بخشی از مقاله
دين زرتشت
مقدمه
كيش زردشت و آيين وديك هردو داراي يك ريشه و منشأ واحد هستند. هنگامي كه صحرانوردان قبايل هند و اروپايي در هزاره دوم قبل از ميلاد در مكاني از سواحل شرقي درياي خزر از يكديگر جدا شدند يك قسمت آنها به سوي هند رو آوردند و عدهاي ديگر به آذربايجان و ارمنستان داخل شدند. و اين جدايي، دو فرهنگ جداگانه بوجود آورد. ساكنان ايران در اين كشور باير و عريان با آب و هوايي خشك خوي و خلقي خاص گرفتند و مردمي واقعبين، باهوش و مستعد و كارپيشه گشتند و شباني و كشاورزي را انتخاب كردند. و آريانهاي هند در آب و هواي مرطوب و گرم جاي گرفتند و اوضاع زندگاني اقتضا مي كرد كه به آسايش جسماني و رخوت و كمكاري و خيالات فلسفي و افكار شاعرانه بگرايند.
در ايران فكر و انديشه در حول و حوش ضروريات زندگي دور مي زد و تنازع بقاءو كشمكش حيات بيشتر واقعيت داشت بنابراين دين و مذهب بر پايه خلق و منش قرار گرفت و سعي و عمل در انديشه ايرانيان به جاي رياضت و عزلت هندوان مستقر شد. و دين هند و دين زردشت دو ماهيت مختلف حاصل كردند و در دو قطب متضاد قرار گرفتند.
شرح و بيان پيدايش مذهب زرتشت كار آساني نيست و مأخذ موجود برخلاف منابع آيين ودا چندان روشن و موثق نيست. كتاب مقدس زرتشتيان اوستاست كه مجموعهاي است از مطالب مختلف بدون ارتباط با هم و در حقيقت باقيمانده يك ادبيات باستاني كهنسال است.
مهمترين قسمت اوستا يسناست كه مشتمل برگاتها ميباشد يعني سرودهاي زرتشت با لهجه محلي و از آن اطلاعات موثق درباره حيات و انديشههاي زردشت به دست ميآيد. قسمتهاي ديگر ويسپرد، ونديداد، يشتها و خرده اوستاست كه از نظر اعتبار به پاي يسنا نميرسند.
دين عامه مردم ايران هنگام ظهور زرتشت همان آيين وداها بوده يعني اكثر خلايق قواي طبيعت را ميپرستيدهاند و به آنها ديو ميگفتند، تجسم نيروهاي طبيعي مانند آفتاب و ماه و ستارگان و خاك و آتش و آب و باد هستند. در ميان اين قوا اينتار يا ايندرا از همه برجستهتر است زيرا كه كشنده اژدها و آورنده باران است ولي برخلاف آريانهاي هند خداي خدايان
نيست در ايران ايندرا تحتالشعاع ميترا قرار گرفته كه خداي عالم است و همة قبايل او را مي ستودند. در خرده اوستا ميترا مانند خدايي كه پادشاهان قبل از آغاز جنگ نزد او نماز ميبردهاند ياد شده. نام خداي ديگر در عرض ميترا ذكر شده او را واناشيل است كه خداي گنبد آسمان و نگهبان نظم جهان است. خلاصه ايرانيان اين قواي الهي و بعضي ديگر را پرستش ميكردند و در پيشگاه آنها در زير آسمان صاف و در كنار محرابها با حضور موبدان قربانيها و هدايا ميگذرانيدهاند و آتش را ميپرستيده و شربتي آسماني و سكرآور كه از فشرده گياهي مقدس به نام هوما ميگرفتهاند و براي كسب خير و بركت مينوشيدهاند.
حيات زرتشت
ظاهراً زرتشت دهقانزادهاي بوده از ريشه آريايي نام او زورواستر و اصل آن زراتشتر كلمه آريايي كهنه است. و جزء اخير آن اشترا به معني شتر است.
