بخشی از پاورپوینت
--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----
اسلاید 1 :
در حالات مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطا (از علماي بزرگ نجف در قرن سيزدهم هجري) آمده است: در يکي از شبها که براي تهجّد برخاست، فرزند جوانش را از خواب، بيدار کرد و فرمود: «برخيز به حرم مطهّر مشرّف شويم و آن جا نماز بخوانيم». فرزند جوان که برخاستن از خواب در آن ساعت شب برايش دشوار بود، عذر خواست و گفت: «من فعلاً مهيا نيستم، شما منتظر من نباشيد؛ بعداً مشرّف ميشوم». آقا فرمود: «نه! من اين جا ايستادهام. برخيز و مهيا شو تا با هم برويم».
nآقازاده به ناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم به راه افتادند.
nکنار در صحن مطهر که رسيدند، مرد فقيري را ديدند که نشسته و دست نياز به طرف مردم، دراز کرده است. آن عالم بزرگوار ايستاد و به فرزندش فرمود: «اين شخص در اين وقت شب، براي چه اين جا نشسته است؟». فرزند گفت: «براي تکدّي از مردم». فرمود: «چه مقدار ممکن است از رهگذران، نصيب او گردد؟». فرزند گفت: «احتمالاً يک قَران!». مرحوم کاشف الغطا فرمود: «فرزندم! درست فکر کن و ببين اين آدم، براي مبلغ بسيار اندک و کمارزش دنيا (و آن هم محتمل)، در اين وقت شب، از خواب و آسايش خود دست برداشته و در اين گوشه نشسته و دست تذلّل به سوي مردم، دراز کرده است! ايا تو به اندازه اين شخص، به وعدههاي خدا درباره شبخيزان و متهجّدان، اعتماد نداري که فرموده است: فَلا تَعلمُ نَفسٌ ما اُخفي لَهُم مِن قُرَّةِ اَعين [؛ يعني: هيچ کس نميداند که خداوند براي شببيداران، چه چشمروشنيهايي پنهان داشته است (سوره سجده، ايه 17)]».
nگفتهاند که آن فرزند جوان، از شنيدن اين گفتار پدرِ زندهدل، چنان تکان خورد و تنبّه يافت که تا آخر عمر، از شرف سعادت بيداري آخر شب، برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.
اسلاید 2 :
nاز يکي از علما نقل شده است که ميگفت: با عدّهاي براي حجّ به مکّه مشرّف شديم. در مدينه، يک نفر از ما درگذشت. پس از دفن وي، مجلس ترحيمي تشکيل داديم و يکي از قاريان اهل سنّت را براي خواندن قرآن، به مجلس دعوت کرديم. قاري آمد و نشست؛ امّا قرآن نميخواند. به او گفتيم بخوان. گفت: «شما مشغول حرف زدن هستيد و تا ساکت نشويد، قرآن نميخوانم».
nهمه ساکت شديم. دوباره گفت: «طرز نشستن شما متناسب با مجلس قرآن نيست». همه دوزانو نشستيم که دوباره گفت: «هنوز مجلس براي قرائت قرآن مهيا نيست؛ زيرا در دست بعضي چاي و سيگار مشاهده ميشود». چاي و سيگار را که کنار گذاشتيم، قاري، ايهاي از قرآن را تلاوت کرد و مجلس را ترک کرد. ايهاي که تلاوت کرد، اين بود: «و اذا قُريء القُرآن فَاستمعوا لَه و اَنصتوا؛ هنگامي که قرآن خوانده ميشود، بدان گوش فرا دهيد و ساکت باشيد» (سوره اعراف، ايه 204).
اسلاید 3 :
nعلّامه حسنزاده آملي، از دوران کودکي خود، زماني که در مکتب، قرآن آموخته است، خاطره شيريني دارد. ايشان ميگويد: روزي يکي از ملّاباجيها، مطلبي را به ما ياد داد. من با يک وجد و نشاط خاصّي به خانه آمدم و از بزرگان خانه پرسيدم: شما ميتوانيد بگوييد يک شتر در ميان دو خدا يعني چه؟ آنها جوابي نداشتند. بعد من برايشان توضيح دادم که در ايه: «فقال لهم رسولُ الله ناقَةَ الله و سُقياها»، ناقه به معناي «شتر» است که بين دو «الله» قرار گرفته است. آنها خيلي احساس شگفتي کردند و گفتند: از کجا ميداني؟ گفتم: ملّاباجي به ما ياد داده است!
