بخشی از مقاله
مقدمه
قرآن در آيات زيادى به حركت زمين و خورشيد و زوجيت گياهان و... اشاره دارد. به طورى كه انسان را در مقابل عظمت علمى خود خاضع مىكند. ولى آنچه مهم است اين است كه روشن شود هدف قرآن از ذكر مثالهاى علمى چيست؟
در اين مورد مىتوانيم سه نظريه ارائه كنيم:
الف: ذكر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن كريم هدف اصلى و نهايى قرآن نيستبلكه هدف اصلى قرآن هدايت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى واقعى استفاده مىكند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصيل و اوليه قرآن محسوب نمىشود. اين قول مطابق نظر بعضى بزرگان و كسانى است كه مىگفتند قرآن تبيان هر چيزى است كه در رابطه با هدايت دينى باشد.
ب: همان طور كه بيان هدايت و معنوى انسان و معارف الهى از اهداف اوليه و اصيل قرآن كريم است، بيان مطالب علمى هم از اهداف اصيل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبيعى و شناخت طبيعت توجه زيادى كرده است. اين كلام مىتواند مطابق نظر كسانى باشد كه مىگفتند در قرآن همه علوم و معارف دينى و بشرى و تجربى وجود دارد.
ج: قرآن در داستانها و مثالهاى علمى به صورت سمبليك و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن مىگويد و هدف آن بيان مطالب علمى به صورت اصلى يا عرضى نيست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم
در ظواهر قرآن را رد كرديم، پس مبناى قول دوم باطل شده است لكن براى روشنتر شدن مطلب كلام يكى از نويسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مىآوريم: <بعضى از بزرگان معاصر اين طور فرمودهاند در قرآن كريم بحث درباره جهان و طبيعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى به ميان آمده است و شايد هيچ آيهاى نيابيم كه مستقلا به ذكر آفرينش جهان و كيفيت وجود آسمانها و زمين پرداخته باشد، هماره اين بحثها به منظور ديگر عنوان شده است. در موارد بسيار گفتگو از آفرينش جهان و انواع آفريدهها براى آگاهانيدن انسان و رهنمونى اوستبه عظمت الهى و سترگى حكمتهايى كه خدا در آفرينش به كار برده است. در همه جا نيز اين هدف ممكن است منظور باشد كه انسان با نگرش به عالم از آن جهت كه آفريده خدا و در چنبره تدبير اوست معرفت فطرى و شناختحضورى خود را شكوفايى دهد، و شدت و نيروى بيشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهتخدا نگاه دارد.)
به عبارت ديگر، قرآن كتاب فيزيك، گياه شناسى، زمين شناسى و يا كيهان شناسى نيست. قرآن كتاب انسان سازى است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقيقى (تقرب به خداى متعال) نياز دارد به او بياموزد و لذا آيات مربوطه به جهان و كيهان در هيچ زمينه هيچ گاه به بحثهاى تفصيلى در مورد موجودات نپرداخته بلكه به همان اندازهاى كه هدف قرآن در هدايت مردم تامين مىشده بسنده كرده است. به همين جهت، بر خلاف بسيارى از آيات ديگر اين آيات داراى ابهامهايى است و كمتر مىتوانيم يك نظر قطعى به قرآن نسبت دهيم ». مثلاً انچه در مورد اعجاز ریاضی شایعه شد
آقای دکتر رشاد خلیفه بنیانگذار سلسله بحث هایی شد که بدون پشتوانه علمی تنها برای بزرگ نشان دادن قرآن طرفداران ودنباله روان زیادی پیدا کرد ولی نمی دانست که قرآن آنقدر بزرگ است که نیازی به شایعه پراکنی وتبلیغ نیست . اگر امروز مسلمانان ضیفند از قران نیست از مهجور ماندن قرآن در میان ما است .
دكـتـر مـحـمـد حـسـن هـيتو, يكى از نقادان اعجاز عددى قرآن در كتاب ((المعجزة القرانية )) مـى گـويد: از اولين كسانى كه تئورى رشاد خليفه را نقد نمود استاد ((حسين ناجى محمد)) در كتابش موسوم به ((التسعة عشر ملكا)) مى باشد.
ايـشـان هـفـت جـمـله ابداع نموده كه همه از 19 حرف تشكيل شده و هر كدام داراى 3 حرف لام مـى بـاشـدو مـجموع حروف اين جمله ها نيز 133 است كه مضرب 19 و مجموع لام ها در هرهفت جمله نيز 19 است -- .مثل :
1 ـ لا بعث و لا حساب و لا جهنم . 2 ـ لا صراط و لا جنة و لا نعيم .
3 ـ مهندس الكون الرب ابليس . 4 ـ البهائية هى الدين الحق
5 ـ بهااللّه آخر الانبيا. 6 ـ الجنة و النار اكذوبتان .
7 ـ رقم تسعة عشر رمز لابليس .
« مجموع آنها 45:32+13 بنابراين 1345 خشكى و 3245 آب كه اين نسبت دقيقا باواقعيت خارجى هماهنگ است .» (کتاب معجزه – عدنان رفاعی )
- كلمه يوم به صورت مفرد 365 مرتبه در قرآن آمده است .
2- كلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمده است . 3 - كلمه جهنم در قرآن 77 بار و كلمه جنات و مشتقات آن نيز 77 مرتبه تكرار شده است .
4- كلمه رجل و كلمه امراة هر كدام 24 مرتبه . 5 - كلمه الحياة و كلمه الموت با مشتقات آنها هر كدام 145 مرتبه . 6- كلمه الملائكة و كلمه الشيطان هر كدام 68 مرتبه .
7- كلمه الملائكة و مشتقات آن 88 مرتبه كلمه الشيطان و مشتقات آن نيز 88 مرتبه
8- كلمه يفسد و مشتقات آن نظير كلمه ينفع و مشتقات آن هر كدام 50 مرتبه . 9- كلمه الرغبة و مشتقات آن با كلمه الرهبة و مشتقات آن هر كدام 8 مرتبه . 10- كلمه مصيبة و مشتقات آن با كلمه الشكر و مشتقات آن هر كدام 75 مرتبه .
11- كلمه شك و كلمه ظن هر كدام 15 مرتبه . 12- كلمه هلك و مشتقات آن با كلمه نجاة و مشتقات آن هر كدام 66 مرتبه . 13- كلمه النور 24 مرتبه كلمه الظلم و مشتقات آن نيز 24 مرتبه . 14- كلمه الدنيا و كلمه الاخرة هركدام 115 مرتبه .15- كلمه ثقلت و مشتقات آن با كلمه خفت و مشتقات آن هر كدام 17 مرتبه .
16- كلمه العز و مشتقات آن با كلمه الذل و مشتقات آن هر كدام 21 مرتبه . 17- كلمه قبل و قبلك با كلمه بعد و بعدك هر كدام 149 مرتبه . 18- مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم يعنى 8 مرتبه .
19- كلمه قالوا معادل كلمه قل 332 مرتبه .
20- كلمه قلتم و اقول هر كدام 9 مرتبه .
21- كلمه تقولون و نقول هر كدام 11 مرتبه .
22- مجموع دو كلمه تقولوا و تقولون معادل كلمه قلنا يعنى 27 مرتبه .
23- كلمه البر 12 مرتبه كه اگر با كلمه يبسا كه هم معناى اوست جمع شود 13 مرتبه مى شود.
24- كلمه البحر نيز 32 مرتبه .
اعجاز اعداد:
يکي از نخستين کساني که مسئله اعجاز اعداد را پيش کشيد وحيرت واعجاب جهانيان را برانگيخت ، دکتر رشاد خليفه مصري الاصل واستاد کامپيوتر دانشگاههاي آمريکا بود . او به مدت سه سال درمورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق کرد ونتيجه اين تحقيقات را به روزنامه هاي دنيا داد . کتاب او تحت عنوان معجزه القرآن الکريم درسال 1983 دربيروت چاپ شد و به زبان انگليسي نيز درآمريکا انتشار يافت .
