بخشی از مقاله
منجي در دين زرتشت
اهميتبررسي نجاتبخشي در اديان، به دليل افزايش گرايش بشر معاصر به پديده دين است. يكي از علل اصلي اين گرايش، ارائه تصويري اميد بخش و نوراني از آينده بشر، توسط اديان آسماني است.
محور اصلي بحث در مقاله حاضر، ظهور منجي آخر الزمان است كه در متون كهن زرتشتي از آن به سوشيانس، يعني سود دهنده و خير خواه، تعبير ميشود. اين برگزيده الهي، زماني كه جهان آكنده
از تباهي ها شود، در بخش مركزی زمين ظهور خواهد كرد. سوشيانس از فرزندان زرتشت است كه نطفهاش به شيوه معجزهآسايی در درياچه نگهداری میشود و مادر او دوشيزهای است از نژاد زرتشت پيامبر. اين شخصيتالهیدرصفاتو ويژگيها شباهتخاصی به زرتشت پيامبر خواهد داشت.
در پايان مقاله به شباهتهايی اشاره شده است كه در متون دينی اسلام و زرتشت، ميان حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» و سوشيانس وجود دارد.
كليد واژهها: اديان، اسلام، زرتشت، منجی آخر الزمان، مهدی، سوشيانس.
دلبستن به جهانی روشن و نورانی و خالی از هرگونه ظلم و ستم، تشكيل اجتماعی كه معيارهای معنوی و انسانی بر آن حاكم باشد و رسيدن به جامعهای كه در آن ستمگریوستمديدگیو زور و زورمداری بر مردم و سرنوشت آنان معنا و مفهومی نداشته باشد، در پس اين جهان پر هرج و مرج و آكنده از ظلم و استثمار، از آمال و آرزوهای ديرينه انسان بوده و هست.
انديشه جامعه آرمانی در آثار انديشمندان و فلاسفه بزرگ نيز مشهود است. از زمانی كه افلاطون مدينه فاضله را پايهگذاری كرد، تا قرنها بعد كه مساله مسيانيسم، (اصل اعتقاد جامعه به موعود و اينكه هر جامعهای در نهاد خويش، اين اعتقاد را به عنوان عكسالعمل طبيعی و فطری دارد.)
مطرح گرديد، جلوههای گوناگون اعتقاد به مساله نجاتبخشی و ظهور منجی در دوره پايانی زندگی بشر، نزد متفكران نمودار گشت.
انديشه نجاتبخشی و ظهور نجات دهندهای كه در دوره پايانی اين جهان، نظامی منطبق با قانونهای الهی برقرار سازد، در اديان وجود داشته است و نه تنها جنبه خيالی ندارد، بلكه وجهمشترك همه اديان الهی است و به تصريح اديان، تحقق اين نظام، ثمره كوشش برگزيدگان خدا و مردان حقی است كه به زندگی بشر سرگشته و وامانده، رنگی نو میبخشند.
در دين مبين اسلام تصريح شده است كه آينده از آن مستضفان است و به عقيده شيعيان، حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» برای استقرار جهانی آراسته به همه فضايل و عاری از هرگونه زشتی و پليدی پيكار میكند تا به وعده الهی تحقق عينی بخشد كه جاء الحق و ذهقالباطل.
در آيين زرتشت نيز سوشيانسها رسالت تحقق بخشی عدالت در جهان آينده را برعهده دارند؛
زرتشت، نويد آمدن منجی در دوره پايانی جهان را داده است. دين زرتشتيكی از اديان الهی است. قرآن كريم و نيز فرمودههای پيامبراكرم«صلی الله عليه وآله» مؤيد اين مطلب است. در آيه شريفه ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ؛ منظور از مجوس زرتشتيان میباشند؛ خداوند تكليف ايمان آورندگان و پيروان را از كسانی كه مشرك هستند، جدا میداند.
پيامبر اكرم«صلی الله عليه وآله» نيز زرتشت (مجوس)را اهل كتابدانسته و فرمودهاند: «ايشان پيامبری داشتند كه او را كشتند و كتابی نيز داشتند كه آن را سوزاندند.»
پورداوود, زنده كننده زبانهای ايران باستان كه كتاب يشتها را نيز به رشته تحرير درآورده در مقدمه گاتها و سرودههای زرتشت آورده است:
تحقيقا نمیدانيم محل ولادت و زمان زندگی زرتشتكجا و كی بوده است؟ برای اينكه، زرتشت متعلق به زمان بسيار قديم است كه دست تاريخ به آستان بلند آن نمیرسد.
درباره عصر زرتشت، اختلاف آرا و روايات تاريخی بسيار زياد استبطوری كه اقوال بين سال 600 تا 6000 قبل از ميلاد مسيح در نوسان است.
موافق روايات عاميانه زرتشتيان، زرتشت در حدود 660 ق.م به دنيا آمد و در سال 583 ق.م در سن هفتاد سالگی بهنگام هجوم لشگر «ارجاسب تورانی» در آتشكده بلخ كشته شد.
در ميان كتب زرتشتيان، گاتها يا سرودههای زرتشت، قديمیترين و معتبرترين آنهاست و بعد از آن، اوستا شامل دستورها و فرمانهای زندگی است. كتاب بندهش كه در قرن سوم هجری نوشته شده، در مورد مساله «منجی»، نظريههايی چون نظريات شيعه دارد، در حالی كه در اوستا اين موارد به چشم نمیخورد.
بعد از گسترش اسلام در ايران، گروهی به دين زرتشتباقی ماندند كه عدهای از آنان به هندوستان مهاجرت كردند و عدهای ديگر تحتحكومت اسلامی ماندند و جزيه پرداختند. به مرور زمان آداب و رسوم و خط و زبان اوستا به سبب دشواری رو به فراموشی گذاشت تا جايی كه فقط چند نفر به راز و رمز و خط اوستا آگاهی داشتند. با اوج هضتخاورشناسی ، «انكتيل دو پرون» فرانسوی به هند رفت و با زحمت فراوان و خط اوستا و پهلوی را آموخت
؛ حدود دويستسال پيش، او نخستين ترجمه اوستا را در سه جلد بزرگ به زبان فرانسه نوشت و از آن پس زرتشتيان هم شروع به تحقيق كردند.
اوستا شامل دو بخش اوستای گاهانی و اوستای جديد میباشد ؛ لذا تحقيق پيرامون منجی در دين زرتشت از هر دو بخش اوستا و نيز ديگر كتب معتبر زرتشتيان انجام شده است.
مسلم اين است كه اعتقاد به ظهور نجات بخش در دين زرتشت وجود دارد, نجات د
هنده از خاندان نبوت و از فرزندان زرتشت است و اصولا شخصيتی الهی و آسمانی دارد و در صفات و ويژگيها به پيامبر و دين آور آغازين شبيه و جامع همه خصوصيات اوست. در اوستا میخوانيم كه: «فروهرهای نيك توانای پرهيزگاران را كه 99999 تای آنها از نطفه زرتشت پاسبانی میكنند، میستاييم.»
هرمزد، سرور جهان هستی منتظران را به نجات دهندهای كه خواهد فرستاد، چنين نويد میدهد: «كسی كه در اين راه با ديوان و مردمان، كه به نوبه خود با او (زرتشت) مخالفت میكنند، ستيز كرده است ؛ يعنی از آن مردمی است كه به او (زرتشت) وفا دارند چنين كسی با دينش (وجدانش) تو را دوست، برادر يا پدر است، اهورامزدا سرور خانه، ما را نجات خواهد داد.»
نام منجی دين زرتشت، سوشيانس يا سوشيانت است. اين واژه در اوستای گاهانی و اوستای جديد، بصورت مفرد و جمع به كار رفته است كه سودمند يا رهانندگان آيين خير يا خيرخواهان جماعت معنی میشود.