اسلاید 4 :
علّامه محمّد اقبال لاهوري، زماني که در زادگاهش شهر سيالکوت، درس ميخواند، هر روز، هنگام صبح، قرآن تلاوت ميکرد. پدر او وقتي از انجام دادن وظايف روزمرّه، فارغ ميشد، ميآمد و اقبال را ميديد. يک روز صبح زود، نزد او آمد و گفت: «وقتي فرصت يافتم، به تو يک راز را خواهم گفت». سرانجام پس از مدّتي، به اصرار اقبال، آن راز را آشکار کرد. او با مهرباني گفت: «پسرم! آن رازي که ميخواستم عيان کنم، اين بود که وقتي قرآن تلاوت ميکني، فکر تو اين باشد که قرآن بر تو نازل شده است و اکنون الله با تو همکلام است».
اقبال در اشعارش به اين واقعه، اشاره کرده است. ترجمه شعر اُردوي او چنين است: «تا وقتي که قرآن بر وجدان تو نازل نشود، نه [فخر الدّين] رازي ميتواند مشکل تو را حل کند و نه [زَمَخشَري،] صاحب تفسير کشّاف».
اقبال در نامه مورّخ دوم مارس 1917م، مينويسد: «در محيط شلوغ و پر از ازدحام لاهور به سر ميبرم؛ امّا در حقيقت، تنها هستم. هر وقت از کارهاي ضروري فراغت پيدا ميکنم، به تلاوت قرآن ميپردازم و در عالم خيال، اوضاع صدر اسلام را در نظر، مجسّم ميکنم. با خودم ميانديشم که وقتي خيال آن عصر، اين قدر شيرين و روحافزاست، پس خود آن دوره چه قدر خوب بوده است!».
اقبال در 1937م، در لاهور در گذشت.
اسلاید 5 :
nاحمد بِن بِلّا (انقلابي مشهور و اوّلين رئيس جمهور الجزاير) که توسط بومِدين (انقلابي ديگر و دومين رئيس جمهور الجزاير) پانزده سال زنداني شد، پس از آزادي گفت: «هنگامي که دستگيرم کردند، مرا در يک زيرزمين زنداني کردند. مدّت سه سال، هيچ کس با من يک کلام هم سخن نگفت. قصد داشتند مرا شکنجه روحي بدهند. من تصميم گرفتم که به بررسي اصولي تمام آنچه در گذشته انجام دادهام و آنچه در جهان اسلام ميگذرد، بپردازم. بنا بر اين، يگانه مونس من در سه سال اوّل، فقط قرآن بود. آنچنان با قرآن انس گرفتم که ديگر خودم دوست نداشتم کسي با من حرف بزند
اسلاید 6 :
براي عدالت
زماني كه آبراهام لينكُلْن (رئيس جمهور محبوب امريكا و صادر كنندة فرمان لغو بردهداري) به شغل وكالت مشغول بود، وكالت جواني را كه به اتهام قتل گرفتار بود، به تقاضاي مادر او پذيرفت. در آغاز محاكمه، دادستان، اعدام جوان را ـ كه آرمسترانگ نام داشتـ تقاضا كرد. در جريان محاكمه، شاهد اصلي، شهادت داد كه در پرتو نور ماه، ديده است كه چگونه متّهم، ضربة كُشنده را وارد آورده و مرتكب جنايت شده است.
لينكلن، پس از پرسشهايي كه از شاهد كرد، سالنامهاي را كه همراه آورده بود به اهل محكمه نشان داد و به اثبات رساند كه در شب وقوع جنايت، ماه در آسمان نميدرخشيده است. در نتيجه، شاهد قلاّبي، مشتش باز شد و نه تنها متّهم به شهادت دروغ گرديد، بلكه سرانجام اعتراف كرد كه مجرم اصلي، خود اوست. در نتيجة اين اعتراف، اعضاي هيئت منصفه ـ كه آمادة صدور حكم اعدام جوان بيگناه بودند ـ به گريه افتادند. حتي خود لينكلن، چنان متأثر شد كه پولي را كه مادر تنگدست آن جوان، بابت حقالوكاله به وي پرداخته بود، پس داد.
آبراهام لينكلن، زماني كه رئيس جمهور بود هم، عدالت و انصاف را با هم سرلوحة كار خود قرار داده بود. وقتي حكم اعدام سربازي را كه در سر پُست به خواب رفته بود براي امضا آوردند، خودداري كرد و گفت: «چگونه ميتوانم با دستهاي آغشته به خونِ يك جوان بدبخت، به ابديّت، راه يابم. او يك روستايي است و عادت دارد كه شب زود بخوابد. نميتوانم به خود بقبولانم كه چنان كار كوچكي، چنين كيفر بزرگي داشته باشد».
nجوانِ مورد عفو، در جبهه كشته شد. روي قلبش عكسي از لينكلن يافتند كه پشتش نوشته بود: خداوند، لينكلن را حفظ كند!
اسلاید 7 :
زني كه مادرِ سه پسر بود، از لينكلن خواست پسر بزرگش از خدمت سربازي معاف شود تا بتواند از مادر، مراقبت كند. لينكلن فوراً رضايت داد؛ اما سرباز، پيش از مرخّصي درگذشت. لينكلن، پسر دوم آن زن را نيز معاف كرد و گفت: مادر! تو سه پسر داشتي كه اكنون يكي از آنها نزد خداست. يكي نزد توست و يكي هم پيش من خواهد بود. گمان ميكنم اين، كمال عدالت باشد!