تاريخي حقيقي تولد زرتشت بسيار مجهول است. روايات ايراني تولد او را در حدود 660 ق م نشان ميدهد. و عدهاي تاريخ قديميتر يعني حدود 1000 ق م را تاريخ تولد او ميدانند. محل تولد او نيز مجهول است. عدهاي ميگويند در ناحيه ماد (آذربايجان) شمال غرب ايران است و بعضي معتقدند در بلخ شرق ايران است. ولي از قرار معلوم او در غرب ايران زاييده شده و در شرق به كار دعوت خود پرداخته است.
روايات باستاني ميگويند كه او در 15 سالگي نزد آموزگاري تعليم يافت و از او كشتي (نام كمربند مقدس زردشتيان است شبيه زنار هندوان و اين شباهت در دو مذهب قابل توجه است) دريافت كرد. از آغاز عمر به خوي مهربان و سرشت لطيف معروف گرديد. وقتي 20 ساله شد خانواده خود را رها كر و براي يافتن اسرار مذهبي و پاسخ مشكلات روحاني در اطراف جهان سرگردان شد، شايد كه نور اشراق درون دل او را منور سازد.
روزي از دانايان پرسيد بهترين كار كه آسايش ميآورد چيست؟ در جواب گفتند: سير كردن گرسنگان، خوراك دادن به چهارپايان، فروزان داشتن آتش، افشاندن شيرة هوماو آب و پرستش ديوان. زردشت در اين سخن فكر كرد و گفت: از اين همه چهار كار نخست درخور مردمي دادگر و رواني آمرزيده است به جز پرستش ديوان كه كاري است دشوار و جان بهشتي از آن بيزار.
ميگويند زردشت مدت 7 سال در غاري در تاريكي به سر برده و وقتي به 30 سالگي رسيد مكاشفاتي به او دست داد. حتي براي او معجزاتي ذكر كردهاند. ميگويند نخستين بار كه كشف و شهود به او دست داده خيال شبهي كه بلندي قامت او نه برابر انسان متعارف است بر او نمودار گرديد. كه او را فرشته هرمنه يعني پندار نيك ناميد و به او فرمان داد كه جامه كالبد را دور ساز و آنگاه او صعود كرده و به پيشگاه اهورا مزدا يعني خداي(1) نيرومند راستگويانم و سرانجام به عالم بيپايان خواهم رسيد و در آنجا تو را ستايش خواهم كرد.
پس از اين مكاشفه بيدرنگ تعليم خلايق را آغاز كرد و پس از ده سال نخستين كسي كه آيين او را پذيرفت عمو زاده وي بود. و مدت دو سال سعي كرد تا شاه را به دين خود آورد ولي به زودي تحت نفوذ كارپانها قرار گرفت آنها جماعتي بودند كه به اعمال سحر و جادو اشتغال داشتند و به روش باستاني قربانيهاي حيواني به عمل ميآوردند. آنها با اقتدار شيطاني بر ضد زردشت برخاستند و باعث دستگيري وي شدند. بعد از دو سال از او معجزهاي سر زد و اسب ويشتاسب را درمان كردو شاه به دين او درآمد. و درباريان هم به دنبال او به زردشت گرويدند. در اين زمان زردشت در جنگ با دشمنان برپا ساخت و در جنگ اول قبايل توراني را كه به ايران حمله كرده بودند شكست داد و در جنگ دوم نيزكه زردشت 77 سال داشت پيروز شد ولي عاقبت كشته شد و نويسندگان اوستا ميگويند چون تورانيان شهر بلخ را گرفتند يكي از آنها بر زردشت تاخته و او را در برابر محراب آتش در هنگامي كه به عبادت مشغول بود به قتل رسانيد.
تعاليم زرتشت:
ديني كه اين پيغمبر ايراني تعليم فرمود يك آيين اخلاقي و طريقه يگانه پرستي است. وي مانند موسي خود موجد و شارع ديني نوين گرديد، هرچند مبادي و معتقدات بازمانده از پيشينيان را پايه و مبناي تعاليم خود قرار داد.
