بخشی از مقاله
*** فایل ورد این مقاله صفحات زیادی دارد ولی فقط 150 صفحه اول شامل محتوای مقاله است و مابقی متن نیست **
آداب معاشرت در قرآن
مقدمه
معاشرت نیکو بستگی به علم و تعلیم و حلم و تربیت نیکو و عمل صالح ، صبر و تحمل و مهر و محبت و اخلاق حسنه دارد . آنکه علمش بیشتر و تربیتش نیکو تر است عملش صالح تر است و مطمئنا از رذائل اخلاقی همچون خشم و شهوت ، بخل و حسادت ، افراط و تفریط و عصبیت و تکبر و خود بینی به دور است . در این حالت چنین شخصی نه تنها از سلامت جسم وروان برخوردار است بلکه معاشرانش نیز از این چشمه فیاض بهره کافی می برند ، و معاشرت با چنین فردی سعادت دو دنیا را به همراه دارد .
از پیامبر ( ص ) روایت شده :
« مومنی که با مردم می آمیزد و آزار آنها را تحمل می کند در پیشگاه الهی اجرش بزرگتر است از آن مومنی که با مردم آمیزش ندارد و بر اذیت آنها صبر نمی کند . »
درباره معاشرتهای اجتماعی ، حضرت علی ( ع ) در توصیه خود به فرزندشان امام مجتبی ( ع ) چنین فرمود :
« به اتکاء روابط دوستانه و رفاقت صمیمانه ، حق برادرت را ضایع مکن ، چه در زمینه تضییع حقوق ، روابط دوستی نابود می شود و آنکس که حقش را تباه ساختی ، برای تو برادر نخواهد شد . »
روابط افراد با همدیگر در کلیه سطوح اجتماعی ، باید رفتاری برادرانه و دوستانه باشد همراه با عدل و انصاف ، تا بقاء و دوام یابد و البته در سایه چنین معاشرتهایی جامعه رو به تکامل و امنیت و سعادت پیش می رود . البته هرگز نمی توانیم با تمام افراد جامعه رفتاری برادرانه داشته باشیم مگر اینکه به فرموده خداوند در قرآن کریم گوش جان دهیم و دستورات ایشان را آمیزه گوش خود نماییم .
کلیات
تبیین موضوع
از آنجایی که آدمی بالطبع موجودی اجتماعی است و به صورت اجتماعی زندگی می کند و زندگی فردی آن تقریبا امکان پذیر نمی باشد آداب معاشرت و روابط اجتماعی در اسلام دارای اهمیت مضاعفی است و قرآن کتابی است که برای هدایت بشر آمده لذا در تنظیم روابط بین انسان و خدا ، انسان با طبیعت و انسان با انسانهای دیگر او را یاری می کند و به بیان دستوراتی برای تحسین روابط اجتماعی می پردازد که این آداب گاهی جنبه حقوقی دارد و گاهی جنبه اخلاقی ما بنا داریم در این رساله آداب معاشرت را مورد بررسی قرار داده ، شأن نزول ، نظرات مفسران و روایاتی که در بیان آیات آمده است را مورد کنکاش قرار دهیم .
اهمیت و ضرورت موضوع
انسان در همه عرصه ها به روابط و معاشرت با یکدیگر نیازمند است ، اقتصاد ، سیاست و ... در برقرری ارتباط در این حوزه ها به معاشرت می پردازد و اکنون سوال اساسی آن است که چگونه باید این ارتباط انجام بپذیرد از آنجا که همه در عرصه های مختلف نیازمند به ارتباط و معاشرت هستند و باید این معاشرت و ارتباط بر طبق دستور دین و قرآن باشد و پژوهش در این موضوع ضروری است و اهمیت بسیاری دارد ما در این رساله به این موضوع می پردازیم .
انگیزه انتخاب موضوع
با توجه به اینکه در معاشرتها خیلی از مسائل رعایت نمی شود و از سوی دیگر اسلام به آداب معاشرت صحیح تأکید کرده است ما به بررسی این مساله می پردازیم و امیدواریم که در رفع مشکلات اجتماع مؤثر باشیم .
پیشینه موضوع
چون معاشرت و ارتباط از آغاز خلقت انسان بین افراد رایج بوده است قرآن به عنوان کتاب هدایت ، در آیات زیادی به آن پرداخته است . همچنین در روایات نبوی هم از آن بحث شده است بدین روی این دو ، منبع مهم برای بررسی مسائل مورد بحث ما شناخته می شوند . در تبیین پیشینه باید نخستین پیشینه ها را در موضوعات مطرح شده در کتب تفاسیر و کتب اخلاقی جستجو نمود که به تدریج در این مورد کتب مستقلی تألیف یافته است و در دوران اخیر نیز این موضوع بیشتر مورد توجه قرار گرفته است که می توان به برخی از کتب مستقل در دوران معاصر اشاره نمود . ازجمله : اخلاق معاشرت ( جواد محدثی ) ، اخلاق و معاشرت در اسلام ( علی قائمی )
سؤالات
1- معاشرت از نظر واژگان و اصطلاح چیست ؟
2- کاربرد و بسامد واژگان و محتوای این موضوع در قرآن چه میزان است ؟
3- اقسام و انواع معاشرت کدامند ؟
4- آداب معاشرت در حوزه عمومی جهان اسلام ( بین مسلمانان) و جهان انسان چگونه باید باشد؟
5- آداب معاشرت در حوزه خاص ( اقارب ، همسایگان ، همسفران ، دوستی و ...) چگونه صورت می پذیرد ؟
6- آثار و پیامدهای رعایت و عدم رعایت آداب معاشرت کدام است ؟
روش تحقیق
این تحقیق به روش کتابخانه ای صورت گرفته است که با مراجعه به کتابخانه و بررسی کتب مختلف و در بعضی موراد مراجعه به اینترنت تدوین شده است .
فرضیه
قرآن ، کتاب هدایت است ، در کتاب هدایت روابط اجتماعی مورد توجه قرار گرفته و در انواع معاشرت ها آداب و دستور العملهایی در این زمینه ارائه شده است که با سیره نبوی تجسم یافته و قرآن در حوزه عمومی و خاص ، آداب و مقررات خاصی رابیان نموده که در این رساله ما به آن می پردازیم .
چکیده
در فصل اول شناخت حوزه معاشرت که انسان در اجتماع با چه گروههایی باید معاشرت کند و هدف معاشرت و انواع معاشران با توجه به آیات و روایات مورد بررسی قرار گرفت .
در فصل دوم آداب معاشرت در حوزه های مختلف در بخشهای پنج گانه به شرح ذیل آمده است :
بخش اول در حوزه عمومی شامل آداب وارد شدن به خانه ، آداب غذا خوردن ، آداب تحیت و سلام ، مطرح گردید .
و در بخش دوم آن آداب معاشرت در حوزه مسلمانان و در بخش سوم آداب معاشرت در حوزه خانواده و خویشاوندان شامل مباحث آداب معاشرت والدین و فرزندان ، آداب معاشرت زوجین آداب معاشرت در حوزه خویشاوندان و بستگان از دیدگاه قرآن و سنت مورد بررسی واقع شد .
در پایان این بخش به آداب معاشرت برادران و خواهران نسبی و رضاعی از دیدگاه روایات و رعایت حقوق بین آنها اشاره شد .
بخش چهارم : آداب معاشرت در حوزه مرتبطان غیر خویشاوند شامل :
معاشرت با همسایگان ، معاشرت با دوستان ، معاشرت با معلمان و مربیان ، معاشرت با مومنان و برادران دینی و برآوردن نیازهای همدیگر . معاشرت با مسئولان و نهادهای اجتماعی و رعایت حقوق و احترام متقابل بین مسئولان ، نهادهای اجتماعی و مردم آمده است .
بخش پنجم آداب معاشرت در حوزه غیر مسلمانان با توجه به اصل عدم تسلط کفار بر مسلمانان و چگونگی معاشرت با انواع کافران ( حربی و غیر حربی و ... ) و نهی از دوست داشتن والدین کافر از دیدگاه قرآن و روایات و تفاسیر مختلف آمده است
.
در فصل سوم جایگاه , آثار و پیامدهای معاشرت که شامل سه بخش است .
بخش اول : انسان موجودی اجتماعی است .
بخش دوم : جایگاه روابط اجتماعی از نظر اسلام .
بخش سوم : آثار روانشناختی آداب معاشرت و تأثیرات رفتاری و گفتاری افراد بر یکدیگر بر اساس آیات و نظر روانشناسان آمده است .
فصل اول
الف - شناخت لغوی
ب - کاربرد قرآنی
ج - شناخت حوزه معاشرت انسان
د - هدف از معاشرت
ه - انواع معاشران
الف – شناخت لغوی
در این بخش بر آنیم تا با بررسی دقیق تر معانی لغت ، با استفاده از کتب مرجع موجبات آشنایی بیشتر خواننده را با مفاهیم مطرح شده در تحقیق فراهم نماییم .
1- معاشرت
با مراجعه به کتابهای لغت روشن می گردد که این کلمه از ریشه العشره به معنای هم نشینی و مصاحبت آمده است .
ابن منظور در لسان العرب در معنای این کلمه می نویسد ، العشره = المخالطه و معاشره را به معنای مخالطه و مصاحبت دانسته است .
دهخدا در فرهنگش در ذیل واژه معاشرت به این معانی اشاره کرده است :
آمیختن با هم ، گفت و شنید با هم ، الفت و مصاحبت و همدمی و رفاقت و زندگانی با هم ، خوردن و آشامیدن با هم ، نشست و برخاست ، خوش معاشرت .
با مراجعه به کتابهای لغت عربی در می یابیم که این کلمه دارای مشتقاتی است که ما آن مشتقاتی را که به موضوع ما مربوط است را به همراه معانی آنها ذکر خواهیم کرد .
الف – عشیره : خانواده . راغب می گوید :
عشیره اهل رجل و خانواده اوست که بوسیله آنها زیاد می شود و برای او به منزله عدد کامل می شوند که عشیره عدد کاملاست ، دیگران آنرا اقوام نزدیک پدری یا قبیله گفته اند « عشیره الرجل بنو ابیه لادنون او قبیله » .
مگر آنکه گفته شود « عشیرتکم » ذکر عام بعد از خاص است .
ب- عشیر : معاشر و هم نشین چه دور و چه نزدیک .
قبیله و طایفه ، خویشاوند ، فامیل ، دوست ، رفیق ، شوهر ، زن .
زبیدی می گوید : عشیر به معنای هم نشین است و کسی که با او معاشرت می شود و آن به معنای نزدیک و دوست صمیمی است وهم نشین انسان همسرش می باشد برای اینکه با او معاشرت می کن
د و مورد معاشرت او قرار می گیرد . بنابراین هم نشین ،همان دوست صمیمی و همراه است.
عشیر به معنای یک دهم نیز آمده است .
ج – المعشر : جماعت ، جمعیت ، خانواده و اهل انسان ، جن و پری ، انسان ، گروه .
د- عشره : رفت و آمد کردن با یک دیگر ، معاشرت ، رفت و آمد و نشست و برخاست.
ه- عاشره : با او رفت و آمد و نشست و برخاست و معاشرت کرد ، با او مصاحبت و هم نشینی کرد .
ح – عاشرته : در دامان شدن برای او مثل عدد ده کامل شدن .
خ – معاشر : به معنای جماعتی از مردم است چنانچه پیامبر ( ص ) فرموده :
« نحن معاشر الانبیاء ...» ما گروه پیامبران ...
دکتر معین در فرهنگ خود در معنای معاشر چنین می نویسد : « 1- به معنای یار و رفیق ( صفت ) 2- با کسی زندگی کننده ( اسم فاعل ) 3- معاشر به معنای گروه ( اسم جمع ) که تنها به این
صورت آن هم در حدیث به کار رفته است . »
2- روابط
روابط جمع رابطه است . رابطه به معنای بستگی ، علاقه ، پیوند می باشد . البته از این ریشه اصلی ربط به دو واژه ذیل نیزمی توان اشاره کرد .
الترابط به معنای ایجاد را بطه و پیوند .
ارتباط به معنای التزام ، نسبت ، پیوستگی از دو سو .
دهخدا در فرهنگش ذیل واژه روابط گفته است : در اصطلاح فارسی زبانان ، ارتباط ، رفت و آمد ، مراوده ، معاشرت و آمیزش .
و هم چنین ذیل واژه ربط به این معانی اشاره می کند : علاقه و آنچه بدان چیزی را به چیزی ببندند .
علقه و وصله ، هر چیزی که بستگی به چیز دیگر داشته باشد .
- سلسله و زنجیر.
- کلمه پاورقی یعنی کلمه ای که در پایین صفحه نویسند و به عین همان کلمه ای باشد که در اول سطر صفحه بعد نوشته می شود .
- آشنایی ، ارتباط و پیوندی که در میان دو کس به واسطه دوستی و آشنایی پیدا می شود .
- ( در اصطلاح شطاریان ) مرشد کامل را گویند که مسترشد را به حق تعالی رابطه دهد.
با مراجعه به کتابهای لغت عربی به معنای ربط و مشتقات آن در می یابیم که عبارت است از : ربط : بستن و بعدا برای هر کسی که در حصاری پناه گیرد و در آن از دشمنان بیرون حصار دفاع کند .
ربط الفرس : بستن اسب در جایی که نگهداری و حفظ شود .
رباط الجیش : باقی ماندن و پیوستن سپاه ، کمین گاه ، استراحت گاه سربازان ( چاپار خانه و قرار گاه ) .
رباط : مکانی که مخصوص اقامت نگهبانان است .
ارتبط فی الحبل : با طناب بسته شد .
الرّّبط : جمع کردن و به هم پیوند دادن .
الربطه : یک بار با طناب و غیره چیزی را بستن .
ربط : محکم کرد ، پیوست ، متصل کرد یا شد .
ارتبط : بستگی داشت ، مربوط بود .
مرتبط ، مربوط : دارای بستگی .
ب- کاربرد قرآنی
1- معاشرت
در قرآن مجید مشتقات معاشرت در دو قالب به کاررفته است :
به صورت فعل که آن هم در باب مفاعله است چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ وَ عَاشرُِوهُنَّ بِالْمَعْرُوف ﴾
با ( زنان ) به طور شایسته رفتار کنید .
( واین از جمله وظایف مرد با زن است اعم از وظایف واجب یا مستحب ) وآن وسعت دادن در
نفقه ومدارا نمودن با او در قول و فعل وباقی امور است.
2- به صورت اسم مفرد (صفت مشبهه بر وزن فعیل ) آمده است که به معنای زیر به کار رفته است :
الف - به معنای قریب و صدیق که جمع آن عشراء است .
ب - به معنای زوج و زوجه آمده است .
چنانچه در حدیثی از پیامبر ( ص ) روایت شده که فرمود :
« انکن اکثر اهل النار ، فقیل لم یا رسول الله ؟ قال لا نکن تکثرن اللعن و تکفرن العشره . » اکثر شما زنان اهل آتش ( جهنم ) هستید . پرسیده شد چرا ای پیامبر خدا ( ص ) ؟ فرمود :
زیرا شما زیاد لعنت و ناسپاسی همسر را می کنید .
ج- یکی از مصادیق معروف عشیر ، هم نشین و معاشر است چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ لَبِئْسَ الْمَوْلىَ وَ لَبِئْسَ الْعَشِير ﴾
چه بد مولا و یاوری ، و چه بد مونس و معاشری .
د- عشیر به معنای ده یک یا یک دهم نیز آمده است . ( این واژه در این معنی با معاشر مترادف است . )
3- عشیره که به معنای اسم جمع است و به معنی خانواده و قبیله است و جمع آن عشرات و
عشایر است چنانچه در قرآن آمده است : ﴿ وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين . ﴾
و خویشاوندان نزدیکت را هشدار ده .
البته در قرآن در آیات ذیل به معنای خاندان و قبیله آمده است . ﴿ قُلْ إِن كاَنَ ءَابَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ وَ إِخْوَنُكُمْ وَ أَزْوَجُكمُْ وَ عَشِيرَتُكم ... ﴾
بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما ...
﴿ وَ لَوْ كَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَنَهُمْ أَوْ عَشِيرَتهَُمْ ﴾
هر چند پدران یا فرزندان یابرادران یا خویشاوندانشان باشند .
4- معشر ... این واژه در معانی زیر به کار رفته است :
الف : به معنای جماعت و گروه چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ يَمَعْشَرَ الجِْنِّ وَ الْانس ﴾
ای گروه جن و انس .
ب : معشر به معنای اهل و خانواده آمده زیرا معشر الرجل را به معنای اهل و خانواده او نیز گفته اند و جمع آن را معاشر دانسته اند . ( معشر الرجل = اهله )
2- روابط
الرباط : مصدر است که افعال آن – ربطت و رابطت و مرابطه – است مثل محافظه . خدای تعالی گوید : ﴿ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ ﴾
اسبهای ورزیده ( برای میدان نبرد ) ، تا به وسیله آن ، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید .
رباط مثل ربط به معنی بستن است رباط الخیل یعنی ذخیره اسبان . در کشاف گفته : رباط نام اسبان ذخیره در راه خداست و شاید ربط باشد .
ناگفته نماند : از آن در آیه فوق بین الانثیین مراد نیست بلکه شاید تأکید و مبالغه مراد باشد یعنی برای مقابله با دشمنان آنچه بتوانید از نیرو و ذخیره اسبان جنگی آماده کنید ( یا اسبان ذخیره شده آماده کنید ) تا دشمنان خدا و دشمنان خویش را بیم دهید . در آیه : ﴿ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبرُِواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون ﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید ( در برابر مشکلات و هوسها ) استقامت کنید و در برابر دشمنان ( نیز ) ، پایدار باشید و از مرزهای خود ، مراقبت کنید ، و از خدا بپرهیزید ، شاید رستگار شوید .
« اصبروا » صبر فردی را می رساند « صابروا » به صبر دسته جمعی دلالت دارد « رابطوا» از مرابطه به عقیده المیزان ایجاد ارتباط میان نیروها و افعال جامعه است . در اقرب الموارد می گوید : « ربط الامر واظب علیه » یعنی : بر کار مواظبت کرد .
معنی آیه چنین می شود : ای مومنان از حیث فرد و عموم خویشتن دار باشید و میان خویش ربط ایجاد کنید و مواظب هم باشید و از خدا بترسید تا رستگار شوید .
پس مرابطه دو گونه است :
1- مرابطه – یا مراقبت و پاس دادن در سر حدّات و مرزهای بلاد مسلمین که مثل مرابطه نفس و حفظ جان آدمی از بدن خویش است و مثل این است که کسی در سر حد و مرزی ساکن شده است و مراقبت و نگه داری آنجا به او واگذار شده پس نیاز دارد که مرز را با نگهبانی و رعایت کامل و بدون غفلت حفظ کند و این عمل مثل جهاد در مجاهده است .
پیامبر ( ص ) فرمود : « من الرباط نتظار الصلوه بعد الصلاه » یعنی : یکی از پاسداری و مراقبت ها انتظار و یا اقامه نماز بعد از نماز است تا مرز نفس از وسوسه های شیطانی و شهوات سد شود و این حدیث تفسیری از حالات و مراقبین عبادات است که می فرماید : ﴿ الَّذِينَ هُمْ عَلىَ صَلَاتهِِمْ دَائمُون . ﴾
آنها که پیوسته نمازها را به جا می آورند .
و این جهاد اکبر است زیرا جلوگیری از نفوذ بزرگترین دشمنان یعنی وسوسه های شیطانی است.
2- فلان رابط الجأش : این عبارت وقتی به کار می رود که قلب انسان قوی و نیرومند باشد . خدای تعالی گوید : ﴿ وَ رَبَطْنَا عَلىَ قُلُوبِهِمْ ﴾
و دلهایشان را محکم ساختیم .
در باره اصحاب کهف است که می فرماید : دلها شان را قوی کرده بودیم و چون برخاستند گفتند : ﴿ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَوَتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِ إِلَهًا ﴾
پرودگار ما رب آسمانها و زمین است و هر گز جز او خدایی را نمی خواهیم .
و آیات ﴿ لَوْ لَا أَن رَّبَطْنَا عَلىَ قَلْبِهَا ﴾
و اگر دل او را ( به وسیله ایمان و امید ) محکم نکرده بودیم . و « وَ لِيرَْبِطَ عَلىَ قُلُوبِكُمْ »
خداوند شما را در جنگ بدر مدد رسانید تا از وساوس شیطانی مصون ماند و دلهاتان را قوی گرداند .
و این معنی اشاره ای است به آیه : ﴿ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزَْدَادُواْ إِيمَنًا ﴾
او کسی است که آرامش را در دلهای مومنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید .
و در آیه ﴿ أُوْلَئكَ كَتَبَ فىِ قُلُوبهِِمُ الْايمَنَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْه ﴾
آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده .
به کار بردن قلوب در این آیه افئده و دل آنها نیست چنانکه گفته : ﴿ أَفِْدَتهُُمْ هَوَاء ﴾ دلهای ستمکاران هوا و باطل است .
ج – شناخت حوزه معاشرت انسان
انسان در اجتماع با گروههای زیادی معاشرت دارد ؛ افراد خانواده ، هم کلاسان ، هم کاران ، همسایگان ، دوستان و بالاخره سایر افراد جامعه .
الف : معاشرت اختیاری
گروهی که موافق میل و سلیقه او هستند از جمله دوستان و افراد خانواده او ، که این امری طبیعی است .
ب : معاشرت اضطراری
زمانی به ناچار در محیط جامعه یا خانواده با فردی یا افرادی معاشر است که از نظر خلق و خو و روح ایمانی با آنها مطابقت چندانی نداشته و بلکه فاصله بسیار دارد این امر در محیط کار و یا همسایگی بیشتر دیده می شود . برخی از این معاشرتها از روی میل و خواست شخصی نیست بلکه به ناچار رخ می دهد ...
در محیط جامعه و گاه در محیط خانواده ، به افرادی بر می خوریم که واقعاً صلاحیت معاشرت را ندارند ولی به حکم همکاری در محیط کار یا هم زیستی در محیط خانواده و جامعه ناچاریم ساعت یا ساعاتی را با آنها بگذرانیم. در این حالت باید نهایت سعی و کوشش را کرد تا اخلاق بد آنها به شخص سرایت نکند و از ضرر آنها باید فقط به خداوند قادر و مهربان پناه برد و از او کمک خواست .
امیر المؤمنین ( ع ) از قول پیامبر ( ص ) می فرماید :
« بنگرید که با چه کسی هم صحبت هستید ؟ زیرا هیچ کس نیست که مرگش فرارسد جز آنکه یارانش در پیش خدا برابرش مجسم شوند ، اگر از نیکان باشند ، نیکانند ( و بدانها شاد شود ) و اگر از بدان باشد ، بد هستند ( و بداند که به سرنوشت آنان دچار شود ) و هیچ کس نیست که بمیرد و هنگام مرگش برابر او مجسم نشود . »
از حدیث فوق در می یابیم که در معاشرت با افراد از یک سری معاشرتها نهی شده و به یک سری معاشرتها توصیه شده نهی از معاشرت بدان و بد کاران و توصیه به معاشرت با افراد نیکو کار و صالح . که به عنوان نمونه بدان اشاره می شود.
الف : معاشرتهای نیک
1- خردمند و کریم
چنانچه حضرت صادق ( ع ) از قول امیر المؤمنین ( ع ) فرمود :
« با کسی نیست بر تو که با شخص خردمند هم نشین شوی اگر چه کرم او را نپسندی و از این ناحیه نفعی نبری ولی از خرد او منتفع شو . و از اخلاق بدش بپرهیز . و هیچ گاه هم نشینی با کرم را از دست مده ، اگر چه از خرد او سودی نبری ، ولی با خرد خود از کرم او سود ببر و بگریز هر چه می توانی از همنشینی با شخص پست و بی خرد » .
2- خوش اخلاق
معاشر خوب باید از حسن خلق بهره مند باشد و حریص بر دنیا نباشد ، کریم و خوش قول باشد بطور کلی دوست خوب کسی است که هر چه بیشتر آراسته به صفات حمیده وپیراسته از صفات رذیله باشد ، اگر چنین دوستی پیدا شود وجودی ارزشمند است که عزیز است واز معاشرتش سود دنیوی و اخروی حاصل می گردد .
3- صادقان
با توجه به آیه 119 سوره توبه ، خداوند به معاشرت با صادقین نیز توصیه کرده است .
﴿ يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصَّدِقِين ﴾ای کسانی که ایمان آورده اید از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید ، و با صادقین باشید .
در آیات گذشته سخن در باره گروهی از انسانهایی بود که آیات خداوند و دین اسلام را به استهزاء گرفته اند و خداوند مؤمنان را از معاشرت با آنها نهی کرده است اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها کرده ، دستور می دهد که رابطه خود را با راستگویان محکم بدارید . با توجه به
خود آیات قرآن ، صادق کسی است که دارای ایمان به تمام مقدسات و به دنبال آن عمل در تمام زمینه ها باشد و تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام می دهند ، نه تردیدی به خود راه می دهند ، نه عقب نشینی می کنند ، نه از انبوه مشکلات می هراسند بلکه با انواع فداکاریها ، صدق ایمان خود را ثابت می کنند . شک نیست که این صفات مراتبی دارد ، بعضی ممکن است درقله آن قرار گرفته باشند که ما نام آنها را معصومان می گذاریم ، و بعضی درمراحل پایین تر.
ب : معاشرتهای بد
1- کافران
خداوند در قرآن کریم به معاشرت با گروهی و از سویی به عدم معاشرت با گروهی دیگر توصیه می کند . خداوند در قرآن کریم به تعدادی از این آیات پرداخته است که ما به چند مورد از این آیات اشاره می کنیم . خداوند به پرهیز از معاشرت با کافران و در مقابل به معاشرت با مومنان توصیه می کند هم چنان که خداوند می فرماید : ﴿ لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَفِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شىَْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَئةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِير ﴾
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان ، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند ، و هر کس چنین کند ، هیچ رابطه ای با خدا ندارد ( و پیوند او به کلی از خدا گسسته می شود ) ، مگر اینکه از آنها بپرهیزید ( و به خاطر هدفهای مهم تری تقیه کنید ) . خداوند شما را از ( نافرمانی ) خود ، بر حذر می دارد ، و بازگشت ( شما ) به سوی خداست .
المیزان در بیا ن تفسیر این آیه آورده است که :
اتخاذ دوستی کافران عبارت از امتزاج روحی پیدا کردن با آنان است ، و آن موجب تأثر روحی و پیروی نمودن از اخلاق و سایر شئون حیاتی آنان خواهد شد . زیرا از اهل ایمان جدا شدن و به کافران پیوستن معنایش دل سپردن و زمام زندگی را به آنان دادن است .
2- استهزاء گران دین
و در جایی دیگر خداوند تأکید می کند بر اینکه با کسانی که دین اسلام را به باد مسخره و استهزاء گرفته اند معاشرت نکنید . آنچنان که خداوند می فرماید : ﴿ يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتخََّذُواْ دِينَكمُْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَبَ مِن قَبْلِكمُْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين . ﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید افرادی - از اهل کتاب - که آیین شما را به باد استهزاء و بازی می گیرند و مشرکان را ولی خود انتخاب نکنید و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید .
در جای دیگر از قرآن نشستن در مجلسی که آیات خداوند را مورد انکار و ریشخند قرار می دهند را نهی کرده و گناه به شمار آورده است .
﴿ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فىِ الْكِتَبِ أَنْ إِذَا سمَِعْتُمْ ءَايَتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بهَِا وَ يُسْتهَْزَأُ بهَِا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتىَ يخَُوضُواْ فىِ حَدِيثٍ غَيرِْهِ إِنَّكمُْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَفِقِينَ وَ الْكَفِرِينَ فىِ جَهَنَّمَ جَمِيعًا . ﴾
خداوند ( این حکم را ) در قرآن بر شما نازل کرده که هر گاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزاء می کنند ، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند وگرنه ، شما هم مثل آنان خواهید بود . خداوند ، منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع می کند .
3- فاسقان
به ناچار باید از معاشرت با گروههایی پرهیز کرد زیرا ضرراز سوی آنها لامحال به انسان می رسد چنانچه امام رضا ( ع ) فرمود :
« لا تجالس شارب الخمر و لا تسلم علیه »
4- عصیانکاران
در معاشرتها هر کسی صلاحیت معاشرت را ندارد بلکه باید لااقل جامع صفات حمیده ای چند باشد عاقل و متقی باشد . زیرا شخص عاقل هرگز مخالفت خالق و پروردگار خود را نکرده و سر از فرمان او نمی پیچد و راه عصیان و معصیت را در پیش نمی گیرد و علاوه بر این ، معاشرت با اهل فسق ، معاصی را از نظر انسان کو چک می گرداند و این فرموده خداوند است که : « فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلىَ عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَوةَ الدُّنْيَا ﴾
پس هر کس از یاد ما روی بر تافته و جز زندگی دنیا را خواستار نبوده است روی برتاب .
در نتیجه باید با افراد ذی صلاح معاشرت کرده و از معاشرت با افراد ناصالح بپرهیزد .
چنانچه امام صادق ( ع ) فرمود :
« شایسته نیست برای مرد مسلمان که با شخص تبه کار ( فاجر ) و احمق و دروغ گو رفاقت کند. »
و باز از ایشان که فرمود :
« از سه گروه بر حذر باش ، خائن و ستمکار و سخن چین . کسی که روزی به نفع تو خیانت کند روز دیگر به ضرر تو خیانت خواهد کرد و کسی که برای تو به دیگری ستم کند به زودی به تو ستم خواهد کرد و کسی که از دیگران نزد تو نمامّی کند عنقریب ازتو نزد دیگران نمامّی خواهد کرد . »
چگونگی معاشرت
در معاشرتها لازم است که با همه به نیکی رفتار کنیم زیرا هر عملی را عکس العملی است و هر کنشی را واکنشی زیرا صدایی که از ما به کوه می خورد باز تاب آن به سوی ما باز می گردد و هر عملی و رفتاری دارای اثر خاصی است و انسان ناگزیر از دریافت واکنش عمل خویش است . همانطور که یک غذای مسموم ، انسان را دچار بیماری می سازد اعمال و رفتار نامناسب هم عکس العملهایی دارد که انسان به ناچار آن را دریافت می کند و نتیجه بد آن دامنگیرش می شود چنانچه خداوند در قرآن می فرماید : ﴿ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكمُْ وَ إِنْ أَسَأْتمُْ فَلَهَا ﴾
اگر نیکی کنید ، به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کرده اید به خود بد نموده اید .
هدف از انجام کارهای خوب که مطلوب ذاتی همه انسانهاست ، سعادت و درستکاری بشر است پس شخص صالح و عاقل می کوشد تا هر چه بیشتر و بهتر از اعمال زشت دوری نموده و بالعکس به اعمال صالح روی آورد . زیرا اعمال نیکو ، نتایج نیکو عاید انسان می گرداند حضرت رسول ( ص ) می فرمود :
« آنچه را که دوست داری مردم نسبت به تو رفتار نمایند درباره مردم رفتار کن و آنرا که درباره خودت مایل نیستی درباره مردم نیز مایل نباش . »
در روایتی امام رضا ( ع ) فرمود :
« اجمل معاشرتک مع الصغیر و الکبیر . »
در روایتی دیگر امام صادق ( ع ) به طور مفصل در این باره صحبت فرموده از ایشان روایت شده که :
« خالطوا الناس و آتوهم و اعینوهم و لا تجانبو هم و قولوا لهم کما قال الله تعالی ، وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا » با مردم بیامیزید و در اجتماعاتشان شرکت کنید و آنها را در کارها یاری نمایید و از آنها کناره گیری ننمایید و با مردم به خوبی سخن بگویید .
حفظ عزت انسانی در روابط و معاشرت
واقعیت حاکی از آن است که خداوند همه مخلوقات را دوست می دارد انسان و حیوان و نبات همه برای او عزیز و ارزشمند است لذا اجازه نداده که رفتار و کرداری انجام دهیم که در اثر آن به صورتی عزت و شرافت شخص و یا دیگران خدشه یابد . بنابر این شخص با ایمان برای حفظ آبرو و شخصیت خود و دیگران ، باید از تحقیر و ایذاء ، دروغ و غیبت ، دشمنی و کینه توزی ، شوخی های نابجا و نیش زدنها ، جهل و غرور و رشک و حسد و سایر اخلاق نکوهیده جداً پرهیز نماید و به طور کلی باید همیشه رفتار و کردارش از نظر عقل پسندیده باشد از نظم و صبر و میانه روی برخوردار باشد .
اعتدال در معاشرت
از لقمان حکیم نقل است که به پسرش فرمود :
« ای پسر عزیزم زیاد به مردم نزدیک نشو که موجب دوریت از دلهای آنها شوی و یکسره از آنان دوری مکن ، که خوار و بی مقدار شوی ، هر جانداری همانند خود را دوست دارد و آدمیزاد هم مانند خود دوستی ورزد . کالای خود را جز در نزد خریدار و جویایش پهن مکن و چنانچه میان گرگ و گوسفند دوستی نباشد هم چنین میان نیکوکار و بد کار هم دوستی نباشد و هر که به قیر نزدیک شود به ناچار پاره ای از آن به او چسبد
. هم چنین هر کس با تبه کار در زندگی شریک شود از روشهای او بیاموزد و هر که جدال و ستیزه جویی را دوست دارد دشنام خورد و هر کس به مکانهای بد رود متهم کردد و کسی که با رفیق بد هم نشین شود در امان نباشد و هر که زبان خود را نگه ندارد پشیمان گردد . »
د- هدف از معاشرت
معاشرتهای افراد با یکدیگر خالی از هدف نیست مطابق جهان بینی اسلام ، هدف از معاشرتها جلب رضای خداست و حب فی الله ملاک معاشرت و بغض فی الله ملاک ترک معاشرت می باشد زیرا به این وسیله سختی ها شیرین و هموار می گردد . و بغض و عداوتها تبدیل به دوستی می گردد و قلبها پیوند می یابد و فضایل اخلاقی گسترش یافته تا جامعه راه تکامل را می پیماید و وحدت کلمه ایجاد می گردد .
به طور کلی ترک جامعه و رهبانیت از نظر اسلام مطرود است و پیامبر ( ص ) و ائمه اطهار ( ع ) همیشه مردم را به معاشرت با جامعه ، البته صالحان ، تشویق و ترغیب می نمودند . رسول خدا ( ص ) مومنی را که در اثر آمیزش با مردم متحمل آزار و اذیت شود و صبر کند ارزشمند تر از مومنی می داند که با مردم آمیزش ندارد و به آزار و اذیت آنها صبور نیست زیرا که هدف از معاشرتها در اسلام تنها رفع احتیاجات دنیوی و مادی فردی نیست ، بلکه هدف تعلیم و تربیت جامعه است پس باید نیکان و صالحان جامعه در اصلاح و تربیت دیگران بکوشند تا از این رهگذر ، همگان به سعادت دنیوی و اخروی نائل گشته و راه سعادت و تکامل را پیمایند .
ﻫ - انواع معاشران
انسان در جامعه با افراد زیادی معاشر است . خانواده ، خویشان، دوستان، همسایگان، همکاران وبالاخره سایر افرادجامعه وبسیار مهم و لازم است که روش معاشرت با آنها را بر طبق مکتب و مذهب خود بداند .
امام باقر ( ع ) فرمود :
« مردی در بصره در حضور امیر المؤمنین ( ع ) برخاست و گفت یا امیر المؤمنین حال برادران دینی را به ما خبر ده . » حضرت فرمود :
« برادران دینی دو دسته اند : برادران مورد اعتماد و برادران خنده رو . برادران مورد اعتماد ، پناهگاه و مال واهل تو هستند ، پس هرگاه به برادرت اعتماد پیدا کردی ، مال وجانت را در اختیار او قرار ده، و با دوستان صمیمی او صمیمی باش و با دشمنانش ، دشمنی کن و راز و عیبش را بپوشان ونیکی اش را ظاهر کن . اما برادران خنده رو ، کسانی هستند که تو در کنار آنها شاد هستی ، پس دوستی خود را از آنها قطع مکن و بیش از این هم متوقع مباش واز خوش رویی وشیرین زبانی خود آنها را برخوردار کن تا آنجا که آنها تو را برخوردار می کنند . »
همانطوری که حضرت فرمود برادران ثقه در حقیقت پشت وپناه برای شخص می باشند این افراد که بسیار نادرند ، ولی متاسفانه یاران مکاشره (خنده رو) که تنها برای منافع دنیوی خود دست دوستی دراز می کنند بسیار زیادند گو اینکه زیادتر از آن ، امروزه معاشران مضر و مفسدند که به حکم وظیفه شغلی و یا بعضی از امور نا گزیر به معاشرت آنها هستیم و این گروه گرگ صفت اند که جامعه انسانی خود را آراسته اند در حالی که عاری از خصایص انسانیت می باشند اینجاست که امام صادق ( ع ) فرمود :
هر زمان امیر المؤمنین ( ع ) به منبر می رفت می فرمود : « سزاوار است که مسلمانان از رفاقت با سه گروه دوری جویند :
اول : پرروی بی باکی که تبه کار است زیرا او کردار خویش را برای تو بیاراید و دوست دارد که تو نیز مانند او باشی و نه در کار دین تو را کمک کند و نه در کار آخرت ، نزدیکی با او خطا کاری و سنگ دلی است و معاشرت او برای تو ننگ است .
دوم : از معاشرت با احمق باید بپرهیزی ، زیرا احمق کاری در باره تو انجام ندهد و به جلوگیریش از رسیدن بدی به تو، امیدی نیست، اگرچه خود را به تلاش اندازد و بسا خواهد که به تو سودی برساند ولی زیانت رساند . پس مرگ او به از زندگی اش می باشد و خموشی او به از گفتارش ودوری او را ز تو به از نزدیکی اوست.
سوم : شخص دروغگو ، زیرا زندگی با دروغگو بر تو گوارا نیست ، زیرا گفتار تورا به دیگران باز گوید واز دیگران به سوی تو آورد .هر گاه افسانه ای را به پایان رساند آنرا به افسانه ی دیگری بچسباند ، تا آنجا راست گوید که کسی باور نکند و میانه ی مردمان را به دشمنی پراکنده سازد ودر سینه ها تخم کینه افشاند و برویاند . پس از خدای عز و جل بپرهیزید و خود را بپایید . »
پرهیز از معاشرتها تا زمانی است که به حال شخص و جامعه مضر باشند زیرا فرموده حضرت رسول ( ص ) را خوب به خاطر داریم که فرمود :
« دوستی کردن با مردم نیمی از عقل است . »
پس باید در دوستی ها و معاشرت ها دقیق و مراقب باشیم حضرت علی ( ع ) نیز در این باره فرموده است :
« الحازم من تَخیَّّر لخلطه فإنّ المرء یوزون بخلیله . » شخص دور اندیش کسی است که هم نشین خود را انتخاب کند زیرا انسان به دوستش سنجیده می شود .
و در حدیثی از امام صادق ( ع ) چنین آمده که از قول امام مجتبی ( ع ) فرمود :
« نزدیک ( دوست ، قریب یا خویش ) آن کسی است که دوستی و مودت او را نزدیک کرده باشد اگر چه نسبش دورباشد و (بیگانه ) دور کسی است که دوستی او را دور کرده است (یعنی از نظر دوستی بیگانه است ) . اگر چه خویشاوندی و نسبش نزدیک باشد و چیزی نزدیک تر از دست به پیکرانسان نیست و همین است هر گاه خیانت کند بریده می شود واثر آن مهر می گردد . »
چقدر نیکو است که افراد جامعه به خصوص مسلمین همگی برای یکدیگر یار و یاور باشند در سختی ها یکدیگر را فراموش نکنند پشت و پناه هم باشند تا به این وسیله به اوج قدرت و سعادت رسیده و رضایت خداوند را نیز کسب نمایند .
فصل دوم : آداب معاشرت
بخش اول - آداب معاشرت در حوزه عمومی
بخش دوم - بررسی معاشرت درحوزه مسلمانان
بخش سوم - آداب معاشرت درحوزه خانواده و خویشاوندان
بخش چهارم - آداب معاشرت در حوزه مرتبطان غیرخویشاوند
بخش پنجم - آداب معاشرت در حوزه غیرمسلمانان
بخش اول : آداب معاشرت درحوزه عمومی
1- آداب وارد شدن به خانه
2-آداب سلام و تحیت
3- آداب غذا خوردن
1- آداب وارد شدن به خانه
مقدمه
زندگی شخصی افراد و اوضاع خصوصی داخل خانه و روابط درونی ، حد و حریمی دارد که باید پاس داشته شود ، تا روابط دوستی و صفا نیز محفوظ بماند ، چرا که تعدی به این حریم و مراعات نکردن این حق ، کدورتها و دشمنی ها یی را در پی دارد .
هر کس برای زندگی و خانه خویش ، حریمی قایل هست و دوست ندارد که آنها نادیده گرفته شود . مراعات یا عدم مراعات این نکات نیز ، از جمله موضوعات « اخلاق معاشرتی » است که در اسلام برای آن قانون و حکم خاص وجود دارد .
استیذان
موضوع استیذان ، در قرآن هم آمده است و مطرح شدن استیذان در قرآن نشان دهنده اهمیت این مسأله در روابط اجتماعی و خانوادگی است . جایگاه این مسأله در آیات قرآن ، بیشتر مسائل جنسی و نگاههای ناخواسته است و آیات قبل و بعدش نیز به کنترل چشم و نگاه مرتبط است . چه بسا سرزده وارد اتاق یا خانه یا محلی شدن ، سبب می شود که نگاه به چهره یا اندام یا صحنه ای بیفتد که ابلیس وسوسه گر ، انسان را به دام و کام فتنه بکشد . از این رو اجازه ورود گرفتن ، یک پیشگیری احتیاط آمیز از هر نوع نگاه ناروا یا دیدن صحنه های ناپسند یا غیر حلال است .
از زبان قرآن بشنویم که می فرماید : ﴿ يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ بُيُوتِكُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون ﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید ! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید ؛ این برای شما بهتر است ؛ شاید متذکر شوید .
﴿ فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ يُؤْذَنَ لَكمُْ وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكىَ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم ﴾
و اگر کسی را در آن نیافتید ، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود ؛ و اگر گفته شد : «بازگردید!» بازگردید ؛ این برای شما پاکیزه تر است ؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است .
در اینجا « تستأنسوا » به کاررفته نه « تستأذنوا » زیرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بیان می کند ، در حالی که جمله اول که از ماده « انس » گرفته شده اجازه توأم با محبت و لطف و آشنایی و صداقت را می رساند ، و نشان می دهد که حتی اجازه گرفتن باید کاملا مؤدبانه و دوستانه و خالی از هر گونه خشونت باشد . بنابر این هر گاه این جمله را بشکافیم بسیاری از آداب مربوط به این بحث در آن خلاصه شده است ، مفهومش این است فریاد نکشید ، در را محکم نکوبید ، با عبارات خشک و زننده اجازه نگیرید ، و به هنگامی که اجازه داده شد بدون سلام وارد نشوید ، سلامی که نشانه صلح و صفا و پیام آور محبت و دوستی است .
قابل توجه اینکه این حکم را که جنبه انسانی و عاطفی آن روشن است با دو جمله « ذَلِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ » و « لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون » همراه می کند که خود دلیلی برآن است که اینگونه احکام ریشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانی دارد که اگر انسان کمی در آن بیندیشد متذکر خواهد شد که خیر و صلاح او در آن است .
وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور می شود :
الف - شخص علم دارد به اینکه صاحب خانه راضی است .
ب- مورد شک است .
ج- علم دارد به اینکه راضی ن
یست .
روشن است در جایی که انسان ، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولی جواب رد بشنود ، نباید وارد بشود . قرآن می فرماید :
« وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ » اگر کسی خواست وارد منزل کسی بشود و اجازه خواست و گفتند « برگردید » یعنی اجازه ندادند اصرار نکند و برگردد . این برای شما بهتر و برای مصالح جامعه اسلامی مفید تر است .
اشاره به اینکه هرگز جواب رد شما را ناراحت نکند ، چه بسا صاحب خانه در حالتی است که از دیدن شما درآن حالت ناراحت می شود، و یا وضع او و خانه اش آماده پذیرش مهمان نیست ! و از آنجا که به هنگام شنیدن جواب منفی گاهی حس کنجکاوی بعضی تحریک می شود و به فکر این می افتند که از درز در ، یا از طریق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبی از اسرار درون خانه را کشف کنند در ذیل همین آیه می فرماید :« وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم » خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است .
صورت دیگر این است که علم دارد به اینکه طرف راضی است یا قبلا چنین اجازه ای را گرفته یا از نحوه رفتار و گفتار صاحب خانه به دست آورده است ، در آنجا هم ورود جایز است ، منتهی آدابی دارد :
سرزده وارد نشود اگر دوستانی با هم دیگر روابطی دارند یا کسانی برای حاجتی – مادی یا معنوی – به کسی مراجعه می کنند ، چون ممکن است شخص در داخل خانه اش آمادگی برای پذیرش نداشته باشد یا در حالی باشد که نمی خواهد کسی او را در آن حال یا به آن صورت ببیند ، این است که در اسلام تأکید می شود که « استیناس » کنید .
استیناس کردن ، یعنی انجام دادن کاری که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح کنید تا خودش را آماده کند ضمناً دستور می دهد که سلام هم بکنید « حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا » .
به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی : این اجازه گرفتن برای ورود به خانه ، کمک می کند که ساکن خانه خود را بپوشاند و از خودش ایمن و خاطر جمع با شد و این روش پسندیده ، کمک می کند تا اُخّوت و برادری و الفت و تعاون عمومی درمسیر آشکار کردن خوبی ها و پوشاندن ناخوشایندیها استمرار یابد .
ابو ایّوب انصاری از پیامبر خدا ( ص ) می پرسد یا رسول الله ، این استیناس که در آیه قرآن مطرح است ، چیست ؟ . حضرت پاسخ می دهد :
گفتن سبحان الله ، الحمد لله ، الله اکبر و سرفه کردن برای اهل خانه .
روایت است که مردی به رسول خدا ( ص ) عرض کرد :
آیا من برای وارد شدن نزد مادرم نیز اجازه بخواهم ؟ پیامبر فرمود :
آری . آن مرد پرسید : مادرم خدمتکاری جز من ندارد ، آیا لازم است هر بار که بر او وارد می شوم ، اذن و اجازه بگیرم ؟ . حضرت فرمود :
آیا دوست داری که مادرت را عریان ببینی ؟ مرد گفت : نه . فرمود :
پس اجازه بگیر و وارد شو .
آموزش قرآن در باره استیناس و اذن گرفتن ، هم در باره خانه های خودمان است ، هم خانه دیگران و در هر دو مورد ، احترام گذاردن به حرمت ساکنان خانه و محترم شمردن حقوق شخصی آنان است . اما اگر شخصی خواست وارد اتاق یا خانه ای بشود که کسی در آن نیست و مثلا در زد و کسی جواب نداد و فهمید که کسی آنجا نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود مگر آنکه اجازه داشته باشد . : « فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ يُؤْذَنَ لَكمُ » زیرا طبعا وقتی کسی نباشد اذن هم تحقق نمی یابد پس شما باید وارد نشوید تا کسی پیدا شود و به شما اذن بدهد .
ممکن است منظور از این تعبیر آن باشد که گاه در آن خانه کسانی هستند ولی کسی که به شما اذن دهد و صاحب اختیار و صاحب البیت باشد حضور ندارد شما در این صورت حق ورود نخواهید داشت . و یا اینکه اصلا کسی در خانه نیست ، اما ممکن است صاحب خانه در منزل همسایگان و یا نزدیک آن محل باشد و به هنگامی که صدای در زدن و یا صدای شما را بشنود بیاید و اذن ورود دهد در این موقع حق ورود دارید ، به هر حال آنچه مطرح است این است که بدون اذن داخل نشوید .
امنیت و آزادی در محیط خانه
بی شک وجود انسان دارای دو بعد است ، بعد فردی و بعد اجتماعی و به همین دلیل دارای دو نوع زندگی است ، زندگی عمومی و خصوصی که هر کدام برای خود ویژگی هایی دارد و آداب و مقرراتی . انسان ناچار است در محیط اجتماعی قیود زیادی را از نظر لباس و طرز حرکت و رفت و آمد تحمل کند ، ولی پیداست که ادامه این وضع در تمام مدت شبانه روز خسته کننده و دردسر
آفرین است او می خواهد مدتی از شبانه روز را آزاد باشد ، قید و بند ها را دور کند و به استراحت بپردازد با خانواده و فرزندان خود به گفتگوهای خصوصی بنشیند و تا آنجا که ممکن است از این آزادی بهره گیرد ، و به همین دلیل به خانه خصوصی خود پناه می برد و با بستن درها به روی دیگران زندگی خویش را موقتاً از جامعه جدا می سازد
و همراه آن از انبوه قیودی که ناچار بود در محیط اجتماعی بر خود تحمیل کند آزاد می شود . حال باید در این محیط آزاد با این فلسفه روشن امنیت کافی وجود داشته باشد ، اگر بنا باشد هر کس سرزده وارد این محیط گردد و به حریم امن آن تجاوز کند دیگر آن آزادی و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محیط کوچه و بازار می شود .
به همین دلیل همیشه در میان انسانها مقررات ویژه ای در این زمینه بوده است ، و در تمام قوانین دنیا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است و مجازات دارد ، و حتی در جایی که ضرورتی از نظر حفظ امنیت و جهات دیگر ایجاب کند که بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معینی حق دادن چنین اجازه ای را دارند .
در روایات اسلامی می خوانیم که انسان به هنگامی که می خواهد وارد خانه مادر یا پدر و یا حتی وارد خانه فرزند خود شود اجازه بگیرد .
پیامبر اکرم (ص ) همواره برای ورود به خانه دیگران ، اجازه می گرفت . اجازه گرفتنش هم به این صورت بود که با صدای بلند ، به اهل خانه سلام می داد و منتظر جواب مثبت می ماند . حتی برای ورود به خانه دخترش فاطمه ( س ) نیز بیرون خانه می ایستاد و با صدای بلند سلام می کرد . شنیدن جواب از داخل خانه به معنای آمادگی آنان برا ی ورود پیامبر (ص ) بود و آن حضرت داخل می شد .
به نظر بعضی فقها ، این اجازه گرفتن سه بار لازم است برخی هم یک بار را کافی می دانند ولی رعایت جنبه اخلاقی اقتضاء می کند سه بار ، اعلام قبلی شود . امام صادق ( ع ) می فرماید : برای ورود به خانه ای ، اذن گرفتن و اعلام ، سه بار است : بار اول ، تا بشنود . بار دوم برای اینکه خود را جمع و جور کند . در مرتبه سوم اگر مایل بودند اجازه دهند ، و إلا ، اذن نمی دهند و اجازه گیرنده بر می گردد .
در سیره پیامبر (ص ) نسبت به حضرت زهرا ( س ) نوشته اند که گاهی در خانه آنها می آمد ، سلام می داد ، پاسخ نمی شنید . تا بار سوم ، که می خواست بر گردد ، آنان جواب می دادند . حضرت می پرسید :
چرا جواب نمی دادید ؟ می گفتند :
یا رسول الله ، دوست داشتیم که صدای تو را بشنویم .
در روایت دیگری می خوانیم که پیامبر (ص ) هنگامی که می خواست وارد خانه دخترش فاطمه ( س ) ، شود نخست بر در خانه آمد دست به روی در گذاشت و در را کمی عقب زد ، سپس فرمود :
السلام علیکم ، فاطمه ( س ) پاسخ سلام پدر را داد ، بعد پیامبر (ص ) فرمود :
اجازه دارم وارد شوم ؟ عرض کرد :
مقنعه بر سرم نیست ، و هنگامی که خود را به حجاب اسلامی محجب ساخت پیامبر (ص ) مجددا سلام کرد و فاطمه ( س ) جواب داد ، و مجددا اجازه ورود برای خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه ( س ) اجازه ورود برای همراهش جابر ابن عبدالله گرفت . این حدیث به خوبی نشان می دهد که تا چه اندازه پیامبر (ص ) که یک الگو و سر مشق برای عموم مسلمانان بود این نکات را دقیقاً رعایت می فرمود .
سرزده وارد خانه شدن ، حتی خانه خود نیز ناپسند است در آداب سفر آمده است که پیامبر (ص ) نهی کرد که اگر کسی شبانه از مسافرت برگشت ، سرزده وارد خانه شود ، مگر اینکه قبلا اعلام کند و خبر دهد .
اسلام در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده و ادب و ریزه کاری هایی در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده می شود :
در حدیثی می خوانیم که «ابوسعید » از یاران پیامبر (ص ) اجازه ورود به منزل گرفت در حالی که روبروی در خانه پیامبر ( ص ) ایستاده بود ، پیامبر ( ص ) فرمود :
به هنگام اجازه گرفتن روبروی در نایست .
در روایت دیگری می خوانیم که خود آن حضرت هنگامی که به در خانه کسی می آمد روبروی در نمی ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار می گرفت و می فرمود : « السلام علیکم » (و به این وسیله اجازه ورود می گرفت ) زیرا آن روز هنوز معمول نشده بود که در برابر در خانه پرده بیاویزند .
بدینسان از یک سو ، بی اجازه وارد حریم زندگی کسی شدن تا این حد ناپسند است ، از سوی دیگر هم سفارش به اجازه گرفتن برای ورود به خانه دیگری و استیذان و استیناس شده است .
مواردی هست که رفت و آمد افراد با هم خیلی زیاد است ؛ مثلا اهل یک خانه که در اتاقهای متعددی زندگی می کنند رفت و آمد متعارف دارند . بچه ها وارد اتاق پدر و مادرشان می شوند یا کسانی که در خانه کار می کنند مانند کلفت و نوکر و عبید و امایی که سابقا بودند و در خانه کار می کردند ، آیا هر دفعه ای که می خواهند بیایند لازم است اذن بگیرند یا نه ؟ در آیه 58 سوره نور می فرماید : ﴿ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَنُكمُْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الحُْلُمَ مِنكمُْ ثَلَثَ
مَرَّتٍ مِّن قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَوةِ الْعِشَاءِ ثَلَثُ عَوْرَتٍ ... ﴾
کسانی که مملوک شما هستند و در خانه شما کار می کنند و همین طور بچه هایی که به حد تکلیف نرسیده اند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگیرند : پیش از نماز صبح ، موقع ظهر و بعد از نماز عشاء . اینها مواقعی است که معمولا انسان استراحت می کند و دلش می خواهد تنها باشد .
و در آیه بعد می فرماید : ﴿ وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَْذِنُواْ كَمَا اسْتَْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ...﴾
اما اگر بچه ها به حد تکلیف رسیده اند باید مثل سایرین اجازه بگیرند ؛ یعنی غیر از سه مرتبه ای که گفته شد هر وقت دیگر هم می خواهند وارد شوند باید اجازه بگیرند .
این سه وقت را قرآن کریم به نام « راز » و « سر » پوشیدنی ( عورت ) یاد می کند و جز این سه وقت را – که معمولا ممکن است افراد در این مواقع ، با لباس زیر و وضع خاص یا نیمه لخت یا بدون پوشش کافی باشند – بلامانع اعلام می کند .
ممکن است برخی ، تردد کودکان را نزد بزرگترها امری ساده و عادی تلقی کنند و بچه ها از این رهگذر ، صحنه هایی ببینند و با مسائلی روبرو شوند که برایشان غیر قابل هضم و درک یا بد آموز باشد و به انحراف بیفتند .
به هر حال ، این مسأله به ظاهر ساده و جزئی ، از چنان اهمیتی در « تصحیح معاشرت » دارد که قرآن کریم به تفصیل و با ذکر جزئیات به آن پرداخته است ، تا خانواده ها و فرزندان گرفتار بیماریهای روانی و اخلاقی نشوند و از آثار سوء عصبی و روانی نبودن کنترل و حریم در معاشرتها ، به خصوص در مورد خلوت سرا و تردد و دیدن و فهمیدن کودکان ، مصون بمانند .
در پرونده بسیاری از گرفتاران به بیماریهای جنسی و انحرافات اخلاقی از این نوع ، اعترافاتی به چشم می خورد که نشان دهنده تأثیر منفی این گونه ولنگاری ها و نبودن حریم در معاشرتها است . و توجه یافتن کودکان و نوجوانان به برخی از اسرار زندگی خصوصی والدین ، که آنان را به گناه می کشد ، جای دقت و تأمل است ، که حضرت امیر ( ع) فرمود :
« کم من نظره جلبت حسره » چه بسا نگاهی که حسرت می آورد !
« سید قطب » در اشاره به این نکته لطیف قرآنی و آداب اجتماعی می نویسد :
« امروز ما مسلمانان ، نسبت به این گونه امور دقیق و ظریف ، حساسیت خود را از دست داده ایم . گاهی شخصی به خانه برادرش حمله ور می شود ، هر لحظه از لحظات شب و روز که باشد ، برایش فرق نمی کند . آنقدر در می زند تا باز کنند و اگر در به رویش باز نکنند بر نمی گردد تا آنکه صاحب خانه را به ستوه آورد و در بگشایند . گاهی در خانه ، تلفن وجود دارد و می تواند پیش از
آمدن ، تلفنی تماس گرفته و خبر دهد تا اجازه بدهند یا روشن شود که موقعیت مناسب نیست . ولی این راه و شیوه را رها می کند تا بی خبر و بی موقع وارد شود و بدون قول و قرار قبلی به خانه اش رود . متأسفانه چنان شده که عرف هم نمی پذیرد که اگر چه صاحب خانه ناراحت و رنجیده شود ، از آمدن بی خبر و غیر منتظره باز گردد . ما مسلمانان امروز ، سرزده و بی خبر ، هر لحظه که بخواهیم وارد خانه ی هم می شویم و اگر وقت غذا باشد و غذای مناسبی پیش ما نیاورد ، در
دلمان می رنجیم . یا شب دیر هنگام به خانه کسی می رویم ، اگر آخر شب از ما نخواهد که همان جا بخوابیم ، در دل رنجیده می شویم ، بی آنکه به عذر آنان در اینگونه مواقع توجه داشته باشیم . این نشانه آن است که ما هنوز ، به ادب اسلام و ادب رسول خدا ( ص ) مؤدب نشده ایم ، برده عرف خطاکاریم . ولی اگر همین گونه مراعات آداب را در غیر مسلمانان ببینیم ، برایمان شگفت جلوه می کند و نمی کوشیم در یابیم که ریشه این ادبها در شریعت خود ما نهفته است و باید به آن اصل خویش برگردیم ... . »
کنترل نگاه
نهاد « خانواده » از مقدس ترین نهادهاست . سلامت و استواری آن نیز ، مورد توجه اسلام است . نوع برخوردها نسبت به تحکیم رشته های این نهاد ، یا گسستن پیوند ها و آفت خیز کردن آن مؤثر است .
خانواده و خانه ، حد و حریمی دارد که باید رعایت شود و مورد تعدی و « مرز شکنی » قرار نگیرد . تهاجم و تعدی به این حدود و حقوق ، گاهی هم از طریق « نگاه » است که کنترل آن ضروری است .
چشم های بی بها
آنچه سبب بی بهایی چشم ها می شود ، بی محابایی آنهاست ، یعنی نشناختن حریمها و مراعات نکردن حقوق شخصی دیگران و ورود به قلمرو ممنوع .
چشم ، گوهر ارزنده و نعمت عظیم الهی است ، آن برابر با کل وجود و جان آدمی است ، تا آنجا که اگر کسی دو چشم دیگری را کور کند ، دیه کامل یک انسان بر عهده او است . و دیه یک چشم ، به قدر نصف دیه انسان است . اما همین چشم ، اگر نگاه خائنانه کند و به خانه ها و عورات و اسرار و درون خانه مردم و به نوامیس دیگران نگاه دزدانه کند و در آن حالت بزنند ، و آسیب ببیند ، دیه ندارد . این بی ارزشی چشم ناپاک را می رساند که بی اذن و به ناروا و حرام ، وارد حریم دیگران می شود و مرتکب گناه می گردد . فتوای حضرت امام « قدس سره » چنین است :
« دید زدن به خانه مردم و نگاه به نامحرم گناه است و صاحب خانه حق دارد سنگ یا چیزی به طرف او پرتاب کند و ضمانی هم بر او نیست . حتی اگر به درون خانه هایی دور ، با ابزاری ( مثل دوربین قوی ) نگاه کند ، مثل آن است که از نزدیک نگاه کند . نگاه به درون خانه کسی از طریق نصب آینه نیز همین حکم را دارد . »
این حرمت شکنی برای چشمهای ناپاک ، نهایت حرمت گذاری برای حقوق شخصی در زندگی خصوصی انسانهاست . در حدیثی از رسول اکرم ( ص ) آمده است :
« هر کس به خانه همسایه اش سرک بکشد تا به عورت مردی یا موی زنی یا بدن او نگاه کند ، بر خداوند رواست که او را همراه منافقان به آتش دوزخ افکند ... »
و نیز فرموده است :
« من اطلع فی بیت بغیر اذنهم فقد حل لهم أن یفقأوا عینه » . هر کس بی اجازه ، به خانه ای دید بزند ، آنان حق دارند که چشمش را کور سازند . در حدیث دیگری امام صادق ( ع ) فرموده است :
در چنین حالتی اگر چشمش را معیوب کنند ، دیه ای بر آنان نیست .
در نقلهای متعددی آمده است که رسول خدا ( ص ) در خانه خویش مشغول شانه زدن خود بود – با یکی از همسرانش بود – کسی از شکاف در ، درون خانه را دید می زد . پیامبر اسلام (ص ) فرمود :
« اگر نزدیک تو بودم ، چشمت را با همین شانه در می آوردم . » یا : بر خاست به سراغش رفت ... که مرد گریخته و صحنه را ترک کرده بود .
2- آداب سلام و تحیت
اهمیت سلام نمودن در قرآن
کلمه سلام بیش از چهل بار در قرآن کریم به کار رفته است ؛ گاهی خداوند خود ، بر بندگان برگزیده اش یعنی انبیاء سلام می فرستد ﴿ وَ سَلَمٌ عَلىَ الْمُرْسَلِين ﴾
وسلام بر رسولان .
در تفسیر نمونه در مورد این آیه این چنین آمده است :
سلامی که نشانه سلامت و عافیت از هر گونه عذاب و کیفر در روز قیامت است ، سلامی که امان در برابر شکست ها و دلیل بر پیروزی بر دشمنان است .
﴿ قِيلَ يَنُوحُ اهْبِطْ بِسَلَمٍ مِّنَّا وَ بَرَكَتٍ عَلَيْكَ ﴾
ای نوح ! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما فرود آی .
و ﴿ سَلَمٌ عَلىَ مُوسىَ وَ هَرُون ﴾ .
فرشتگان نیز هنگام دخول اهل بهشت آنها را با سلام و تحیت داخل می نمایند ﴿ ادْخُلُوهَا بِسَلَمٍ ذَلِكَ يَوْمُ الخُْلُود ﴾
( به آنان گفته می شود : ) به سلامت وارد بهشت شوید ، امروز روز جاودانگی است .
و ﴿ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فىِ جَنَّتٍ وَ عُيُون ادْخُلُوهَا بِسَلَمٍ ءَامِنِين ﴾
به یقین ، پرهیزکاران در باغها ( ی سرسبز بهشت ) و در کنار چشمه ها هستند . ( فرشتگان به آنها می گویند : ) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت .
هم چنین تحیت اهل بهشت نیز سلام است و شکر الهی . ﴿ دَعْوَئهُمْ فِيهَا سُبْحَنَكَ اللَّهُمَّ وَ تحَِيَّتهُُمْ فِيهَا سَلَمٌ وَ ءَاخِرُ دَعْوَئهُمْ أَنِ الحَْمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِين ﴾
گفتار ( ودعای ) آنها در بهشت این است که : خداوندا ، منزهی تو و تحیت آنها در آنجا سلام و آخرین سخنشان این است که : حمد ، مخصوص پروردگار عالمیان است .
هم چنین یکی از نامهای بهشت نیز دار السلام است . ﴿ وَ اللَّهُ يَدْعُواْ إِلىَ دَارِ السَّلَم ﴾
و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می کند .
اهمیت سلام نمودن در سنت
علاوه بر آیات قرآنی فراوانی که در مورد تحیت و سلام وجود دارد ، در سنت شریف نیز احادیث زیاد ی وارد شده است که به پاره ای از آنها اشاره می شود .
عن النبی ( ص ) : « یا انس علی من لقیت یزید الله فی حسناتک و سلم فی بیتک یزید الله فی برکاتک »
ای انس – نام خدمتکار رسول خدا ( ص ) - سلام کن بر هر کسی که ملاقات می کنی و خدا بر حسنات تو می افزاید و سلام کن در خانه ات و خداوند بر برکاتت می افزاید .
و از امام صادق ( ع ) روایت شده است :
« نزدیک ترین و مقرب ترین مردم به خدا و رسولش کسی است که ابتدا به سلام نماید . »
در روایتی دیگر چنین می خوانیم :
« هر کس ده نفر از مسلمانان را ملاقات کند و بر آنها سلام کند خداوند ثواب آزاد کردن بنده ای را به او عطا می کند . »
یکی از نشانه های اهمیت سلام کردن ، جواز پاسخ گفتن به سلام در نماز بلکه وجوب آن با شرایط است تکلم نمودن در نماز ولو اینکه کلام دو حرف باشد موجب ابطال نماز است ولیکن در مورد جواب سلام استثناء شده است . مرحوم صاحب عروه الوثقی وجوب رد سلام در نماز را لازم می دانند و آن را از واجبات کفایی می شمرند .
آداب سلام
سلام در لغت به معانی گوناگون آمده است ، یکی از آنها معنای تحیت است و در آیه شریفه آمده است : ﴿ وَ السَّلَمُ عَلىَ مَنِ اتَّبَعَ الهُْدَى ﴾
و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند .
و یکی از اسماء الله سلام است زیرا سالم از هر گونه نقص و عیب و فناست . و به معنای درود گفتن و هنیت به زبان آوردن هم می باشد .
تحیت و درود از اموری نیستند که بعد از ظهور اسلام حادث شده باشد ، بلکه مصادیق مختلف آن در میان اقوام و ملل پیش از اسلام نیز سابقه دارد ؛ در آیات مختلف قرآن کریم تعبیراتی وجود دارد که نشانگر وجود این سنت در ملل گذشته دارد ، از جمله آنها : ﴿ وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً ﴾
فرستادگان ما [فرشتگان] براى ابراهيم بشارت آوردند گفتند: «سلام!»
و ﴿ وَ سَلَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا ﴾
سلام بر او ، آن روز که تولد یافت ، و آن روز که می میرد ، و آن روز که زنده بر انگیخته می شود .
این دو آیه نشانگر آن است که در زمان حضرت ابراهیم و حضرت عیسی هشت تحیت و سلام وجود داشته است . در زمان عرب جاهلی نیز نوعی از تحیت رواج داشته است که حکایت ذیل بیانگر آن است : روزی یکی از اعراب جاهلی جهت شنیدن آیات قرآن کریم به حضور پیامبر اکرم ( ص ) رسید و در ابتدای سخن برای تحیت چنین گفت :
« انعم صباحا » که حضرت در جواب فرمود :
« خدای من تحیت بهتر از این فرستاده و آن این است که بگوییم سلام علیکم . »
و هم چنین تاریخ رسوم و آداب مختلفی از ملل پیشین نقل کرده است . شارع مقدس اسلام در بسیاری از موارد عادات پسندیده مرسوم در میان امتهای پیش از خود را امضاء نموده است که نمونه هایی از آن مانند حج و ... را در مورد پذیرش قرار داده است و سپس برخی اصلاحات و تغییرات در آن سنن و آداب انجام داده است و مواردی که کاستی هایی در آن ها وجود داشته است را جبران نموده است . سنت پسندیده سلام و تحیت هنگام دیدار ، ورود به خانه و آغاز به تکلم نیز از مواردی است که شارع آن را تأیید نموده و دستورات خاصی نیز برای آن وضع نموده است .
کیفیت سلام و تحیت
در آیین مقدس تأکید زیادی به روی برخورد صحیح و حسن شده است و یک نوع تحیت خاص که همان استفاده از کلمه سلام است ، مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است . در میان جوامع مختلف از الفاظ یا رفتارهای مختلفی برای این منظور استفاده می شود اما شارع مقدس کلمه سلام را به عنوان تنها کلمه ای که احکام خاصی را به دنبال خود دارد ، قرار داده است . گویا بدین وسیله قصد داشته است که مسلمانان در بر خوردهای خود نیز دارای وحدت و نشانه باشند تا از غیر مسلمانان شناخته شوند . و لذا اگر به لفظی غیر از سلام برای تحیت استفاده شود ، مثلا گفته شود : « صبحک الله بالخیر » یا « مساک الله بالخیر » جواب آن واجب نیست ، و فقط در صورتی واجب است که به لفظ سلام باشد .
و هم چنین فقها سلام را در نماز واجب می دانند ، اما هر گونه تحیتی غیر از سلام را واجب ندانسته ، بلکه آن را مبطل نماز می شمرند .
در روایتی چنین می خوانیم : هنگا می که خداوند متعال فرمان سجده آدم را به ملائکه صادر کرد و شیطان از سجده سر پیچی کرد ، خداوند متعال به شیطان دستور خروج داده او را طرد نمود و فرمود :
همانا لعنت من تا روز قیامت بر تو باد . پس خطاب به آدم ( ع ) فرمود :
به سوی گروه ملائکه برو و بر آن بگو : سلام علیکم و رحمه الله و برکاته . سپس آدم بر آنها سلام کرد و ملائکه در جواب گفتند :
سلام و رحمت خدا بر تو باد . سپس هنگامی که آدم به سوی پروردگار خود مراجعه کرد ، خداوند فرمود :
این تحیت تو و فرزندانت بعد از این می باشد .
فلسفه سلام کردن
شیعه معتقد است که احکام اسلام از روی مصالح و مفاسد جعل گردیده است ، لذا امری که واجب یا مستحب در اسلام است ، دارای مصلحت ذاتی است . رسیدن به علت و فلسفه احکام اسلام به طور کامل میسر نیست مگر اینکه از ناحیه خود شارع به آن تصریح شده باشد ، لکن برخی از مصالح و مفاسد را فی الجمله عقول انسانها می فهمد . سلام نیز از این قائده مستثنی نیست لذا به پاره ای از آنها اشاره می شود . دین اسلام یک دین اجتماعی است ضمن این که دستور های فردی زیادی نیز قرار داده است ؛ نماز جماعت ، حج ، زکات ، جهاد ، امر به معروف و نهی از منکر و ... دستورهای اجتماعی اسلام هستند .
این گونه جعل قوانین توسط شارع در قبال اجتماع نشان دهنده اهمیت او به اجتماع و جهت تشویق توده مردم به حضور در جامعه اسلامی است . سلام کردن و برخورد خوب یکی از درهای مهم در برقراری روابط اجتماعی سالم است که این همه مورد تأکید دین مبین اسلام است . این کلمه ( سلام ) که در آن معنی و مفهوم سلامتی و ایمنی نهفته به مخاطب اطمینان می دهد که طرف مقابل قصد صحیحی در راه آغاز رابطه با او در نظر گرفته است . در این صورت مخاطب نیز این پیام را دریافت نموده و در صورت تمایل دو طرف رابطه اجتماعی جدید و کوچکی تشکیل می شود ، ضمن اینکه سلام ، روح تعاون و همکاری و همدلی را بین مسلمانان افزایش می دهد و هم چون شعار و علامتی جهت شناخت جوامع اسلامی از دیگر جوامع می باشد . یکی دیگر از علل حسن سلام ایجاد رابطه دوستی و محبت بین مسلمانان می باشد . اسلام تأکید زیادی بر روی حب و بغض دارد و از صفات مومنین ، حب به مومن و بغض نسبت به دشمنان اسلام در قرآن مجید ذکر شده است : ﴿ محَُّمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلىَ الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنهَُم ﴾
محمد ( ص ) فرستاده خداست ، و کسانی که با او هستند در برابر کفار سر سخت و شدید ، و در میان خود مهربانند .
دین مقدس اسلام سفارش زیادی نسبت به گسترش محبت بین مومنین نموده است و دستورات زیادی در این زمینه قرار داده است . به عنوان نمونه مصافحه کردن ، به دیدار یک دیگر رفتن و صله رحم از آن دسته اند که همگی اینها عامل ازدیاد پیوند محبت در جامعه اسلامی است .
از رسول اکرم ( ص ) نقل شده است :
« زیارت و ملاقات یک دیگر سبب دوستی و محبت است . »
و در حدیث دیگر این چنین روایت شده است : هنگامی که رسول اکرم ( ص ) با کسی مصافحه می کرد، دست خود را نمی کشید مگراین که طرف مقابل دست خود را می کشید .
و در این زمینه احادیث فراوانی وارد شده است که همگی مشوق مودت و دوستی میان مومنان است . سلام کردن نیز چون عامل شروع و ایجاد این گونه روابط است مورد اهتمام شارع مقدس قرار گرفته است ، زیرا بشاشت و بر خورد خوب عامل جلب دوستی و محبت است . از حضرت علی ( ع ) روایت شده :
« بشاشت و خوش رویی دوام دوستی است . »
در روایتی دیگر از ایشان می خوانیم :
« هنگامی که با برادران خود ملاقات می کنید ، مصافحه کنید و اظهار خوشرویی نمایید تا این که هنگام جدایی ، همه گناهانتان آمرزیده شده باشد . »
و به تجربه نیز به اثبات رسیده که افراد عبوس و کسانی که از سلام خودداری می ورزند ، از جایگاه خوبی در قلوب مردم برخوردار نیستند. و بر عکس افراد خوش رو و کسانی که ابتدا به سلام می نمایند ، محبوب دلهای مومنینند .
آداب فقهی سلام کردن
جایز نیست ابتدا به سلام برای شخص نمازگذار و هم چنین ( جایز نیست ابتدا به سایر تحیات مثل صبحک الله بالخیر یا مساک الله بالخیر و غیر اینها )
واجب است پاسخ سلام در اثناء نماز به تقدیم کلمه سلام بر ظرف – علیکم ، علیک و ... – اگر چه شخص سلام دهنده ظرف ( جار و مجرور ) را بر کلمه سلام مقدم نماید ؛ و احتیاط مستحب این است که در تعریف و نکره آوردن شخص نماز گذار مراعات مماثله را بنماید و همانند شخص سلام دهنده جواب دهد و هم چنین در جمع و مفرد آوردن
.
رد سلام واجب کفایی است پس اگر به جماعتی سلام کنند و یکی از آنها جواب دهد کافی است ، اما بر بقیه مستحب است جواب دهند . اگر یک نفر از جماعت جواب دهد و آن شخص بچه باشد ، کفایت نمی نماید . اگر شخص نماز گذار در بین جماعتی باشد که بر آنها سلام کنند و شخص نماز گذار شک کند که او نیز قصد شده است یا نه ، جواب دادن او جایز نیست .
واجب است جواب را به گونه ای دهند که شخص سلام کننده بشنود خواه در نماز باشد یا غیر آن ، به این صورت که صدای خود را به اندازه متعارف بلند نماید به گونه ای که اگر مانعی نباشد ، صدای او شنیده شود و اگر شخص سلام دهنده خیلی دور باشد که امکان شنیدن صدا را نداشته باشد ، جواب واجب نیست .
جواب سلام واجب است فورا – به طور عرفی – داده شود و تأخیر آن جایز نیست و اگر به تأخیر انداخت وجوب ساقط می شود . جایز است سلام مرد نامحرم به زن نامحرم و بالعکس مشروط
بر اینکه با ریبه یا خوف فتنه نباشد .
از حضرت علی ( ع ) روایت شده است : حضرت علی ( ع ) بر زنان سلام می کرد ولی کراهت داشت که بر زنان جوان سلام نماید و می فرمود :
« نگران هستم از این که از صدای آنها تعجب نمایم و این کار ضررش برای من بیش از ثواب آن باشد . »
کراهت دارد که مسلمان بر شخص کافر سلام نماید ، اما اگر کافر ذمی بر مسلمان سلام نماید ، احتیاط واجب رد سلام است به لفظ علیک یا سلام بدون علیک .
در روایتی از امیرالمومنین ( ع ) از سلام به شش گروه نهی شده است :
« به شش گروه نباید سلام کرد : یهودی و نصاری ، کسانی که نرد و شطرنج بازی می کنند ، شراب خواران ، کسانی که آلات موسیقی می نوازند ، کسانی که به مادرشان دشنام می دهند و شاعران ( نا حق ) . »
لزوم پاسداری از این سنت اسلامی
از مجموعه مطالبی که گذشت ، اهمیت این سنت شریف و لزوم اهمیت دادن به آن و به کار بستن آن ، استفاده می شود . اما باکمال تأسف در جامعه ما اهتمام و توجه به این سنت و بسیاری دیگر از سنن اسلامی کم رنگ گردیده است . استفاده از کلمات دیگر برای تحیت و ابتدا به سخن بدون سلام در جامعه رواج یافته است . و بخش مهمی از جامعه از بعضی کلمات نامناسب و بعضا فرنگی استفاده می نمایند ، نه تنها در برخوردهای حضوری ، بلکه در مکالمات تلفنی و مکاتبات نیز کلمات دیگری جایگزین گردیده اند . این تغییر رویه در جامعه ما علی الخصوص در اقشار مرفه به علل متعددی صورت گرفته است :
اولا : حس تقلید از ارزشهای کشورهای اروپایی و فرنگی است که عده ای آن را فرهنگ برتر و پیشرو در جهان می دانند .
ثانیا: استفاده مطبوعات و قشر فرهنگی جامعه از لغات دیگر که سبب می شود ، به تدریج سایر اقشار جامعه به این سمت کشیده شوند .
ثالثا: عدم آموزش صحیح سنن و آداب اسلامی توسط خانواده و مدارس و عدم تأکید بر حفظ سنن پسندیده اسلامی .
رابعا : ضعف تبلیغات و عدم معرفی و تبیین ارزشهای اسلامی در جامعه .
در مورد گروه اول ؛ کار قدری مشکل است . و به دشواری می توان آنها را به احیای این سنت اسلامی متقاعد نمود مگر این که اساس فکری و عقیدتی آنها دگرگون گردد ؛ اما در مورد کسانی که به یکی از علل سه گانه ذیل و اخیر از رعایت این ادب اسلامی غافلند ، می توان با آموزش و تبلیغات صحیح و الگو دهی مناسب ، اهمیت مسأله را برای آنها روشن ساخت و پاداش معنوی و اخروی آن را به آنها گوشزد نمود . روحانیون معظم نیز می توانند در برنامه های تبلیغی خود به احیاء این امر پسندیده همت گمارند تا انشاء الله این سنت فراگیر شده و مردم در آنجام آن از یکدیگر سبقت بگیرند ، و هنگامی که یک بیگانه قدم به مملکت اسلامی بگذارد ، فضای عطرآگین سلام از همه جای آن ظاهر شود و در دنیا این سنت یکی از نشانه های شناسایی مسلمان از دیگران قرار گیرد .
3- آداب غذا خوردن
و اما در باره غذا خوردن در خانه دیگران ، مواردی هست که هر چند اذن صریحی از طرف صاحب خانه نباشد جایز است و آنها مواردی است که معمولا انسان علم به رضایت طرف دارد و اگر کسی راضی نباشد باید تصریح کند . در آیه 61 سوره نور پس از اشاره به افرادی که معذوریتهایی دارند ﴿ لَّيْسَ عَلىَ الْأَعْمَى حَرَجٌ وَ لَا عَلىَ الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلىَ الْمَرِيضِ حَرَجٌ ﴾
می فرماید : ﴿ وَ لَا عَلىَ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكلُُواْ مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَنِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَلَتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتحَِهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُواْ عَلىَ أَنفُسِكُمْ تحَِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَرَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَينُِّ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون ﴾ .
بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست ( که با شما هم غذا شوند ) ، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان ( خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجاز ه خاصی ) غذا بخورید ؛ و هم چنین خانه های پدرانتان ، یا خانه های مادرانتان ، یا خانه های برادرانتان ، یا خانه های خواهرانتان ، یا خانه های عمو هایتان ، یا خانه های عمه هایتان ، یا خانه ها ی دایی هایتان ، یا خانه های خاله هایتان ، یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست ، یا خانه های دوستانتان ، بر شما گناهی نیست که به طور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید ؛ و هنگامی که داخل خانه ای شدید ، بر خویشتن سلام کنید ، سلام و تحیتی از سوی خداوند ، سلامی پر برکت و پاکیزه . این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند ، باشد که بیندیشید .
ظاهر آیه این است که در آن برای مؤمنین حقی قائل شده ، و آن این است که می توانند در خانه خویشاوندان ، و یا کسانی که ایشان را امین می دانند و یا خانه دوستان خود چیزی بخورند البته به مقداری که بدان احتیاج دارند ، نه به حد اسراف و فساد .
« لَّيْسَ عَلىَ الْأَعْمَى حَرَجٌ ... وَ لَا عَلىَ أَنفُسِكُمْ » در عطف « عَلىَ أَنفُسِكُمْ » که عطف به ما قبل خود شده ، دلالت است بر اینکه شمردن نامبردگان از این باب نبوده که خصوصیتی داشته باشند ، بلکه از باب این بوده که به خاطر عیب و نقصی که در اعضاء دارند و احیانا نمی توانند رزق خود را کسب کنند ، لذا جایز است که از خانه های نامبردگان رفع حاجت کنند و الا فرقی میان کور و چلاق و مریض و غیر ایشان نیست .
مفسران فرموده اند که منظور از « بیوتکم » بیوت فرزندانتان است ؛ یعنی خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است . از این آیه شریفه استفاده می شود که خویشاوندان نزدیک برای استفاده از مأکولات در خانه یک دیگر نیاز به اذن گرفتن ندارند هم چنین خانه دوستی که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و در واقع در این موارد ( اذن فحوی ) وجود دارد .
علامه می نویسد :
« مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائكُمْ » در این که خانه هایتان را با خانه های خویشاوندانتان و بقیه نامبردگان آورده ، اشاره است به اینکه در دین اسلام خانه های نامبردگان با خانه خود شما فرقی ندارد ، چون در این دین مومنین ، اولیاء یک دیگرند ، و در حفظ خانه و زندگی یک دیگر فرقی با خانه و زندگی خودشان نمی گذارند ، آن طور که صاحب اختیار و سرپرست خانه خویشند ، خانه های اقرباء و کسانی که شما قیم و سرپرستی آنان را دارید و دوستان خویش را نیز سرپرستی می
کنید . علاوه بر این کلمه ( بیوتکم ) شامل خانه فرزند و همسر انسان نیز می شود . هم چنان که روایت هم به این معنا دلالت دارد . « أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتحَِهُ » کلمه ( مفاتح ) جمع مفتح و به معنای مخزن است و معنای جمله این است که حرجی بر شما نیست از اینکه بخورید از خانه های خودتان ، ( که گفتیم منظور خانه فرزندان و همسران است ) ، و هر جا که کلیدش به شما سپرده شود ، مانند خانه هایی که انسان قیم و یا وکیل در آن شده باشد ، و یا کلیدش را به آدمی سپرده باشند .
و معنای آیه این است که گناهی بر شما نیست که همگی دسته جمعی و با یک دیگر بخورید ، و یا جدا جدا . و این آیه هر چند که به حکم روایات درباره ی موردی خاص نازل شده ، ولی مفادش عام است . « دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُواْ » بعد از آنکه گفت و گو از خانه ها را به میان آورد ، ادب دخول در آن را متفرع بر آن نموده ، فرمود : « و چون داخل خانه ها شوید بر خود سلام کنید . ( مقصود از سلام کردن بر خود ) سلام کردن بر هر کسی ا ست که داخل خانه باشد ، در اینجا نیز اگر نفرمود ( بر اهل آن سلام کنید ) خواست یگانگی مسلمانان با یک دیگر را برساند ، چون همه انسانند ، و خدا همه را از یک مرد و زن خلق کرده ، علاوه بر این همه مومنند و ایمان ایشان را جمع کرده ، چون ایمان قوی تر از رحم ، و هر عامل دیگری برای یگانگی است .
بخش دوم
بررسی معاشرت درحوزه مسلمانان
مقدمه
مسلمانان که براساس مشی اسلامی تربیت یافته اند خلق و خوی خاصی دارند و رفتارو کردارشان ازویژگی های خاصی برخوردار است که براساس آن از دیگران باز شناخته می شوند حساسیت و جانبداری های آنها از امری ، به دلیل پای بندی و اعتقاداتشان به تعالم مذهبیشان می باشد . آنچه مهم است شناخت موضع حق وناحق است که بسیاری از افراد دراین وادی ، دچار لغزش و فریب شده اند زیرا به علت زیادی عصیان و گناه و یا به علت جهل و بی خبری در موقیعتی قرار گرفته اند که براساس هوی وهوس ، راه ناصواب راپیموده ودر دنیا وآخرت دچار خسران وزیان گشته اند .
بنابر دستورات انسان ساز اسلام ، یک مسلمان هرگز نمی تواند در برابر وقایع امور و حوادث و جریانات جامعه و جهان و مخصوصا جهان اسلامی ، بی تفاوت باشد ، بلکه در برابر مسائل حساس است و موضعی قاطع و روشن دارد یا مثبت و یا منفی ( که آن هم بستگی به مذهب دارد) درد بی تفاوتی ، هرگز دامنگیر یک مسلمان نیست و شعار هر کس به کار خویش را پذیرا نمی باشد . البته در مطالبی که بیان خواهد شد ، زیر تنها کلیاتی ازحسن معاشرت مسلمانان با یکدیگر از نگاه قرآن و روایات آورده شده است .
بررسی معاشرت مسلمانان از دیدگاه قرآن
ما به حکم عادت و احیانا طبیعت ، و هم به حکم مذهب و مکتبمان ناگزیر به حیات اجتماعی هستیم جدائی از اجتماع به صلاح وصواب حیات فردی و جمعی نیست . دور ماندن از جمع به خاطر پاک ماندن فضیلتی پدید نمی آورد ، اصل بر این است که آدمی در میان جمع باشد و سر از گناه در نیاورد ، به پاکی و اصلاح محیط پرداخته و برای پاکی و سلامت آن از هیچ گونه کوشش و تلاشی باز نماند . ویژگی هائی که در جنبه اخلاق و رفتار در بعد معاشرت و برخورد دارد بسیار است و ما ذیلا به مواردی از آن اشاره می کنیم :
1- مسالمت و بخشش
یک مسلمان در این برخورد شیوه مسالمت و بردباری و غفران را درپیش می گیرد زیرا خداوند می فرماید :
﴿ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الجَْهِلِين ﴾
(به هر حال ) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر ، وبه نیکی ها دعوت نما ، و از جاهلان روی بگردان (وبا آنان ستیزه مکن ).