تمام کوشش رشادخليفه براي کشف معاني واسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته وثابت کرد که رابطه نزديکي ميان حروف مذکور با حروف سوره اي که در آغاز آن قرار گرفته اند ، وجود دارد . او براي محاسبات اين کار از رايانه کمک گرفته است وبيان کرده که در29 سوره قرآن حروف مقطعه آمده است که مجموع اين حروف 28 حرف الفباي عربي را تشکيل ميدهد . او نسبت اين حروف را در 114 سوره قرآن سنجيده وبه نتايجي رسيده است که به برخي از آنها اشاره ميکنيم :
نسبت حرف ق درسوره ق ازتمام سوره هاي قرآن بيشتر است . تعداد حرف ص درسوره ص نيز به تناسب مجموع حروف سوره ، ازهر سوره ديگر بيشتر است ونيز حرف ن درسوره «ن والقلم» بزرگترين رقم نسبي را در114 سوره قرآن دارد . رشادخليفه عدد 19 را يک عدد اساسي در قرآن ميدانست وکسي بود که فرضيه عدد 19 را پيش کشيد . «بسم الله الرحمن الرحيم» ، 19 حرف است وکلمه «اسم» 19 بار درقرآن آمده است وکلمه جلاله «الله» 2698 بار که مضربي از 19 هست يعني 142*19 ؛ و الرحمن 57 با (19*3) والرحيم 114 بار (19*6) درقر آن به کار رفته است . اما نظريه او از چند جهت غوغا به با آورد . اين که عدد 19 شماره نگهبانان جهنم است وچند علت ديگر.
هماهنگي واژه ها :
تکرار واژه ها وشماره جالب اين تکرار ، يکي از جنبه هاي اعجاز عددي قرآن است . براي مثال ، کلمه دنيا 115 بار وکلمه آخرت نيز 115 بار تکرار شده است . کلمه گياه 26 بار وکلمه درخت هم 26 بار . کلمه تابستان گرم 5 بار وکلمه زمستان سرد نيز 5 بار . زکات 32 بار ، برکت هم 32 بار . شراب 6 بار ، مستي هم 6 بار . فقر 13 بار وثروت هم 13 بار .فرشته 88 بار وشيطان هم 88 بار. بهشت 77 بار جهنم هم 77 بار شياطين 68 بار وملائک هم 68 بار حيات 71 بار وکله موت هم 71 بار در قرآن استفاده شده.
همانطورکه مشاهده مي کنيد ، تکرار کلمات اينگونه ، بسيار جالب وشگفت آور است .
اعدادي که حرف ميزنند :
اما يکي ديگر از جنبه هاي اعجازاعداد قرآن تعداد به کار بردن برخي ازکلمات است . براي مثال کلمه يوم به معناي روز به صورت مفرد 365 بار به تعداد روزهاي سال شمسي در قرآن به کار رفته است وبه صورت تثنيه وجمع 30 بار به تعداد روزهاي ماه . کلمه شهر به معناي ماه ، بار 12 ديده ميشود ، يعني درست به تعداد ماه هاي سال . کلمه الساعه (ساعت) درقرآن 24 بار به کار رفته . سماوات السبع يا سبع سماوات (7 آسمان) 7 بار استفاده شده است . سجده ومشتقات آن 34 مرتبه به کار رفته که براي مجموع سجده هاي 17 رکعت نماز شبانه روز است . مشتقات وحي به تعداد اوصياي الهي 12 بار به کار رفته است . لفظ شيعه مشتقاتش 12بار ومشتقات فرقه 72 بار به تعداد 72 فرقه اسلامي .
پيغامهاي اعدادي :
در سوره قمر اشاره اي به ورود انسان به کره ماه شده است . دراين سوره کلمه قمر دراولين آيه قرار دارد ومعناي آن به اين صورت است که زمان قيامت نزديک شده وماه شکافته شده است . کلمه قمر درقر آن دقيقآ 1389 بار تکرار شده است يعني درست برابر با اولين سفر انسان به ماه به تاريخ 1389 هجري قمري است ! علاوه بر اين کلمه قمر به عنوان يک جسم فضايي 27 با تکرار شده است که مطابق با 27 روز حرکت دوراني ماه به دور کره زمين است .
يکي ديگر از نکات جالب اعداد ، شماره سوره حج است . شماره سوره حج درقرآن 22 است جالب اينجاست که شهر مکه ، قلب اين اتفاق مهم ، درست درعرض جغرافيايي 22 قرارگرفته است .مسئله ژنتيکي جالبي هم که ميتوان به آن اشاره کرد ، مسئله تعدادکروموزومهاي انسانهاست . همه ميدانند ساختمان ژن انسانها بستگي به نوع کروموزومهايي دارد که در ژن موجود است . فرق ميان زن ومرد درنوع 23 جفت کرومزومي است که در ژن هرکدام موجود است . درهر انسان مونث 23 جفت کروموزم xx ودرهرانسان مذکر 23 جفت کرومزم xy وجود دارد . درقرآن کريم هم 23 بار اسم زن و23 بار اسم مرد به طور واضح به کار رفته است .
تازه ترین اعجاز اعداد در قرآن
آقای دکتر طارق سیودان اخیراً کشفیات بسیار جالب، قابل توجه و تعمقی در آیات قرآن، به شرح زیر داشتهاند:
http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3098
به گزارش شيعه آنلاين به نقل از رويه، برابری یک چیز با چیز دیگر، به عبارتی برابری اضداد!
مثال: برابری مرد با زن.
هر چند این نکته از لحاظ دستور زبان عجیب مینماید، لیکن آنچه برابر مجموع آیات قرآن مجید آشکار میگردد این است که:
کلمه مرد 24 بار در قرآن مقدس آمده است .
همچنین کلمه زن نیز 24 بار در قرآن مقدس آمده است
.
یعنی 24 = 24
سپس مطابق آنالیز آیات مختلف مشخص شده که این همسانی در تنقیضات در تمامی قرآن کریم صادق است. قرآن مجید مشخص میکند که یک چیز با چیز دیگری (یا به عبارتی با متضاد خود و یا ریشه خود) برابر است.
در ادامه نتایج شگفتآور حاصل از محاسبه کلمات عربی قرآن مجید و رمز اعداد را خواهید یافت.
کلمات و دفعات تکرار در جمع آیات قرآن مجید
دنیا (یکی از نامهای زندگی): ١١۵
آخرت (نامی برای زندگی پس از این جهان): ١١۵
ملائکه: ٨٨
شیاطین: ٨٨
زندگی: ١۴۵
مرگ: ١۴۵
سود: ۵٠
زیان: ۵٠
ملت (مردم): ۵٠
پیامبران: ۵٠
ابلیس(پادشاه شیاطین): ١١
پناهجوئی از شرّ ابلیس: ١١
مصیبت: ٧۵
شکر: ٧۵
صدقه: ٧٣
رضایت: ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان): ١٧
مردگان (مردم مرده): ١٧
مسلمین: ۴١
جهاد: ۴١
طلا: ٨
زندگی راحت: ٨
جادو: ۶٠
فتنه: ۶٠
زکات: ٣٢
برکت: ٣٢
ذهن : ۴٩
نور: ۴٩
زبان: ٢۵
موعظه (گفتار، اندرز): ٢۵
آرزو: ٨
ترس: ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی): ١٨
تبلیغ کردن: ١٨
سختی: ١١۴
صبر: ١١۴
محمد (صلوات الله علیه): ۴
شریعت (آموزههای حضرت محمد صلی الله علیه و آله): ۴
مرد: ٢۴
زن: ٢۴
و نیز جالب خواهد بود به دفعاتی که کلمات زیر در قرآن ظاهر شدهاند نگاهی داشته باشیم:
نماز: ۵
ماه: ١٢
روز: ٣۶۵
دریا : ٣٢ ، زمین (خشکی): ١٣
%٧١٫١١١١١١١١=٣٢/۴۵*١٠٠q = دریا
%٢۵٫٨٨٨٨٨٨٨٩=۴۵/١٣*١٠٠q = خشکی
۴۵ = ٣٢ + خشکی + دریا = ١٣
%١٠٠=(% دریا ( ٧١٫١١١١١١١١ %)+خشکی( ٢۵٫٨٨٨٨٨٨٨٩
دانش بشری به تازگی اثبات نموده که آب ٧١٫١١١ % و خشکی ٢٨٫٨٨٩ % از کره زمین را فراگرفته است.
آیا میتوان گفت که اینها همه بر حسب اتفاق در قرآن مجید آمده است؟
پرسش این است که چه کسی این علم را به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) آموخته است؟
پاسخ بی اختیار در ذهن خواهد درخشید.
اولین آیه قرآن << بسم الله الرحمن الرحیم >> دارای 19 حرف عربی است.
2- قرآن مجید از 114 سوره تشکیل شده است و این عدد به 19 قابل قسمت است (19*6).
3- اولین سوره ای که نازل شده , سوره علق (شماره 96) نوزدهمین سوره از آخر قرآن است.
4- سوره علق 19 آیه دارد.
5- سوره علق 285حرف (19*15) دارد.
6- اولین بار که جبرئیل امین با قرآن فرود آمد, 5 آیه اول سوره علق را آورد که شامل 19 کلمه است.
7- این 19 کلمه 76 حرف (19*4) دارد که به تعداد حروف << بسم الله الرحمن الرحیم >> است.
8- دومین باری که جبرئیل فرود آمد 19 آیه اول سوره قلم (شماره 68) را آورد که شامل 38 کلمه است (19*2).
9- سومین باری که جبرئیل فرود آمد 10 آیه اول سوره مزمل (شماره 73) را آورد که شامل 57 کلمه (19*3) است.
10- چهارمین بار که جبرئیل فرود آمد 30 آیه اول سوره مدثر (شماره 74) را آورد که آخرین آیه آن << بر دوزخ 19 فرشته موکلند >> می باشد.
11- پنجمین باری که جبرئیل فرود آمد اولین سوره کامل << فاتحة الکتاب >> را آورد که با اولین بیانیه قرآن << بسم ا.. الرحمن الرحیم >> (19 حرف) آغاز می شود.
12- آفریننده ذوالجلال و عظیم الشأن با آیه 31 سوره مدثر به ما یاد می دهد که چرا عدد 19را انتخاب کرده است پنج دلیل زیر را بیان می نماید:
الف- بی ایمانان را آشفته سازد.
ب- به خوبان یهود و نصارا اطمینان دهد که قرآن کتابی آسمانی است.
ج- ایمان مومنان را تقویت نماید.
د- تا هر گونه اثر شک و تردید را از دل مسلمانان و خوبان یهود و مسیحیت یزداید.
ه- تا منافقین و کفار را که سیستم اعدادی قرآن قبول ندارد رسوا سازد.
13- آفریننده به ما می آموزد که این نظم اعدادی قرآن تذکری به تمام جهانیان است.(آیه 31 سوره مدثر) و یکی از معجزات قرآن است.(آیه 53 )
14- هر کلمه از جمله ی آغازیه قرآن <<بسم الله الرحمن الرحیم>> در تمام قرآن به نحوی تکرار شده که به عدد 19 قابل تقسیم است. بدین ترتیب که کلمه <<اسم>> 19 بار ,کلمه << الله >> 2698 (19*42) بار, کلمه << الرحمن >> 57 بار (19*3), و کلمه << الرحیم >>114 بار (19*6) دیده می شود.
15- قرآن مجید شامل اعداد بی شماری است. مثلا ما موسی را برای چهل شب احضار کردیم, ما هفت آسمان را آفریدیم و... , شمار این اعداد در تمام قرآن 285 (19*15) است.
16- اگر 285 عدد فوق را با هم جمع کنیم حاصل جمع 174591 (19*9181) خواهد بود.
17- حتی اگر اعداد تکراری را از عدد فوق حذف نماییم حاصل جمع 162146 (19*8534) خواهد بود.
18- سوره قاف که با حرف ق شروع می شود (شماره 50) شامل 57 (19*3) حرف ق است.
19- تنها سوره ای که در قرآن با حرف<< ن>> آغاز می شود, سوره قلم است.(شماره6) این سوره 133 <<ن>> دارد که به 19 قابل قسمت است.(19*7)
عدد یک
سوره : النساء آیه : 12
وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوَاْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَآ أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ
شان نزول آیه
"عبد الرحمن بن ثابت انصارى" برادر "حسان بن ثابت" شاعر معروف صدر اسلام، از دنيا رفت در حالى كه يك همسر و پنج برادر از او به يادگار مانده بود. برادران ميراث عبد الرحمن را در ميان خود قسمت كردند و به همسر او چيزى ندادند. او جريان را به خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) عرض كرد، و از آنها شكايت نمود، در اين هنگام اين آيات نازل شد و در آن، ميراث همسران دقيقا تعيين گرديد. همچنين از "جابر بن عبد اللَّه" نقل شده كه مي گويد: بيمار شده بودم، پيامبر (صلي الله عليه و آله) از من عيادت كرد، من بى هوش شده بودم، پيامبر (صلي الله عليه و آله) آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقيه را بر من پاشيد و من به هوش آمدم. عرض كردم: اى رسول خدا! تكليف اموال من بعد از مرگم چه خواهد شد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) خاموش گشت، چيزى نگذشت كه آيات 11 و 12 نازل گرديد و سهم وراث در آن تعيين شد.
ترجمه آیه
اگر زنانتان فرزندی نداشتند ، پس از انجام دادن وصيتی که کرده اند و پس ، از پرداخت دين آنها ، نصف ميراثشان از آن شماست و اگر فرزندی داشتند يک چهارم آن و اگر شما را فرزندی نبود پس از انجام دادن وصيتی که کرده ايد و پس از پرداخت وامهايتان يک چهارم ميراثتان از آن زنانتان است و اگر دارای فرزندی بوديد يک هشتم آن و اگر مردی يا زنی بميرد وميراث بر وی نه پدر باشد و نه فرزند او اگر او را برادر يا خواهری باشدهر يک از آن دو يک ششم برد و اگر بيش از يکی بودند همه در يک سوم مال پس از انجام دادن وصيتی که کرده است بی آنکه برای وارثتان زيانمند باشد و نيز پس از ادای دينش شريک هستند اين اندرزی است از خدا به شما و خدا دانا و بردبار است
ترجمه فولادوند
و نيمى از ميراث همسرانتان از آنِ شما [شوهران] است اگر آنان فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى داشته باشند يك چهارم ما ترك آنان از آنِ شماست، [البته] پس از انجام وصيّتى كه بدان سفارش كردهاند يا دينى [كه بايد استثنا شود]، و يك چهارم از ميراث شما براى آنان است اگر شما فرزندى نداشته باشيد و اگر فرزندى داشته باشيد، يك هشتم براى ميراث شما از ايشان خواهد بود، [البته] پس از انجام وصيّتى كه بدان سفارش كردهايد يا دَينى [كه بايد استثنا شود]، و اگر مرد يا زنى كه از او ارث مىبرند كلاله [بىفرزند و بىپدر و مادر] باشد و براى او برادر يا خواهرى باشد، پس براى هر يك از آن دو، يك ششم [ما ترك] است و اگر آنان بيش از اين باشند در يك سوم [ما ترك] مشاركت دارند، [البته] پس از انجام وصيّتى كه بدان سفارش شده يا دينى كه [بايد استثنا شود، به شرط آنكه از اين طريق] زيانى [به ورثه] نرساند. اين است سفارش خدا، و خداست كه داناى بردبار است.
