بخشی از پاورپوینت
--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----
اسلاید 1 :
نسبت نیاکان ارجمند آیت اللّه بهاءالدینی به امام سجاد علیه السلام ، آن اسوه زهد و عبادت، می رسد و اجداد و پدران والامقام او هریک به سان گوهر تابناکی درخشش و تجلّی منحصربه فردی در دوران تاریکی داشته اند. بعضی از آنان عهده دار تولیت حرم آفتاب بلندِ آسمان عصمت، نشانه روشن حقیقت، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، بودند و تنی چند نیز از خادمان مخلص بارگاه آن پاک بانوی بلنداختر، محسوب می شدند. پدر سید رضا بهاءالدینی، «سید صفی الدین» بود که افتخار خدمت گزاری آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام را داشت. اُنس فراوان او با قرآن، عشق وافر به قرائت آیات الهی و حافظه قوی و کم نظیر وی سبب اعتماد علما و بزرگان دین به اندوخته های ذهنی سید صفی الدین شده بود، به طوری که او را«کشف الآیات علما» خطاب می کردند!
اسلاید 2 :
آیت اللّه بهاءالدینی در خاندانی رشد و نمو کرد که به صداقت، پاکدامنی، مهر، وفا، فروتنی، نیایش، آزادگی، ستم ستیزی، عفت و فضیلت در میان مردم مشهور بودند. پدر بزرگوارش به پاس صفات برجسته ای همچون مناعت طبع، بلندنظری، تقوا و اشتیاق خدمت به جامعه، در میان مردم از احترام خاصی برخوردار بود. مادرش فاطمه سلطان، معروف به زنِ آقا، خود از پرورش یافتگان خاندان علم و فضیلت بود. او برای سید صفی الدین، پدر آیت اللّه بهاءالدینی، همسری زیرک و برای سیدرضا بهاءالدینی، مادری دل سوز و مهربان بود. این زن نجیب و پاکدامن از نوادگان اندیشمند والامقام، خورشید معرفت و حکمت، نخستین آموزگار حکمت متعالیه، ملاصدرای شیرازی بوده است؛ بانویی که صفا و صمیمیت و قناعت و ساده زیستی در زندگی و عشق و علاقه به همسر و فرزندان، وی را از دیگران متمایز ساخته بود.
اسلاید 3 :
دوران کودکی آیت اللّه سیدرضا بهاءالدینی با نشانه هایی چون حافظه وصف ناپذیر و استعداد کم نظیر، همراه بود، به گونه ای که خود درباره آن دوران چنین می گوید: «یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکوسرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و بین انسان های خیّر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم». سیدرضا چون به دو سالگی رسید به مکتب خانه پای گذاشت. حمد و سوره، اذان و اقامه، و سپس قرائت قرآن را یاد گرفت و آن گاه خواندن و نوشتن را آغاز کرد. در شش سالگی دوره مکتب تمام شد و برای آموختن درس های دیگر به مکتب دیگری رفت تا در این محل نصاب الصبیان و سایر کتاب های مرسوم آن دوره را بیاموزد. روزهای تابناک این ایام همراه با طلوع آفتاب بهروزی و شادکامی وی بود؛ زیرا خبر موفقیت های او به گوش آیة اللّه سید ابوالقاسم قمی رسید و ایشان شیرین ترین لحظات شوق و شادمانی را با تشویق های پی درپی برای سید فراهم کرد.
اسلاید 4 :
از عواملی که باورهای اعتقادی انسان را سست می کند و مانع پیشرفت معنوی انسان می شود، شهرت است. علاقه به معروفیت و شوقِ به سرزبان ها افتادن، نشانه ضعف ایمان و کمبودهای روحی فرداست. بر اساس این اعتقاد، آیت اللّه بهاءالدینی همواره از قبول مصاحبه های تلویزیونی، تلاش برای مرجعیت، خرید منزل نزدیک حرم برای شناخته شدن بیشتر یا تهیه مُهر و دایر کردن دفتر مراجعات برای مرجعیت، سر باز زدند. گاهی که با اصرار برخی ارادتمندان روبه رو می شد، می فرمود: «بالاتر از اینها فکر کنید. گیرم که نام بنده بر سر زبان ها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟... نام بنده موضوعیت ندارد.