سرانجام، آبراهام لينكلن، در پانزدهم آوريل 1865 م، كشته شد.
اسلاید 8 :
اخلاق كريمانه
آيت الله شهيد سيد محمّد باقر صدر، زماني كه در منزل خود در عراق، ماهها تحت محاصرة رژيم بعث عراق بود، حتي با سربازان اين رژيم، رفتاري كريمانه داشت. روزي به يكي از نزديكان خود (شيخ محمّد رضا نعماني) گفت: «به اين سربازان كه دور تا دور خانة ما را محاصره كردهاند، نگاه كن كه چگونه در اين ظهر تابستان، زير آفتاب سوزان، همگي تشنهاند و عرق از پيشانيشان ميريزد و حتّي يك نفر از فرماندهانشان هم اين جا نيست. دلم براي اينها ميسوزد. كاش ميتوانستيم آب خنكي به اينها برسانيم!».
nنعماني با شگفتي تمام گفت: «اين جماعت، مجرم و ستمكارند. ماههاست كه شما را با بيرحمي، محاصره كردهاند!».
nآية الله صدر به آرامي گفت: «انحراف اين گروه، يا ناشي از مساعد نبودن شرايط زماني و اجتماعي است يا در امان نبودن خانوادههايشان است و گرنه اينها اهل ايمان هستند».
nدقايقي بعد، آية الله صدر، خادم خانه را صدا زد و گفت: «مقداري آب خنك ببر و به مأموراني كه در اطراف خانه هستند برسان؛ آنها تشنهاند».
nدر اثر همين رفتار كريمانه، بسياري دلباختة او شدند و به خاطر ايشان با فرماندهان و سران سازمان اطلاعات، درگير شدند و حتّي بعضي از آنان به اين خاطر، اعدام شدند.
nآية الله شهيد محمّد باقر صدر، در 19/1/1359 ش، در نجف اشرف به شهادت رسيد.
اسلاید 9 :
روحاني براي مردم
آخوند ملاّ عبّاس تربتي، روحانياي سادهزيست، خدمتگزار مردم، مهربان، خوشفكر و به شدّت پرهيزگار و با اخلاص بود. فرزندش، واعظ مشهور، حسينعلي راشد، دربارة پدرش ميگويد: در آن زمان، معمول بود كه علماي ديني، اسناد معاملات مردم (از قبيل: سند بيع، سند طلاق، رهن يا اجاره و...) را مينوشتند؛ چون هنوز قانون ثبت و سازمان ثبت اسنادي به وجود نيامده بود. پدرم ميگفت: «من نيز پس از فراغت از دورة تحصيل، به عنوان ملاّي محل، شناخته شدم. گاهي مردم اگر سندي داشتند، براي آنها مينوشتم و مهر ميكردم و پول هم نميگرفتم و آنها از اين كار من متحيّر ميشدند، تا اين كه روزي از جانب شخصي از متنفّذين، از من خواسته شد در موردي كه حق با او نبود، سندي برايش بنويسم. من حاضر نشدم آن را بنويسم و چون ديدم مورد اصرار و فشار قرار ميگيرم، مُهر اسمم را گذاشتم روي سنگ و با تيشه زدم و خُرد كردم و عهد كردم كه مادام العمر براي كسي سندي ننويسم».
اين بود كه هرگز نه سندي مينوشت و نه سندي را امضا ميكرد؛ امّا كساني كه به عنوان تظلّم، نزد او ميآمدند و از خان محل يا حاكم يا شخص ديگري شكايت داشتند، نامهاي برايشان به طرفِ شكايت مينوشت.
اسلاید 10 :
فقط يك معلّم!
n«57 سال معلم بودم. هيچ گاه آرزو نكردم كه اي كاش شغل ديگري داشته باشم. جهان، درست نخواهد شد، جز با تعليم و تربيت». دكتر غلامحسين شكوهي، اولين وزير آموزش و پرورش جمهوري اسلامي در دولت موقّت بود. روي صندلي وزارت كه نشست، فهميد كه اشتباهي پيش آمده است و خيلي زود به مدرسه و دانشگاه بازگشت. متولد 1305 ش، در روستاي «خوسَف» است. از بيرجند كه 35 كيلومتر به طرف كوير لوت بروي، به روستاي «خوسف» ميرسي. در ژنو، به سال 1341، در رشتة تعليم و تربيت، دكتري گرفته است. از دوران دبيرستان خود خاطرهاي درسآموز دارد. ايشان پيش از نقل اين خاطره ميگويد: «معلّم، تأثير عجيبي روي شخصيت دانشآموز دارد» و ميافزايد:








