخت غربيها از زردتشت
دوره کلاسيک باستان
هرچند يونانيان به طور کل زرتشت را پيامبر و بنيان گذار آيين پارسيان ميدانستند بقيه پنداره هايشان بيشتر خيالي بود.[۶۱] يونانيان زمان وي را ۶۰۰۰ سال قبل از زمان خود ميپنداشتند و وي را شاه باختر يا کلده (گاهي آموزگار کلديان) و داراي زندگي نامه عادي دانايي فيثاغورس گرا تصور ميکردند. مهم تر از هم، پنداره آنها از وي يک ساحر و ستاره شناس و خالق جادو و ستاره شناسي بود. با توجه با پنداره آنها مقدار بسياري ادبيات به وي نسبت داده شده بود که در تمام دنياي درياي مديترانه منتشر شده بود.[۶۱]
يونانيان بهترين دانايي را دانايي مرموز ميدانستند و هيچ کس مناسب تر از زرتشت که هم از نظر زماني و هم نظر مکاني دور قرار داشت نبود.نام زردتشت جادو تاييد رسمي براي جادو بود.[۶۲]
زبان آن ادبيات غالبا زبان يوناني بود.هرچند در دورههاي مختلف قسمتهايي از آن به زبانهاي ديگر مانند آرامي ٫ سرياني ٫ کوپتيک و لاتين وارد شدهاست.ازآنجايي که مغ با کلمه جادوگر مرتبط بود زرتشت نيز جادوگر پنداشته ميشد.پليني پيرتر در قرن يک ميلادي زرتشت را خالق جادو ميخواند.[۶۳] اما وي به تنهايي مسئول معرفي جادوي سياه به دنياي يونانيان و روميان نبود.کوروش سپيدمه را نيز نويسنده بسياري از ادبيات جادويي ميدانسته اند[۶۲].هرچند پليني پيرتر زرتشت را خالق جادو ميخواند اما روميان شخصيتي جادوگر براي وي تصور نميکردند[۶۲].در واقع تعليمات جادويي که به زردتشت نسبت داده شدهاند همه مربوط به بعد از قرن ۱۴ ميلادي هستند.[۶۱]
يکي ار دلايل مرتبط دانستن زردتشت با ستاره شناسي مفهومي بود که يونانيان از نام وي براي خود ساخته بودند.نحوه تفکر يونانيان اينگونه بود که هميشه سعي ميکردند مفهوم اصلي و مخفي کلمات را بفهمند به همين دليل نام وي در ابتدا به ستاره پرست معني ميشد.اين قضيه تا جايي پيش رفت که مرگ زردتشت را به دليل ريزش آتش ستارگان ميدانستند و ميگفتند که که ستارهها وي را به دليل مهار کردن آنها کشتهاند.