بخشی از مقاله
چکیده
هنگامی که حکومت ساسانیان به دست اردشیر بابکان تأسیس گشت، اساس آن بر قدرت و تقدس شاه بنا گردید. تقدس شاه، با فرّه ایزدی او جنبه قانونی به خود گرفت. اندیشه فرّه ایزدی شاه ریشه در اعماق تاریخ ایران زمین داشت، بنابراین شاهان ساسانی در طول چهار قرن پادشاهی خویش بر ایران نماینده خداوند بر روی زمین به شمار می رفتند. تلاش ساسانیان برای تشکیل یک قدرت نیرومند با رسمیت یافتن دین زرتشتی و حاکمیت دین و دولت، میدان را برای رشد و تکامل و ایجاد تشکیلات قوی و در حقیقت قدرت شاهنشاه و نیروی موبدان به هم پیوسته بودند.
شعار همراهی دین و دولت، اتحاد و یکپارچگی را در کشور تأمین کرد و همین خط مشی دولت ساسانی بود که تا آخر عهد آنها استحکام داشت. مقاله حاضر به بررسی جایگاه شاه در دین زرتشتی و ایران باستان را از نظر جامعه شناسی مورد نقد و بررسی قرار داده است که شاه به عنوان سایه فره ایزدی چه نقشی در جامعه ایران باستان داشته است.
واژگان کلیدی : ساسانی – شاه -فرّه ایزدی – شهریار – تقدس.
مقدمه
در طول سالهای درازی که از عمر ایران زمین می گذرد، این سرزمین شاهد حکمرانی سلسله های فراوانی بر خویش بوده است از دوره های پیش از تاریخ گرفته تا دوره های معاصر، در این میان سلسله هایی وجود داشتند که در تاریخ این سرزمین بسیار تأثیرگذار بوده اند و تحولات بنیادی عظیمی را چه در زمان خود و چه پس از خود بر جای نهند. یکی از این سلسله ها ساسانیان بودند. شاهان این سلسله در مدت چهار قرن پادشاهی بر ایران توانستند نام خویش و سلسله شان را در تاریخ این سرزمین جاویدان سازند. دلیل ماندگاری یاد ایشان در اذهان مردم شکوه و عظمت و تقدس پادشاهان ساسانی بود.
در نزد ایرانیان باستان، سلطنت عطیه ای الهی شمرده می شد، زیرا عقیده داشتند اهورامزدا شاهنشاه را توسط نیرویی معنوی که آن را فرّ» شاهی«می گفتند برمی گزیند و تا زمانی که از وی خشنود باشد این فرّه ایزدی برقرار می ماند. از این رو پادشاه مظهر قدرت خداوند و مهر و قهر او و نماینده اراده ملت به شمار می رفت و مردم او را خدایگان و سایه خدا می خواندند و او خود را حاکم مطلق و مالک الرقاب مردم می دانست. ساسانیان برای حقانیت حکومت خویش محتاج به دلایل ایزدی بودند، تا بدین طریق مشروعیت حکومت خویش را با دارا بودن »فرّه ایزدی« در اذهان مردم به ثبوت برسانند. از سوی دیگر القابی که شاهان ساسانی برای خود انتخاب می کردند، حاکی از الهی بودن سلطنت آنها در افکار عمومی و نزد مردم داشت.
متون بر جای مانده از آن روزگاران نشان دهنده این است که احساسات و معتقدات مردم نسبت به شاه و مقام پادشاهی بر این استوار بو د که؛ شاه شخصی جدا و متفاوت از مردم بود و آفریده اهورامزدا و بخشی از آفرینش پربرکت او بود که شادی و نیکبختی را برای تمام نوع بشر تضمین می کرد. شاه استوار سازنده طرح اهورامزدا برای حفظ نظم کامل جهانی بود که همه کس از آن سود می برد. در این طرح شاه و اهورامزدا یکدیگر را تکمیل می کردند و هدف یگانه ای داشتند.
اهورامزدا او را برای سلطنت بر سرزمینها و اقوام گوناگون بر روی زمین گماشته و هیچ شاهی در ایران بدون این حمایت الهی فرمان نمی راند. و بالاخره شاه در کانون نظم پادشاهی قرار داشت. به باور ایرانیان شاه شهریاری با قدرت مطلقه بود که همه می بایست تابع قدرت و قانون او باشند. اما این بدان معنا نبود که قدرت خود را به نحوی مستبدانه اعمال می کرد. او در مقام نگهبان آفریده های اهورامزدا به یاری او فرمان می راند. و درواقع از مشیتی برتر اطاعت می کرد و رسالت مهمی برعهده داشت. او باید برای تحقق اهداف آفریدگار با او همکاری می کرد. وظیفه او برقراری نظم در جهان و ادامه کردار اهورامزدا بود. بدین ترتیب مشخص می شود که پادشاهی در نزد ایرانیان یک اندیشه عمیقا استواری بود که خصوصیت مقدسی داشته است.
با تمام این احوال کسی می توانست به مقا پادشاهی برسد که دارای فرّه ایزدی باشد. با نگاهی به تاریخ اسطوره ای ایران، شاهان پیشدادی و کیانی دارای فرّ بودند. گفتنی است اعتقاد به فرّه ایزدی در ایران بعد از اسلام نیز اثر خود را باقی گذاشت و در این دوره نیز کسی پادشاه می شد که دارای فرّه ایزدی بود.
شاه در اسطوره ها و تاریخ
دین و اسطوره های هیچ قومی را نمی توان جدا از تاریخ آن قوم بررسی کرد. بنابراین باید نخست به تاریخ ایرانیان بپردازیم. شاید ایرانیان از اروپای مرکزی، قفقاز یا از سیبری به فلات ایران و هند رسیده باشند ولی در این شک نیست قومی که ما آنان را هند و ایرانی می خوانیم و ریشه بزرگتر آنان در کل هند و اروپایی نامیده می شود. بین 0711 تا 0311 ق.م بر هند و ایران استیلا یافتند، نباید تصور کرد که اینان سپاه واحد نظام یافته بزرگی بودند بلکه باید گفت گروههای کوچک قبیله ای بودند که هرکدام در جایی از ایران مستقر شده و به تدریج که تعدادشان افزایش یافت بر آن سرزمین ها مسلط گشتند. اقوام مستقر در ایران را هند و ایرانی خوانده اند. دین این مردم مجموعه ای از سروده های باستانی به نام ریگ ودا - هینلز، 0270، - 021 و سروده های ایرانی به نام شیت ها بوده، دین این مردم بازتابی از زندگی چادرنشینی، شبانی و رزمآوری آنان بوده، ستایش طبیعت و اصل زندگانی طبیعی و ترس از خشکسالی و امثال آن و هم چنین آرمانهای آنان مانند راستی با قهرمان اساطیری مدافع این آرمانها مثل گرشاسب در ایران و ایندرا در هند، با تمام تغییراتی که در این داستانها در بین هر دو قوم روی داده، هنوز به راحتی این خدایان خویشاوند شناخته می شدند. ظهور زرتشت حدود 441 ق.م شناخته شده هرچند ممکن است این تاریخ به مراتب قدیم تر باشد. گاهان زرتشت شباهت نامی از نظر وزن و روش سرودن به وداها سرود هندیان باستان دارد اما افکار او متفاوت است، بدیهی است که او از اساطیر سنتی آگاه بود، اما او روشی انتزاعی را در تغییر آنها به کار می برد. مثلاً از هفت موجود »نامیرایان نیکوکار«، امشاسپندان سخن می گوید اما خصوصیت آنها از نام هایشان معلوم می شود، روح مقدس، اندیشه نیک، راستی، شهریاری، اخلاص، کمال نامیرایی اینان همه جلوه هایی از خدا هستند که انسان می تواند در صورتی که راه راستی را در پیش گیرد، در داشتن آنها با خدا شریک باشد. تفاوت عمده جهان بینی آریایی و جهان بینی سامی نقش اهورامزدا و شخصیت او کاملاً واضح است، اندیشه سامی چه در وجود و شخصیت مردوک - سومری – بابلی - یا یهوه عبرانی در دین یهود، با نوعی اقتدار و تقدس به هم آمیخته که تصویری خشن از این موجودات مقدس به عنوان خدا به دست می دهد، خدایان سامی با انسان می ستیزند و پیوسته نوش و نیش توأم دارند اگر رحمان هستند قهار نیز هستند اما زرتشت در گاته ها خدا را دوست خطاب می کند زیرا بر آن است که خدا از او حمایت دوستانه می کند.
اهورامزدا کسی است که زرتشت را از همان ابتدا برای تبلیغ دین خویش برگزیده است وی بخصوص از خوبی خدا آگاه بود و هر نوع بدی مادی و اخلاقی را به تبلیغ دین خویش برگزیده است، و هر نوع بدی مادی و اخلاقی را به شیطان و انگره مینو - اهریمن - یعنی اندیشه بد نسبت می داد. نگرش اولیه به خدا از دیدگاه ایرانی چه زرتشتی چه میترایی هیچ گاه نگرش یک محکوم به یک حاکم نیست و عمده تفاوت جهان بینی سامی و آریایی همین جاست. بطور کلی الگوی حکومتی در ابتدا از اسطوره های ایزدان به بشر منتقل می شود و حکومت زمین سایه ای از حکومت آسمانی است. اگر با همین دیدگاه به کلیات حکومتهای سامی بنگریم »حاکم خدای« آنان در نقش پدری ظاهر می شود که مقدرات قوم به دست او است.
اما روشن ترین تصویر شاه از ایزدان را در آستانه حضور آریایی ها در فلات ایران در حکومتهای مذهبی می بینیم که هنوز یک اثر عظیم معماری یعنی زیگورات چغازنبیل در آن باقی مانده است. شاید بتوان گفت برای اولین بار اصطلاح - شاهان – ایزدی - را در عیلام باستانی به کار برده اند و در عین حال حضور پادشاهان ایزدی در قصرهایشان نیز در عیلام از همه جا مشهودتر است. بنای چغازنبیل در اصل قصری برای این پادشاهان ایزدی بوده است و به واقع شاهان ساکن در این کاخ معبدها از یکسو خادم خدایان و از سوی دیگر مخدوم مردمان بودند. بناهای باشکوه آنهایی بودند که برای هوبان و این شوشی ناک ساخته شده بودند. آنان دارای مسکن جداگانه ای بودند و هر دو به عنوان ملکی ایرانی - پادشاهان ایزدان - خوانده می شدند و یک پرستشگاه به نام نورکیپرات - روشنایی همه عالم - به آنان اختصاص داشت. با تسلط عیلامیان بر بابل و انتقال بسیاری از پیکره های خدایان از جمله مردوک به شوش زمینه انتقال قوانین حکومتی پیچیده بابل به آنجا فراهم شد. کوتیر ناخونته در سال 0060 ق.م پایتخت را از بابل به شوش برد. در آن زمان این اعمال نوعی مشروعیت زدایی از بابل بود و تا هزار سال بعد از آن نیز اقتدار بابل به علت همین اعمال عیلامی ها بازنگشت و تا زمان آشور بانی پال این پیکره ها در شوش ماند و توسط او دوباره به بابل بازگشت، ولی نه برای حکومت بابلی ها بلکه برای مشروعیت بخشیدن به آشوری های تازه رسیده. در حکومتهای بین النهرین شاه نماینده ی مردوک بود، این را در مورد کورش در زمان فتح بابل می بینیم. در عصر مسأله از این هم حادتر بود. شاه پسر خدا و در نتیجه خود خداست، - لاروس، 0264، - 76 در اساطیر مصر ذیل نام فرعون می خوانیم »فرعون را نیز باید در زمره ی ایزدان عصر شمرد زیرا ایزدگونگی پادشاه بخشی از جزم اندیشی باستانیان بود.« از این گذشته، او در نظر زیردستان، همچون خدای خورشید پنداشته شده بود که به زمین فرمان می راند. افعی ویژه خدای خورشید، بر سر او نقش