ترجمه بهرام پور
و نيمى از ميراث زنانتان از آن شماست اگر فرزندى نداشته باشند، و اگر فرزندى داشته باشند يك چهارم ميراث آنها پس از عمل به وصيت يا پرداخت بدهى كه داشتهاند از آن شماست. و [همچنين] اگر شما فرزندى نداشته باشيد يك چهارم و اگر فرزندى داشته باشيد يك هشتم مير
تفسیر مجمع البيان
ترجمه 11. خدا درباره فرزندانتان، به شما سفارس مىكند كه: براى پسر [ از دارايى برجاىمانده، بهرهاى] برابر دو دختر است؛ پس، اگر [ همه فرزندان شما دو دختر و يا] دخترانى بيش از دو تن باشند، دوسوّم دارايى برجاى مانده براى آنان است؛ و اگر يكى باشد، نيمى [ از آن دارايى] از آنِ اوست؛ و براى هر يك از پدر و مادر او [كه از دنيا رفته است]، اگر فرزندى [نيز] داشته باشد، 16 از آن دارايى است كه برجاى نهاده است؛ امّا اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها ]پدر و مادرش از او ارث برند، [در اينصورت] يكسوّم [ از ميراث] براى مادرش خواهد بود؛ و اگر او برادرانى داشته باشد، يكششم، از آنِ مادرش مىباشد و [پَنجششم باقيمانده، براى پدر است. بهوش باشيد كه همه اينها ]بعد از انجام وصيتى است كه او بدان وصيت
مىنمايد يا [پس از پرداخت ]وامى است كه برعهده دارد. شما نمىدانيد كه از پدران و پسرانتان، كداميك براى شما سودمندترند. [اين] دستورى است بايسته ازجانبِ خدا؛ و بىترديد خداوند دانا و فرزانه است. 12. و نيمى از ميراث همسرانتان - اگر فرزندى نداشته باشند - از آنِ شما [شوهران] است؛ امّا اگر فرزندى داشته باشند، يكچهارم از ثروتى كه برجاى نهادهاند، از آنِ شما خواهد بود؛ [ اينها نيز ]پس از [عمل به ]وصيتى [ است] كه به آن وصيت مىنمايند، يا [ پس از پرداخت] وامى است كه به عهده دارند. و [نيز ]يكچهارم از ثروتى كه شما برجاى نهادهايد -اگر فرزندى نداشته باشيد- براى آنان است؛ امّا اگر فرزندى داشته باشيد، يكهشتم آنچه برجاى نهادهايد، از آنِ آنان است؛ [ اينها هم ]پس از [عمل به]
وصيتى است كه به آن سفارش مىنماييد يا [پس از پرداخت ]وامى است كه برعهده داريد؛ و اگر مرد يا زنى كه از او ارث مىبرند، كلاله باشد(254) و داراى برادر يا خواهرى [ مادرى] باشد، يكششم [ ارث] از آنِ هر يك از آن دو خواهد بود؛ و اگر بيش از يك تن باشند، آنان در يكسوّم [ميراث بطور برابر ]شركت خواهند داشت؛ [اينها نيز ]پس از [عمل به ]وصيتى است كه به آن سفارش شده، يا [ پس از پرداخت] وامى است كه برعهده دارد؛ [و اين ]در صورتى است كه [ در وصيت خويش، به ورثه] زيانى نرساند. [آنچه آمد،] سفارشى [است] ازجانبِ خدا؛ و خداوند دانا و بردبار است. 13. اينها مرزهاى [مقرّرات] خداست؛ و هر كه از خدا و پيامبر او فرمان برد، [و مقرّرات او را رعايت كند، خدا] وى را [ در بهشت پر طراوت و زيبا،] به
باغهايى درمىآورد كه از زير [ درختان ]آنها نهرها روان است؛ در آنجا جاودانه خواهد بود. و اين است آن كاميابى پرشكوه! 14. و هر كه خدا و پيامآورش را نافرمانى كند و از مرزهاى [ دين ]او بگذرد، وى را به آتشى [شعلهور] درخواهد آورد؛ در آنجا ماندگار خواهد بود و برايش عذابى خفّتبار است. نگرشى بر واژهها كلاله: در اصل، بهمعناى « فرا گرفتن و احاطه كردن» است؛ و همانگونه كه «كلّ» اجزايش را فرا مىگيرد، «كلاله» نيز «نسب» را كه از رابطه پدرى و فرزندى است شامل مىشود؛ و امّا منظور از «آن» در آيه شريفه، خواهران و برادران كسى هستند كه از او ارث مىبرند. برخى نيز اين واژه را «كلّ» گرفتهاند؛ چرا كه به اعتقاد آنان، «كلاله»ى ميّت درحقيقت «كلّ» بر ورثه مىشوند... و عدّهاى نيز آن را از «اكل»
بهمعناى «پشت» گرفتهاند.(255) حدود: جمع «حدّ» به معناى «فاصله ميان دو چيز است؛ امّا در آيه شريفه بمعناى «مرز» دين و مقرّرات خداست. فوز: كاميابى. شأن نزول در مورد شأن نزول نخستين آيه مورد بحث، سه روايت آوردهاند: 1. از جابر بن عبداللّه روايت كردهاند كه گفت: يكبار بيمار شده بودم كه پيامبرگرامى به همراه جمعى به عيادت من آمد. هنگامى كه آن حضرت نزد من بود، بر اثر شدّت بيمارى بيهوش شدم. رسول خدا آبى خواست؛ با آن وضو ساخت و بر آن دعا خواند و از آن بر سر و روى من افشاند كه به لطف خدا بهوش آمدم. به آن حضرت گفتم: «اى پيامبر خدا! مرا رهنموان باش كه با دارايى خويش چه كنم؟» پيامبر سكوت كرد و در انديشه فرو رفت كه اين آيه مباركه فرود آمد، يوصيكم فىاولادكم... 2.
گروهى از مفسّران گفتهاند كه اين آيه شريفه بعد از رحلت «عبدالرّحمان» -برادر «حسان»، شاعر نامدار عصر رسالت- فرود آمد. او يك همسر و پنج برادر داشت كه بعد از مرگش ، بردارانش آمدند و همه دارايى او را بردند و همسرش را محروم ساختند. آن زن به پيامبر شكايت برد. و آنگاه اين آيه فرود آمد. 3. به اعتقاد «ابن عبّاس»، پيش از نزول اين آيه، همه دارايى ميّت را فرزندانش به ارث مىبردند و پدر و مادر و نزديكان ديگر او تنها به موجب وصيّت ميّت مىتوانستند بهرهاى از دارايى ميّت داشته باشند؛ خداوند با فرود اين آيه شريفه آن قانون را نسخ كرد و اين آيه و مقرّرات برخاسته از آن را جايگزين حكم پيشين ساخت.
در مفهوم واژه «كلاله» در آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. بهاعتقاد عدّهاى از مفسّران، «كلاله» به ورثهاى كه جز پدر و مادر باشد، گفته مىشود. 2. جمعى معتقدند كه اين واژه درمورد همه ورثهها جز پدر بكار مىرود. 3. دستهاى ديگر برآنند كه اين واژه بهمعناى كسى است كه از او ارث مىبرند. 4. و مطابق روايات رسيده از امامان نور خواهران و برادران ميّت را «كلاله» مىگويند. از متن آيه نيز برادران و خواهران مادرى ميّت دريافت مىشود؛ امّا از آخرين آيه همين سوره مباركه چنين برمىآيد كه «كلاله» به خواهران و برادران مادرى و پدرى ميّت يا خواهران و برادران پدرى تنها گفته مىشود. واژه «أوامرأةٌ» در آيه شريفه، عطف به «و ان كان رجلٌ» است؛ به عبارت ديگر، خود ميّت را «كلاله» مىگويند و منظور اين است
كه «اگر دارايى مردِ «كلاله» يا زنِ «كلاله»، بهارث رود، ...»؛ امّا بهعقيدهُ كسانى كه «كلاله» را بهمعناى «ورثه» گرفتهاند، تفسير آيه اين است كه: « اگر مردى يا زنى از دنيا برود و پدر و مادر و فرزند نداشته باشد و دارايى او را برادران و خواهران او ارث برند...». «ابن عمر» و برخى از دانشمندان كوفه نيز آيه را همينگونه تفسير كرده و واژه «كلاله» را معادل برادران و خواهران كسى گرفتهاند كه خود از دنيا رفته است و وارث طبقه اوّل - يعنى پدر و مادر و فرزند - ندارد تا از او ارث برند؛ و اينان وارث او محسوب مىشوند. روايتى از پيامبر گرامى بوسيله «جابر» رسيده است كه اين ديدگاه را تأييد مىكند و آن روايت اين است كه نامبرده مىگويد: در بستر بيمارى بودم كه پيامبر به عيادتم آمد. از او پرسيدم: «اى پيامبر خدا! من ورثه طبقه اوّل ندارم و ورثهام «كلاله» هستند. اينك مرا راه نما كه با دارايىام چه كنم؟» و اينجا بود كه آيه مورد بحث بر قلب پاك رسول اكرم فرود آمد و موضوع ارث «كلاله» را روشن ساخت. با
اين بيان، «كلاله» به كسانى گفته مىشود كه ميّت را دربر گرفته و بسان برادران و خواهران به گونهاى او را احاطه كردهاند؛ و طبق اين ديدگاه، به ورثه طبقه اوّل، يعنى پدر و مادر و فرزند ميّت «كلاله» نمىگويند، چرا كه اصل خويشاوندى و پيوند، همان پيوند پدر و مادرى از يك سو و پيوند فرزندى از سوى ديگر است و اين دو گروه از دو سو به انسان پيوند مىخورند. امّا جز اين دو گروه، نزديكان ديگر از اصل پيوند خويشاوندى دورند و به همين جهت است كه پيوند برادر و خواهر، نه از نوع پيوند پدرى و مادرى است و نه از نوع ارتباط فرزندى و از راه
ولادت؛ و تنها با نبودن اين دو نوع پيوند، اينان انسان را احاطه مىكنند و از او ارث مىبرند. از اين رو اين واژه «كلاله» بسان واژه «اكليل» بهمفهوم «تاج» است كه سر را فرا مىگيرد، نه بهمعناى سر. در آيه شريفه نيز واژه «كلاله» به آن نوع پيوند خويشاوندى اطلاق مىشود كه ميّت پدر و مادر و فرزندى - كه طبقه اوّل بشمار مىآيند - نداشته باشد تا از او ارث برند، درنتيجه دو سوى پيوند خويشاوندى او خالى باشد؛ كه همين خالىبودن دو طرف را «كلاله» گويند. و از او به سبك ميراثبرى از «كلاله» ارث مىبرند. «فان كانوا اكثر من ذلك فهم شركاء فىالثّلث» امّا اگر تعداد برادران و خواهران از يك تن بيشتر باشد، يكسوّم مال به گونه مساوى ميان آنان تقسيم مىشود؛ چرا كه از ديدگاه امّت، خواهران و برادران مادرى در ارث برابرند. «من بعد وصيّةٍ يوصى بها او دين غير مضارٍ...» اين حكم پس از عمل به وصيت ميت و پرداخت بدهى او خواهد بود و عمل به وصيّت نيز زمانى لازم است كه او در وصيت خويش به حقوق
ورثه زيانى نرسانده باشد... درمورد زيانرساننبودن وصيت، بعضى گفتهاند مقصود اين است كه انسان نبايد طورى وصيت كند كه در حال حيات و در آستانه مرگ يا پس از مرگ خويش، به اموال و درنتيجه به ورثه خود زيان برساند. و برخى ديگر برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه نبايد به بدهى غيرواقعى اقرار كند تا بدانوسيله به ورثه زيان وارد آورد يا در حال بيمارى و در آستانه مرگ دستور هزينه و تصرّفى در مال بدهد كه چيزى براى ورثه باقى نماند. در روايتى آمده است كه: «انّالضّرار فى الوصيّه منالكبائر.» زيانرساندن به ورثه با وصيّت، از گناهان ذات پاك او بردبار است و در كيفر گناهكاران شتاب نمىورزد، بلكه با دادن مهلت به آنان - براى جبران و توبه و اصلاح - بر آنان منّت مىگذارد. اشارهاى به مقرّرات ارث در دو آيهاى كه
تفسير آنها گذشت، از مقرّرات ارث و بيانِ سهام ورثه سخن بميان آمد و اصول مربوط به آن ترسيم شد. اينك ما باالهام از روايات رسيده از امامان نور در اين مورد فهرست و فشردهاى از مقرّرات ارث را يادآور مىگرديم كه براى دريافت كامل اين بحث، بايد به كتابهاى فقهى مراجعه كرد. دو راه ارثبرى انسان از دو راه، در خور دريافت ارث مىگردد كه عبارتند از: 1. راه سبب. 2. و راه نسب. راه سبب عبارت است از رابطه همسرى و ولاء؛ ارث زوجيت هميشه با نسب همراه است؛ امّا ارث ولاء در صورتى است كه نسبى موجود نباشد. نسب بر دو بخش است: 1. پدر و مادر و كسانى كه با آنان نسبت دارند؛ 2. فرزند، فرزندزادگان و ... عوامل محروميت سه چيز انسان را از ارث و ارثبرى محروم مىسازد، اين سه عامل محروميت عبارتند از: 1. كفر، 2. بردگى، 3. كشتن كسى كه انسان از او ارث مىبرد. جز اين سه چيز، هيچ عامل ديگرى نمىتواند پدر و مادر و زن و شوهر را از اصل ارث محروم سازد. اقسام ورثه
ارثبرندگان از دارايى برجاى مانده، سه گروهاند: 1. فرزند، كه از ارثبرى فرزندزاده يا نواده و برادر و خواهرزاده جلوگيرى مىنمايد؛ همچنانكه از ارثبردن خويشاوندان پدر، همانند عمو، عمّه، خاله و دايى جلوگيرى مىكند. و نيز از ارثبردن پدر و مادر ميّت در بيشتر از يك ششم مال مانع مىشود، مگر اينكه ميّت يك يا دو دختر داشته باشد كه در اينصورت از آنچه از سهام زياد آمد، سهمى هم به پدر و مادر مىرسد. 2. پدر و مادر ميّت كه مانع از ارثبرى خويشاوندان خويش، همچون برادر، خواهر و پدر و مادر خود مىگردند. 3. زن و شوهر، از ارثبرى ديگران جلوگيرى نمىكنند؛ و فرزندزاده، درصورتِ نبودِ فرزند، جانشين او در ارث مىشود و نقش فرزند را در جلوگيرى از ارثبرى ديگران دارد؛ و كسانى كه نزديكترند، از آنان كه دورترند، حقّتقدّم دارند؛ و نيز فرزند برادر و خواهر درصورتِ نبودِ خودِ آنان، جانشين آنان در ارث مىشود و با پدربزرگ و مادربزرگ شريك مىشود. ميراث نسب ميراث نسب بر دو نوع است: 1. به فرض، 2.