علامه درتفسیر المیزان می فرماید : (اخذ) به معنای ملازمت و ترک نمودن آن چیزاست پس معنای اینکه فرمود: ( بگیر عفو را ) این است که همواره بدیهای اشخاص که به تو بدی می کنند بپوشان واز حق انتقام که عقل اجتماعی برای بعضی بر بعضی دیگر تجویز می کند صرف نظر نما و هیچ وقت این رویه راترک مکن ، البته این چشم پوشی نسبت به بدیهای دیگران و تضییع حق شخص است ،
و اما مواردی که حق دیگران را با اسائه به ایشان ضایع می شود عقل درآنجا عفو و اغماض را تجویز نمی کند ، برای اینکه عفو در اینگونه موارد وادار کردن مردم به گناه است ، و مستلزم این است که حق مردم تضییع گردد و نوامیس حافظ اجتماع لغو و بی اثر شود ، و تمامی آیات ناهیه از ظلم وافساد و کمک به ستمکاران ومیل و خضوع در برابرایشان و بلکه تمامی آیاتی که متضمن اصول شرایع و قوانین است از چنین اغماضی جلو گیری می کند ، و این خود روشن است.
پس منظور از اینکه فرمود : « خُذِ الْعَفْوَ » اغماض و نادیده گرفتن بدیهایی است که مربوط به شخص آنجناب بوده ؛ سیره آن حضرت هم همین بود که در تمامی طول زندگیش از احدی برای خود انتقام نگرفت ، این مطلب بنا به تفسیری است که دیگران درباره کلمه عفو کرده و آن را طوری معنا کرده اند که مساوی با مغفرت است ، از امام صادق ( ع ) نقل شده که فرمود :
« منظور از عفو ، وسط است » و این تفسیر با مضمون آیه شریفه مناسب تر و از نظر معنا جامع تر است و علاوه بر این ، اگر تفسیر اول مستلزم این است که در جمله « وَ أَعْرِضْ عَنِ الجَْهِلِين » شائبه تکرار باشد بنا بر تفسیر دوم این شائبه هم در کار نمی آید کلمه « عرف » به معنای آن سنن و سیره های جمیل و جاری در جامعه است که عقلای جامعه آنها را می شناسند ، به خلاف آ ن اعمال نادر غیر مرسومی که عقل اجتماعی انکارش می کن
د ( که این گونه اعمال عرف « معروف » نبوده بلکه منکر است ) و معلوم است که امر به متابعت عرف لازمه اش این است که خود امر کننده عامل به آن چیزی که دیگران را امربه آن می کند بوده باشد که منکر شمرده نشود ، بلکه به نحو معروف و پسندیده مردم را امرکند ، پس مقتضای اینکه فرمود : « وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ » این است که اولاً به تمامی معروفها و نیکی ها امربکند و در ثانی خود امر کردن هم به نحو معروف باشد نه به نحو منکر و ناپسند .
جمله « وَ أَعْرِضْ عَنِ الجَْهِلِين » دستور دیگری است در مراعات مدارای با مردم ، و این دستور بهترین و نزدیک ترین راه است برای خنثی کردن نتایج جهل مردم و تقلیل فساد اعمالشان برای این که به کار نبستن این دستور و تلافی کردن جهل مردم ، بیشتر مردم را به جهل و ادامه کجی و همراهی وا می دارد .
در تفسیر نمونه به این معانی اشاره شده است :
در طرز رفتار با مردم سخت گیر مباش و با آنها مدارا کن ، عذرشان را بپذیر و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه . « خُذِ الْعَفْوَ » عفو گاهی به معنای مقدار اضافی چیزی آمده و گاهی به معنی حد وسط و میانه ، و گاه به معنی قبول عذر خطاکار و بخشیدن او، و گاه به معنای آسان گرفتن کارها . قرائن آیات نشان می دهد که مفهوم مناسب همان ( آسان گرفتن و گذشت و انتخاب حد وسط و میانه است ) .
« وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ » مردم را به کارهای نیک و آنچه را عقل و خرد شایسته می شناسد و خداوند آن را نیک معرفی کرده دستور ده « وَ أَعْرِضْ عَنِ الجَْهِلِين » از جاهلان روی بگردان و با آنها ستیزه مکن .
افراد مسلمان وقتی با افراد متعصب ، لجوج ، جاهل و بی خبر و افرادی که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است ، روبرو می شوند نباید با آنها گلاویز شوند بلکه بهترین راه تحمل و حوصله ، نادیده گرفتن این گونه کارهاست و تجربه نشان می دهد برای بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان ، این بهترین راه است .
در تفسیر عاملی آمده است :
« خُذِ الْعَفْوَ » : طبری گفت : یعنی از خوی و کار مردم دنبال گیری و تحقیق مکن و آنچه به طور مرسوم رفتار میکنند بپذیر ، و دیگران گفته اند یعنی آنچه مردم زیادی که دارند و گذشت از آن دشوار بر آنها نیست بپذیر .
ودرتفسیر احسن الحدیث نیز به این مطالب اشاره شده است :
عرف و معروف هر کاری و خصلتی است که عقل انسانها آن را می شناسد اصل آن از عرفان است . ظاهرا منظور از عفو و گذشت در کارهای شخصی است نه در حقوق مردم و الهی . عفو و گذشت یکی از صفات حسنه است که حکایت از سعه صدر دارد اعراض از جاهلان ، مدارا کردن با آنهاست و آن بهترین راه است در کم کردن از جهالت آنان و اگر با آنها مقابله به مثل شود اصلاحشان بسیار مشکل است .
حتی اگر این خطا پیشه گان از افراد خانواده و نزدیکان او باشند باز هم به فرمان خداوند از خطای آنها چشم می پوشد زیرا خداوند می فرماید : ﴿ يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَجِكُمْ وَ أَوْلَدِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيم ﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید ! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند ، از آنها بر حذر باشید ، و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید ، ( خدا شما را می بخشد ) ، چرا که خداوند بخشنده و مهربان است .
آیه در شأن گروهی آمد که خواستند
هجرت کنند ، دوستی زن و فرزند و اسباب و اموال ، دامن ایشان بگرفت ، خویشان و نزدیکان گفتند : شما را به خدا سوگند می دهیم که مکه را رها مکنید و زن و فرزند و مال خود را تلف مکنید زیرا آنجا بی خانمان و مسکن و محتاج باشید .
علامه در تفسیر المیزان می نویسد :
« وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ » راغب در مفردات می گوید کلمه عفو به معنای قصد برای گرفتن چیزی است ، مثلا وقتی گفته می شود : ( عفاه ) و یا ( اعتفاه ) معنایش این است که قصد فلان چیز را کرد ، در حالی که آنچه را نزد خود داشت ، به دست گرفته بود - تا آنجا که می گوید - و چون گفته شود : «عفوت عنه » معنایش این است که من گناه او را زایل کردم و از او چشم پوشیدم و آنگاه می گوید کلمه ( صفح ) به معنای ترک ملامت است ، و فرقش با عفو این است که از عفو بلیغ تر است ، و به همین جهت خدای تعالی هر دو را ذکر کرده چون گاهی می شود که انسان عفو می
کند ولی صفح نمی کند و سپس گفته : کلمه ( مغفرت ) که از ماده غفر است ، به معنای آن است که جامه ای در تن کسی بپوشانی که تن او را از آلودگی نگه بدارد ، غفران و مغفرت از ناحیه خدای تعالی به این است که بنده را از این که عذاب به او برسد حفظ فرماید . پس سه جمله ( تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ ) می خواهد مومنین را تشویق کند به این که اگر زن و فرزندشان آثار دشمنی مذکور را از خود بروز دادند صرف نظر کند و در عین حال بر حذر باشند که فریب آنان را نخورند .
در تفسیر نمونه نیز به این مطالب اشاره شده است :
اگر عفو کنید و صرف نظر کنید و ببخشید خداوند نیز شما را مشمول عفو و رحمتش قرار می دهد چرا که خدا غفور و رحیم است . بنابراین اگر آنها از کار خود پشیمان شدند ودر مقام عذر خواهی برآمدند ، عفو و گذشت پیشه کنید همان طور که انتظار دارید خدا هم با شما چنین کند . در این که فرق میان عفو و صفح و غفران چیست ؟ با توجه به مفهوم لغوی آنها روشن می شود که سلسله مراتب بخشش گناه را بیان می کند ، زیراعفو به معنی صرف نظر کردن از مجازات است ، و صفح مرتبه بالاتری است یعنی ترک هرگونه سرزنش ، ( و غفران ) به معنی پوشاندن گناه و به فراموشی سپردن آن است به این ترتیب افراد با ایمان درعین قاطعیت در حفظ اصول اعتقادی خویش و عدم تسلیم در مقابل زن و فرزندانی که آنها را به راه خطا دعوت می کنند ، باید تا آنجا که می توانند در تمام مراحل از محبت وعفوو گذشت دریغ ندارند که همه اینها وسیله ایست برای تربیت و بازگرداندن آنان به خط اطاعت خداوند .
2- فرو بردن خشم و احسان
مومن اگر در برابر فعلی یا قولی خشمگین شود کظم غیظ می نماید و هم چنین انفاق در راه خدا را حتی در زمان تنگ دستی رها نمی کند چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ الَّذِينَ يُنفِقُونَ فىِ السَّرَّاءِ وَ الضرََّّاءِ وَ الْكَظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يحُِبُّ الْمُحْسِنِين ﴾ .
همانا که در توانگری و تنگ دستی ، انفاق می کنند ، و خشم خود را فرو می برند ، و از خطای مردم در می گذرند ، و خدا نیکوکاران را دوست دارد .
مراد آنانند که انفاق کنند در هر حال ، خواه در حال وسعت و فراخ دستی و خوشی ، و خواه در حال عسرت و تنگ دستی و ناخوشی هر چه را مقدور باشد از کم و زیاد و آنان که نفس خود را حفظ می کنند و نگاه می دارند از فوران غیظ و غضب و نمی گذارند آثار خشم ظاهر شود و بر طبق آن عمل نمی کنند اگر چه قادر بر عمل باشند .
صبر و گذشت از تقصیر مردم موجب رحمت الهی است .
علامه در المیزان در بیان این آیه می فرماید :
کلمه ( سراء ) به معنای آن پیش آمدی است که مایه مسرت آدمی باشد ، و کلمه ( ضراء ) بر خلاف آن به معنای هر چیزی است که مایه بد حالی انسان شود ، البته ممکن است این دو کلمه را به معنای یسر و عسر یعنی آسانی و دشواری نیز گرفت و کلمه ( کظم ) در اصل به معنای
بستن سر مشک بعد از پر کردن آن بوده ولی بعدها به عنوان استعاره در مورد انسانی استعمال شد که پر از اندوه و خشم باشد لیکن مصمم است که خشم خود را ابراز ننماید ، و کلمه ( غیظ ) به معنای هیجان طبع برای انتقام دو اثرمشاهده پی در پی ناملایمات است ، به خلاف غضب که به معنای اراده انتقام و یا مجازات است ، و به همین جهت است که گفته می شود : خدای تعالی غضب می کند ، ولی گفته نمی شود خدای تعالی غیظ می کند . و از احسان هم این معنا به دست می آید که احسان عبارت است از انجام دادن هر عملی به وجه حسن و بدون عیب ، هم از جهت استقامت و ثبات ، و هم از جهت این که جز برای خدا نبوده باشد .
در تفسیر نمونه آمده است :
حالت خشم و غضب از خطرناک ترین حالات است و اگر جلوی آن رها شود ، در شکل یک نوع جنون و دیوانگی و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خود نمایی می کند و بسیاری از جنایات و تصمیم های خطرناکی که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد در چنین حالی انجام می شود و فرو بردن خشم اثر فوق العاده ای در تکامل معنوی انسان و تقویت روح ایمان دارد . فرو بردن خشم بسیار خوب است اما به تنهایی کافی نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه کن نکند ، در این حال برای پایان دادن به حالت عداوت باید «کظم غیظ » توأم با عفو و بخشش گردد لذا به دنبال صفت عالی خویشتن داری و فرو بردن خشم ، مسئله عفو و گذشت را بیان نموده ، البته منظور گذشت و عفو از کسانی است که شایسته آنند نه دشمنان خون آشامی که گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بیشتر آنها می شود و دیگر اینکه ، با نیکی کردن در برابر بدی ( آنجا که شایسته است ) ریشه دشمنی را در دل طرف نیز بسوزاند و قلب او را نسبت به خویش مهربان گرداند .
3- دوری از تکبر و فخر فروشی
یک مسلمان با همه به خوبی رفتار می کند و از غرور وخودبینی به دور است . چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ ... إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ مَن كَانَ مخُْتَالًا فَخُورًا ﴾
خداوند ، کسی را که متکبر و فخر فروش است ،( واز ادای حقوق دیگران سربازمی زند ، ) دوست نمی دارد .
علامه در المیزان می فرماید :
کلمه (مختال ) به معنای کسی است که دستخوش خیالات خود شده ، و خیالش او را در نظرخودش بسیار بزرگ جلوه داده ، در نتیجه دچار به کبر گشته ، از راه صواب گمراه شده است ، اسب را هم اگر خیل می خوانند برای همین است که در راه رفتنش تبختر می کند ، و کلمه ( فخور ) به معنای کسی است که زیاد افتخار می کند ، و این دو صفت یعنی اختیال – خیال زدگی
– وکثرت فخر از لوازم علاقمندی به مال و جاه ، و افراد در حب آن دوست و اگر فرموده : خدا مختال وفخور را دوست نمی دارد ، برای همین است که این دو ، خدا را دوست نمی دارند ، زیرا قلبشان وابسته به غیر او است واگر خدای تعالی در تفسیر جمله قبل فرموده : ( آنهایی که بخل می ورزند... ) ( وآنهایی که اموال خود را به داعی خودنمایی انفاق می کنند ... ) و با این تفسیر روشن می سازد که دو طایفه مذکور در معرض آن دو صفت نامبرده اند ( یعنی صفت خیلاء و فخر ) ، طایفه اول که بخل می ورزد دلش متعلق به مال است . وطایفه دوم دلش متعلق به جاه است ، هر چند که بین جاه و مال تا اندازه ملازمه هست .
طبع کلام اقتضا داشت که در بیان علت این ، که چرا خدا دوستشان ندارد ؛ بفرماید : (خدای تعالی کسانی را که بخل می ورزند و مردم را به بخل ورزیدن تشویق می کنند ، و چه و چه می کنند ، دوست نمی دارد . ) خلاصه اینکه جا داشت اعمال اینگونه افراد را علت عدم حب خدا ذکر کند .
در تفسیر نمونه آمده است :
به این ترتیب هرکس از فرمان خدا سر پیچی کند وبه خاطر تکبراز رعایت حقوق خویشاوندان و پدر و مادر ، یتیمان و مسکینان ، ابن السبیل ودوستان سرباز زند محبوب خدا و مورد لطف اونیست و آن کس که مشمول لطف او نباشد ، از هر خیر و سعادتی محروم است از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود :
تکبر آن است که انسان در مقابل حق ، خاضع نباشد و خود را بالاتر از مردم بداند وآنها را تحقیر کند (واز ادای حقوق آنها سرباز زند) . سرچشمه اصلی شرک وپایمال کردن حقوق مردم غالبا خود خواهی و تکبر است وادای حقوق فوق مخصوصا درمورد بردگان و یتیمان و مستمندان و مانند آنها نیاز به روح تواضع و فروتنی دارد .
درتفسیر گازر در معنای مختال وفخور آ
مده است :
( مختال ) از خیلاء است آن کس که درحق خود چیزی پندارد که در او نباشد او را مختال و متکبر خوانند و (فخور) بسیار فخر بود . امیرالمومنین ( ع ) گفت :
« آخرین سخن رسول صلی الله این بود : نماز را بپای دارید وزیر دستان را نیکو دارید و تکبر مکنید که خدای تعالی دوست ندارد آن را که تکبرکند بر همسایه درویش و خویشان درویش . »
4- پرهیز از بدگویی و عیب جویی
روش یک مسلمان دوری از بغض وکینه و غیبت است واز هرزه گویی و دشنام و دروغ و گناه خودداری می کند چنانچه خداوند می فرماید :
﴿ وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَة ﴾
وای بر هر بدگوی و عیب جوی .
در تفسیر اثنی عشری درباره شأن نزول آیه مورد بحث چنین بیان شده است :
اخنس ثقفی غیبت حضرت را نزد ولید گفتی و از آن خوشحال بودی و هر گاه حضرت برایشان بگذشتی به دست و چشم و روی طعنه زدندی و هر یک بدون دیگری با اهل کفر و عناد به این عمل قبیح ارتکاب نمودی .
علامه در تفسیر المیزان می فرماید :
درمجمع البیان گفته : کلمه ( همزه) به معنای کسی است که بدون جهت ، بسیار به دیگران طعنه می زند و عیب جویی و خرده گیریهایی می کند که درواقع عیب نیست . و اصل ماده ( همزه ) به معنای شکستن است ، و کلمه ( لمزه ) نیز به معنای عیب است پس ( همزه) و ( لمزه) هر دو به یک معنا است .
ولی بعضی گفته اند : بین آن دو فرقی هست و آن این است ( همزه ) به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب می گوید و خرده می گیرد ، و اما ( لمزه ) کسی را گویند که پیش روی طرف خرده می گیرد . و بعضی گفته اند : همزه کسی را گویند که همنشین خود را با سخنان زشت آزار دهد ، ولمزه آن کسی است که با چشم و سر علیه همنشین خود اشاره کند ، وبه اصطلاح فارسی تقلید او را در آورد ، آنگاه می گوید صیغه ( فعله ) برای مبالغه در صفتی بنا شده که باعث می شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زیاد سر بزند ، و خلاصه فعل مذکور عادتش شده باشد ، مثلا به مردی که زیاد زن می گیرد ، می گویند ، فلانی مردی ( نکحه ) است و به کسی که زیاد می خندد می گوید فلانی ( ضحکه ) است و ( همزه و لمزه ) هم از همین باب است .
پس معنای آیه این است که : وای بر هر کس که بسیار مردم را عیب گویی و غیبت می کند .
در تفسیر نمونه آمده است :
آنها که با نیش زبان و حرکات ، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو ، دیگران را استهزاء کرده ، یا عیب جوئی و غیبت می کنند ، یا آنها را هدف تیرهای طعن و تهمت قرار می دهند .
( همزه و لمزه ) هر دو صیغه مبالغه است اولی از ماده ( همز ) در اصل به معنی ( شکستن ) است واز آنجا که افراد عیب جو و غیبت کننده شخصیت دیگران را در هم می شکنند به آنها ( همزه ) اطلاق شده و ( لمز ) در اصل به معنی غیبت کردن و عیب جوئی نمودن است . از مجموع کلمات از باب لغت استفاده می شود که این دو واژه به یک معنی است ، و مفهوم وسیعی دارد که هرگونه عیب جوئی و غیبت و طعن و استهزاء به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینی و بدگوئی را شامل می شود . به هر حال تعبیر به ( ویل ) تهدید شدیدی است نسبت به این گروه
، واصولا آیات قرآن موضع گیری سختی در برابر اینگونه افراد نموده ، و تعبیراتی دارد که درباره هیچ گناهی مانند آن دیده نمی شود . اصولا آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است و هر کاری که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگی است ، در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) آمده است :
« اذل الناس من اهان الناس » .
ذلیل ترین مردم کسی است که به مردم توهین کند .
در تفسیر فخررازی آمده است :
در سخنی از ابن عباس آمده است که : « هم المشاوؤن با لنمیمه ، المفرقون بین الاحبه ، الناعتون للناس با لعیب » . آنها کسانی هستند که سخن چینی می کنند و میان دوستان جدائی می افکنند .
گویا ابن عباس این سخن را از حدیثی که از پیغمبراکرم ( ص ) نقل شده است استفاده کرده آنجا که فرمود :
آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم ؟ گفتند :
آری ای رسول خدا ( ص ) ! فرمود :
آنها که بسیار سخن چینی می کنند ، در میان دوستان جدائی می افکنند ، و برای افراد پاک و بی گناه در جستجوی عیوبند .
اشخاص عیب جو و بد دهن که غیبت کرده به مردم طعنه می زنند در جهنم خواهند بود .
در تفسیر خسروی نیز به این معانی اشاره شده است :
همزه یعنی کسی که مردم را به دست بزند و لمزه کسیکه بزبان و چشم اشاره طعن کند .
در تفسیر پرتوی از قرآن آمده است :
ویل کلمه ای است که در مورد پریشانی و بیچارگی خود کرده گفته می شود .
5- صداقت
﴿ وَيْلٌ لِّكلُِّ أَفَّاكٍ أَثِيم ﴾
وای بر هر دروغگوی گنهکار .
آیه در شأن النضربن الحارث آمد که داستانهای پارسیان را برای تازیان می گفت و آنان را از شنیدن قرآن باز می داشت و بیشتر مفسران گفتند : معنی آیه عام است و درشان شخص بخصوصی نیست .
درتفسیر نمونه آمده است : اَفّاک به معنی کسی است که بسیاردروغ می گوید و گاه به کسی که دروغ بزرگ می گوید هرچند زیاد هم نباشد گفته شده.
علامه در المیزان می نویسد : ( ویل ) به معنای هلاکت و ( افاک ) مبالغه از( افک ) است که به معنای دروغ است . وکلمه ( اثیم ) مشتق از( اثم ) است که به معنای گناه و نافرمانی است و معنای آیه این است که هلاکت و مرگ بر هر دروغگوی گناهکار .
در تفسیراثنی عشری آمده است : ویل : وای از سختی عذاب یا چاه ویل که قعرجهنم و پراز چرک وخون است .
6- دوری از تمسخر و گمان بد
یک مسلمان به نفوس سایر مسلمانان احترام می گذارد واین از تواضع اوست هرگز سایر مسلمانان و دیگران را مسخره نمی کند و عیب جوئی از آنها نکرده ولقب زشت به همدیگر نمی دهند آنها از گمان بد می پرهیزند واز تجسس و غیبت رو می گردانند .
چنان چه خداوند می فرماید : ﴿ يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن يَكُونُواْ خَيرًْا مِّنهُْمْ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن يَكُنَّ خَيرًْا مِّنهُْنَّ وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُْ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَبِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَنِ وَ مَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّلِمُون . يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تجََسَّسُواْ وَ لَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَ يحُِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيم ﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید ! نباید گروهی از شما گروه دیگر را مسخره کنند ، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را ، شاید آنان بهتر از اینان باشند ؛ و دیگران را مورد طعن وعیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید ، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید ؛ و آنها که توبه نکنند ، ظالم و ستمگرند . ای کسانی که ایمان آورده اید ! از بسیاری از گمانها بپرهیزید ؛ چرا که بعضی از گمانها گناه است ، وهرگز ( درکار دیگران ) تجسس نکنید ؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد ؟ (یقین) همه شما از این امر کراهت دارید ؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است .
علامه می فرماید :
کلمه سخریه به معنای استهزاء می باشد . و استهزاء عبارت است ازاینکه چیزی بگویی که با آن ، کسی را حقیر و خوار بشماری ، حال چه اینکه چنین چیزی را به زبان بگویی و یا به این منظور اشاره ای کنی یا عملا تقلید طرف را در آوری ، به طوری که بینندگان و شنوندگان با لطبع ازآن سخن ، ویا اشاره و یا تقلید بخندند . کلمه ( قوم ) به معنای جماعت است که البته در اصل به معنای جماعتی از مردان است و شامل زنان نمی شود ، چون مردانند که به امور مهمه قیام می کنند نه زنان . آنچه از سیاق استفاده می شود این است که می خواهد بفرماید :هیچ کسی را مسخره نکنید ، چون ممکن است آن کس نزد خدا از شما بهتر باشد .
در تفسیر نمونه در رابطه با این آیه آمده است :
لا تلمزوا : از ماده ( لمز ) به معنی عیب جویی و طعنه زدن است . در قرآن با تعبیر ( انفسکم ) به وحدت و یک پارچگی مومنان اشاره کرده و اعلام می دارد که همه مومنان به منزله نفس واحدی هستند و اگر از دیگری عیب جویی کنید در واقع از خودتان عیب جویی کرده اید .
در تفسیر منهج الصادقین نیزآمده است : ولا تنابزوا : و باید که به بدی نخوانید یکدیگر را به لقب ها یعنی لقبهای زشت یکدیگر را مخوانید چنان چه که یهود و ترسا که مسلمان شده باشند ایشان
را گویند یا یهودی یا نصرانی ، یا مومنان را گویند یا منافق .
در تفسیر مواهب علیه ذیل آیه فوق آمده است : بدنامی است که کسی را یاد کنند به فسق یعنی جهود و ترسا گفتن بعد از دخول او در ایمان .
صاحب تفسیر شریف لاهیجی می نویسد :
( تنا ) بر حسب عرف مختص است به لقب بد . بئس الاسم ... صاحب کشاف اسم را مشتق از سمو وارتفاع گرفته و معنی را چنین تمام کرده که بد است ذکر مرتفع مر مؤمن را اینکه به عنوان فسق مذکور شود زیرا که آن موجب انخفاض اوست پس باید که کسی را بعد از ایمان کافر و زانی و امثال آن نگویند و فخرالدین رازی گفته که احسن در توجیه ( بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ ) این است که گفته شود که این آیه برای اتمام زجرست وتقدیر کلام چنین است که « بئس ان تسموا بالفاسق
بسبب هذه الافعال بعد ماسمیتم مومنین » یعنی ای مومنین استهزاء ولمزو تنابزمکنید یکدیگر را که اگر چنین کنید فاسق خواهید شد بعد از تحلی با ایمان و بد است اینکه نام نهاده شوید باسم فاسق به سبب ارتکاب این امور قبیحه بعد از آنکه نام نهاده شده بودید به مومنین عاصم .
در حجه التفاسیر در ذیل آیه فوق آمده است : هرکس ازاین کارهای ممنوع توبه نکند ، پس او و هم فکرانش هم آنان ستمکارانند ( در دنیا معاتب و درآخرت معاقب خواهند بود ) .
درتفسیر نمونه در ذیل آیه 12 حجرات آمده است : منظور از « كَثِيرًا مِّنَ الظَّنّ » گمانهای بد است که نسبت به گمانهای خوب در میان مردم بیشتر است لذا از آن تعبیر به کثیر شده و گرنه حسن ظن و گمان خیرنه تنها ممنوع نیست بلکه مستحسن است .
دراینجا این سوال مطرح می شود که گمان بد و خوب غالباً اختیاری نیست بنابراین چگونه می شود از آن نهی کرد ؟ 1 – هرگاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد ، در عمل کوچکترین اعتنایی به آن نکنید ، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید ، و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید بنابراین آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد می باشد .
2- انسان می تواند با تفکر روی مسائل مختلف ، گمان بد را در بسیاری از موارد از خود دور سازد ، به این ترتیب که در راههای حمل بر صحت بیندیشد و احتمالات صحیحی را که در مورد آن عمل وجود دارد در ذهن خود مجسم سازد و تدریجا بر گمان بد غلبه کند ، لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکو ترین وجه ممکن حمل کن تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود به هر حال این دستور اسلامی یکی از جامع ترین و حساب شده ترین دستورها در زمینه روابط اجتماعی انسانها ست که مسئله امنیت را به طور کامل در جامعه تضمین می کند .به یقین همه شما از این امر کراهت دارید آری آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همچون خوردن گوشت تن اوست ، و تعبیر به مرده به خاطر آن است که غیبت در غیاب افراد صورت می گیرد . که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند و این ناجوان مردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد . این تشبیه بیانگر زشتی فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است .
در تفسیر احسن الحدیث در ذیل این آیه آمده است :
لاتجسسوا : تجسس : تفحص از احوال و خلوات دیگران برا ی آگاه شدن . جاسوس : کسی که احوال دیگران را تفحص می کند . لا یغتب : غیبت : بدگویی از دیگران در غیاب آنها و اگر آن عیب در او نباشد بهتان نامیده می شود .
علامه در معنای غیبت می نویسد :
درغیاب کسی درباره اوچیزی بگویی که اگربشنود ناراحت شود . علامه درادامه می فرماید : غیبت درحقیقت ابطال هویت و شخصیت اجتماعی افرادی است که خودشان از جریان اطلاعی ندارند و خبر ندارند که دنبال سرشان چه چیزهایی می گویند ، و اگر خبر داشته باشند و از خطری که این کار برایشان دارد اطلاع داشته باشند از آن احتراز می جویند و نمی گذارند پرده ای راکه خدا بر روی عیوبشان انداخته به دست دیگران پاره شود چون خدای سبحان این پرده پوشیها را بدین منظور کرده که حکم فطری بشر اجراء گردد یعنی اینکه فطرت بشراو را وامی داشت تا به زندگی اجتماعی تن در دهد ، این غرض حاصل بشود ، وافراد بشر دور هم جمع شوند ، بایکدیگر تعاون و معاضدت داشته باشند وگرنه اگر این پرده پوشی خدای تعالی نبود ، با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانی منزه ازتمامی عیوب نسیت ،هرگز اجتماعی تشکیل نمی شد.
مراد از ظنی که دراین آیه مسلمین مأمور به اجتناب از آن شده اند ، ظن سوء است و گرنه ظن خیرکه بسیار خوب است و به آن سفارش هم شده . می خواهد بفرماید : اگر درباره کسی ظن بدی به دلت وارد شد آن را نپذیر وبه آن ترتیب اثر مده . و بنابراین پس اینکه فرمود بعضی از ظن ها گناه است ، ترتیب اثر دادن به ظن است که در بعضی موارد گناه است .
در تفسیر اطیب البیان آمده است :
و لا یغتب ... رسول خدا ( ص ) فرمود :
« الغیبة اشد من الزنا » که صد تا زیانه یا رجم یا قتل دارد به علاوه از معصیت حق الناس هم هست . و از معنی غیبت پرسیدند فرمود :
« ذکرک اخاک بما یکرهه » ، و اشد از غیبت تهمت است ، و اشد از تهمت در حضور طرف گفتن است .
« أَ يحُِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ » ، حتی حیوانات گوشت مرده هم جنس خود را نمی خورند .
در تفسیر کبیر و تفسیر ابو الفتوح آمده است :
شبی عمر خلیفه مسلمین در مدینه به عسسی و پاسبانی می گشت ، به خانه ای رسید آواز مردی شنید که سرود می گفت . عمر اثر فساد در آن خانه مشاهده کرد ، چون به در خانه رفت ، در بسته بود . گفت : اگر بر در زنم شاید که مرد بگریزد . چون بربام خانه رفت مردی دید با زنی نشسته ، و قدری شراب پیش نهاده ، بانگ بر وی زد و گفت :
ای دشمن خدای پنداشتی که ایزد معصیتی بدین عظیمی بر تو پوشیده دارد ؟ مرد برخاست و گفت :
اگر مصلحت بیند کلمتی بشنود و در تأدیب و تعذیب من تعجیل نکند ، چه اگر من ارتکاب معصیتی کردم ، تو سه نافرمانی کردی عمر گفت :
چرا ؟ گفت :
برای آنکه خدایتعالی می فرماید : ﴿ ولا تجسسوا ﴾ تجسس مکنید و تو جستجو کردی و ناجستنی جستی . دوم فرموده است : به خانه ها از در خانه ها وارد شوید و ﴿ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها ﴾ تو به خانه ما از راه بام در آمدی . سوم فرموده است : ﴿ فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَهْلَها ﴾ و تو برما سلا م نکردی . عمر گفت :
راست است من سه خطا کردم اگر توبه کنی تو را عفو کنم . مرد توبه کرد و شراب بریخت و عمر او را بگذاشت .
یک مسلمان نماینده و الگوی اخلاق نیکوست ، رحم و نیکوکاری ، عفو و عطوفت ، صبر و حسن خلق نسبت به همگان دارد .
بررسی معاشرت مسلمانان از دیدگاه روایات
در روایات نیز نکاتی ارائه شده است که بدان اشارت می شود :
اعتدال و دوری از حسادت و تملق
قال علی ( ع ) : « لیس من اخلاق المومن ، الملق و لا الحسد الا فی طلب العلم » تملق گفتن و حسد بردن از اخلاق مومنین نیست مگر در طلب علم .
یک مسلمان دوستدار حق و خواستار عدالت است یار مظلوم و دشمن ظالم است . « کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا » دشمن ظالم و یارو یاور مظلوم باش .
او نمی گذارد در جامعه اسلامی لغوی پای گیرد و خیانت توسعه یابد ، زیرا جلب رضای خداوند مقصد و مقصود اوست . یک مسلمان واقعی ، در این راه سرو جان را به بهای رضای دوست عرضه می دارد . در نتیجه یک مسلمان ، در معاشرتهایش می کوشد تا با ناصالحان معاشرت نداشته باشد زیرا می داند که چنین فردی ، دیگران را نیز به آلودگی می کشاند . بدین جهت با کسی معاشرت می کند که علم و تقوا واخلاق نیکویش ، راه گشای او در سختی ها باشد . ازپیامبر( ص ) روایت شده که فرمود :
« سه صفت ( پسندیده) است که هر کس خدا را با آن ملاقات کند از هر دری که خواهد وارد بهشت می شود ، دارای حسن خلق باشد ، در پنهان و آشکار از خدا بترسد و از جدال ( بحث های خصومت آمیز ) دوری گزیند گر چه حق با او باشد . »
حق مسلمان بر مسلمان
معلی بن خنیس گوید : به امام صادق ( ع ) عرض کردم :
« حق مسلمان بر مسلمان چیست ؟ » فرمود :
« برای او هفت حق واجب است ( که همه آنها بر عهده برادرش واجب است ) و اگر برخی از آنها را ضایع کند ، از ولایت و اطاعت خدا بیرون می رود و برای خدا در او نصیبی( از اطاعت ) نمی باشد .» عرض کردم :
« قربانت گردم آنها چیست ؟ » فرمود :
« ای معلی بن خنیس ، من بر تو نگرانم و می ترسم ضایع کرده ومراعات نکنی وبدانی و عمل ننمایی » . عرض کردم :
« لا قوه الا بالله » نیرویی جز از خداوند نیست . فرمود :
« آسان ترین آن حقوق این است که ، آنچه برای خودت دوست داری برای او هم داشته باشی و آنچه برای خود نپسندی برای او نیز نپسندی .
حق دوم : آنکه از آنچه ناخرسند دارد ، دوری کنی و خوشنودی او را پیروی نموده ، و فرمانش بری .
حق سوم : آنکه با جان و مال و زبان و دست و پای خویش او را یاری کنی .
حق چهارم : آنکه چشم و راهنما و آیینه او باشی .
حق پنجم : آنکه تو سیر نباشی و او گرسنه ، یا سیراب باشی و او تشنه ، یا پو شیده باشی و او برهنه.
حق ششم : آنکه اگر تو خدمت گذار داری و برادرت ندارد ، واجب است خدمت گذارت را بفرستی که جامه هایش را بشوید و غذایش را درست کند و بسترش را مرتب نماید .
حق هفتم : آنکه سوگندش را تصدیق کنی و دعوتش را بپذیری و در بیماریش او را عیادت کنی و بر جنازه اش حاضر شوی و چون بدانی حاجتی دارد ، در انجام آن سبقت گیری و او را مجبور نسازی که از تو بخواهد ، بلکه خودت پیش دستی کنی . چون چنین کردی دوستی خود را به دوستی او پیوند داده ای و دوستی او را به دوستی خود . »
و در حدیث دیگری معلی بن خنیس گوید حضرت فرمود :
« هفتاد حق است که جز هفت حق را به تو نمی گویم زیرا به تو مهربانم و می ترسم عمل نکنی . » و سپس هفت حق را بر شمرد و اضافه فرمود :
« پس چون چنین کردی ولایت خود را به ولایت ما و ولایت ما را به ولایت خدای عز و جل رسانیده ای .»
محبت ، مهم ترین عامل در معاشرتها
همه می دانیم محبت و تعاون دو صفت بارز و مهمی است که موجب تقویت و ترقی و تکامل جامعه است . محبت و دوستی رمز خوشبختی و سعادت بشر است و کلید سازگاری وحسن تفاهم انسانها در جوامع بشری است .
راه جلب محبت و دوستی ، تکریم شخصیت دیگران و احترام به حقوق طبیعی و اجتماعی آنان است . پیشوای عالی قدر اسلام پیامبر ( ص ) با نیروی ایمان ، کینه و دشمنی را از صفحه دلها زدود و بین افراد جامعه ، پیوند محبت و برادری بوجود آورد و آنان را در غم و شادی شریک یک دیگر ساخت و پیروان خود را موظف نمود که در سطح وسیع اجتماعی طبق قانون و اخلاق و مواسات و بلکه بالاتر از آن ، بر طبق ایثار با یک دیگر رفتار نمایند و یک دیگر را در راه نیکوکاری یاری نمایند . رفتار مهاجرین و انصار صدر اسلام با هم دیگر بهترین نشانه و گواه این مدعا است .
خداوند در قرآن کریم می فرماید : ﴿ وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينَْ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَنًا ... ﴾
و همگی به ریسمان خدا ( قرآن و اسلام ، و هرگونه وسیله وحدت ) ، چنگ زنید ، و پراکنده نشوید و نعمت ( بزرگ ) خدا را بر خود ، به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید ، و او میان دلهای شما ، الفت ایجاد کرد .
از مفهوم آیه چنین می فهمیم که خداوند محبت را که عطیه الهی است برای سعادت و ترقی و تکامل بشر از جهنم نفاق دنیا و آتش آخرت عطا فرموده است تا در سایه آن به آرامش و سعادتی که منظور نظر الهی است برسیم .
علامه در المیزان چنین می نویسد :
اگر شما را به اعتصام و عدم تفرقه می خوانیم بی دلیل نیست دلیل بر اینکه شما را بدان دعوت کرده ایم همین است که خود به چشم خود ثمرات اتحاد و اجتماع و تلخی عداوت و حلاوت محبت و الفت و برادری را چشیدید و در اثر تفرقه در لبه پرتگاه آتش رفتید و در اثر اتحاد و الفت از آتش نجات یافتید ، اگر ما این دلیل را به رخ شما می کشیم ، نه از این باب است که بر خود واجب می دانیم هر چه می گوییم ، دلیلش را هم ذکر بکنیم
اگر ذکر نکنیم دلیل بر این است که گفتارمان حق نبوده ، نه ، گفتار ما همیشه حق است ، چه دلیلش را ذکر بکنیم و چه نکنیم بلکه از این باب است که بدانید این تمسک به حبل الله و اتحاد شما نعمتی است از ناحیه ما و در نتیجه متوجه شوید که تمامی دستوراتی که ما به شما می دهیم ، همه اش مانند این دستور به نفع شماست و سعادت و راحت و رستگاری شما را تأمین می کند . مراد از ( نعمت ) همان الفتی است که نام برد پس مراد به اخوتی هم که این نعمت آن را محقق ساخته نیز همان تألف قلوب است پس اخوت در این جا حقیقتی ادعایی است نه واقعی ، چون برادری واقعی عبارتست از شرکت دو نفر یا بیشتر در پدر و مادر واحد .
در تفسیر نمونه آمده است :
خداوند می فرماید فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید ولی خداوند در پرتو اسلام و ایمان دلهای شما را به هم مربوط ساخت و شما دشمنان دیروز برادران امروز شدید و خدا در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و با این تعبیر اشاره به یک معجزه اجتماعی اسلام شده زیرا اگر سابقه دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینه های ریشه دار در طول سالهای متمادی در دلهای آنها انباشته شده بود ، و چگونه یک موضوع جزئی و ساده کافی بود آتش جنگ خونینی در میان آنها بیفروزد مخصوصا با توجه به اینکه مردم نادان و بی سواد و نیمه وحشی معمولا افرادی لجوج و انعطاف ناپذیر ، و به آسانی حاضر به فراموش کردن کوچک ترین مسائل گذشته نیستند در این صورت اهمیت این ( معجزه بزرگ اجتماعی ) اسلام آشکار می شود و ثابت می گردد که از طریق عادی و معمولی امکان پذیر نبود که در طی چند سال ، از چنان ملت پراکنده و کینه توز و نادان و بی خبر، ملتی واحد و متحد و برادر بسازند .
و صاحب تفسیراحسن الحدیث در معنای « ألف » می نویسد : تألیف به معنی الفت دادن ، جمع کردن و مأنوس نمودن است .
در تفسیر اطیب البیان ذیل آیه فوق آمده است :
« فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَنًا » ، اصباح به معنی شب را به روز آوردن است کنایه از این که از شب تاریک ظلمانی عناد و خون ریزی نجات ، و به صبح روشن محبت و الفت و داد رسیدند و سبب آن نعمت و تفضل خداوند و عنایت پروردگار بود . و تعبیر به اخوان به معنی برادری اشاره به اینست که دیگر آن را در عرض خود می بیند و تعبیر نفرمود به پدر و فرزند که یکی بر یکی برتری داشته باشد برادری برابری است . و همین نحو که برادر باعث قوت قلب و ظهر برادر است مومنین هم باعث تقویت یک دیگر باشند که اگر اتفاق و اتحاد و الفت و محبت داشته باشند هیچ قوت و نیرویی نمی تواند با آنها مقاومت کند و اگر تفرقه و دوئیت بین آنها ایجاد شد هر ضعیفی بر آنها چیره خواهد شد .
و در آیه دیگر چنین می فرماید : ﴿ ... وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ ... ﴾
و ( همواره ) در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون کنید . و ( هرگز ) در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید .
در تفسیر آسان ذیل این آیه آمده است : « وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى » بر هر فرد مسلمان لازم است بر نیکوییها معاونت و کمک نماید زیرا کلمه ( تعاونوا ) امر خداست و امر خدا لازم الاجراء می باشد .کلمه ( اثم ) شامل هر نوع عمل و سخنی می شود که موجب گناه عامل و ناطق آن می گردد .
کلمه ( العدوان ) شامل هر نوع ظلم و تعدی می گردد که به مردم شود و بنابراین هر نوع گناه و هر نوع ظلمی مشمول این جمله مورد بحث می شود .
در تفسیر عاملی آمده است :
( تقوی ) یعنی خودداری و پرهیز از عقاب خداوند بوسیله ی خودداری از کاری که موجب عقاب می شود . ( اثم ) آن گناه است که شخص بر خلاف وظیفه شخصی خود رفتار کند ، ولیکن به حقوق و حدود دیگری تجاوز نکند و ( عدوان ) آن است که به حقوق دیگران تجاوز شود و مانند آدم کشتن و مال مردم خوردن و دیگر انحرافهای اجتماعی .
در تفسیر نمونه آمده است :
آنچه در آیه فوق در زمینه تعاون آمده یک اصل کلی اسلامی است که سراسر مسائل اجتماعی و حقوقی و اخلاقی و سیاسی را در برمی گیرد ، طبق این اصل مسلمانان موظفند در کارهای نیک تعاون و هم کاری کنند ولی همکاری در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم ، مطلقا ممنوع است ، هر چند مرتکب آن ، دوست نزدیک یا برادر انسان باشد . این قانون اسلامی درست بر ضد قانونی است که در جاهلیت عرب – و حتی در جاهلیت امروز – نیز حکومت می کند که ، برادر ( یا دوست و هم پیمانت ) را حمایت کن ، خواه ظالم باشد و یا مظلوم .
اسلام خط بطلان بر این قانون جاهلی کشیده است و دستور می دهد تعاون و هم کاری مسلمین با یک دیگر باید تنها در کارهای نیک و برنامه های مفید و سازنده باشد نه در گناه و ظلم و تعدی . تعاون و همکاری باید هم در دعوت و نیکیها و هم در مبارزه با بدیها انجام گیرد
.
تفسیر گازر در این رابطه می نویسد :
معاونت و مظاهرت و یاری کنید یک دیگر را بر ، برّ و تقوا و پرهیز کاری یعنی خویشتن داشتن از عقاب خدای بنا کردن فعلی که مستحق عقاب شوید به آن و یک دیگر را یاری مکنید بر اثم و عدوان . ( اثم ) هر معصیتی باشد که از فاعلش تعدی نکند بغیری و (عدوان) معصیتی بود که تعدی کند چون ظلم و قتل و غضب . و رسول گفت : « بر آن باشد که دل تو به آن منشرح گردد و آنرا قبول کند و اثم آن باشد که در دل تو اثر نکند و اگر چه مردمان را بر آن فتوی کنند ».
مهر ومحبت نه تنها وسیله سازش جوانان و بزرگسالان در سطح خانواده و جامعه است بلکه این نیروی شگفت انگیز و حیرت زا ، می تواند تمام انسانها را در سطح کل جهان به هم مرتبط ساخته و وحدت کلمه و همدلی ایجاد نماید .
خواجه نصیر الدین طوسی در باره محبت چنین می نویسد :
« جماعتی از قدمای حکما در تعظیم شأن محبت مبالغتی عظیم کرده اند و گفته اند که قوام همه موجودات به سبب محبت است و هیچ موجودی از محبت خالی نتوان بود ، چنان که از وجودی و وحدتی خالی نتوان بود الا آنکه محبت را مراتب باشد به سبب ترتیب آن ، موجودات در مراتب کمال و نقصان مترتب باشند » .
و در رابطه محبت و عدالت چنین می نویسد : « احتیاج به عدالت – که اکمل فضایل آن است – ودر باب محافظت نظام نوع ، از جهت فقدان محبت است ، چه اگر محبت میان اشخاص حاصل بودی به انصاف و انصاف دادن احتیاج نیفتادی و از روی لغت خود انصاف ، مشتق از نصف بود یعنی منصف متنازع فیه را با صاحب خود نصف کند و این از لوا حق تکثر است و محبت از اسباب اتحاد . پس بدین وجوه فضیلت محبت بر عدالت معلوم شد » .
درس محبت را باید از کودکی به فرزندان خود بیاموزیم پدر و مادری که به فرزندان خود محبت می کنند و دیگران را نیز دوست می دارند و طریق افراط و تفریط را نیز می پیمایند ، مطمئنا در پرتو ایمان و عمل صالح فرزندانی سالم تربیت می نمایند .
قرآن شریف برای تشویق و تحریض مومنین به نیکیها و نهی آنها از بدیها ، با زبان احساس و محبت سخن گفته و به دوست داشتن و نداشتن خداوند تکیه کرده است برای نمونه و شاهد به بعضی از آیات اشاره می شود : ﴿ وَ اللَّهُ يحُِبُّ المُْحْسِنِين ﴾ ﴿ إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ الْمُقْسِطِين ﴾
انفاق مال برای رضای محبوب
مردان و زنان با ایمان حب پروردگار و رضای محبوب را در نظر دارند و این بهترین ضامن اجرای مقررات اسلامی است که با وجود آن مشکلات آسان شده و مصائب و آلام ، قابل تحمل می گردد و انسان را به فداکاری و از خود گذشتگی می کشاند تا جایی که برای رضای محبوب از همه چیز خود می گذرد . بشر به حکم غریزه طبیعی ، مال و جان خود را دوست دارد و در حفظ و صیانت آن می کوشد ولی محبت الهی در ضمیر افراد مومن ، به قدری شدید است که آگاهانه و با اراده و اختیار خود ، از همه چیز می گذرند و آن را در راه رضا و خوشنودی پروردگار فدا می کنند .
1- چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسَكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائلِينَ وَ فىِ الرِّقَابِ ﴾
و مال ( خود ) را ، با همه علاقه ای که به آن دارد ، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان ، انفال می کند ؛ نماز را بر پا می دارد و زکات را می پردازد .
در تفسیر آسان آمده است :
گروهی از مفسرین ضمیر کلمه ( حبه ) را به کلمه ( المال ) بر می گردانند و گروه دیگری آن را به لفظ « الله » بر می گردانند . قول اول از نظر لفظ مناسب می باشد ولی قول دوم از لحاظ معنا تناسب بیشتری دارد . زیرا ممکن است انسان مالی را که دوست دارد در غیر راه خدا بدهد و نتیجه ای نگیرد . ولی اگر آن را به خاطر محبتی که به خدا دارد بدهد حتما مأجور خواهد بود .
منظور از کلمه ( المال ) هر نوع صدقه ای است که انسان بپردازد نه از زکات واجب . زیرا زکات واجب را در ذیل این آیه جداگانه نام می برد .
در تفسیر عاملی آمده است : « ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ حُبِّهِ » از ابن مسعود و دیگران نقل است مقصود از علی حبه این است که آدمی با علاقه به مال و کمال بخل و آرزوی زندگی و ترس فقر از سرمایه خود ببخشد .
مقصود از کلمه ( یتامی ) بچه های صغیر نابالغ پدر مرده هستند که آنچه بخواهند به آنها دهند باید به سرپرستشان بدهند که برای آنها خرج کنند و اگر یتیم ممیز باشد که منافع خود را تشخیص بدهد خوردنی و پوشیدنی را می توان به خودش داد .( مساکین ) یعنی بینوایانی که در آمد آنها کفاف معاش عائله شان را نمی دهد . ( ابن السبیل ) واماندگان در غربت که وسیله رسیدن به محل و وطن خویش را ندارند و بی خرجی مانده اند و گدایان یعنی سؤال کنندگانی که با احتیاج به مال عفیف اند و سؤال حرفه آنها نیست و آن را اسباب جمع کردن مال قرار نداده و نیازمندی آنها را مجبور به سؤال کرده و برای گذراندن یومیه خود می طلبند . و هم چنین آزاد کردن ( رقاب ) اسیران و غلامانی که در جنگ اسیر ، یا برده فروشان آنها را کالای خود ساخته اند مال خود را صرف کند و برای رضای خدا عطا نماید .
عن ابی عبد الله ( ع ) قال :
« هل الدین الا الحب ، ان الله عز و جل یقول ، قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله » دین و مذهب به فرموده امام صادق ( ع ) چیزی جز حب و دوستی نیست .
زیرا خداوند عز و جل می فرماید : ﴿ قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ ... ﴾
بگو : اگر خدا را دوست می دارید ، از من پیروی کنید تا خدا ( نیز ) شما را دوست بدارد .
زیرا حب خدا به پیامبر ( ص ) و ائمه طاهرین و امت و حب امت به خدا و رسولش و ائمه و علاقه و محبت مسلمین به یک دیگر ، سرمایه اصلی دین است و هیچ پاداشی بهتر و عالی تر از خوشنودی پروردگار و جلب رضای محبوب نیست و از این صفت نیکوست که سازنده سجایای اخلاقی پر ثمری است تا جائیکه فوز عظیم را نصیب انسان می سازد .
﴿ وَ رِضْوَنٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبرَُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم ﴾
و خوشنو دی خدا بزرگتر است . این همان کام یابی بزرگ است .
و چون رضای محبوب در احسان و کمک به افراد جامعه است در نتیجه یک مسلمان سعی می کند پس از اصلاح نفس خود ، در اصلاح جامعه ( عملا و علما ) بکوشد تا از این رهگذر به فوز عظیم نائل گردد.
بخش سوم : آداب معاشرت درحوزه خانواده و خویشاوندان
1- آداب معاشرت والدین و فرزندان
2- آداب معاشرت زوجین
3- آداب معاشرت در حوزه خویشاوندان
4- آداب معاشرت برادران و خواهران
بخش سوم : آداب معاشرت در حوزه خانواده و خویشاوندان
مقدمه
خانواده را سنگ اول و زیر بنای جامعه می دانند که از اجتماع مشروع والدین و فرزندان پدید آمده و در برخی از جوامع حتی در برگیرنده خویشان و اقوام و همسایگان و افراد قبیله نیز می باشد .
خانواده در اسلام امری مقدس و عاملی برای کسب محبت و مودت است و کانون انس و صفاست . ازدواج در مکاتب الهی و اسلام ، نوعی هم بستگی و پیمانی محکم است و موظف به تولید نسل و ایجاد عادات اخلاقی نیکو در فرزندان می باشد و البته در این راه خود الگو و سرمشق آنهاست
زیرا کودکان مقلدان خوبی هستند . خانواده می تواند مکتب سازندگی و فضیلت باشد و نسلی که متعهد و وظیفه شناس و در حیات اجتماعی مسئولیت پذیر است از آنجا بوجود آید و بالعکس .
در ازدواج هدف تنها تحصیل آرامش و یا سکون غریزه جنسی نیست ، بلکه یافتن کانون انس و صفا ، و از من به ما رسیدن مهم تر و با ارزش تر است .
در خانواده بنای زندگی باید مبتنی بر صفا و خیر خواهی و مصلحت اندیشی و عاطفه و محبت باشد و حقیقت این است که هر یک از اعضای خانواده عزیزی است که پنجه در افکندن با او ، سبب ناراحتی و احیانا هلاکت او می گردد و علاوه بر این ، این مبارزه آنها را از طریق تکامل و رشد باز می دارد.
1- آداب معاشرت با والدین و فرزندان
مقدمه
در فرهنگ ارزشهای اسلامی مقام والدین پس از مقام خداوند و توصیه ها و سفارش ها در رعایت احوال آنها پس از توصیه در عبادت خدا و خودداری از شرک اوست . پیمانی که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود این است که جز خدای یگانه را عبادت نکنند و به پدر و مادر احسان نمایند .
در ارزیابی از مقام شکر و رعایت حق باز هم مقام پدر و مادر را بس عظیم می بینیم . خداوند پس از امر به شکر و سپاس خویش سپاس گذاری از والدین را مطرح می سازد و یا وقتی از رسول خدا می پرسند بزرگ ترین حقی که بر گردن فردی است چیست همین پاسخ شنیده می شود .
در اهمیت مقام والدین ذکر این حدیث کافی است که نگاه رأفت آمیز و توأم با رحمت به پدر و مادر عبادت به حساب آمده است ( رسول ( ص ) ) . این توصیه ها و رعایت به خاطر اهمیت نقشی است که آنها در باره فرزندان ایفاء کرده و می کنند و هم به خاطر زحمات بدون چشم داشتی است که در دوران رشد فرزندان متحمل شده اند بویژه مادر که با رنج و زحمت با رحمی فرزند را برداشت و با دشواری و درد او را زایمان کرد و از شیره جانش بدو شیر داد .
این که با چنین پدر و مادری که این همه درباره مقام ورتبت شان بحث شده چگونه بر خورد و با ایشان به چه صورت معاشرت کنیم باید گفت آیات و روایات بسیاری در دست است که تکلیف پای بندان به تعالیم مکتب را در این رابطه روشن کرده است و ما ذیلاً به مواردی از آنها اشاره می کنیم.
الف - آداب معاشرت با والدین
معاشرت با والدین از دید گاه قرآن
گرچه عواطف انسانی و مسأله حق شناسی به تنهایی برای رعایت و احترام والدین کافی است ولی اسلام سکوت در این امر را روا نمی دارد و حتی به عنوان تأکید هم که شده در این گونه موارد دستورات لازم را صادر می کند . در مورد احترام والدین ، خداوند در قرآن آن قدر تأکید و سفارش نموده که در کمتر مسأله ای این همه تأکید و سفارش دیده می شود و در اکثر موارد بعد از اینکه امر به ستایش و عبودیت حق تعالی را داده ، بلافاصله از احترام و نیکی به والدین نام می برد که به چند نمونه از آن آیات اشاره می شود .
وظایف فرزندان
1 - ﴿ وَ قَضىَ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسَنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبرََ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لهَُّمَا أُفٍّ وَ لَا تَنهَْرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا . وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانىِ صَغِيرًا ﴾
و پروردگارت فرمان داده : جزاو را نپرستید؛ و به پدرو مادر نیکی کنید . هرگاه یکی از آن دو ، یا هر دوی آنها ؛ نزد تو به سن پیری رسند ، کمترین اهانتی به آنها روا مدار ، وبر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو . وبالهای تواضع خویش را از محبت و لطف ، در برابر آنان فرود آر ؛ و بگو : « پرودگارا ! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند ، مشمول رحمتشان قرار ده » .
این آیه به چند موضوع مختلف که جزء وظایف فرزندان نسبت به پدر و مادر است توصیه می کند از جمله :
1- احترام و ادب « وَ قَضىَ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسَنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبرََ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لهَُّمَا أُفٍّ »
2- انس و مؤانست « وَ لَا تَنهَْرْهُمَا »
3- گفتار نیک « وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا »
4- تواضع « وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ »
5- مهربانی « مِنَ الرَّحْمَةِ »
6- دعا « وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانىِ صَغِيرًا »
حضرت صادق ( ع ) فرمود :
« کمترین آزار به والدین گفتن اف به آنهاست و اگر خرای عزوجل چیزی را آسان تر و خوارتر از آن می دانست ازآن نهی می فرمود » .
(اف) : کلمه ای است که در کراهت و ضجر استعمال شود وگوینده آن بواسطه بدی حال و کراهت از چیزی آنرا به زبان جاری کند و در اصل به معنی هر چیز کثیف و آلوده مثل چرک و ناخن است و در مقام توهین و تحقیر گفته می شود و فقط سه بار در قرآن به کاررفته است .
در احسن الحدیث در ذیل آیه 23 اسراء به این معانی اشاره شده است :
( اف ) کلمه ای است که با آن اظهار تنفر و انزجار می شود . چون انسان چیزی را مکروه می دارد در مقام اظهار کراهت می گوید : اف .
( لا تنهر هما ) راغب شدت را در آن قید کرده است ، با آنها تندی مکن و با فریاد مران و منظور از قول کریم سخن ملایم و خوشایند است در مقابل نهر و زجر که فریاد کشیدن و از خود راندن است .
علامه ذیل این آیه می نویسد :
مسأله احسان به پدر و مادر بعد از مسأله توحید خدا واجب ترین واجبات است هم چنان که مسأله عقوق بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگترین گناهان کبیره است . رابطه عاطفی بین پدر و مادر از یک طرف و میان فرزندان از طرف دیگر از بزرگترین روابط اجتماعی است که قوام و استواری جامعه انسانی بدانهاست ، و همین وسیله ایست طبیعی که زن و شوهر را به حال اجتماع نگه داشته و نمی گذارد از هم جدا شوند ، لازم است آدمی پدر و مادر خود را احترام کند و به ایشان
احسان نماید زیرا اگر این حکم در اجتماع جریان نیابد و فرزندان با پدر و مادر معامله یک بیگانه را بکنند قطعا آن عاطفه از بین رفته و شیرازه اجتماع به کلی از هم گسیخته می گردد . ( خفض جناح ) کنایه است از مبالغه درتواضع و خضوع زبانی وعملی ، واین معنا از همان صحنه ای گرفته شده که جوجه بال و پرخود را باز می کند تا مهرومحبت مادر را تحریک نموده و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد و به همین جهت کلمه جناح را مقید به ذلت کرده و فرمود : « جَنَاحَ الذُّلِّ » و معنای آیه
این است که انسان باید در معاشرت و گفتگوی با پدر و مادر طوری روبرو شود که پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس کنند و بفهمند که او خود را در برابر ایشان خوار می دارد ، و نسبت به ایشان مهر و رحمت دارد . این در صورتی است که (ذل) به معنای خواری باشد ، واگر به معنای مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار مأخوذ شده که از در مهر و محبت بال خود را برای جوجه های خود باز نمایند ، و از سرما و شکار شدن حفظ کنند .
و نیز در تفسیر نمونه آمده است :
هر گاه یکی از آن دو ، یا هر دو آنها ، نزد تو به سن پیری و شکستگی برسند ( آنچنان که نیازمند به مراقبت دائمی تو باشند ) از هر گونه محبت در مورد آنها دریغ مدار و کمترین اهانتی به آنان مکن ، حتی سبک ترین تعبیر نا مؤدبانه یعنی ( اف ) به آنها مگو « لَا تَنهَْرْهُمَا » و بر سر آنها فریاد مزن . « وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا » بلکه با گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو.
در تفسیر احسن الحدیث در ذیل آیه 24 اسراء چنین آمده است:
(اخفض) : فرود آور و بخوابان منظور از آن تواضع است . (جناح) : بال وطرف ، تتمه کلام نیکی به والدین است یعنی برای آن دو تواضع کن . تواضعی که ناشی از رحمت مهربانی تو است نسبت به آنها .
از این دو آیه نکات مهمی در احترام والدین مشخص می گردد :
الف- بعد از اینکه خداوند فرمود : ستایش مخصوص ذات اقدس الهی است و نباید دیگری را شریک قرار داده بلافاصله با ( واو) عطف می فرماید به پدر و مادر نیکی کنید واین اهمیت مسأله را می رساند.
ب - مسأله کهولت آنها را بیان می کند چون دراثر کهولت ممکن است به جائی برسند که نتوانند بدون کمک دیگری حرکت کنند واحتیاجات خود را بر طرف نمایند در این صورت مسلماً عنایت بیشتری را طلب می نمایند .
ج - خداوند دستور میدهد به آنها حتی حق گفتن اف ندارند یعنی در برابر آنها نباید از آنها اظهار ناراحتی کنند .
د- خداوند فرمان می دهد که باگفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگوئید .
ه - و دستور به تواضع و فروتنی در برابر آنان را می دهد ، تواضی که نشان دهنده محبت و علاقه باشد.
و- سرانجام می فرماید : هنگامی که روبه سوی درگاه خدا می آوری ، پدرومادرت را ( چه در حیات چه در ممات ) فراموش مکن و تقاضای رحمت پروردگار را برای آنها بنما .
صاحب تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه 24 اسراء می نویسد :
این آیه دلالت دارد بر اینکه دعای فرزند برای پدر و مادرش که از دنیا رفته مسموع است زیرا اگر مسموع نبود و برای آنها اثری نداشت معنا نداشت که در این آیه امر به دعا کند.
و نیز در تفسیر خلاصه المنهج آمده است :
بگو ای پروردگار من ، ترحم فرمای و ببخشای برایشان « کما ربیانی صغیرا » هم چنان که پروردند مرا در وقتی که خرد بودم یعنی بر ایشان رحمی کن که مانند رحمت ایشان باشد بر من در تربیت و شفقت .
در تفسیر منهج الصادقین در ذیل این آیه آمده است :
حقیقت دعای رحمت از ولد در حق والدین آن است که اگر مومنند گوید : بار خدایا ایشان را از عقوبت آن جهان برهان و به بهشتشان رسان و اگر کافرند گوید : که راه نما ایشان را با سلام و ایمان .
دقت فوق العاده در احترام به پدر و مادر
در حقیقت در دو آیه ای که گذشت قسمتی از ریزه کاری برخورد مؤدبانه و فوق العاده احترام آمیز فرزندان را نسبت به پدران و مادران بازگو می کند : از یک سو انگشت روی حالات پیری آنها که در آن موقع از همیشه نیازمندتر به حمایت و محبت و احترام گذارده ، و می گوید : کمترین سخن اهانت آمیز را به آنها مگو !
آنها ممکن است بر اثر کهولت به جایی برسند که نتوانند بدون کمک دیگری حرکت کنند ، و از جا برخیزند و حتی ممکن است قادر به دفع آلودگی از خود نباشند ، در این موقع آزمایش بزرگ فرزندان شروع می شود . آیا وجود چنین پدر و مادری را مایه رحمت می دانند ، و یا بلا و مصیبت و عذاب . آیا صبر و حوصله کافی برای نگهداری احترام آمیز از چنین پدر و مادری را دارند و یا هر زمان با نیش زبان ، با کلمات سبک و اهانت آمیز و حتی گاه با تقاضای مرگ او از خدا قلبش را می فشارند و آزار می دهند ؟
نکته مهمی که از این آیه استفاده می شود این است که اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند که به تنهایی قادر به حرکت و دفع آلودگی ها از خود نباشند فراموش نکن که تو هم در کودکی چنین بودی و آنها از هر گونه حمایت و محبت از تو دریغ نداشتند و محبت آنان را جبران نما .
احسان به والدین
قابل توجه است که خداوند در این آیات امر به احسان نموده یعنی نه تنها نباید به آنها آزار رسانید بلکه باید احسان و نیکی هم نمود . آیاتی که صراحتا احسان به والدین رابیان می کند عبارتند از :
2- ﴿ وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسَانًا ... ﴾
و ( به یاد آورید ) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید ؛ و به پدر و مادر نیکی کنید .
مرحوم طبرسی می نویسد :
آنچه از آیه شریفه استفاده می شود ترتیب و تقدیم و تأخیر حقوق است و اول آن را حق خداوند که از هر حقی مقدم است زیرا که او خالق و صاحب نعمت است . سپس حق والدین برهمه حقوق مقدم است زیرا که آنان سبب وجودند و مربی می باشند .
در تفسیرآسان در ذیل این آیه آمده است :
خدای مهربان تشکر از والدین را در ردیف شکرگذاری خود آورده و نیکو رفتاری و احسان به آنانرا به نحوی واجب نموده که پرستش خود را واجب نموده است مثلا اگر پرستش خدا صد درجه واجب باشد اطاعت پدر و مادر نود و نه درجه واجب و لازم است زیرا این آیه شریفه بعد از خداپرستی دستور اطاعت والدین را صادر فرموده است . بدین سبب است که فقها متفقاً می فرمایند : عاق والدین بودن از بزرگ ترین گناهان کبیره است . شهادت کسی که عاق والدین باشد چون فاسق است قبول نخواهد بود . در حدیث شریف وارد شده : عاق والدین بوی بهشت را نخواهد یافت .
منظور از نیکویی به والدین اطاعت ایشان است و از نظر گفتار و رفتار مدارا کردن با آنان می باشد . از این آیه استفاده می شود که صله رحم برای اینکه با والدین بستگی دارند واجب است .
اگر درست توجه شود این احکام ضامن سعادت فرد و جامعه است ، خواه در آن روز که بنی اسرائیل مأمور بودند و خواه امروز که همه مأمورند .
3- ﴿ وَ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ لَا تُشرِْكُواْ بِهِ شَيًْا وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسَنًا ... ﴾
خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر احسان کنید .
در تفسیر نمونه آمده است :
در حقیقت بزرگترین نعمت ، نعمت هستی و حیات است که در درجه اول از ناحیه خدا است و در مراحل بعد به پدر و مادر ارتباط دارد زیرا که فرزند ، بخشی از وجود پدر و مادر است بنابراین ترک حقوق پدر و مادر هم دوش شرک به خداست .
2- ﴿ وَ وَصَّيْنَا الْانسَنَ بِوَلِدَيْهِ حُسْنًا وَ إِن جَهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بىِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلىََّ
مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكمُ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُون ﴾
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ، و اگر آن دو ( مشرک باشند ) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری از آنها پیروی مکن بازگشت شما به سوی من است ، و شما را از آنچه انجام می دادید با خبر خواهم ساخت .
در تفسیر روض الجنان و روح الجنان آمده است :
خداوند گفت : اندرز کردیم آدمی را در حق پدر و مادرش به نیکی و معنی وصایت از خدای تعالی امر باشد یا نهی . آنکه خطاب کرد با مخاطبی مبهم ، گفت : « وَ إِن جَهَدَاكَ » ، اگر بر تو سختی کنند و با تو مجاهده کنند تا به من شرک آری و با من انباز گیری و در من چیزی گویی که ندانی « فَلَا تُطِعْهُمَا » ، طاعت ایشان مدار و فرمان ایشان مبر .
در تفسیر گازر آمده است :
آنکه بر سبیل تهدید گفت : « إِلىََّ مَرْجِعُكُمْ » بازگشت شما به سوی من است پس شما را خبر دهم به آنچه کرده باشید یعنی جزا دهم شما را به کرده شما ، و آنان را که ایمان آرند و عمل صالح کنند ما ایشان را در میان صالحان آریم ، در دنیا از صالحان باشند و در آخرت در بهشت با صالحان باشند از انبیاء و اولیاء و شهدا .
نکاتی که از این آیه به دست می آید :
1- احترام پدر و مادر و اجرای اوامر آنها در هر مورد جز شریک قرار دادن به خدای یکتا واجب است . 2- بازگشت همه به سوی خداست و هر کس نتیجه اعمال خود را خواهد دید .
دعا برای پدر و مادر
خداوند در سوره های لقمان و انعام و احقاف نیز انسان را به برّ به والدین سفارش کرده در سوره احقاف می فرماید : ﴿ وَ وَصَّيْنَا الْانسَنَ بِوَلِدَيْهِ إِحْسَنًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَلُهُ ثَلَثُونَ شهَْرًا حَتىَّ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىََّ وَ عَلىَ وَلِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَئهُ وَ أَصْلِحْ لىِ فىِ ذُرِّيَّتىِ إِنىِّ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنىِّ مِنَ الْمُسْلِمِين ﴾
.
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد ؛ و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است ؛ تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید : « پروردگارا ! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی به جا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی ، و فرزندان مرا صالح گردان ؛ من به سوی تو باز می گردم و توبه می کنم ، و من از مسلمانانم . »
علامه در المیزان می نویسد :
کلمه وصیت به طوری که راغب گفته به معنای آنست که به دیگری پیشنهاد کنی که فلان کار را بکند ، و این پیشنهاد توأم با موعظه و خیر خواهی باشد . به هر حال برّ به والدین و احسان به ایشان از احکام عمومی خداست که در همه شرایع تشریع شده است به همین جهت سفارش را عمومیت داد به هر انسانی ، نه تنها مسلمانان .
سپس به دلیل لزوم حق شناسی در برابر مادر پرداخته می گوید : مادر ، او را با اکراه و ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد ، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سی ماه است مادر در طول این سی ماه بزرگترین ایثار و فداکاری را در مورد فرزندانش انجام می دهد .
از نخستین روزهای انعقاد نطفه حالت مادر دگر گون می شود و ناراحتی ها پشت سر یک دیگر می آید حالتی که به حالت ( ویار ) نامیده می شود و یکی از سخت ترین حالات مادر است روی می
دهد و پزشکان می گویند : بر اثر کمبودهایی است که در جسم مادر به خاطر ایثار به فرزند رخ می دهد . هر قدر جنین رشد و نمو بیشتر می کند مواد بیشتری از شیره جان مادر می گیرد و حتی روی استخوانهای او و اعصابش اثر می گذارد ، گاه خواب و خوراک و استراحت و آرامش را از او می گیرد ، و در آخر دوران حمل و راه رفتن و حتی نشست و برخاست برای او مشکل می شود اما با صبر و حوصله تمام و به عشق فرزندی که به زودی چشم به دنیا می گشاید و بر روی مادر لبخند می زند تمام این نا ملایمات را تحمل می کند .
دوران وضع حمل که یکی از سخت ترین لحظات زندگی مادر است فرا می رسد تا آنجا که گاه مادرجان خود را بر سر فرزند می نهد . به هر حال بار سنگینش را بر زمین گذارده دوران سخت دیگری شروع می شود . دوران مراقبت دائم و شبانه روزی از فرزند ، دورانی که باید به تمام نیازهای کودکی پاسخ گوید که هیچ گونه قدرت بر بیان نیازهای خود ندارد ، اگر دردی دارد نمی تواند محل درد را تعیین کند ، و اگر ناراحتی از گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما دارد قادر به بیان آن نیست ، جز این که ناله سر دهد و اشک ریزد و مادر باید با کنجکاوی و صبر و حوصله تمام یک یک این نیازها را تشخیص دهد و بر آورده کند .
نظافت فرزند در این دوران مشکلی است طاقت فرسا ، و تأمین غذای او که از شیره جان مادرگرفته می شود ایثاری است بزرگ . اینکه قرآن در اینجا تنها از ناراحتی های مادر سخن گفته و سخنی از پدر در میان نیست نه به خاطر عدم اهمیت آن است چرا که پدر نیز در بسیاری از این مشکلات شریک مادر است ولی چون مادر سهم بیشتری دارد بیشتر روی او تکیه شده است.
در احسن الحدیث ذیل این آیه آمده است :
ظاهرا منظور از رسیدن به چهل سال غیر از بلوغ اشد است یعنی بعد از نیرومندی به چهل سالگی رسید که وقت کمال عقل است .
در جای دیگر آمده است : آن وقت معلوم می شود که آن در راه سعادت قدم می زند یا در بیراهه افتاده این است که خداوند از سعادت مندان خبر می دهد که اگر انسان در مدت چهل سال در راه سعادت افتاد به حال نیازمندی و شکر گذاری گوید : « ای پروردگار من ! به من الهام گردان که به نعمتهای فراوانی که به من بخشوده ای از جسمانی و روحانی و به پدر و مادر من عطا فرموده ای شکرگذار باشم و به شکرانه نعمتهای تو بر طبق رضا و خوشنودی تو عمل نمایم » . و چنین آدمی نه فقط درباره خود دعا می کند بلکه درباره اولادان و ذریه خویش از خدا صلاح و سعادت آنان را می طلبد و روی نیازمندی به درگاه بی نیاز مطلق آورده و از روی حقیقت گوید : « خدایا من رو به تو آوردم و بازگشت به تو نمودم . و تسلیم امر تو گردیده ام و به آنچه امر فرمایی فرمان بردارم » .
در تفسیر منهج الصادقین آمده است :
چهل سالگی غایت قوت است و کمال عقل و تمییز و وقت انزال وحی بر انبیاء ( ع ) چه هیچ نبی پیش از چهل سالگی وحی به او نیامده غرض این که آدمی که به دولت کمال ایمان مستعد شد چون به چهل سال رسید که نهایت قوت عقل است گفت که ای پروردگار من یعنی چون به این مرتبه رسد زبان به دعا گشوده گوید : « ای پروردگار من ! الهام ده و مولع ساز مرا تا آنکه شکر
گویم نعمت عظیم تو را که به کرم عمیم انعام کرده ای بر من و بر پدر و مادر من که آن نعمت اسلام است وحیات و قدرت و زکات و انزال و رزق و غیر آن و شکر ولد بر نعمت والدین به جهت تناهی آن نعمت است به او و مستفید شدن او به آن و دیگر ملهم ساز مرا که عمل کنم عمل ستوده که پسندی آنرا و از آن خوشنود می گردی » . تنکیر عمل صالح یا به جهت تعظیم است و یا به اعتبار آنکه مراد از آن نوعی است از جنس آنچه مستجلب رضای الهی باشد .
معاشرت با والدین از دیدگاه روایات
از امام صادق ( ع ) منقول است که فرمود :
شخصی به خدمت پیامبر ( ص ) آمد و عرض کرد :
یا رسول خدا ! مرا وصیتی فرما . فرمود :
برای خدا شریک قرار مده اگر به آتش بسوزی ، پدر و مادرت را اطاعت کن وبه آنها درحیات و ممات نیکی کن واگر تو را به دوری از اهل و امالت امر کنند فرمان آنان را پیروی کن و از گفته شان سر مپیچ .
و باز از ایشان است که فرمود :
« برّ الوالدین من حسن معرفه العبد بالله » حسن سلوک و نیکی به پدر و مادر نتیجه شناخت پروردگار است . چرا که تحصیل رضای والدین و برّ به ایشان از سایر اعمال حسنه ، سریع تر صاحب خود را به رحمت الهی و رضای او نزدیک می کند . زیرا حق والدین مشتق از حق پروردگار است و خدمت به ایشان خدمت به خداوند است اما به چند شرط :
1- به راه حق مستقیم باشند . 2- فرزند را از اطاعت حق باز ندارند و وی را به معصیت الهی ترغیب ننمایند و این در حالتی است که می دانیم « برّ الوالدین اکبر فریضه » . نیکی به پدر و مادر از بهترین واجبات دینی است .
در حدیث دیگری ازامام صادق ( ع ) چنین فرمود :
« برّ الوالدین واجب ان کانا مشرکین » . نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه کافر باشند .
مردی به امام صادق ( ع ) عرض کرد :
« پدر و مادر من مخالف مذهب شیعه می باشند » . حضرت فرمود :
« به آنها نیکی و خوشرفتاری کن چنانکه با مسلمان های دوست ما خوش رفتاری می نمایی » .
زیرا هم چنان که مومن حق ایمان دارد والدین هم حق ولادت دارند .
معاشرت با پدر از دیدگاه روایات
در رساله حقوق امام سجاد ( ع ) چنین آمده است :
« اما حق پدر آن است که بدانی او به منزله اصل و ریشه و تو به منزله فرع و شاخه آن هستی و اگر او نبود تو نبودی ، هرگاه در خود چیزی یافتی که موجب شگفتی تو گردید ، باید بدانی که اصل و ریشه آن نعمت از پدرت است و به اندازه آن نعمت خدا را ستایش کن و سپاس گذار » .
در آیین مقدس اسلام ، حق پدر بسیار بزرگ است همانند حق مادر که از آیات و اخبار و احادیث کاملا روشن می گردد و طرز معاشرت با آنها را به ما می آموزد چنانکه در حدیثی از امام صادق ( ع ) چنین آمده است :
« برّوا آباءکم یبرّکم ابناؤکم و عفوا من نساء الناسٍ ، تعف نسا ؤکم » . به پدران خود نیکی کنید تا فرزندانشان به شما نیکویی کنند از زنان مردم دیده بپوشید تا زنانتان پاک دامن بمانند.
حق پدر بر فرزند
امام موسی کاظم ( ع ) فرمود : مردی از رسول خدا ( ص ) پرسید :
حق پدربر فرزندش چیست ؟ آن حضرت فرمود :
او را به نامش نخواند و جلویش راه نرود و پیش از او ننشیند و باعث دشنام وی نگردد .
پیامبر ( ص ) فرمود :
« هیچ بخششی پدر به فرزندش نکند که بالاتر باشد از ادب نیکو که او را فایده دهد و آگاه نمودنش به زشتیها و نادانیها که او را از معاصی باز دارد » .
معاشرت با مادر از دیدگاه قرآن
﴿ وَ وَصَّيْنَا الْانسَنَ بِوَلِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلىَ وَهْنٍ وَ فِصَلُهُ فىِ عَامَينِْ أَنِ اشْكُرْ لىِ وَ لِوَلِدَيْكَ إِلىََّ الْمَصِير ﴾
و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم ؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد ( به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمل می شد ) ، و در دوران شیر خوارگی او در دو سال پایان می یابد ؛ ( آری به او توصیه کردم ) که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت ( همه شما ) به سوی من است .
در این آیه عظمت و مقام والدین مخصوصا مادر ، به حدی است که زحمات او را یک به یک می شمارد و سپاسگذاری از زحمات مادر و والدین را هم ردیف با سپاس و شکر گذاری از نعمات بیکرانش و در یک سطح قرار می دهد . ( مرا و پدر و مادرت را شکرگذار باش . )
علامه در تفسیر المیزان ذیل این آیه می نویسد :
این آیه دلالت می کند بر وجوب شکر والدین ، مانند شکر خدا ، شکر پدر و مادر عبادت خدا و شکر اوست چون منتهی به سفارش و امر الهی است . در این جا به پاره ای از مشقات و اذیت ها که مادر در حمل فرزند ، و تربیت او حمل می کند ذکر شده تا شنونده را به شکر پدر و مادر و به خصوص مادر وابدارد . کلمه ( وهن ) به معنای ضعف است ، و کلمه ( فصال ) به معنای از شیر جداشدن و شیر ندادن به بچه است و معنای این که فرمود : از شیر گرفتنش در دو سال است یعنی بعد از تحقق دو سال آن نیز محقق می شود . و در نتیجه مدت شیر دادن دو سال است .
و نیز در تفسیر نمونه آمده است :این مسأله از نظر علمی ثابت شده و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران بارداری گرفتار وهن وسستی می شوند چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص می دهند و از تمامی مواد حیاتی وجود خود بهترینش را تقدیم او می دارند . به همین دلیل مادران در دوران بارداری گرفتار کمبود انواع ویتامینها می شوند که اگر جبران نگردد ناراحتی هایی برای آنان بوجود می آورد حتی این مطلب در دوران رضاع و شیردادن نیز ادامه می یابد ، چرا که شیر، شیره جان مادر است . جالب اینکه در آغاز توصیه درباره هر دو می کند ولی به هنگام بیان زحمات و خدمات تکیه روی زحمات مادر می نماید تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق عظیم او سازد .
صاحب تفسیر بیان السعاده آورده است :
« ولوالدیک » ، جهل کمال اهتمام به پدر و مادر و شکر پدر و مادر را مقرون به شکر خودش نمود . « الی المصیر » ، این جمله در مقابل تعلیل است . نفرمود : « برمن شکر کن ، بر پدر و مادر نیز شکر گذار باش » . تا توهم نشود که شکر پدر و مادر چیزی مغایر با شکر خداست ، بلکه شکر خدا جز شکر پدر و مادر نیست . شکر خدا مندرج در شکر پدر و مادر است .
معاشرت بامادر از دید گاه روایات
هشام بن سالم از امام صادق ( ع ) چنین روایت کرده است که حضرت فرمود : مردی خدمت پیامبر ( ص ) آمد و عرض کرد به که احسان کنم ؟ فرمود :
به مادرت ، سپس به که ؟ فرمود :
به مادرت ، سپس به که ؟ بازهم فرمود :
به مادرت ، عرض کردم ، سپس به که ؟ فرمودند :
به پدرت . و مادر را بیش از پدر ذکر فرمود .
روایات به ما می آموزند اگر پدر و مادرت ( هر دو ) ترا صدا زدند نخست مادرت را اجابت کن . قال رسول الله ( ص ) : « إذا دعاک ابواک فاجب امّک » !
از ملاحظه مجموعه آیاتی که از قرآن درباره پدر و مادر ذکر شده توجه قرآن را به مادر بیشتر در می یابیم حتی در یکی از آیات دلیل آن هم ذکر شد مثل رنج دوران بارداری و دوران شیر دهی .
امام سجاد ( ع ) در رساله حقوق درباره حق مادر می فرماید : « حق مادرت این است که بدانی او تو را در حالتی حمل کرده که فرد دیگری ، این کار را در باره کسی انجام نمی دهد و از میوه قلبش تو را خورانده و در حالی که کسی این کار را برای دیگری انجام نمی دهد و باتمام وجود در حفظ و نگه داری تو کوشیده و در این راه به این راضی شده که خود گرسنه بماند و تو را غذا بدهد ، خود تشنه بماند و تو را سیراب گرداند ، خود در آفتاب باشد و تو را در سایه قرار دهد ، خود عریان باشد و تو را بپوشاند و به خاطر این که تو به خواب روی ، خود بیدار می ماند و تو را از گرما و سرما حفظ میکند و حال آنکه او در گرما و سرما قرار دارد . بدین ترتیب تو هرگز سپاس او توان نداری مگر آنکه خداوند یاریت فرماید و به تو توفیق دهد . » َ
به این دلیل است که خداوند می فرماید : ﴿ وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ﴾
و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف ، در برابر آنان فرود آر .
همانند مرغی که بال و پرش را با کمال خلوص و تواضع برای راحت جوجه هایش پایین می آورد و آنها را زیر بال می گیرد ، بال تواضع خود را به زیر پای پدر و مادر بیفکن و آنها را زیر بال رحمت خود بگیر .
عنبسۀ بن معصب از امام باقر ( ع ) چنین روایت می کند که فرمود :
« سه چیز است که خداوند عز وجل نسبت به آن تأکید فرموده است . 1- در امانت به نیکوکار و بدکار 2- وفای به عهد نسبت به نیکوکار و بدکار و خوشرفتاری با پدر و مادرنیکوکار و بدکار » .
البته باید بدانیم که اطاعت از والدین تا حدی است که بدون اجازه آنها ، فرزندان حق ندارند به سفرهای مستحبی بروند و یااعمال عبادتی مستحبی انجام دهند .
هشدارها در مورد والدین
البته در معاشرت با والدین هشدارهایی داده شده است که می بایست مورد توجه قرار گیرد و گرنه فرزند مورد نفرت یا خدای نکرده نفرین والدین قرار می گیرد که منجر به عقوق می گردد . از حداقل اقدامی که منجر به عقوق می شود می توان به چند مورد اشاره کرد :
1- قرآن کریم می فرماید : ﴿ ولا تقل لهما أف ﴾
به آنها اف نگویید . این کلمه از این جا گرفته شده که هرگاه خاک یا خاکستر یا خاشاک مختصری روی بدن یا لباس انسان می ریزد انسان با فوت کردن آنرا از خود دور می کند صدایی که در این حالت از دهان خارج می شود شبیه اف یا اوف است که بعدها در معنی اظهار تنفر و ناراحتی مخصوصا از چیزهای کوچک به کار رفته است .
وقتی چنین حقی برای فرزندان در رابطه با والدین نباشد طبیعی است که حق بد گویی و دشنام یا خدای ناکرده زدن و آزار والدین را هرگز ندارد .
2- ایجاد حزن : این مایه تأسف و عقوبت است که فرزندی با معاشرت بد خود و یا سخنان ناروا والدین خود را محزون نماید . در سفارش پیامبر ( ص ) به حضرت علی ( ع ) چنین آمد :
« یا علی من احزن والدیه فقد عقّهما » . هرکس والدین خود را محزون کند عاق آن دو شده است .
3- نگاه تند و ناپسند به پدر و مادر که باعث عاق والدین می شود چنانچه از معصوم ( ع ) روایت شده است :
« و من العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحّد النظر الیها » . از جمله عقوق آن است که کسی به پدر و مادر خود خیره نگاه کند ( از روی جسارت و بی ادبی ) که در چنان صورتی مورد رحم و عنایت خداوند قرار نخواهد گرفت .
پیامبر ( ص ) فرمود :
« و الذی بعثنی بالحق انّ العاق لوالدیه ما یجد ریح الجنه » . قسم به آنکس که مرا به حق مبعو ث فرمود عاق والدین ، بوی بهشت را نمی یابد . در حالی که بوی بهشت از مسافت هزار سال شنیده می شود .
4- زدن : کمال بی پروایی است که فرزند دست به سوی والدین دراز کند . امام صادق ( ع ) در این باره فرمود :
« ملعون ، ملعون من ضرب والده او والدته » .
و می دانیم که ملعون به معنی لعنت شده است که از رحمت الهی به دور است و بر این اساس است که بوی بهشت از مسیر هزار ساله به مشام می رسد هرگز به مشام عاق والدین نخواهد رسید. عاق مسأله والدین از گناهی است که درون را تیره و تار میکند و باعث کوتاهی عمر و فقر می گردد .
نیکی به والدین در حیات و ممات
امام باقر ( ع ) فرمود :
« همانا گاهی بنده ای نسبت به والدین خویش در زمان حیاتشان نیکو کارتر است سپس آنها می میرند و او بدهی آنها را نمی پردازد و برای آنها آمرزش نمی خواهد ، لذا خداوند او را عاق و نافرمان می نویسد . بنده دیگر در زمان حیات پدر و مادر عاق آنهاست و نسبت به آنها نیکی نمی کند ولی چون مردند بدهی آنها را می پردازد و برای آنها آمرزش می طلبد و خدای عز و جل او را نیکوکار می نویسد . »
امام صادق ( ع ) فرمود :
« شما را چه مانع می شود که به پدر و مادر نیکی نکنید زنده باشند یا مرده ، از جانب آنها نماز بخوانید و صدقه دهید و حج گذارید و روزه بگیرید ، تا آنچه را کرده اید ثوابش هم از آنها باشد و هم مانند آن برای خودتان ، تا خدای عز وجل به وسیله احسان و صله او خیر فراوانی برایش زیاد کند » .
افضل اعمال در ارتباط با والدین
منصور بن حازم گوید از امام صادق ( ع ) افضل اعمال را پرسش نمودم فرمود :
« نماز در وقت و نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدا »
ولی در حدیثی دیگر از پیامبر ( ص ) روایت شده که به جوانی که مشتاق به جهاد بود ولی والدین پیری داشت که با او مأنوس بودند فرمود :
« ملازم پدر و مادرت باش ، سوگند به آنکه جانم در دست اوست ، مأنوس بودن یک شبانه روز آنها با تو از جهاد یک سال در راه خدا ( برای تو ) بهتر است »
.
و باز فرموده ایشان است که :
« برّ الوالدین افضل من الصلوه و الصوم و الحج و العمره و الجهاد فی سبیل الله » . نیکی به پدر و مادر بالاتر از نماز و روزه و حج و جهاد فی سبیل الله است .
امام صادق ( ع ) در حدیثی فرمود :
« هر که قرآن را از روی آن بخواند ، از دیدگان خود بهره مند شود و سبب سبک شدن عذاب والدینش هم گردد اگر چه آن دو کافر باشند » .
اقسام پدران
در روایتی امام سجاد ( ع ) فرمود :
« الآباء ثلاثه : اب ولدک ، اب علمک ، و اب زوجک »
پدران سه دسته اند : 1- پدری که آدمی از او بوجود می آید . 2- پدری که به انسان علم می آموزد . 3- پدری که وسیله ازدواج فراهم نموده و برای او همسر می گیرد .
پیامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع ) دو پدر امت اسلامی
ابان بن تغلب از امام جعفر صادق ( ع ) روایت می کند که حضرت فرمود : آیه شریفه ﴿ و بالوالدین احسانا ﴾ درباره پیامبر ( ص ) و علی بن ابی طالب ( ع ) نازل شده است زیرا پیامبر ( ص ) فرمود :
« من و علی دو پدر این امت هستیم » . و منظور از احسانی که در این آیه می فرماید احسان به رسول خدا ( ص ) و علی مرتضی ( ع ) است و معنی احسان به ایشان یعنی اطاعت از دستورات آنان خواهد بود .
قال رسول الله ( ص ) :
« افضل والدیکم و احقهما بشکرکم ، محمد و علی – صلوات الله علیهما و قال امیر المومنین ( ع ) سمعت رسول الله ( ص ) یقول : انا علی ( ع ) ابوا هذه الامۀ و حقنا علیهم اعظم من حق ابوی و لا ولادتهم ، فإنما تنقذهم من النار ان اطاعو نا » . بهترین پدر و مادر شما و سزاوارترین آنها برای سپاس گذاری محمد و علی ( صلوات خدا بر آن دو باد ) هستند . و امیر المومنین ( ع ) فرمود : شنیدم پیامبر( ص ) می فرمود : من و علی دو پدران این امت هستیم و حق ما بر آنها بیشتر از حق پدر و مادر نسبی آنها هست . پس بدرستی که اگر اطاعت بکنید ما شما را از آتش دوزخ نجات می دهیم .
در حدیثی دیگر اصبغ بن نباته از امیر المومنین ( ع ) راجع به قول خدای تعالی ﴿ِ أَنِ اشْكُرْ لىِ وَ لِوَلِدَيْكَ إِلىََّ الْمَصِير ﴾ پرسید ، حضرت فرمود : « پدر و مادری که خدا سپاس گذاری ایشان را واجب کرده آنهایند که علم از آنها تراوش کند و حکمت را ( حتی پس از مرگ خود ) به ارث گذارند و مردم مأمور به اطاعتشان هستند » .
پس از آن می فرماید : « سرانجام به سوی من است یعنی سرانجام بندگان به سوی خداست و راهنمایش همان پدر و مادر هستند » . پس اضافه فرمود : « اگر با تو ستیزه کنند که به من شرک آوری (یعنی از پیش خود ) درباره وصی ات سخن گویی و از آنکه دستور اطاعتش را داری برگردی از آنها فرمان مبر و سخن آنان را مشنو . در دنیا به نیکی همدمشان باش یعنی فضیلت آنها را به مردم بشناسان و به روش آنها دعوت کن و همین است قول خدا : ﴿ وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلىََّ ثُمَّ إِلىََّ مَرْجِعُكُمْ ﴾ . سپس فرمود : « او به سوی خدا و سپس به سوی ماست . از خدا پروا کنید و نافرمانی این پدر و مادر را نکنید . زیرا خرسندی آنها خرسندی خدا و خشمشان خشم خداست » .
تفسیر و ظاهر آیه شریفه درباره سفارش نسبت به پدر و مادر جسمانی و سپاس گذاری از آنها و خوش رفتاری با آنهاست ولی تأویل آیه چنانکه امیر المومنین ( ع ) بیان فرمود بر پدران روحانی که پیامبر ( ص ) و اوصیاء آن حضرت باشند منطبق می شود لیکن تطبیق جزئیاتش چنانچه مرحوم مجلسی می گوید ( به نقل از الکافی ) از غریب ترین تأویلات و بر فرض صدورش از امیر المومنین ( ع ) از بطون عمیقه است و از ظاهر معنی لفظ بسیار دور است و کسی آنرا داند که خود فرموده است .
حضرت امام زین العابدین ( ع ) فرمود :
« حق قرابت و خویشی پدر دینی و روحانی ما آل محمد ( ص ) اولی تر است از حق قرابت پدر و مادر صلبی ، زیرا والدین روحانی و دینی ، پدر و مادر نسبی را راضی می فرمایند ولی پدر و مادر نسبی نمی تواند جلب رضای ابوین دینی را بکنند » .
قال رسول الله ( ص ) :
« من رعی حق قرابات ابویه اعطی فی الجنه الف الف درجه ثم فسّر الدرجات ثم قال و من رعی قربی محمد و علی – صلوات الله علیها – اوتی من فضائل الدرجات و زیاده المثوبات علی قدر زیاده فضل محمد و علیٍّ علی ابوی نسبه » کسی که حق والدین نسبی خود را رعایت کند خداوند به او در بهشت هزار هزار درجه عطا فرماید . پس آن درجات را تفسیر فرمود : پس فرمود کسی که حق خویشی محمد و علی ( بر آن دو صلوات باد ) را رعایت کند خداوند فضایل و درجاتی بیش از حقی که به والدین نسبی داده به او می دهد .
ب - روابط و وظایف متقابل والدین با فرزندان
اسلام را در موضع گیریهای خاص آن نسبت به مسائل گوناگون به عناوین مختلف نامیده اند آن را دین علم ، دین اخلاق ، دین تربیت ، دین نجات دختران از زنده به گور شدن ، دین توجه به کودک ، دین احیای بشریت و ... نامیده اند .
ما مکتب و مذهبی را نمی شناسیم که به اندازه اسلام درباره کودک و تربیت او سخن گفته باشد . حقوق کودکان در اسلام حقوقی پردامنه ، شامل و بسیار غنی است . امر تربیت طفل از همان دوران تکون او مطرح و مورد نظر بوده و تا 21 سال از زندگی او را در بر می گیرد . مادران تا 2 سال فرزندان خود را شیر می دهند پس از آن تا 21 سال به ادامه مراقبت او می پردازند .
اصولا دید اسلام نسبت به کودک دیدی مثبت است و امام سجاد ( ع ) فرمود : « فرزند خوب چیزی است اگر بماند دعای پس از مرگ والدین است و اگر پیش تر بمیرد شفاعت گری است برای آنان » .
بررسی وظایف والدین و فرزندان از دیدگاه قرآن
علاقه و پیوند بین پدران و مادران و فرزندان ، از جمله ارزنده ترین و شریف ترین روابطی است که خداوند متعال در قرآن کریم ، به صورت ﴿ وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَد ﴾
و قسم به پدر و فرزندش .
به آن سوگند یاد می کند بدین جهت شریعت اسلام با برنامه های صحیح و دستورات اصلاحی ، رابطه ای ویژه و انسانی بین فرزندان و والدین برقرار می نماید که از هر جهت انسانی و شرافتمندانه و سعادت بخش است امر به نیکی به والدین و اطاعت از آنها تا حدی است که با احکام و دستورات خداوند مخالفت نداشته باشد و در غیر این صورت اطاعت از آنان واجب نیست بلکه در این حالت باید با آنان با نرمی و ملاطفت رفتار کرد زیرا ارزش دین ، قابل مقایسه با هیچ امر دیگری نیست زیرا در یک دل ، دو محبت آن هم متضاد ، نمی گنجد و آنان که دم از هر دو محبت
می زنند یا ضعیف الایمانند یا منافق لذا می بینیم این محبت هر گاه رودر روی محبت خدا قرار می گیرد ارزش خود را از دست می دهد چنان چه خداوند می فرماید : ﴿ لَّا تجَِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَنَهُمْ أَوْ عَشِيرَتهَُمْ أُوْلَئكَ كَتَبَ فىِ قُلُوبهِِمُ الْايمَنَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا رَضىَِ اللَّهُ عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ أُوْلَئكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ المُْفْلِحُون ﴾ .
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند ، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند ؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده ، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر( درختانش ) جاری است ، جاودانه در آن می مانند ؛ خدا از آنها خوشنود است ، و آنان نیز از خدا خوشنودند ؛ آنها « حزب الله » اند ؛ بدانید که « حزب الله » پیروزان و رستگارانند .
آیه مذکور از کوبنده ترین آیاتی است که به مومنان هشدار می دهد که جمع میان اضداد امکان ندارد و هرگز محبت خدا و محبت دشمنان خدا در یک دل امکان پذیر نیست پس باید یکی از این دو را پذیرفته و برگزینند اگر به راستی مومنند ، نه این که فقط با دشمنان خدا دوستی نکنند بلکه از آن هم پرهیز باید بنمایند . ( تبرّی )
علامه در تفسیر المیزان می نویسد :
در این آیه شریفه یافتن قومی با چنین صفتی را نفی نموده ، می فرماید : چنین مومنی نخواهی یافت . و این کنایه است از این که راستی به خدا و روز جزا به چنین صفاتی نمی سازد آن کس که واقعا به خدا و رسول و روز جزا ایمان دارد ، نیست با دشمنان آن خدا دوستی کند هر چند که همه قسم سبب و انگیزه دوستی در آنان وجود داشته باشد مثل این که پدرش یا پسرش یا برادرش باشد ، و یا قرابتی دیگر داشته باشد برای اینکه این چنین دوستی با ایمان به خدا منافات دارد پس روشن می گردد که جمله « و لو کانوا ءاباءهم... » به مطلق اسباب مودت اشاره دارد و اگر تنها مودت ناشی از قرابت را ذکر کرد ، به خاطر آن است که مودت خویشاوندی قوی ترین محبت و هم با ثبات ترین آن است و زوالش از دل به آسانی صورت نمی گیرد .
در تفسیر نمونه آمده است : در غزوات اسلامی در صف مخالف جمعی از بستگان و خویشاوندان مسلمین بودند ولی چون خطشان را از خط الهی جدا کرده ، و به صفوف دشمنان حق پیوسته بودند با آنها پیکار کردند و حتی جمعی از آنها را کشتند .
قرآن از کشتن فرزند که رسم قبیحی در گذشته به علت فقر بوده است والدین را پرهیز داده است . چنانچه خداوند در قرآن می فرماید : ﴿ قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشرِْكُواْ بِهِ شَيًْا وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسَنًا وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَدَكُم مِّنْ إِمْلَقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكمُْ وَصَّئكُم بِهِ لَعَلَّكمُْ تَعْقِلُون ﴾ .
بگو : « بیایید آنچه را پروردگارتان برشما حرام کرده است برایتان بخوانم : اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید ؛ وبه پدرو مادر نیکی کنید ؛ و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید ؛ ما شما و آنها را روزی می دهیم ؛ ونزدیک کارهای زشت نروید ، چه آشکار باشد چه پنهان ؛ وانسانی را که خداوند محترم شمرده ، به قتل نرسانید ، مگر بحق ( و از روی استحقاق ) . این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده شاید درک کنید .
علامه در المیزا ن می نویسد :
بعضی از مفسرین گفته اند : کلمه ( تعال ) از ماده ( علو ) به این عنایت که آمر این امر در مکان بلندی قرار دارد ، گرچه حقیقتا در مکان بلندی قرار نداشته باشد . کلمه ( اتل ) از ماده تلاوت است که معنایش نزدیک به معنای قرائت است . جامعه انسانی که هر گز انسان نمی تواند بدون آن زندگی و دین داشته باشد امری است اعتباری و قرار دادی که در حدوث و بقای خود بستگی به محبت نسل دارد و محبت نسل نیز سرچشمه آن رابطه و علاقه ایست که در بین ارحام رد و بدل
می شود و معلوم است که مرکز این رابطه خانواده است و قوام خانواده از یک طرف پدر و مادر است و از طرفی دیگر به فرزندان . و فرزندان موقعی احتیاج به رحمت و رأفت پدر و مادر دارند که پدر و مادر طبعا مشتاق اولاد و شیفته پرورش آنان اند به خلاف پدر و مادر که احتیاجشان به فرزندان موقعی است که پیری عاجز و زبونشان ساخته و از اینکه مستقلا به ضروریات زندگی خود قیام کنند
بازشان داشته بر عکس ، فرزندان به عنفوان جوانی رسیده و می توانند حوایج پدر و مادر را بر آورده کنند و معلوم است که در چنین روزهایی جفای اولاد نسبت به آنان و متعارف شدن این جفاکاری در میان همه فرزندان نسبت به همه پدران و مادران باعث می شود عواطف تولید و تربیت به کلی از جامعه رخت بر بسته و کسی رغبت به تناسل و تربیت فرزند نکند ، و افراد از تشکیل جامعه کوچک که همان خانواده است استنکاف ورزیده در نتیجه از نسل بشر تنها طبقه ای باقی بماند که در بینشان قرابت رحم و رابطه خویشاوندی وجود نداشته باشد و پر واضح است که چنین جامعه ای
به سرعت رو به انقراض گذاشته دیگر هیچ قانون و سنتی فساد روی آورده را جبران نمی کند و سعادت دنیا و آخرت از آنان سلب می شود
.
در تفسیر هدایت آمده است :
خداوند می فرماید : از بیم درویشی فرزندان خود را نکشید ما به شما و ایشان روزی می دهیم . جاهلیت عبارت است از کشاکش و اختلاف حاد تا درجه تناقض . در آن عصر این کشاکش چنان می شد که پدر و فرزند در مقابل هم قرار می گرفتند تا به گونه ای که گویی بقای یکی به فنای دیگری وابسته بود از این رو فرزندان خود را می کشتند یا آنان را از سر راه خود دور می کردند تا در نعمت های دنیا مزاحم ایشان نشوند و با این اعمال ناپسند مانع پدید آمدن و رشد نسل می
شدند . این نظریه شرک آمیز در برخی مکاتب اقتصادی مادی به تصور تناقض حاد میان افراد یک جامعه رایج شده و در برخی مکاتب روانشناسی این معنی را الهام کرده که پسر به سبب علاقه به مادرش با پدر منازعه می کند و دختر به طرف داری از پدر با مادر در کشاکش است . در حالی که نظریه آسمانی توحید انسان را از حقیقت تکامل در زندگی آگاه می کند و می گوید نعمت های خداوند هه افراد بشر را بسنده است و نیازی به منازعه و کشاکش نیست حتی هر چه خواهندگان آن نعمت ها بیشتر شوند آن نعمت ها هم افزون تر می شوند . اشاره ای که در آیه به روزی شده همین معنی را می رساند .
در تفسیر روشن آمدن است :
یکی از نادانی های مردم این است که خیال می کنند که روزی دهنده فرزند پدر و مادر است در صورتی که این حکم از نظر ظاهری و سطحی است و روزی دادن از لوازم تکوین و خلق است یعنی کسی که چیزی را ایجاد می کند جهت بقا و ادامه زندگی او نیز در نظر گرفته و همه جور وسائل و اسباب ادامه حیات او را فراهم ساخته ، و زندگی عمومی او را تأمین می کند ، و فرقی از این جهت در میان پدر و مادر و فرزندان نباشد .
بررسی وظایف و حق فرزند از دیدگاه روایات
امام سجاد ( ع ) فرمود :
« حق فرزند آن است ( که بدانی آنان از تو بوجود آمدند و در این جهان به نیک و بد آن به تو منسوب هستند و تو برآنان حق ولایت داری و بر تو لازم است که آنان را به ادب نیکو مؤدب نمایی . اولا اصول دین را به آنان آموخته و به طاعت خداوند وادارشان نمایی و آنان را در این امور ، یاری نمایی تا در نزد خداوند پاداش و اجری داشته باشی و اگر در این امر مسامحه کنی عقاب الهی را برای خود آماده کرده ای . پس لازم است آنان را چنان تربیت کنی که پس از تو چون مردمان آنان را ببینند
، تو را به نیکی یاد کنند و تو نیز در نزد خدای خود عذری نداشته و از او پاداش و اجر خود بستانی » .
همه می دانیم که طفل باید تربیت شود و این تربیت از خانواده شروع می گردد تربیت جسمانی و عقلانی و جنبه های عاطفی و قوای ذهنی ، همه و همه از خانواده شروع شده و طفل در سایه معاشرتها در می یابد که چگونه باید کار و عمل کند . تربیت از را ه معاشرت و الگو قرار دادن بسیار مؤثر تر از تربیت تئوریک است و بر این اساس والدین موظند مراقبت دائمی از اخلاق و رفتار خود و فرزندان خود بنمایند تا بتوانند فرزندی صالح تحویل جامعه دهند که به فرموده پیامبرگرامی (ص ) :
« الوالد الصالح ریحانه من الجنه » . فرزند نیکوکار گلی است از گلهای بهشت .
محبت به فرزند
امام صادق ( ع ) فرمود :
« برّ الرجل ؛ ولده برّه بوالدیه » . نیکی انسان به فرزندش مانند نیکی او به پدر و مادرش می باشد . منظور این است که مانند برّ به والدین ، این کار هم واجب است .
پیامبر ( ص ) فرمود :
« احب الصبیان و ارحموهم و إذا واعدتموهم ففو لهم إنهم لا یرون إلا أنکم ترزقونهم » . کودکانتان را دوست بدارید و به آنها مهربانی کنید و هر گاه به آنها وعده دادید به وعده خود وفا کنید زیرا آنها جز شما روزی دهنده ای را نمی شناسند .
نخستین اصل معاشرت نیکو با طفل ، آنست که طفل را با آغوش باز بپذیرند و آن را هدیه الهی بدانند - پسر یا دختر - زشت یا زیبا - سالم و یا ناقص او را مورد احترام قراردهند و با او به مانند شخصی رفتار کنند که به زودی مقام خود را در جامعه احراز خواهد کرد . در نتیجه در امور خانواده و اجتماع او را مشارکت دهند چه این مشارکت و معاشرت باعث رشد همه جانبه کودک شده و طرز سلوک نیکو را به او می آموزد . در معاشرت با کودکان و فرزندانمان علاوه بر درجه رشد جسمانی آنها باید حتما با آنها با نرمی و خوش رفتاری برخورد نماییم و توجه داشته باشیم که شادی روح کودک به سلامتی جسم و جان و تربیتش کمک می کند . چنان چه می دانیم از اخلاق پیامبر ( ص ) ذکر شده : « التلطف بالصبیان من عاده الرسول » .
از حقوق کودکان یکی هم بازی شدن با آنهاست می دانیم که بازی هم آموزش است و هم پرورش . گاهی مطلب یک کتاب را می توان در قالب بازی به شیرینی و سرعت به کودک آموخت و حتی اثر آن نافذتر از آموزش کلاسیک است ، البته بدان شرط که والدین توجه داشته باشند هم بازی سنجیده و جهت یافته باشد و هم این که آنها در بازی گاهی غالب و گاهی مغلوب گردند تا کودک لوس و از خود راضی بار نیاید و با تشویق های مکرر و قدرت و جرأت آفرینی در آنها بنمایند تا افرادی صالح و مصمم بار آیند .
اجرای عدالت
یکی دیگر از اصولی که اسلام از ما خواسته که همگی در معاشرتهایمان با همه مد نظر داشته باشیم حق و عدالت است و اولین جایگاه تعلیم آن ، خانه است . کودکان بر اساس زمینه فطری دوستدار عدالتند و از تبعیضی که برخی والدین در رابطه فرزندان روا می دارند سخت دلگیر و رنجیده خاطر می شوند بنابراین به فرموده پیامبر ( ص ) باید عمل کنیم که فرمود :
« اعدلوا بین اولادکم کما تحبون ان یعدلوا بینکم فی البر و اللطف » . بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید همان گونه که دوست دارید بین شما در نیکی و محبت به عدالت رفتار شود .
البته به ما توصیه شده که در هر امری جنبه اعتدال را رعایت کنیم حتی در بعد نیکی و محبت هرگز کار را به افراط نکشانیم . رسول خدا ( ص ) فرموده :
« بدترین والدین آنهایی هستند که در نیکی و احسان به کودکان افراط می کنند . »
البته اصل در تربیت نه افراط است و نه تفریط بلکه اعتدال بهترین و نیکوترین روش است . کمبود محبت و سخت گیریهای بی مورد هم ، نتیجه اش عاق شدن و خسران و عذاب دنیا و آخرت است زیرا از معصوم روایت شده که هم چنان که فرزندان عاق والدین شوند والدین نیز عاق فرزندان خواهند شد پس والدین هرگز نباید در تربیت فرزندان خود کوتاهی و بی دقتی یا سخت گیریهای بی مورد کنند که باعث فرار آنها از دین و خانواده گردد زیرا نتیجه آن خسران و ندامت است .
توجه بیشتر به دختر
اسلام به گروه دختران توجه بیشتر دارد ( بر خلاف عرب جاهلیت ) زیرا آنها افرادی لطیف ، انس پذیر و مبارک اند و در بیان امام صادق ( ع ) آنها حسنه و پسران نعمت معرفی شده اند و می دانیم که در حسنات پاداش است و در نعمت پرسش « البنات حسنات و البنون نعمه ، فالحسنات ثواب علیها و النعمه یسأل عنها » .و به فرموده پیامبر ( ص ) :
« خیر اولادکم البنات » .
در مجلس رسول الله ( ص ) به او مژده دادند که صاحب دختری شده است از شنیدن این خبر ، پیامبر ( ص ) در چهره اصحابش نوعی کراهت احساس کرد فرمود :
« مالکم ، ریحانه اشمّها و رزقها علی الله » . شما را چه می شود ؟ گلی است که آن را می بویم و روزی او باخداست و بالاخره آن حضرت به حدی از دختران حمایت کرد که به ابا بنات یعنی پدر دختران معروف شد .
2- آداب معاشرت زوجین
مقدمه
خانواده را سنگ اول و زیر بنای تکون جامعه می دانند که از اجتماع مشروع والدین و فرزندان پدید آمده است .
خانواده در اسلام امری مقدس و عامل و سببی برای دست یابی به کمال ، مودت و رحمت و انس و صفاست. ازدواج در اسلام نوعی هم بستگی و به صورت میثاقی غلیظ یا پیمان محکم است . ﴿وَ أَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَقًا غَلِيظًا﴾
آنها ( هنگام ازدواج ) از شما پیمان محکمی گرفته اند .
و توصیه قرآن متوجه تشکیل خانواده است اگر چه زوجین فقیر و نادار باشند ، زیرا که خدا وعده داده است تا آنها را از فضل خود بی نیاز کند .
﴿ وَ أَنكِحُواْ الْأَيَمَى مِنكمُْ وَ الصَّلِحِينَ مِنْ عِبَادِكمُْ وَ إِمَائكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيم﴾
مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید ، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را ؛ اگر فقیر و تنگدست باشند ، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد ؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است .
و نیز رسول خدا ( ص ) فرمود :
هر کس دین و روش مرا دوست دارد باید به سنت من عمل کند و سنت من ازدواج است .
بررسی معاشرت زوجین از دیدگاه قرآن
1- وفاداری به پیمان ازدواج
همان طور که ذکر شد ازدواج در اسلام نوعی هم بستگی و به صورت میثاقی غلیظ یا پیمانی محکم است هم چنان که خداوند می فرماید : ﴿ وَ أَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَقًا غَلِيظًا ﴾
آنها ( هنگام ازدواج ) از شما پیمان محکمی گرفته اند .
علامه می نویسد : ظاهرش این است که مراد از میثاق غلیظ همان علقه ای است که عقد ازدواج و امثال آن در بین آن دو محکم کرده باشد و از لوازم این میثاق مساله صداق بود ، که در هنگام عقد معین می شود و زن آن را از شوهر طلب کار می گردد .
در احسن الحدیث آمده است : منظور از میثاق غلیظ ظاهراً عقد ازدواج است که مهریه در آن تعیین شده است .
و در اطیب البیان آمده است : عهد و میثاق محکم که عبارت از عقد نکاح دائم است که عقود لازم است و وفاء به آن واجب است به نص آیه شریفه : ﴿ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود ﴾
در تفسیر نمونه در تفسیر این آیه آمده است : یعنی آنها با تماس گرفتن و خلوت کردن شما با یکدیگر از شما پیمانی سخت گرفتند . بر خی گفته اند منظور از میثاق غلیظ آن پیمانی است که مرد در موقع ازدواج می بندد که زن را به خوبی نگه دارد یا به نیکی رهایش کند .
2- مودت و مهربانی و ایجاد آرامش
زن و شوهر باید نسبت به هم مهر ورزند و علاقه مند باشند و اصولا از اهداف و مقاصد ازدواج این است که خانواده تجلی گاه مودت و رحمت گردد . چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فىِ ذَلِكَ لاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون﴾
و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید ، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند .
علامه می نویسد :
راغب گفته : کلمه ( زوج ) به هر یک از نر وماده حیوانات در صورتی که جفت هم شده باشند اطلاق می شود ، هم چنان که به هر یک از دو قرین چه حیوان و چه غیر حیوان نیز گفته می شود خداوند تعالی فرموده : ﴿ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى﴾ . خدا از آن دو زوج قرار داد یکی نر و یکی ماده . و نیز فرمود : به آدم گفتیم که تو و زوجت در بهشت منزل کنید ، و اگر به ماده از حیوانات و مخصوصا انسان زوجه می گویند لغت نا زیبا و غیر فصیح است که جمعش زوجات می آید – تا آنجا که گفته – و جمع زوج ازواج می آید .
پس این که فرمود : « أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا » معنایش این است که برای شما و یا برای این که به شما نفع برساند از جنس خودتان زوج آفریدیم . آری هر یک از مرد و زن با دیگری کامل می گردد مجموع آن دو توالد و تناسل صورت می گیرد . پس هر یک از آن دو فی نفسه ناقص ، و محتاج به طرف دیگر است و از مجموع آن دو ، واحدی تام و تمام درست می شود ، و به خاطر همین نقص و احتیاج است که هر یک به سوی دیگری حرکت می کند و چون بدان رسید آرام می شود ، چون هر ناقصی محتاج به کمال است و هر محتاجی مایل به زوال حاجت و فقر خویش است .
به راستی وجود همسران با این ویژگی ها برای انسانها که مایه آرامش زندگی آنهاست یکی از مواهب الهی محسوب می شود . این آرامش از این جا ناشی می شود که این دو جنس مکمل یک دیگر و مایه شکوفایی و نشاط و پرورش یک دیگر می باشند به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است و طبیعی است که میان یک موجود و مکمل وجود او چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد . و از اینجا می توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهی می زنند وجود ناقصی دارند ، چرا که یک مرحله تکاملی آنها متوقف شده ( مگر آنکه به راستی شرایط خاص و ضرورتی ایجاب تجرد کند ) . به هر حال این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی و هم از جنبه فردی و هم اجتماعی .
بیماریهایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم انسان پیش می آید قابل انکار نیست . هم چنین عدم تعادل روحی و نا آرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است . از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردان بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر می زند . هنگامی که انسان از مرحله تجرد گام به مرحله زندگی خانوادگی می گذارد شخصیت تازه ای در خود می یابد ، و احساس مسئولیت بیشتری می کند و این است معنی احساس آرامش در سایه ازدواج .
در تفسیر منهج الصادقین این گونه آمده است که :
« وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً » و ساخت یعنی پدید آورد میان شما و ازدواج شما و میان افراد جنس شما بعد از آنکه سابقه معرفت نبود میان شما دوستی و مهربانی به واسطه ازدواج تا موجب انتظام امر معاش باشد چه تعیش انسان موقوف است بر تعارف و موجب محوج تواد و ترحم است و نزد بعضی مودت کنایه از جماع است و رحمه کنایه از ولد لقوله و رحمه منا .
و نزد سدی مودت محبت است و رحمت شفقت و گویند مودت و رحمت از قبل رحمان است مشرک از نزد شیطان در خبر آمده که مردی نزد رسول آمد و گفت :
یا رسول الله مرا از کاری تعجب می آید و آن این است که مرد و زنی که هرگز یک دیگر را ندیده باشند چون میان ایشان مناکهتی واقع شود و یک روز با یک دیگر صحبت کنند به حیثیتی مودت میان ایشان پیدا شود که از آن عظیم تر نباشد . حضرت فرمود :
این از قبل حق تعالی است . و این آیه را ذکر کردند .
پیوندی که خدا میان زن و مرد قرارداده بسا از یک مودت مادی مبتنی بر اساس مصالح مشترک و خدمات دو جانبه تجاوز کند و به صورت یک پیوند روحی درآید . به تعبیر دیگر پیوند زن و مرد در نخست ممکن است جنبه شهوانی داشته باشد ولی هرگز در این حد متوقف نمی شود . بلکه پس از گذشت زمانی چند به صورت یک عشق عمیق که بر اساس ایثار و بخشش استوار است در می آید و تا سرحد فداکاری پیش می رود .
3- حفظ و پوشانیدن عیوب یکدیگر
﴿ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُن ﴾
آنها برای شما ( هم چون ) لباسند و شما برای آنها ( در حکم ) لباس هستید .
علامه در المیزان ذیل این آیه بیان می کند :
ظاهر از کلمه لباس معنای معروفش می باشد یعنی جامه ای که بدن آدمی را می پوشاند و این دو جمله از قبیل استعاره است برای این که هر یک از زن و شوهر طرف دیگر خود را از رفتن به دنبال فسق و فجور و اشاعه دادن آن در بین افراد نوع جلو گیری می کند ، پس در حقیقت مرد لباس زن است ، و زن ساتر مرد است .
انسان با جامه عورت خود را از دیگران می پوشاند واما خود جامه از دیگران پوشیده نیست ، همسر نیز همین طور است یعنی هر یک دیگری را از رفث به غیر می پوشاند ولی رفث خودش به او دیگر پوشیده نیست چون لباسی است متصل به خودش ، و چسبیده به بدنش .
در تفسیر نمونه نیزآمده است :
این تعبیر نهایت ارتباط معنوی مرد و زن و نزدیکی آنها را به یکدیگر و نیز مساوات آنها را در این زمینه کاملا روشن می سازد ، زیرا همان تعبیری که درباره مردان آمده درباره زنان هم آمده است بدون هیچ تغییر.
در تفسیر روشن آمده است :
هر کدام از زوجین از تندی و حدّت قوای شهویه کاهش می دهند از چشم چرانی و شهوترانی و اعمال برخلاف عفت نگهداری می کنند برنامه زندگی انسان را از تندروی و تجاوز و افراط حفظ کرده و معتدل و مضبوط می نماید و از سردی وسستی و مسامحه کاری در امور زندگی مانع می شود و برنامه انسان را به حسن عمل وخدمت و عاقبت اندیشی متوجه می کنند و انسان را به انجام
وظایف انفرادی و اجتماعی سوق می دهند و تخم محبت و عطوفت و دوستی را در قلوب آنان سبز می نمایند . وهمچنین انسان را وقار و خودکفایی و زیبایی و جلال می بخشند زیرا چشم هر کدام به زندگی خود معطوف شده ، و از طمع و انتظار و نیازمندی به دیگران در ظاهر و باطن بریده می شود و احتیاجات داخلی و خارجی آنان به کمک همدیگر تأمین شده و با فراغت تمام زندگی خود را ادامه می دهند .
پس به این دلیل باید به یکدیگر احترام بگذارند و حرمت یکدیگر نگه دارند نه فقط به این دلیل که ناگزیر به انجام این روشند بلکه بدان خاطر که آنان امانتدار خداوند اند زیرا هر کدام امانتی از خداوند در دست دیگری است . ونیز این مسأله مسلم است که خداوند بنی آدم را گرامی داشته است ﴿ وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم ﴾ و کسی که مورد گرامی داشت خداست نمی تواند از سوی آفریده او مورد بی حرمتی قرار گیرد .
در روایتی از رسول خدا ( ص ) چنین آمده است :
« عیال الرجل اسراؤه و احب العباد الی الله تعالی احسنهم صنیعا الی اسرائه » . همسر مرد اسیر دست اوست وبهترین بندگان خدای تعالی کسی است که به اسیرش نیکی بیشتری می کند .
ادای حقوق یک دیگر
براساس کتاب و سنت و اجماع ، برای هر یک از دو همسر حقی است که باید آن را ادا کند و هر یک از طرفین موظفند که آن حقوق را درباره یکدیگر بدون اینکه طرف مقابل آنرا بخواهد یا نخواهد با روش خوش آنرا ادا کند و به وظیفه خود عمل نماید .
الف – حق شوهر بر زن : حق شوهر بر زن این است که زن باید از او اطاعت نموده و از مال شوهرش جز به اجازه او خرج ننماید و در امور زناشویی مطیع او باشد زیرا پیامبر ( ص ) فرمود : « جهاد المرأه حسن التبعل » . جهاد زن خوب شوهرداری کردن است .
ب- حق زن برشوهر : آنکه زندگی مادی او را اعم از پوشاک و خوراک و مسکن برای او فراهم آورد و خود را برای او زیبا گرداند . د رجوامع بشری ، د رخانواده سلسله مراتبی وجود دارد ، شوهر معمولا رئیس خانواده و اداره کننده آن در امور اقتصادی و انضباطی فرهنگی است .
در این باره نیز خداوند به طور وضوح بیان فرموده که : ﴿ الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلىَ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلىَ بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَلِهِم ﴾ .
مردان ، سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داد ، و ( نیز ) به دلیل آنکه از اموالشان خرج می کنند .
مرحوم علامه ذیل آیه فوق چنین بیان می کند :
کلمه ( قیم ) به معنای آن کسی است که مسؤل قیام به امر شخصی دیگر است ، و کلمه ( قوام ) و نیز ( قیام ) مبالغه درهمین قیام است و مراد از جمله « بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلىَ بَعْضٍ » آن زیادتهایی است که خدای تعالی به مردان داده ، به حسب طاقتی که بر اعمال دشوار و امثال آن دارند ، چون زندگی زنان یک زندگی احساسی و عاطفی است ، که اساس و سرمایه اش رقت و لطافت است ، و مراد از جمله « بِمَا أَنفَقُواْ » مهریه ایست که مردان به زنان می دهند و نفقه ای است که همواره به آنان می پردازند .
درتفسیر نمونه نیز آمده است :
باید توجه داشت که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدی داشته باشد زیرا رهبری و سرپرستی دسته جمعی که زن با مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومی ندارد در نتیجه مرد یا زن یکی باید « رئیس » خانواده و دیگری « معاون »
و تحت نظارت او باشد ، قرآن در اینجا تصریح می کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود ( اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسؤلیتها و مشورتهای لازم است ) این مسئله در دنیای امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتی ( حتی یک هیئت دو نفری ) مأمور انجام کاری شود حتما باید یکی از آن دو رئیس و دیگری معاون یا عضو باشد و گرنه هرج و مرج درکار آنها پیدا می شود – سرپرستی مرد در خانواده نیز از همین قبیل است و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات ( به عکس زن که از نیرویی سرشار از عواطف و
احساسات بهره مند می باشد ) و دیگری داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر که با اولی بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومی می تواند از حریم خانواده خود دفاع کند .
صاحب تفسیر هدایت در رابطه با این آیه اینگونه بیان نموده است :
قرآن وظیفه دیگر مرد را انفاق معرفی کرده است که همان تقبل هزینه زندگی زن است از طرف مرد . بر مردان است که هزینه زندگی زنان را تأمین کنند ، زیرا طبیعت و فطرت صافیه مردان آنان را وا می دارد که خرج کش زنان باشند .
شرایع آسمانی نیز این طبیعت را ارج نهاده اند و از این رو انفاق به زنان را بر مردان فرضیه ساخته اند . در یک کلام مسؤل ( رهبر و تنظیم کننده ) که همان مرد است باید بیش از زنان بکوشد و باید بیش از زنان بتواند تحمل هزینه کند و از این روست که مردان مسؤلان طبیعی خانواده هستند و اگر روزگاری از کار و فعالیت باز مانند و از پرداخت هزینه در مانند ، این مسؤلیت از آنان سلب می شود .
اگر سمت رهبری از آن مردان است پس بر زنان واجب است که اطاعت کنند . زن صالحه بیش از دیگر زنان فرمانبردار اوامر خداوند و شوهر خود است و بیش از دیگران پاسدار عفت خویش است خدای تعالی به زن شرم و آزرم فطری عنایت کرده و او را به شوهر خود مهربان ساخته و فرمان داده است که خود را از تعلق به مرد دیگری جز شوهرش نگهدارد .
زن و شوهر در تمام لذات و غمهای زندگی با یکدیگر شریکند و پیشامدهای زندگی را متحمل می شوند و در وفا داری و کمک متقابل می کوشند ، از آبرو و حیثیت یکدیگر دفاع می کنند و باید در پی اصلاح و ارشاد خود و یکدیگر هم باشند تا به این طریق به رشد و کمال برسند و بدیهی است که زمینه تکامل خود و فرزندانشان در سایه چنین وضعی فراهم می گردد . محبت و خدمت به خانواده ، به علت غفلت از خود و یا همدیگر ویا به دلیل جهل ویا بدگمانی ممکن است دچار آفت زدگی شود . به این جهت توصیه شده که نسبت به هم احوال بپرسند و غم و دردشان را برای یکدیگر باز گو کنند . اگر رنجی به یکی برسد دیگری به دلجوئیش بپردازد زیرا پیامبر (ص ) سفارش فرموده :
« اگر کسی را دوست داشتی با خبرش کن »
.
و در باره همسر فرموده :
« محبتت را به او اعلام کن تا به زندگی با تو علاقه مند و بدان مطمئن گردد » .
اسلام در همه حال مردان را هشدار می دهد که از آزار و ایذاء به زن خودداری کنند اگر خواستند زنی را رها کنند حق ندارند مال بسیاری را که مهر او کردند از او بگیرند و یا به وسیله تهمت زدن اموال را از دستش خارج کنند .
﴿ وَ إِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَ ءَاتَيْتُمْ إِحْدَئهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيًْا أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتَنًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا ﴾
و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب کنید ، و مال فراوانی ( بعنوان مهر ) به او پرداخته اید ، چیزی از آن را پس نگیرید . آیا برای باز پس گرفتن مهر زنان ، به تهمت و گناه آشکار متوسل می شوید ؟ !
صاحب المیزان گوید :
کلمه « استبدال » از ماده بدل است و استبدال زوجی به جای زوجی دیگر گویا به معنای قائم مقام کردن همسردومی ، در جای همسر اولی است ، و یا از قبیل تضمین یعنی گنجاندن معنایی است در لفظی که ظاهرش به آن معنا نیست . بنابراین جمله قائم مقام کردن زنی در جای زن اولی ، عوض کردن این به آن است و به همین جهت است که هم جمله ( اردتم – خواستید ) را آورد . و هم تعبیر به ( استبدال ) را که خواستن در آن نیز هست و اگر استبدال به همان معنای لغویش بود ، دیگر احتیاجی نبود که جمله ( اردتم ) را بیاورد . معلوم می شود همانطور که گفتیم منظور از استبدال طلب بدل نیست بلکه جایگزین کردن همسری به جای همسر اولی است و بنابراین معنای جمله این می شود : اگر خواستید جایگزین کنید همسری را درجای همسری دیگر بر سبیل استبدال چنین و چنان کنید .
در تفسیر نمونه در این رابطه آمده است :
این آیه نیز برای حمایت قسمت دیگری از حقوق زنان نازل گردیده وبه عموم مسلمانان دستور می دهد که به هنگام تصمیم بر جدایی از همسر و انتخاب همسر جدید حق ندارند چیزی از مهر همسر اول خود را کم بگذارند ، ویا اگر پرداخته اند پس بگیرند هر قدر مهر هم زیاد باشد که از آن تعبیر به ( قنطار ) شده است یعنی مال و ثروت زیاد .
راغب در کتاب مفردات می گوید : اصل قنطار از قنطره به معنی پل است و چون اموال زیاد هم چون پلی هستند که انسان در زندگی می تواند از آنها استفاده کند از این جهت به آن قنطار گفته اند زیرا فرض این است که طلاق در اینجا به خاطر منافع شوهر صورت می گیرد نه به خاطر انحراف زن از جاده عفت ، بنابراین دلیلی ندارد که حق مسلم آنها پایمال شود .
سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهلیت در این باره که همسر خود را متهم به اعمال منافی عفت می کردند نموده و می فرماید : آیا باز برای باز پس گرفتن مهر زنان متوسل به تهمت و گناه آشکار می شوید . یعنی اصل عمل ، ظلم است و گناه ، و متوسل شدن به وسیله ناجوانمردانه و غلط ، گناه آشکار دیگری است .
در تفسیرروشن نیزآمده است : بهتان : به معنی تحیر و دهشت است در مواردی که علم و یقین نبوده و پایه صحیح و اساس محکمی نباشد استعمال می شود .
پیش از زناشویی اگر رهایش کردند نصف مهر و پس از آن تمام مهر را باید به او بدهند .
﴿ وَ إِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَاْ الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاَحِ وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ لَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير ﴾
و اگر زنان را ، پیش از آنکه با آنها تماس بگیرید و ( آمیزش جنسی کنید )
طلاق دهید ، در حالی که مهری برای آنان تعیین کرده اید ، ( لازم است ) نصف آنچه را تعیین کرده اید ( به آنها بدهید ) مگر اینکه آنها ( حق خود را ) ببخشند ؛ یا ( در صورتی که صغیر و سفیه باشند ، ولی آنها ، یعنی ) آن کس که گره ازدواج به دست اوست ، آن را ببخشد . و گذشت کردن شما ( و بخشیدن تمام مهر به آنها ) به پرهیزکاری نزدیکتر است . و نیکوکاری و گذشت را در میان خود فراموش نکنید ، که خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست .
در این آیه سخن از زنانی به میان آمده که برای آنها تعیین مهر شده است ولی قبل از آمیزش و عروسی جدا می شوند .
مرحوم علامه در این رابطه می فرماید :
و اگر طلاق را قبل از ادخال به ایشان واقع ساختید ، ولی در آغاز که عقدشان می کردید مهریه ای برایشان معین کردید واجب است که نصف آن مهر معین شده را به ایشان بدهید مگر اینکه خود آن زنان طلاقی و یا ولیّ آنان نصف مهر را ببخشند که در این صورت همه مهر ساقط می شود و اگر زن قبلا آن را گرفته بود ، باید برگرداند ویا آنکه شوهر که تمام مهر را قبلا داده ، نصف مهری را که از آن زن طلب دارد به وی ببخشد .
به هر حال آیه شریفه بخشیدن نصف مهر را به تقوا نزدیکتر شمرده ، واین بدان جهت است که وقتی انسان از چیزی که حق مشروع و حلال اوست صرفنظر کند ، یقینا از هر چیزی که حق او نیست و بر او حرام است بهتر صرفنظر می کند و بر چشم پوشی از آن قوی تر و قادر تر است .
در تفسیر نمونه نیز اینگونه آمده است که :
« بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاَحِ » ، کسی که گره ازدواج به دست اوست ، ولی صغیر یا سفیه است زیرا اوست که حق دارد اجازه ازدواج بدهد ولی بعضی از مفسران چنین پنداشته اند که منظور شوهر است ، یعنی هر گاه شوهر تمام مهر را قبلا پرداخته باشد ( آنچان که در میان بسیاری از اعراب معمول بوده ) حق دارد نصف آن را باز پس گیرد مگر اینکه ببخشد و صرفنظر کند . اما دقت در آیه نشان می دهد که صحیح همان تفسیر اول است .
صاحب احسن الحدیث گوید :
ظاهرا هر دو خطاب از برای زن و ولیّ اوست ، چون مرد لذتی از زن نبرده و خانواده تشکیل نشده بهتر است زن چیزی نگیرد و برتری را که در عفو هست از یاد نبرد جمله « إن الله » می رساند که در صورت عفو ثواب هم دارد ، مخفی نماند دو خطاب « تعفوا – لا تنسوا » عام است برای همه گرچه مصداق آن در اینجا زن و ولی اوست ، بنابر آنکه مراد از ( الا بیده ... ) زوج باشد خطاب به هر دو طرف متوجه است .
در تفسیر اطیب البیان نیز آمده است :
البته این حکم مختص به طلاق است ولی اگر زوج وفات کند باید تمام مهر به زوجه داده شود اگر چه غیر مدخوله باشد چنانچه صریح اخبار مأثوره از ائمه اطهار( ع ) است .
ولی و صاحب اختیار زوجه بنابر مذهب شیعه منحصر است به پدر و جد پدری وقیمی که از طرف پدر ویا جد پدری تعیین شود و یا حاکم شرع ویا قیمی که از طرف حاکم شرع برای صغیره و یا غیر رشیده معین گردد ، یا کسی که زوجه اختیار تامه و وکالت مطلقه به او داده باشد و اما سایر
اقارب زوجه مانند برادر وعم و دایی و غیره هیچ گونه اختیاری ندارند و در بعضی اخبار که از آنها ذکری شده یا به واسطه قیمومیتی است که از طرف پدر یا جد یا حاکم دارند ویا به واسطه احترام و بزرگی و سرپرستی آنها نسبت به کوچکتران است والا هیچ گونه ولایتی نه بر صغیره و نه بر بالغه دارند .
و وقتی که طلاقش دادند و عده اش به پایان رسید حق ندارند او را از شوهر کردن منع نمایند .
﴿ وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَجَهُنَّ إِذَا تَرَضَوْاْ بَيْنهَُم بِالمَْعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كاَنَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَلِكمُْ أَزْكىَ لَكمُْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُون ﴾ .
و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رساندند ، مانع آنان نشوید که با همسران ( سابق ) خویش ، ازدواج کنند ؛ اگر در میان آنان ، به طرز پسندیده ای تراضی برقرار گردد . این دستوری است که تنها افرادی از شما ، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند ، از آن ، پند می گیرند ( وبه آن ، عمل می کنند ) این ( دستور ) ، برای رشد ( خانواده های ) شما مؤثرتر ، و برای شستن آلودگیها مفیدتر است ؛ و خدا می داند و شما نمی دانید
.
مرحوم علامه می نویسد :
کلمه « عضل » مصدر است به معنای منع و ظاهرا خطاب در جمله « فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ » پس آنان را منع نکنید به اولیای زنان مطلقه و کسانی است که اگر شرعا ولایت بر آن زنان ندارند لیکن زنان از ایشان رودربایستی دارند ، و نمی توانند با آنان مخالفت کنند ، و مراد از کلمه « ازواجهن » شوهران قبل از طلاق است .
اگر بعد از تمام شدن عده خود زن راضی بود که دوباره با همسر قبلی خود ازدواج کند اولیاء و بزرگان زن نباید غرضهای شخصی یعنی خشم و لجاجتی که با داماد قبلی دارند در این کار دخالت دهند و مانع زن از رجوع شوند .
وچه بسا مفسرین که گفته اند : خطاب نامبرده به خود همسران است چون خطاب در اول آیه نیز به همسران بود و معنای دو خطاب روی هم این است که وقتی زنان را طلاق دادید ، هان ای شوهران وقتی عده آنان سر آمد از اینکه شوهرانی دیگر اختیار کنند آنان را باز ندارید ، و منظور از این باز داشتن این است که وقتی طلاق می دهند به همسران اطلاع ندهند تا از ناحیه طول مدت عده متضررشوند ویا به نحوی دیگر از شوهر گرفتن آنان جلوگیری کنند .
در تفسیر نمونه آمده است :
این احتمال نیز داده شده است که مخاطب در آن همسر اول باشد . بعضی از افراد لجوج هم در گذشته و هم در امروز بعد از طلا ق دادن زن ، نسبت به ازدواج او به همسر دیگری حساسیت به خرج می دهند که چیزی جز یک اندیشه جاهلی نیست . از آیه استفاده می شود که زنان ثیبه ( آنان که لااقل یکبار ازدواج کردند ) در ازدواج مجدد خود هیچ گونه نیازی به جلب موافقت اولیاء ندارند حتی مخالفت آنها بی اثر است .
صاحب تفسیر احسن الحدیث در ذیل این آیه شریفه می نویسد :
( ذلکم ازکی ) ، زن و مرد در مدت زندگی به اخلاق هم آشنا شده و به اسرار و رازهای یک دیگر واقف گشته اند اگر زن با مرد دیگری ازدواج کند و یا مرد با زن دیگری قهراًً این رازها آشکار شده سبب آلودگی خانواده ها خواهد گردید ، مثلا زن اگر با دیگری ازدواج کند ممکن است برای تبرئه خود عیبهایی به مرد نسبت دهد و بگوید برای فلان عمل طلاق گرفته ام و یا عیب هایی که در مرد بود بازگو کند هکذا مرد .
پیداست که این باعث آلودگی و بی احترامی خانواده ها خواهد شد به نظرم مراد از ( اطهر ) همین است و مراد از ( اذکی ) ظاهرا آن است که با تجدید وصلت ، دشمنی دو خانواده به دوستی مبدل خواهد شد و این از ازدواج با مرد دیگری با برکت تر است خدا اینها را می داند و ما را هدایت می کند .
اگر بیم از اجرای عدالت دارند حق ندارند زنان دیگری بگیرند . چنانچه خداوند می فرماید : ﴿ ... فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنىَ وَ ثُلَثَ وَ رُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ فَوَحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُكُمْ ذَلِكَ أَدْنىَ أَلَّا تَعُولُوا ﴾
با زنان پاک ( دیگر ) ازدواج نمایید ، دو یا سه یا چهار همسر ؛ و اگر می ترسید عدالت را ( درباره همسران متعدد ) رعایت نکنید ، تنها یک همسر بگیرید ، و یا از زنانی که مالک آنهایید استفاده کنید . این کار ، از ظلم و ستم بهتر جلوگیری می کند .
علا مه در تفسیر المیزان ذیل آیه فوق می نویسد :
« فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ فَوَحِدَةً » یعنی اگر می ترسید نتوانید بین چند همسر به عدالت رفتار کنید تنها یک زن بگیرید و نه بیشتر ، در این جمله حکم مسئله را معلق به ( خوف ) کرد نه ( علم ) فرمود : اگر می ترسید بین چند همسر ... و نفرمود : اگر می دانید که نمی توانید عدالت برقرار کنید ... و علتش این است که در این امور - که وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی اثر روشنی در آن دارد – غالبا علم برای کسی حاصل نمی شود و قهرا اگر خدای تعالی قید علم را آورده بود مصلحت حکم ، فوت می شد .
و نیز در تفسیر نمونه آمده است :
منظور از عدالت در باره همسران چیست ؟ شک نیست که عدالت در محبت های قلبی خارج از قدرت انسان است چه کسی می تواند محبت خود را که عواملش در بیرون وجود اوست از هر نظر تحت کنترل در آورد ؟ به همین دلیل رعایت این نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آیه 129 همین سوره می فرماید : ﴿ وَ لَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَينَْ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ ... ﴾
شما هر قدر کوشش کنید نمی توانید در میان همسران خود ( از نظر تمایلات قلبی ) عدالت و مساوات را برقرار سازید .
بنابراین محبت های درونی مادامی که موجب ترجیح بعضی از همسران بر بعضی دیگر از جنبه های عملی نشود ممنوع نیست ، آنچه مرد موظف به آن است رعایت عدالت در جنبه های عملی و خارجی است . از این بیان روشن می شود ، کسانی که خواسته اند از ضمیمه کردن آیه فوق به آیه 129 نساء چنین نتیجه بگیرند که تعدد زوجات در اسلا م مطلقا ممنوع است ، زیرا در آیه نخست آن را مشروط به عدالت کرده و در آیه دوم عدالت را برای مردان در این مورد امری محال دانسته است ، سخت در اشتباهند زیرا همان طور که اشاره شد عدالتی که مراعات آن از قدرت انسان
بیرون است عدالت در تمایلات قلبی است ، و این از شرایط تعدد زوجات نیست و آنچه از شرایط است عدالت در جنبه های عملی است . گواه بر این موضوع ذیل آیه 129 همین سوره ( نساء ) می باشد آنجا که می گوید : ﴿ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَة ﴾
اکنون که نمی توانید مساوات کامل در محبت میان همسران خود رعایت کنید لا اقل تمام تمایل قلبی خود را متوجه یک نفر از آنان نسازید که دیگری را به صورت بلا تکلیف در آورید . نتیجه این که کسانی که قسمتی از این آیه را گرفته و قسمت دیگر را فراموش کرده اند دچار چنان اشتباهی در مسأله تعدد زوجات شده اند که برا ی هر محققی جای تعجب است . از این گذشته از نظر فقه اسلا می و منابع مختلف آن در میان شیعه و اهل تسنن مسأله تعدد زوجات با شرایط آن جای گفتگو و چانه زدن نیست و از ضروریات فقه اسلام محسوب می شود .
در تفسیر احسن الحدیث آمده است :
البته باید دانست که دستور چهار زن گرفتن با یک زن گرفتن از باب ارشاد است که دلالت به جواز دارد نه الزام .
صاحب تفسیر روشن در باره معنای عدل آورده است :
(عدل ) معتدل و در حد وسط واقع شدن است که افراط و تفریط و تجاوز از میانه روی و کوتاهی از آن نباشد .
معاشرت نیکو
اسلام از مردان می خواهد به زنان احترام کرده و رعایت احوال او را بنمایند . قرآن کریم در این باره می فرماید : ﴿ وَ عَاشرُِوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ﴾.
با آنها به خوبی معاشرت کنید .
صاحب المیزان در رابطه با این آیه می فرماید :
معانی معاشرت به وجه معروف با زنان : کلمه ( معروف ) به معنای هر امری است که مردم در مجتمع خود آن را بشناسند و آن را انکار نکنند و بدان جاهل نباشند و چون دستور به معاشرت با زنان کردن را مقید فرمود به قید ( معروف ) قهرا معنای امر به معاشرت با زنان معاشرتی است که در بین مأمورین به این امر یعنی مسلمانان معروف باشد .
و معاشرتی که از نظر مردان معروف و شناخته شده و در بین آنها متعارف است این است که یک فرد از جامعه ، جزئی باشد مقوم جامعه ، یعنی در تشکیل جامعه دخیل باشد ، و دخالتش مساوی باشد با دخالتی که سایر اعضا دارند و در نتیجه تأثیرش در به دست آمدن غرض تعاون و همکاری عمومی به مقدار تأثیر سایر افراد باشد ، و بالاخره همه افراد مورد این تکلیف قرار می گیرند که هر یک کاری را که در وسع و طاقت دارد و جامعه نیازمند محصول آن کار است انجام دهند ، و آنچه از محصول کارش مورد نیاز خودش است به خود اختصاص دهد و مازاد را در اخت
ار سایر افراد جامعه قرار داده در مقابل از مازاد محصول کار دیگران آنچه لازم دارد بگیرد .
این آن معاشرتی است که در نظر افراد جامعه معروف است و اما اگر یک فرد از جامعه غیر این رفتار کند و معلوم است که غیر این تنها یک فرض دارد ، و آن این است که دیگران به او ستم کنند و استقلال او در جزئیت برای جامعه را باطل نموده ، تابع و غیر مستقل سازند ، به این معنا که دیگران از حاصل کار او بهره مند شوند ، ولی او از حاصل کار دیگران بهره ای نبرد و شخص او را مورد استثناء قرار دهند .
در اطیب البیان آمده است :
امر به حسن معاشرت با زنهاست و لو قبلا از آنها رنجش پیدا کنند و مراد از معروف این است که در حقوق آنها کوتاهی نکنند از نفقه و کسوه و سکنی و سایر حقوق آنها . و چه بسیار از شوهر ها هستند که به واسطه یک امر جزئی بخصوص اموری که حق ندارند مثل اینکه چرا غذا طبخ نکرده یا جاروب نکرده ای یا نحو اینها بهانه می گیرند و اعتضال می جویند و در حق آنها کوتاهی می کنند بلکه به آنها اذیت می کنند .
بیان السعاده در این رابطه بیان می کند : حسن معاشرت به نحوی که عقل و شرع آن را بپسندد ، با هر کس که باشد ممدوح است مخصوصا با کسانی که زیر دست شخص باشند و مخصوصا با زن آزادی که به سبب مهر مملوک تو شده است
.
صاحب تفسیر روض الجنان و روح الجنان نیز اینگونه بیان می کند :
به ایشان به وجه معروف زندگانی کنی بعضی گفتند : مراد آن است که آنچه ایشان با شما کنند به ایشان همان کنید ، و اگر شما به طبع ایشان را کاره باشید به ایشان بسازید و مفارقت مکنید که بسیاری چیزها باشد که شما آن را کاره باشید وخدای تعالی در آن خیر بسیار نهاده باشد .
بعضی گفته اند : فرزند است یعنی باشد که شما را از ایشان فرزند باشد . قولی دیگر آن است که : باشد که دلهای شما از آن کراهت بگردد و شما صلاح خود ندانید .
عبدالله عمر گفت :
مرد باشد که استخاره کند در کاری و خدای تعالی برای او آنچه خیر او باشد اختیار کند ، او را خوش نیاید ، چون بنگرد به عاقبت بداند که آنچه خدای تعالی برای او اختیار کرد صلاح و خیر او در آن بود .
پیامبر( ص ) فرمود :
« درباره مراعات حال زنان ، جبرئیل آنقدر به من سفارش کرد که گمان کردم طلاقش روا نیست مگر اینکه عمل زشتی از ایشان آشکارگردد » .
و فرمود : « ما اکرم النساء الا کریم و ما اهانهن الا لئیم »
زنان را احترام نکند مگر کریم و اهانت نکند مگر فرد پست و فرومایه . مرد به زن حق تحکم ندارد و بالعکس .
حضرت رسول ( ص ) به ابن مسعود سفارش کرد و فرمود :
« لا تحملنک الشفقه علی اهلک و ولدک علی الدخول فی المعاصی و الحرام » .
مبادا مهر و محبت به زن و فرزند تو را وادارد که در محیط گناه قدم بگذاری . ونیز فرمود :
برای یک مرد درستکار پس
از قبول اسلام ، هیچ سودی برتر و بهتر از همسری با یک زن مسلمان درستکار نیست .
زنی که مرد را با دیدن خود شاد سازد و از دستوراتش اطاعت نماید و در غیاب شوهر حافظ عفت خویش و اموال وی باشد .
هدایت و فضاسازی معنوی