... از اين جهتسوشيانس ناميده خواهد شد (يعنی استوت ارت) زيرا كه سراسر جهان مادی را سود دارد.
آنجا كه زرتشتبه پيامبري برگزيده میشود و با اهورا مزدا سخن میگويد، آمده است: «ای اهورا! آن راه منش نيك را كه به من گفتی[بازنما] آن راه هموار و خوب ساخته شده راستی كه روان "سوشيانسها" از آن به سوی پاداشی كه به نيك انديشان نويد داده شد، (پاداشی كه بخشش توست) خواهند خراميد.»
سوشيانس آنجا كه بصورت مفرد بهكار رفته است، نامی استبرای آخرين آفريده خداوند، آفريدهای از تبار نيكان و پرهيزگاران كه فروهرش ستودنی است سوشيانس بصورت مفرد در واقع نام ديگر استوت ارت میباشد. اما سوشيانس در كاربرد جمع خود در اوستا به معنی نجات دهندگان، بيانگر نقش سوشيانسها در بازسازی جهان آيندهاست، آنان همان وظيفهای را به عهده دارند كه زرتشت داشت، آنان از نژاد زرتشت پيامبر و از نطفه اويند. اين سوشيانسها عبارتند از: هوشيدر، هوشيدرماه و سوشيانس كه از نطفه زرتشت هستند.
بنابراين سوشيانس به معنای خاص، كسی است كه در پايان جهان ظهور خواهد كرد.
و آن كه سوشيانس پيروزگر نام خواهد داشت و استوت ارت نيز ناميده خواهد شد، در بخش مركزی زمين يعنی خونيره سوشيانس خواهد بود.
زرتشتيان قائل به ظهور سه منجی هستند كه هريك به فاصله هزار سال از ديگری ظهور خواهند كرد كه به ترتيب عبارتند از: «هوشيدر»، به معنی پروراننده قانون، و «هوشيدرماه» به معنی پروراننده نماز و نيايش، و «استوت ارت» آخرين منجی، كه با آمدن او جهان نو میشود و رستاخيز می گردد و مردگان زنده میشوند و زندگان نيز عمری هميشگی خواهند داشت. چگونگی زاده
شدن آنان به اين نحو است كه سه نطفه از زرتشت در آب درياچه كيانسه يا هامون وجود دارد كه تعدادی فروهر از آنها نگهبانی میكنند. زمان تولد هريك كه فرا رسد، دوشيزهای پانزدهساله برای شستن سر، به آب كيانسه وارد شود و آبستن گردد. سی سال به پايان هزاره چهارم، يعنى هزاره زرتشت پيامبر، دختری «نامی پد» نام در آب شستشو كند و به هوشيدر آبستن شود. سی سال پيش از پايان هزاره پنجم دختری «وهپد» نام در آب شستشو میكند و هوشيدر ماه از او زاده شود. و بالاخره سی سال به پايان هزاره ششم دختری «گواگپد» نام در آب درياچه شستشو میكند و به سوشيانس، آخرين موعود زرتشتی، آبستن میشود. اين سه دختر پانزده سال كامل دارند كه باردار میشوند و پيش و پس از آبستنی تا هنگام تولد فرزندشان با كسی همبستر نشدهاند و در زمان بارداری، كسی جز خودشان از بارداری آنان آگاه نيست.
بارداری مادر سوشيانس شباهت زيادی به بارداری مادر حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» دارد. مادر حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» نيز دارای بارداری پنهان بود و آثار حمل در او آشكار نبود.