زردشت خداي متعال را ا هورامزدا لقب داد يعني خداي حكيم و اين اختراع او نبود و اسم مزدا در زمان او معروف بود. و اهورا مزدا را همه خداي متعال ميدانستند و همان خدايي است كه آرياييهاي هند به او وارونا ميگويند. و معلوم ميشود كه عشيره زردشت سالها قبل به خداي متعال اعتقاد داشتند ولي او را «وارونا» نميخواندند.
اهرا مزدا براي توصيف جلال خدا به كار رفته است. و به زبان ودايي «اشورا» تلفظ ميشود. كه به معني صاحب يا خداوند است. از طرف ديگر در هند مفاد همين قدرت عظيم غيبي را براي نيروي مضر استعمال كردند و ارواح شرير و موذي را به «اسورا» ملقب ساختند كه داراي قدرت بيپايان و جاويدي و موجب خرابي و مضراتند.
در ايران زردشت درست طريق مخالف را پيموده كه در معني اصطلاحات با مفاهيم هندوان ضديت دارد. مزدا را اهوراي حقيقي پنداشته و پرستش را خاص ذات او قرار داده. ولي به خاطر اينكه مردم تحت تعليم پيشوايان ديني قديم (مغان) قرار نگيرند اعلام فرمود: اين ديوهاي معبود مغانو تورانيان همه ارواح شرير و زيانكارند كه با ارواح نيك در ستيزند پس عبادت آنها را منع فرمود. و آيين خود را بر روي چند اصل برقرار فرمود كه پيش از پرداختن به اين اصول توضيح مختصري راجع به عقا يد مغان ميدهيم: مغان باستان يك عده ديو را كه اسامي جداگانه
داشتند ميپرستيدند و آتش را ستايش ميكردند. شراب هومارا مينوشيدند و بنابراين به عظمت خداي اهورا پي نميبردند. و از اشياء مقدس براي ساحري و جادوگري خود استفاده ميكردند. و قبايل صحرايي كه به دهقانان و كشاورزان حمله ميكردند براي كسب فيض به نام آن ديوها قربانيهايي نثار ميكردند. كه زردشت با اين رفتار مغوس به مبارزه پرداخت.
حال ميپردازيم به اصول مهم تعاليم زردشت:
1- به پيروي مكاشفات و الهامات خويشتن را پيغمبري مبعوث از طرف اهورامزدا اعلام كرد و درگاتها تكرار فرمود كه خداوند او را برانگيخته و مأمور ساخته و دين او بهترين اديان است.
2- از آن همه ارواح متعدد تنها يك روان خوب و نيكو را كه اهورامزدا بود پذيرفته، و او را آفريدگار دانا و برترين روانهاي علوي قرار داد. كه با بدي و دروغ به نبرد و پيكار مشغول و به راستي و راستگويي رهبر است. به اراده او تمام موجودات آفريده شدهاند و موجب و موجد نور و ظلمت است.
«كيست كه از نخست راستي (آشا) را آفريد؟ كيست كه خورشيد و اختران را آفريد؟ كسيت كه ماه به نيروي او بدر تمام ميشود و آنگاه دوباره هلالي ميگردد؟ كيست كه زمين را نگه ميدارد و از فرو افتادن بازميدارد؟ كيست آن هنرمندي كه روشنايي وتيرگي، خفتن و برخاستن را آفريد؟ كيست كه آب و درختان را آفريد؟ كيست كه به ابر و باد جنبش داد؟ كيست كه بامداد و نيمروز و شب را آفريد تا مردم را بهنگام به كار بخوانند؟ من بدين همه چيزها تو را شناختم اي مزدا، اي آفريننده همة چيزها به ياري روان فرخنده.
3- اهورامزدا ارادة قدوسي علوي خود را به وسيله روحي مقدس و نيكو نهاد از قوه به فعل درميآورد كه سپنتامينيو نام دارد. و اعمال الوهي او بوسيله ارواح مقدس كه امشاسپنتا نام دارد اجرا ميگردد.
4- با آنكه اهورامزدا در عرض جلال خود هيچ ضدي ندارد ولي زردشت معتقد است كه در برابر هر نيكي يك بدي موجود است چنانكه در برابر آشا يعني حقيقت و راستي، دروغ و باطل جاي گرفته از محتواي كتاب گاتها مشهود است كه زردشت همانطور كه دائما در عالم طبيعت به تطهير از عناصر بد دعوت ميكند،در حيات انساني نيز آدميان را به روش راستي و نيكي و پرهيز از بدي و دروغ ميخواند او ميگويد:«از دو روان همزاد در آغاز آفرينش جهان، آن يك كه پاك و نيكوكار است به ديگري كه دشمن او بود چنين گفت: تا آخرين روز، نه در جهان كنش و گويش و منش، و نه در عالم ارواح و اجسام، ما دو روان با يكديگر هماهنگ نخواهيم شد.»
5- نقطه اصلي و پايه اساسي اخلاق در آيين زردشت بر روي اين قاعده است كه نفس و ضمير هر فرد آدميزاد يك ميدان نبرد نزاع دايمي بين خير و شر است، روزي كه اهورا مزدا آدمي را آفريد به او آزادي عمل داد كه خود عمل خود را بگزيند. يعني داراي نيروي اختيار گرديد كه بين دو راه خطا و صواب يكي را انتخاب كند. هرچند نيروي نيكي هميشه آدمي را به سوي راستي ميكشاند ولي در همان حال نيروي زشتي در او ظهور يافته در خاطر او همواره وسوسه ميكند. از اين رو تكليف و وظيفه هر فرد بشر آن است كه در دل خود مابين آن دو منادي يكي را اجابت كند. البته نيكان بدي را نميپسندند.
6- خير و شر در كتب زردشتي چنانكه بايد بوضوح تعريف نشده البته از متن گاتها كه سرودها و مناجاتهايي بيش نيست و كتاب كلامي و فلسفي روشني نميباشند بيان روشني ندارد ولي ميتوان اختلاف عملي واضحي بين خطا و صواب تشخيص داد. مثلاً مردمان نيكوكار و صائب در ديده زردشت كساني هستند كه به دين بهي ايمان ميآورند و آدميان بد عمل و خطاكار آنانند كه از آيين مزدا روبرگردانند. خاصه آنانكه كيش قديم عوام را كه عبارت از پرستش ديوها باشد اختيار كردهاند. از متن گاتها معلوم ميشود كه ديدها جزو نيروهاي بد قرار دارند و هر
كس آنها را متابعت كند در عدد بدكاران قرار ميگيرد. و اينگونه كسان را بايد با اسلحه قتال با آنها پيكار نمود. خير و صواب از ديدگاه عملي زردشت آن است كه زمين را كشت و زرع كنند و غلات و سبزيها را بپرورانند، گياهان مضر و علفهاي هرزه را ريشهكن كنند، اراضي باير را آباد كنند و زمينهاي خشك را آب دهند، جانوران سودمند بويژه گاو را كه براي كشاورزان حيواني مفيد است به مهرباني و شفقت نگاه دارند و علوفه دهند. و انسان خود هميشه راستگو و از دروغ بيزار است. برخلاف آدمي بد و شرير كه خلاف اين اعمال را پيشه خود ميسازد و ابداً پيرامون عمل كشاورزي و زراعت نميگردد. زيرا پليدي هميشه با اعمال فلاحتي سودبخش دشمن است و دروغگويان هميشه مانع كار دهقانان راستگو ميشوند. و نميگذارند آنها مزارع را آباد كنند و مواشي و دواب را پرورش دهند.
بنابراين قبايل و عشاير صحرانشين توراني نژاد زشتترين صورتي از اعمال روان پليد ميباشند و هنگام هجوم به شهرنشينان براي ديوهاي نابكار قرباني به عمل ميآورند و جانوران بيآزار را هلاك ميكنند و به مزارع حمله ميبرند.
7- از تشريفات و آداب عبادات و اعمال مذهبي كيش اصلي زردشت چيز مهمي باقي نمانده همين قدر كه زردشت رسوم آرياييهاي قديم را كه مبتني بر اعتقاد به سحر و جادو و بتپرستي بوده و رو به زوال ميرفته بكلي منسوخ فرموده و تنها يك رسم از زمان زردشت باقي مانده و آن اين كه وي در هنگام انجام مراسم پرستش در برابر محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت جان سپرد.