اسلاید 5 :
سکّان آرامش انسان در فراز و نشیب امواج حوادث، یاد و نام خدای متعال است و نسیمی که روح و روان افراد را صفا و صداقت بخشیده است. آنان که در کاروان نیکان حضور دارند و از راه های سخت زندگانی به موفقیت عبور کرده اند، به سان عارف اندیشمند حضرت آیت اللّه بهاءالدینی هر حادثه ای را لطفی آشکار و پنهان می شمرند و جرعه های خوشنودی خداوند را در کام جان می ریزند. ایشان در این زمینه می فرمایند: «در ابتدای جوانی که ازدواج کرده بودم، برای امور اقتصادی خود برنامه ای تنظیم کردم، ولی خدای تعالی همه برنامه های ما را به هم زد. تا کنون خوشحال هستم آن برنامه ها به هم خورده است و نتوانستم درکارهای اقتصادی وارد شوم. راضی ام که رزق و روزی خود را به عهده خداوند متعال گذاشتم واز فکر شغل دوم و توسعه زندگی بیرون آمدم. بسیار خوشحالم که تنها و تنها به تحقیق جذب شدم و امور مادی نتوانست مرا به طرف خود جذب کند. آنچه رزق ما بود، خدا رسانده است.
اسلاید 6 :
رسیدگی به محرومان و دستگیری افراد مستمند از صفات بارز آیت اللّه بهاءالدینی بود. او چون پدری مهربان بیش از چهل سال رهگشای مستمندان و فقرای آبرومند بود. گاهی که صحبت از چگونگی امداد و کمک رسانی می شد، می فرمود: «کمک ها را شب انجام دهید. رعایت آبروی افراد را بکنید. به گونه ای کمک کنید که شما را نشناسند. مبادا فردا شما را ببینند و خجالت زده گردند».
اسلاید 7 :
کتب مقدس هشت سال دفاع ملت مقاوم و نستوه ایران در برابر وحشیگری های صدام و استکبار جهانی، دربردارنده اوراق زرین حماسه ها و شجاعت هاست. در این کتاب ها نام رادمردان عرصه جهاد با نفس به چشم می خورد. بزرگ مردانی که همراه و هم راز دلاورمردان عرصه های جهاد و پیکار بوده اند، نام شان بر فراز تاریخ جاودان خواهد ماند. این سبزقامتانِ خداسیرت و بلنداندیش، گاهی با اشک دیده، زمانی با سخنانی سراسر سبز و گاهی با دستانی لبریز از دعا و سعادت، همراهی خود را با رزمندگان اسلام نشان داده اند. عارف نیک سیرت و عالم پارسا، حضرت آیت اللّه بهاءالدینی، نیز از جمله بزرگ مردانی بود که با حضور در جمع دریادلان رزمندگان اسلام، بر رزم آفرینی آنان لبخند سپاس و بوسه تشکر می زد.
اسلاید 8 :
همواره آغوش پر مهر و محبتش بر سیمای نورانی و پیراسته شیرمردان عرصه های جبهه باز بود و لطف خداوند و شیوه کریمانه معصومین علیه السلام را برای آنان تفسیر می کرد. علاقه شدید وی به جبهه و رزمندگان موجب شد که در عین کهولت و ضعف مزاج در برخی حمله ها از جمله عملیات والفجر مقدماتی حضور پیدا کنند و خاطره ای جاودان در دفتر دفاع مقدس و رزمندگان و ملّت شریف ایران به یادگار بگذارند.
اسلاید 9 :
آفتاب معنویتِ افق شخصیت آیت اللّه بهاءالدینی همیشه بسیاری از شیفتگان تهذیب و تکامل را به سوی خود می کشاند تا در محضرش زانوی ادب بر زمین گذاشته و از برکاتش، توشه ای جاودان برگیرند. او در آخرین سال های زندگی اش در حالی که بیش از نود سال عمر داشت، با رویی گشاده و چهره ای بشاش و دل پذیر، فوج فوج مردم را پذیرا می شد و با سعه صدرِ ستودنی در اعیاد گوناگون همچون عید غدیر، میلاد فاطمه زهرا علیهاالسلام ، سیزده رجب، عید مبعث و نیمه شعبان دیگران را بهره مند می ساخت.
اسلاید 10 :
ای بهاءالدینی، ای آیه سخاوت خدا و ای معجزه روشن خداوندگار هستی، آن گاه که آوای وداع تو برخاست، بی تو وجود در غمکده ای آشیانه گزید و پرنده بختمان در آتش فراقت بال سوزاند و سکوت و غم، هم نفس هم، میهمان ناخوانده دل شدند. اندوه، جامه ای سیاه برایمان دوخت. سنگی بود فراق تو که شیشه دل را شکست. پس از تو فریاد کردیم و گریستیم، ولی افسوس که فریاد و اشک هم این داغ را مرهم نبود. از آن روزی که بر سجاده، نشسته نماز خواندی، قلبمان شکست. ای تمام وفا، ای پیرِ قافله عارفان و عاشق دلان، داغی را که از رحلت تو بر کنج دل های عاشقان نشست، با فراق کدام مرید و مراد به قیاس بگذارم؟ ای روح بر زمین فرود آمده الهی؛ ای عارفِ دل سوخته؛ ای زاهدِ مجاهد؛ ای خلوص صلابت؛ ای آن که کلامت زمزمه وحی بود و بارقه هر سخنت کدورت شب را می زدود؛ بگو که چگونه باور کنیم معراج تو را؟