زمينه سازان قيام منجی ظهور بهرام ورجاوند و پشيوتن در دين زرتشتبه عنوان زمينه سازان قيام منجی مطرح گرديده است و درستشبيه قيام خراسانی و قيام معروف يمانی قبل از ظهور حضرت حجت«عجلالله تعالی فرجهالشريف» میباشد. اين دو تن، زمينه را برای آمدن "هوشيدر" آماده میكنند و نابسامانيها و آشوبهايی را كه آرامش و آسايش را بر هم زده است، فرو مینشانند. خروج بهرام، مژده پايان شب سياه و طلوع سپيده اميد گروندگان راستكار و درست پيمانی است كه سالها سرزنش بيدينان را تحمل كردهاند. او خواهد آمد تا دين زرتشت را سامان دهد. پشيوتن ني
ز يكی از بي مرگان جاودانه است كه برای استحكام دين زرتشت قيام میكند. قيام پشيوتن، آخرين قيام نيكمردانهای است كه اندكی پيش از هزاره هوشيدر رخ میدهد و هدف او بازسازی دين و برپاداشتن آيينهای دينی و گسترش آموزشهای آن است.
وضعيت جهان در پايان هر يك از هزارهها جهان در پايان هريك از هزارهها جهانی است آكنده از تباهيها و پريشانيها ؛ جهان خرابی كه در آن، همه كس و همهچيز راه نابودی میپيمايد .
بیسامانی، سيهروزی، نابرابری، نامردمی و... گلوی همه را میفشارد و اين همه گسيختگی و نابسامانی از نشانههای ظهور آنان است ؛ آنان كه ظهورشان تسكين دهنده دردهای بشر است. جهان قبل از ظهور منجی بهگونهای است كه مردم به موبدان و بزرگان اعتماد نمیكنند ؛ درحالی كه گفتار گناهكاران و فسوسگران و شريران را باارزش میدانند و گواهی نادرست و نسبتهای ناروا در حق ديگران، حتی هرمزد رواج دارد.
پديدههای مختلف واژگون میشوند و جريان طبيعی خود را از دست میدهند. ابر كه هميشه منشا برف و باران است، خاصيت ذاتی خويش را ندارد، بر فراز آسمان ظاهر میشود، اما نمیبارد. گاو و گوسفند و اسب و ديگر چهارپايان ناتوان و كوچكتر میشوند، كمتر میزايند و كمتر شير میدهند.
آخر الزمان با آمدن سوشيانس يا استوت ارت، كه علايم ظهورش شباهتبسياری به علايم ظهور حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» در نزد شيعيان دارد، جهان به تكامل خود میرسد و
حالتی مانند از قوه به فعل رسيدن پيدا میكند. جهانی كه پس از ظهور آخرين نجاتبخش ساخته میشود، با جهان آغازين، يعنی آنگاه كه از اهريمن و يارانش خبری نبود، همانند است ؛ در اين جهان، همه چيز بر مبنای دين است و در زير قدرت كامل هرمزد(خداوند) اداره میشود. اين جهان به مدد تلاشهای نيكمردان آراسته خواهد شد و البته از خونريزی نيز خالی نخواهد بود، چه حق در سايه شمشير حق، استوار میگردد و دروغ و خيانت و معيوبی از جهان برمیخيزد.
سوشيانس كه غالبا بهصفت پيروزمند ستوده شده، گرزی دارد كه فريدون دلير داشتو با آنبر ضحاك پيروز شد ؛ با همين گرز به نبرد با دروغ و كژی و مظاهر آن برمیخيزد و ناراستی را از جهان میراند.
فر كيانی به سوشيانس پيروزمند و به ساير دوستانش تعلق خواهد داشت... كه از پرتو ظهور آنان، رستاخيز و جهان مينوی جاودانی روی خواهد نمود.
بنا بر آنچه در اوستا مطرح گرديده است، تفاوتی ميان آخر الزمان و وقوع رستاخيز وجود ندارد؛ با آمدن سوشيانس، بهشت تحقق خواهد يافت و اهريمن و بدی نابود خواهد شد.
اوصاف سوشيانس در اوستا بطور كلی دو گروه برای زرتشتيان مقدس هستند ؛ گروه اول هوشيدرها يا دانايان، گروه دوم سوشيانسها يا خيرخواهان جماعت: [فری] كه از آن «اهورامزدا»ست و «اهورامزدا» از پرتو آن، آفريدگان را پديد آورد، بسيار خوب و زيبا و دلكش و درخشان و كارآمد است... در اينجا مقصود از آفريدگان، سوشيانسها هستند.
سوشيانسها از خاندان زرتشت هستند و مادرشان هم از نژاد زرتشت میباشد. مادر سوشيانس يا استوت ارت «گواگ پد» نام دارد يعنی پيروز بر همهچيز، زيرا كسی را به دنيا میآورد كه بر همه چيز پيروز خواهد شد.
سوشيانسها دارای صفت «اشو» يعنی پرهيزكار و با تقوا هستند. آنان خردمندترين مردم میباشند و به پاكی و بی آلايشی توصيف شدهاند.
او «استوت ارت» با چشم خرد به همه آفريدگان بنگرد، همه آفريدگان را ببيند، حتی دژ چهر است، او همه جهان مادی را با چشم نيكبختی(رحم) و بخشايش ببيند و نگريستنش جهان را نيستیناپذير كند.
محل ظهور منجی متون دينی زرتشتی ، سطح زمين را به هفتبخش تقسيم میكند و هر بخش را يك اقليم يا كشور میشمارد، خونيره يعنی بخش مركزی كره زمين، به تنهايي برابر شش كشور ديگر است. سوشيانس در خونيره آفريده میشود و در همين مكان است كه ظهور میكند و اهريمن را نابود میكند و رستاخيز را برپا میدارد.
فروهر پاك استوت ارت را كه سوشيانس سرزمين خونيره است، میستاييم.
استوت ارت در بخش مركزی زمين يعنی خونيره حكومتخواهد كرد و شش تن از ياران او، هريك بر يكی از شش كشور ديگر زمين، سوشيانس خواهند بود همگی تحت فرمان استوت ارت قرار میگيرند و بدين ترتيب جهان آرمانی شكل میگيرد.
بنابر اعتقاد شيعيان، حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» نهضتخود را از كنار خانه خدا آغاز میكند و كعبه در مركز زمين قرار دارد. ظهور سوشيانس در مركز زمين، با ظهور حضرت مهدی در مركز زمين مناسبتخاصی دارد. همزمان با ظهور حضرت مهدی«عجلالله تعالی فرجهالشريف» جبرئيل امين ندا برمیدارد كه: «اينك حجتخدای در كعبه ظهور كرده است، بشتابيد و از او پيروی كنيد.»
آری آنگاه كه جهان در انتظار عدالت و عدالت در انتظار موعود الهی است، او میآيد در
حالی كه انسانها را به فرا رسيدن بامدادی روشن و روزی اميد بخش مطمئن میسازد.
همپرسی با زرتشت
انديشه و بينش زرتشت، که سرآمد فرهنگ و ستاره ی ادب و فلسفه ی جهانيان بوده، برای ما ايرانيان بيگانه و شايد هم نا مفهوم باشد. چرا که ما قرنها و هزاره ها در زير ستم نا مردمانی بی فرهنگ از خود بيگانه مانده ايم. چرا زرتشت را که در روايت های کهن يونان، در نماد سرآمد ستاره شناسان، آموزگار و روان فيثاغورس، سقراط و افلاطون، می ستايند از فرهنگ ايران بدور افتاده است؟
نخستين پرسش اين است، اين چه انديشه و يا آموزه ی بوده است، که فرمانروايان و متوليان مذهبی ايران هزاران سال در تحريف و خشک سازی آن کوشيده اند؟
دوم اينکه آيا امکان اين وجود دارد که به به نمايه های بينش و اند يِشه ی اين فرهنگ آفرين ايران پی برد؟
در اين نوشتار کوشش می شود که پاسخی برای پرسش دوم جستجو شود. چون راز پرسش و پاسخ يکم، ستيزه جويی بدکاران و انديشه سوزان، در يافتن پاسخ دوم، نشانه های بهمنشی زرتشت، نهفته است.
همان طوريکه هر باور و عقيده ای، در طول زمان، نسبت به نيازهای اجتماع و امکانات پيروان آن در حال تغيير است، آموزه و بينش زرتشت هم، نه تنها بعد از اسلام بلکه بيشتر در زمان ساسانيان، پيوسته به وسيله ی موبدان و به خواست پادشاهان، دستکاری و دگرگون شده است. بطوريکه باز شناسی کامل انديشه ی زرتشت، امروز برای هر پژوهنده کاری بس دشوار وشايد هم ناممکن باشد.
تصوير خدا در بينش هر مردمی بازتاب شيوه ی حکومت و شهرياری همان مردم است. برای نمونه: الله در تصور تازيان بسان صاحب پرقدرت و ثروتمند يک طايفه است که بر شترها و گوسفندان خود اختيار مطلق دارد. ولی همين الله وقتيکه، با کشتار و ستم فراوان، خود را به ايرانيان تحميل می کند در قالب شاهی مقتدر بر آنها حکم می راند. چون فرهنگ ايرانيان در دوران کشورآرايی بوده برای الله هم ديوان و د فتر و نايب و .... مي سازند.
همين طور هم اهورا مزدا، گسترنده ی خرد در جانها، در نهاد پادشاهان ساسانی نمی گنجد. زيرا اگر خود مردم از اهورا و از مزدا سرشته شده باشند و اهورامزدا از آنها، همه هم گوهر خدايان و خردمند و جوينده هستند و هيچ کس خود بخود دانا نيست که نشان فرمانروايی بر ديگران داشته باشد. در بينش چنين مردمانی شاه کاردان و کارگزار مردم است نه فرمانروای آنها. به همين سبب اهورامزدا در زمان ساسانيان به خدايی دانا و بريده از مردم تبديل می شود همانطور که خود
پادشاهان ساسانی می خواستند باشند. در حاليکه همين اهورامزدا در دوران هخامنشی ها در جان و خرد همه ی مردمان نهفته و هرگز از مردم جدا نبوده است. با همه ی کوشش موبدان و نيروی زمامداران ساسانی نتوانستند چنين بينش شگرفی را از بن دگرگون سازند. بعد از چند صد سال پيروان زرتشت، برای اجازه زنده ماندن از تازيان، خرده اوستا را جمع کرده تا صاحب کتاب
باشند و با پرداختن جزيه از کشتن شدن رهايی يابند. راه رهايی تنها خفت، خواری، ستمکشی و خدمت به مجاهدين تازی نبود بلکه بايستی پيمان کنند که هرگز کتابت و تبليغ دين خود را نخواهند کرد و هنوز که هنوز است زرتشتيان، خود بر اين پيمان پافشاری دارند يا به اين خود باختگی عادت کرده اند.
اگر امروز در گاهان مينوی، يسن ها و يشت های اوستا، يعنی در هفده سرود و ترانه های بر جای مانده، بنگريم به ويرانه ای برخورد می کنيم که در آن نه مينو( منش = من اش)، نه يسن و يشت (جشن های سرور آور مهر)، نه اهورامزدا (برافشانده ی جان و خرد) و نه زرتشت ( سپتمان، فرشکرد= نو کننده ی انديشه در جهان) را با چهره های خودشان می بينيم. در اين ويرانه و ويرانه سازی، تنها خشونت و بی دادگري اعراب نمايان نيست بلکه خود باختن و خود ستيزي موبدان
زرتشتی آشکارتر است، مينو را به" راه انديشه" و اهورا و مزدا را به "خدای دانا" ترجمه می کنند.
در بن مايه های واژه ها در همين ويرانه سرای می توان ديد که نه مينو به مفهوم" راه انديشه" است و نه اهورامزدا " خدای دانا" است.
آشنايی نه غريبی ست که جان سوز من است چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت (حافظ)
اهورا، مزدا، هومن و بهمن،
زرتشت در آرزوی نوسازی جهان هستی است و براين باور است که دروغوند به ستمکاران می گرايد، او می خواهد به يـاری اهورامزدا ،که چيزی جز خردشاد مردمان نيست، جهان را از دروغ و فريب پاک گرداند.
آنچه از گوهر ريزه ها ی درون اوستا، که در لابلای واژه ها زير خاشاک قرنها دشمنی پنهان مانده اند، نشان دهنده اين هستند که نو سازی جهان در شهر نيکويی، شبستری در گلشن، شهر بی شاه، شهرياری اهورامزدا ست. اهورامزدا که در جان و خرد همه ی مردمان نيک انديش و مهر پرور گسترده است از مردم جدا نيست. واژه ی خرد در فرهنگ ايران نيرو و ميزان سنجش انسان است که نه تنها با سر بلکه با هرعضوی، (پوست، چشم، بينی، گوش، خون) و هرآگاهی که درانسان برانگيخته شود، پيوند نزديک دارد. در اين بينش "خرد" همسنگ کلمه ی "عقل" نيست که، پذيرفتن فلسفه و منطقی است که شخص خود به آن نرسيده است و بايد به ديگری ايمان بياورد.
پيش از آنکه به جستجوی گوهر ريزه های درون اوستا بپردازيم بهتر است که خرد شاد زرتشت را از زبان حافظ بشناسيم. سروده ی زير به تحقيق پژوهشگران درستکار و خردمند در ستايش زرتشت بيان شده است.
ياد باد آنکه نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ی ما پيدا بود
.........
ياد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
آن نگرش پر مهری که بر چهره ی مردمان آشکار بوده، با وجود آنکه " کس چو حافظ نکشيد از رخ
انديشه نقاب" ، ميزان سنجش سخنان گوهربار حافظ است. بخشی از سرودهای زرتشت را "يسن" يا "يشت" می نامند که در فارسی جشن گفته می شود. در فرهنگ ايران برای خشنودي خدايان جشنهای زيادی بر پا می داشتند دين و شهرياری در ايران از جشنها وسرورهای خدايان جدا نبوده است. برای همه خدايان (بهمن، هومن، آناهيد، جمشيد، فروهر ..) "يسن ها" داشتند و سرودهای (گاهان مينوی) در همين جشنها خواند می شده است. گويند که زرتشت در همان روز که زاييده شد خنديد. خنده ی زرتشت در روز زايش نماد خوش بينی او در مورد پيروزي نيکی و درستی ها بر بدی و نادرستی ها بود.
ياد باد آنکه چو ياقوت قدح خنده زدی در ميان من و لعل تو حکايتها بود
در جرگه يی که پيروان دين بهی ، گروند گان زرتشت، نويد يافتگان گردهمايی داشتند، يسن ها برگزار می شد، نماد راستی و درستی را ستايش می کردند. آنها يزدان های راستی را می پرستيد ند ( پرستيدن از واژه ی" پيری ستا" به معنای پيرامون ايستادن) و برای راستی پايکوبی می کردند و می سرودند. اين جرگه در گاهان " مگه "، به معنای جای شادی، خانه ي سور، خانه ي خدا، خانه ي نيايش، خانه ي مهر، ناميده می شود.
ياد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود
ياد باد آنکه در آن بزمگه خلق ادب آنکه او خنده مستانه زدی صهبا بود
حافظ آن جرگه ی مهر را به درستی " بزمگه آفرينش ادب " يا " مجلس انس" می خواند، در جشنی که خدا با نويد يافتگان در هم آميخته بودند، در جاييکه ادب از بيان زرتشت آفريده می شد، در يسنا، مگه، خنده های مستانه آنها را به نيوشيد ن ( گوش فرا دادن) سروش خدايان بر می انگيخت و سرشار می کرد.
در فرهنگ ايران شاهان، موبدان، مغان، بغها و زرتشت بغ، کمر بندی، کستی يا زنار، می بستند که از سی و سه رشته بهم بافته شده بوده و اين نماد سی و سه ايزد و يا يزدانی است که در آن، خوشه ی پروين و ماه را می ساختند. واژه ی کمر، که معرب آن " قمر"است، همانی با کمان ماه داشته و ماه را به دور کمر می بستند.
زنار در اصل، بيان عشق و پيمان و آميختگی خدايان با هم، يا به عبارت ديگر، همبستگی کيهان به همديگر، و يکی بودن جانهاست. نخستين کمر بند جهان هلال ماه بوده است. منزلهای ماه و گاههای شبانه روز که باهم اصل پيدايش کل جهان پنداشته می شدند (از پژوهشهای منوجهر جمالی)
ياد باد آنکه نگارم چو کمر بر بستی در رکابش مه نو پيک جهان پيما بود
بايد پذ يرفت که نه کسی حافظ را به يقين و نه زرتشت را به درستی شناخته است ولی حافظ به
انديشه ي زرتشت بيش از هر کس ديگری آگاهی داشته است.
خرابات به نيايشگاه سيمرغ گفته می شده و معنای ارزنده ای دارد. در نيايش که از نيوشيد ن می آيد يعنی گوش دادن که در فرهنگ ايران گوش فرادادن به نوای خدايان گفته می شده و نيايش پس از
می گساری با مهر و شادی برگزار می گرديد و به همين سبب است که باده، شراب، نبيد، می، با مهر خدايی آميخته است.
ياد باد آنکه خرابات نشين بودم و مست وآن چه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
از ننگ چه گويی که مرا نام ز ننگ است از نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
و نيز می گويد:
به باغ تازه کن آيين دين زردشتی کنون که لاله بر ا فروخت آتش نمرود
بعد از اين پيش گفتار از زبان حافظ وقت آن رسيده که به جستجوی گوهر ريزه ها در گاهان مينوی اوستا برويم.
آنچه زرتشت آرزو می کند نو کردن هستی و جهان از راه کوشش در راستی و درستی است. او ستيز با دروغوندان را در پيوستن به نيک اند يشان، که نيک کردار و راستکارند، می داند. او سوشيانس، رهايش گر، را در خود مردم، نويد يافتگان، می ديده است و از اهورامزدا، که جان و خرد مردمان از جان و خرد او زاييده و روييده شده اند، می خواهد که با آنها باشد. اهورامزدا در فرشکرد جهان، يافتن و ساختن شهرستان نيکويی، در مردم و با مردم است و دور نگرش ترين آنها است و لی قدرتمند نيست بلکه خردمند است. اگر در سرودهای زرتشت، که درآسيب زمان به کلی دگرگون و واژگونه شدند، به ژرفی نگريسته شود روشن می گرددکه زرتشت (به گفته ی پژوهشگرانی خود پديدآورنده خط الفبايی بوده) خود می اند يشد و خود می جويد. او نيکويی همه ی خدايان( هومن، بهمن، مهر، بهرام، اورمزد، اناهيد، اهورا، جمشيد و تير...) را می ستايد. او در
همپرسی و همياری خدايان، خواهان شهرياری شبستری در گلشن يعنی جهان آرايی راستکاران، يعنی مهرورزی به جان ها، يعنی شهرآرايی بدون ستمکاری و آزردن جانها است. او نويد آور نيکی است که در نهاد همه ی مردمان نهفته است و خود را دايه اين نيکي ها می داند که آنها را از درون منش خوب مردم بروياند و با نيروی راستی، بدی و دروغ را بخشکاند تا نيروی ستمکاران در جهان کاسته شود.