او آتش مقدس را عطيه يزدان ميشمارد كه اهورامزدا آن را به آدميان كرامت فرموده است البته زردشت آتش را نميپرستيد، بلكه او آتش را فقط رمز قدوسي و نشاني گرانبها از اهورامزدا ميدانسته كه بوسيله او به ماهيت و عصاره حقيقت خداوند دانا پي ميتوان برد.
8- سرانجام، اين نبرد و تنازع بين خير و شر چگونه خاتمه خواهد يافت؟ آنچه مسلم است اين است كه زردشت بيهيچ شك و شبههاي معتقد بوده كه چون دور زمان تكميل شود اهورامزدا پيروز شده و بر خصم ناپاك چيره ميگردد.
دين زردشتي نخستين مذهبي است كه در جهان از مسئله حيات عقبي و مسئله قيامت سخن به ميان آورده و آخرالزمان را به مفهوم كامل مطرح كرده. برحسب تعاليم زردشت روزي اين جهان به آخر ميرسد و خوبيها و بديها را شماره خواهند كرد و جايگاهي از آتش بوجود ميآيد و بدكاران را در آنجا خواهند افكند. از همان كتاب به طور مبهم برميآيد كه اندكي پس زا مرگ محاكمه مرده آغاز ميشود و سرنوشت روان او معلوم خواهد شد. البته آيات گاتها بسيار مبهم است. ولي ميتوان آن را چنين تفسير كرد كه هر روان خواب خوب يابد در روز قيامت از فراز پل چينوت (صراط) يعني پل جداكننده عبور ميكند. كه يك جانب آن بسوي بهشت است. در روي پل نامه اعمال به انسان داده ميشود كه اگر نيكيهاي او بيشتر باشد بسوي بهشت مي رود و اگر پليديهايش بيشتر باشد به قعر دوزخ ميافتد.
اين است خلاصه آئيني كه در آن زردشت تعاليم خود را براي نجات سعادت ابناي بشر بر روي دستور نبرد دو عامل خير و شر بنياد نهاده است.
از قطعات مختصري كه از آثار باستاني زردشتيان عهد قديم در دست است اطلاع واضحي از چگونگي انتشار آن دين در فلات ايران به دست نميتوان آورد. ولي معلوم است كه شاهنشاهان پارس آن را دين رسمي در بار قرار دادند. و شاهان ايران كه بعد از كورش كبير فاتح بابل در 538 ق م كه امپراطوري كلدانيان را خاتمه داد آمدند، آن دين را گردن نهادند و آيين زردشتي در ميان شاهزادگان و بزرگان آريايي نژاد بسرعت انتشار يافته و در آغاز در بين آنها بر سر آئين جنگهاي شديد به وقوع پيوسته ولي سرانجام در ايالت ماد (شمال غربي ايران) پيروان زردشت غلبه نهايي حاصل كردند و جماعت مغان به قبول و پشتيباني آن آئين تسليم شدند. هويت مغان مجهول است ولي در ممالك غربي ايران حتي در اورشليم به مركز يهود معروف بوده و مهارتشان سحر و جادو بوده است.
كورش كبير زردشتي بود ولي به علل سياسي در آن دين تعصب به خرج نداد. ولي جانشينان او مانند داريوش اول و خشايارشاه به وضوح و صراحت تمام عبادت اهورا مزدا را پيش گرفتهاند.
نظريه توحيد خالص در زردشت بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت. عبادات خرافي و مناسك قديم آرياييهاي باستاني كه هر زردشت حرام دانسته اندك اندك به درون دين او راه يافت و در پيرامون اهورامزدا آلهه ديگر داراي صور گوناگون كه همه به نوبت خود داراي توانايي و نيروي فوقالطبيعه بودند به ظهور رسيدند از جمله وهومنه پشتيبان شبانان و كشاورزان، آشا محافظ آتش و خشترا پروردگار معادن شدند.
علاوه بر اين فروشيها هم به زردشت راه