به قرابت. 1- ارث برخاسته از فرض ارثى است كه مقدار آن در قرآن مقرّر گرديده و ثابت است؛ و كسانى از اين نوع ارث بهرهمند مىشوند كه پيوند خويشاونديشان با ميّت يكسان است، بسان دختر يا دخترانى كه با پدر و مادر و يا يكى از آن دو همراه باشند، چرا كه هر يك بطور مستقيم و بيواسطه با ميّت پيوند دارند، از اين رو هرگاه يكى از آنان بهتنهايى وارث ميّت شود، همه دارايى برجاىمانده، از آنِ اوست كه، بخشى را به فرض مىبرد و بخشى را به قرابت. و هر گاه همگى با هم باشند، هريك سهم خويش را مىبرد و باقيمانده دارايى نيز بهنسبت سهمشان ميان آنان تقسيم مىشود. و اگر دارايى بجا مانده بهسبب وجود زن يا شوهر از سهام كم بيايد، آن كاهش متوجّه دختر يا دختران مىشود، نه پدر و مادر يا زن و شوهر.
ممكن است در موردى ورثه ميّت تنها از كلاله پدرى، يا مادرى، يا كلاله پدرى و مادرى گردآيند، چرا كه خويشاوندى همه آنان با ميّت يكسان است؛ در اينصورت اگر دارايى بر جاى مانده از سهام آنان زياد آمد، اضافه آن را به كلاله مادرى و پدرى يا پدرى تنها مىدهند، نه به كلاله مادرى تنها. از سهم زن و شوهر هيچگاه چيزى كم نمىشود؛ بنابر اين، هرگاه كلاله پدرى يا مادرى گردآيند، سهم كلاله مادرى درصورتيكه يك تن باشد، يكششم و اگر چند تن باشد، يكسوّم است و باقيمانده دارايى ميّت از آنِ «كلاله» پدرى است؛ و با بودن كلاله پدرى و مادرى، كلاله پدرىِ تنها ارث نمىبرد. 2- ارث برخاسته از قرابت و نزديكى آن است كه انسان به تناسب پيوند خويشاوندى با ديگران از آنان ارث برد، و كسانى كه بهتناسب پيوند و قرابت ارث
مىبرند، بهترتيب اهميت عبارتند از: پسر، و بعد از او فرزند يا فرزندانش كه جانشين وى مىشوند؛ و بايد يادآور شد كه طبقه نخست، هميشه از ارثبرى نسل بعد جلوگيرى مىكنند، و با بودنِ اين نسل، يا كسى از آنان، ارث به نسل دوّم نمىرسد. پس از پسر، پدر نيز درصورت نبودن فرزند، بهقرابت ارث مىبرد و همه دارايى درصورتيكه تنها باشد، به او مىرسد. بعد از پدر، كسانى چون فرزندِ پدر يا پدرِ پدر، يا عمو و عمّه كه ازجانب پدر با ميّت قرابت مىيابند، ارثشان به قرابت است. بنابراين، پدرِپدر يا برادرى كه فرزندِ پدر است، در يك رديف قرار مىگيرند؛ همچنين است مادربزرگ كه با خواهر در يك رديف قرار مىگيرد. و دارايى برجاى مانده را طبق قانون به نسبت دو بهره براى پسر و يك سهم براى دختر تقسيم مىكنند. كسانى كه با ميّت دو سبب قرابت دارند، از كسانى كه تنها يك سبب قرابت دارند، مقدّم مىباشند و از ارثبرى آنان جلوگيرى مىكنند. فرزندان خواهر و برادر، جاى پدر و مادرشان را مىگيرند و با پدر و
مادر در تقسيم ارث شركت مىكنند. بههمينترتيب، جدّ و جدّه گرچه دور باشند، و يا خواهران و برادران ميّت و فرزندان آنان در ارث شريك هستند. از خويشاوندان مادرى، پدربزرگ و مادربزرگِ مادرى و خويشان آنان همانند دايى و خاله، بهقرابت ارث مىبرند؛ و فرزندان مادر به فرض، نه به قرابت. بنابراين، جدّ و جدّه مادرى با برادر و خواهر مادرى همسهمند؛ و هرگاه خويشاوندان پدرى و مادرى با هم گردآيند و ازنظر درجه خويشاوندى مساوى باشند، يك سوّم دارايى برجاىمانده براى خويشاوندان مادرى و بقيّه آن براى خويشاوندان پدرى خواهد بود و بهره پسران در تقسيم، دو برابر دختران است. و هر گاه يكى از خويشاوندان پدرى و مادرى از ديگرى دورتر باشد، آنكه نزديكتر است، مانع ارثبرى دورتر مىشود و او را از ارث محروم
مىسازد، خواه ازطرف پدر باشد، خواه ازسوى مادر. اين حكم تنها در يك جا استثنا شده و آن زمانى است كه پسرعموى پدرى و مادرى با عموى پدرى جمع شوند كه در اينجا پسرعمو مقدّم بر عمو مىشود و او ارث را مىبرد. اين بود اصول و چهارچوب مقررات ارث، براى دريافت شاخ وبرگهاى بسيار بحث بايد به كتابهاى فقهى مراجعه گردد. مرزهاى مقرّرات خدا آفريدگار هستى پس از ترسيم مقرّرات ارث در دو آيه گذشته، اينك به كسانى كه در اجراى مقرّرات، او را فرمانبردارى كنند، وعده پاداش مىدهد و به گناهكاران و پايمال كنندگان حدود و مرزهاى مقرّراتش، وعده كيفر دردناك، و مىفرمايد: «تلك حدوداللّه» اينها مرزهاى مقرّرات خدا و احكام اوست كه درمورد ارث بيان گرديد، اينك هشدارتان باد كه نبايد از اين مرزها گذشت. در
مفهوم واژه «حدود»، ديدگاهها متفاوت است: 1. جمعى برآنند كه منظور از «حدود»، شرايط و مقرّرات خدا براى يك زندگى شايسته است. 2. دستهاى معتقدند كه مقصود، فرمانبردارى از خداست. 3. و بباور پارهاى منظور اين است كه: اين بيان خدا درباره ارث است. ديدگاه سوّم بهتر بنظر مىرسد؛ و برطبق آن، منظور اين است كه آنچه خدا درمورد مقرّرات ارث در دو آيهاى كه گذشت بيان فرمود و حقوق و حدود هر كس را روشن ساخت و ميان فرمانبردارى و نافرمانى از او را بدينوسيله روشنگرى كرد، همه و همه مقرّرات خداست. چرا كه، واژه «حدود» همان مرزهاى مقرّرات خداست كه بهدليل روشنبودن موضوع، بهاختصار آمده است. «و من يطعاللّه و رسوله يدخله جنّاتٍ تجرى من تحتهاالانهار خالدين فيها و ذلكالفوزالعظيم» و
هر كه خدا و پيامآورش را در اجراى مقرّرات ازجمله قانون ارث فرمانبردارى كند، خدا او را به بوستانهايى وارد مىسازد كه از زير درختان و كاخهاى پرشكوه آن جويبارها روان است؛ و در آنجا جاودانه خواهد بود؛ و اين همان كاميابى بزرگ است. آيه شريفه، كاميابى و رستگارى سراى آخرت را، به بزرگى و شكوهمندى وصف مىكند؛ امّا روشن نمىسازد كه اين بزرگى و شكوهمندى در مقايسه با چه چيزى است. امّا بنظر مىرسد مقصود اين باشد كه كاميابى سراى آخرت از ثروت و دارايى دنيا كه از راههاى گوناگون، ازجمله از راه ارث، روزى شما شده،بدينوسيله اهميت مقرّرات ارث را روشن سازد و مردم را بر رعايت آن تشويق مىنمايد؛ وگرنه فرمانبردارى و اطاعت خدا در كران تا كران زندگى پسنديده و بشدّت مورد تشويق است و نافرمانى او نيز همه جا و هميشه مورد نكوهش مىباشد و از آن هشدار مىدهد. در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: «و من يعصاللّه و رسوله و يتعدّ حدوده يدخله ناراً خالداً فيه
ا و له عذابٌ مهينٌ» و هر كه از خدا و پيامبرش نافرمانى كند و از حدود و مرزهاى مقرّراتش بگذرد، وى را در آتشى سوزان درآورد كه هماره در آن ماندگار باشد، و برايش عذابى خفّتبار خواهد بود. در آيه شريفه، عذاب خدا درمورد تجاوزكاران، خفّتآور و اهانتبار وصف شده، و اين بدان دليل است كه گناهكاران كيفر زشتى و گناه خود را بهگونهاى بس خفّتبار دريافت
خواهند كرد و شايستگان نيز پاداش كارشان را بخوبى خواهند ديد. چه كسانى در عذاب ماندگار خواهند بود؟ برخى با استدلال به آيه شريفهُ برآنند كه: «نمازگزارى كه گناه كبيره از او سر زند، هماره در آتش دوزخ خواهد بود». امّا اين مطلب درست بنظر نمىرسد؛ زيرا آيه نشانگر آن است كه هر كه همه مرزهاى مقرّرات خدا را پايمال سازد، هميشه در عذاب و آتش خواهد بود، نه كسى كه ضمن انجامدادن كارهاى شايسته، گناهى نيز مرتكب شود؛ به عبارت ديگر، آيه شريفه كافر را ماندگار در عذاب عنوان مىسازد، زيرا تنها كفرگرايان از همه مرزهاى مقرّرات او مىگذرند. و بىهيچ بحث و اختلافِ ديدگاهى، آنان كه به گناه صغيره آلوده مىشوند، از عموم آيه خارجاند، گرچه گناهكارند و از مرزى از مرزهاى مقرّرات خدا
گذشتهاند. پس اگر روا باشد كه انجام دهنده گناه صغيره را از عموم آيه خارج سازيم، چرا روا نباشد كه دست يازنده به گناهى از گناهان كبيره را هم كه نمازگزار واقعى است و به لغزشى گرفتار آمده است - بهدليل شفاعت يا بخشايش خدا - ماندگار در آتش ندانيم؟ بعلاوه، ما ناگزيريم توبهكار واقعى را از عموم آيه خارج سازيم، چرا كه، دلايل بسيارى نشانگر آن است. كه خدا توبهپذير است و توبه واقعى گناهكاران را، مىپذيرد و مهر و فزونبخشى خود را شامل حال آنان مىكند، با اين بيان كسانى كه مورد بخشايش خدا قرار مىگيرند، از عموم آيه خارج خواهند شد و دلايلى داريم كه اينان كم نيستند.
سوره : النساء آیه : 1
متن عربی آیه : يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا
ترجمه آیه
ای مردم بترسيد از پروردگارتان ، آن که ، شما را از يک تن بيافريد و از آن يک تن همسر او را و از آن دو ، مردان و زنان بسيار پديد آورد و بترسيد از آن خدايی که با سوگند به نام او از يکديگر چيزی می خواهيد و زنهار از خويشاوندان مبريد هر آينه خدا مراقب شماست
ترجمه فولادوند
اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد و از خدايى كه به [نامِ] او از همديگر درخواست مىكنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد، كه خدا همواره بر شما نگهبان است.
ترجمه مشکینی
اى مردم، از پروردگارتان پروا كنيد، آن خدايى كه شما را از يك نفس بيافريد (از يك جاندار كه او را از خاك و گل به نحو نخستين پديده اعجازى، به نام آدم و انسان و بشر پديد آورد) و از جنس او (به همان گونه اعجازى) جفت او را آفريد (و ميانشان عقد زوجيت بست) و از آن دو تن (به وسيله ازدواج برادر با خواهر در نخستين نسل آنان طبق تشريع اوّلى يا اضطرارى، و يا نازل كردن پسران بهشتى براى دختران، و دختران بهشتى براى پسرانشان) مردان و زنان بسيارى را منتشر و پراكنده نمود و از خدايى كه به نام او از يكديگر درخواست مىكنيد و از (بريدن و قطع رابطه با) خويشاوندان پروا كنيد، كه همانا خداوند پيوسته بر شما مراقب و نگهبان است
ترجمه بهرام پور
اى مردم! از پروردگارتان، كه شما را از يك تن آفريد و همسرش را از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را منتشر ساخت پروا كنيد و از خدايى كه به [نام] او از يكديگر درخواست مىكنيد و در مورد ارحام از خدا پروا كنيد. همانا خداوند مراقب شماست
سوره : المائدة آیه : 73
متن عربی آیه : لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
ترجمه آیه
آنان که گفتند : الله سومين سه خداست ، کافر شدند در حالی که هيچ خدايی جز الله نيست اگر از آنچه می گويند باز نايستند به کافران عذابی دردآور خواهد رسيد
ترجمه فولادوند
كسانى كه [به تثليث قائل شده و] گفتند: «خدا سومين [شخص از] سه [شخص يا سه اقنوم] است، قطعاً كافر شدهاند، و حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست. و اگر از آنچه مىگويند باز نايستند، به كافران ايشان عذابى دردناك خواهد رسيد.
ترجمه مجتبوی
هر آينه كافر شدند كسانى كه گفتند: خداوند يكى از سه [خدا] است- اب و ابن و روح القدس- و حال آنكه هيچ خدايى جز خداى يگانه نيست، و اگر از آنچه مى گويند باز نايستند البته به كسانى از آنها كه كافر شدند عذابى دردناك خواهد رسيد.
ترجمه مشکینی
بىترديد كافر شدند كسانى كه گفتند: خداوند يكى از سه عنصر خدايى است (پدر و پسر و روح القدس)، حال آنكه هيچ خدايى جز خداى يگانه نيست. و اگر از آنچه مىگويند باز نايستند مسلّما كسانى از آنها را كه (با اين اعتقاد) كافر شدهاند عذابى دردناك خواهد رسيد
ترجمه بهرام پور
به تحقيق، كسانى كه [به تثليث قائل شده] گفتند: خدا سوم سه [خدا] ست، كافر شدند، و حال آن كه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست. و اگر از آنچه مىگويند دست برندارند، حتما عذاب دردناكى به كسانى از ايشان كه كافر شدند خواهد رسيد
سوره : التوبة آیه : 31
متن عربی آیه : اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
ترجمه آیه
حبرها و راهبان خويش و مسيح پسر مريم را به جای الله به خدايی گرفتند وحال آنکه مامور بودند که تنها يک خدا را بپرستند ، که هيچ خدايی جز اونيست منزه است از آنچه شريکش می سازند
ترجمه فولادوند
اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيّت گرفتند، با آنكه مأمور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست. منزّه است او از آنچه [با وى] شريك مىگردانند.
ترجمه مجتبوی
حبرها- دانشمندان يهود- و راهبان- صومعهداران ترسا- خويش و مسيح پسر مريم را به جاى خداى يكتا به خدايى گرفتند و حال آنكه جز اين فرمان نداشتند كه خداى يگانه را بپرستند كه جز او خدايى نيست، پاك و منزه است از آنچه با وى انباز مىآرند.
ترجمه مشکینی
آنها دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را خدايانى به جاى خداوند (در اطاعت بىقيد و شرط دستوراتشان) اتخاذ كردند، در حالى كه مأمور نشدند جز به آنكه خداى يگانهاى را بپرستند كه معبودى جز او نيست، منزه است از آنچه شريك او مىسازند
ترجمه بهرام پور
[هم اينان] علما و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا اربابان خود گرفتند، با آن كه دستور داشتند جز خداى يگانه را كه معبودى جز او نيست نپرستند. او منزه است از آنچه شريكش مىسازند
سوره : الاعراف آیه : 189
متن عربی آیه : هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ
ترجمه آیه
اوست که همه شما را از يک تن بيافريد و از آن يک تن زنش را نيز، بيافريد تا به او آرامش يابد چون با او در آميخت ، به باری سبک بارورشد و مدتی با آن سر کرد و چون بار سنگين گرديد ، آن دو ، الله پروردگارخويش را بخواندند که اگر ما را فرزندی صالح دهی از سپاسگزاران خواهيم بود
ترجمه فولادوند
اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. پس چون [آدم] با او [حوا] درآميخت باردار شد، بارى سبك. و [چندى] با آن [بار سبك] گذرانيد، و چون سنگينبار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندى] شايسته عطا كنى قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود.
ترجمه مجتبوی
اوست كه شما را از يك تن آفريد و همسر او را از [نوع] او پديد كرد تا بدو آرام گيرد. و چون بر او در آمد بار گرفت بارى سبك، پس با آن [مدتى] گذرانيد. و چون گرانبار گشت، آن دو پروردگار خويش را خواندند كه اگر ما را فرزندى نيك و شايسته- تندرست- دهى بىگمان از سپاسگزاران خواهيم بود.
ترجمه مشکینی
اوست آن كه هر يك از شما را از يك نفس (پدرتان) آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنارش آرام يابد، پس چون با همسرش آميزش كرد وى بارى سبك برگرفت و چندى با آن بار گذراند (اوايل مدت حمل) و چون سنگين بار گرديد هر دو، خداوند، پروردگار خود را خواندند كه اگر ما را فرزندى شايسته (سالم و قادر بر ادامه زندگى) عطا كنى مسلّما از سپاسگزاران خواهيم بود
ترجمه بهرام پور
اوست كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از او پديد آورد تا بدان آرام گيرد. پس چون با او بياميخت، بارى سبك گرفت و با آن مدتى سر كرد. و چون سنگين شد، هر دو از خداوند، پروردگار خويش خواستند كه: اگر فرزند شايستهاى به ما دهى قطعا از سپاسگزاران خوا
تفسیر مجمع البيان
اين آيه مباركه در مورد يكتايى و قدرت شگرف او مىفرمايد: هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها مِنْها لِيَسْكُنَ اِلَيْها روى سخن در آيه شريفه بافرزندان انسان است و به آنان توجه مىدهد كه اين خداى يكتاست كه شما را از پدرى به نام «آدم» آفريد و همسرش «حوا» را كه از جنس او بود، پديد آورد تا وى با او آرامش يابد. فَلَمَّا تَغَشَّها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفًا پس زمانى كه آدم او را در آغوش كشيد، او به بارى سبك بار دارشد. فَمَّرَتْ بِه فَلَمَّآ اَثْقَلَتْ دَعَوَ اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ در دورانى اين بار سبك بود و او
مىتوانست به آسانى حركت و نشست و برخاست كند ولى هنگامى كه جنين رشد كرد و بزرگ شد، احساس سنگينى نمود. در اين شرايط هردو تن از آفريدگار هستى خواستند كه اگر به ما فرزندى شايسته كردار و يا نسلى شايسته ارزانى دارى، بىترديد ما در برابر اين نعمت گران تو، هماره از سپاسگزاران بارگاهت خواهيم شد. اين درخواست آنان بدان دليل بود كه در انديشه نجات خويش از وحشت و تنهايى بودند؛ چرا كه هرگاه يكى از آن دو به جايى مىرفت، ديگرى تنها و بدون همدم و همراه مىماند. گفتنى است كه وصف «صالح» را برخى به شايستگى جسمى و برخى به شايستگى اخلاقى و انسانى و در برابر تبهكار معنى كردهاند. ناسپاسى در ادامه سخن، به ناسپاسى فرزندان آدم پرداخته و مىفرمايد: فَلَمَّا آتاهُما
صالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَكآءَ فيمآ اتهُما پس هنگامى كه خدا طبق تقاضايشان به آنان فرزندى شايسته ارزانى داشت، برايش درآنچه ارزانى داشته بود شريك قراردارند. در تفسير آيه شريفه و مرجع ضمير در «جعلا»، ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور برخى، از آنجايى كه «حوا» هربار كه فرزند مىآورد، يك پسر و يك دختر مىآورد، اين ضمير به دوفرزند او برمىگردد و منظور اين است كه اين دو فرزند آدم و حوا براى خداى يكتا همتا گرفتند و نعمتهاى گران خدا را از ديگرى پنداشتند و به بتها گرايش يافتند. 2 - امّا به باور «حسن» و «قتاده» منظور، نه آدم و حوا، بلكه زن و شوهرهايى از نسل آن دو هستند كه براى خدا همتا مىگيرند و نا سپاسى مىكنند. «اصم» مىگويد: تفسير آيه شريفه اين است كه خدا شما انسانها را از يك تن آفري
د و براى او از جنس خودش همسرى قرار داد. با اين بيان كه آيه شريفه در مورد آدم و حوا نيست، بلكه بسان آيه شريفه «و من آياته اَن خلق لكم..(62)» در مورد همه زنان و مردان از نسل آدم مىباشد، و منظور اين است كه: هنگامى كه مردها همسران خود را در آغوش مىكشند و همسران بار دار مىگردند، آن دو تن از خداى خويش تقاضا مىكنند كه اگر به آنان فرزند سالم و بانشاط و شايستهاى ارزانى دارد، از سپاسگزاران بارگاهش خواهند بود؛ امّا هنگامى كه خدا دعاى آنان را مىپذيرد و به آنان فرزندانى سالم ارزانى مىدارد، آنها را به نام
بتها نامگذارى نموده و «عبد العزّى» و... مىنامند و خدايان پندارى را در ارزانى شدن اين نعمتها شريك خداى يكتاى مىپندارند. فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ. در اين فراز مفهوم آيه شريفه بيشتر گسترش مىيابد و علاوه بر آن پدر و مادرى كه به جاى سپاس به بارگاه خدا ناسپاسى كردند، همه شرك گرايان را نيز در برمىگيرد و به همه هشدار مىدهد كه خدا از آنچه آنان براى او شريك و همتا مىپندارند و برايش همانند مىگيرند برتر و بالاتر است. «ابو مسلم» در اين موردمىگويد: در اين آيه شريفه نخست روى سخن با همه مردمى است كه از آدم و حوا آفريده شدهاند، آنگاه به وصف فرزندان شرك گراى آدم مىپردازد كه از خداى خويش تقاضاى فرزند خوب و شايسته كردار مىكنند امّا پس از ارزانى شدن آن نعمت، نا سپاسى مىكنند و براى خدا همتا مىگيرند.
سوره : النحل آیه : 93
متن عربی آیه : وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه آیه
اگر خدا می خواست ، همه شما را يک امت کرده بود ، ولی هر که را بخواهد گمراه می سازد و هر که را بخواهد هدايت می کند و از هر کاری که می کنيد بازخواست می شويد
ترجمه فولادوند
و اگر خدا مىخواست قطعاً شما را امّتى واحد قرار مىداد، ولى هر كه را بخواهد بيراه و هر كه را بخواهد هدايت مىكند و از آنچه انجام مىداديد حتماً سؤال خواهيد شد.
ترجمه مجتبوی
و اگر خدا مىخواست شما را يك امّةت كرده بود- همه را جَبراً بر ايمان جمع مىكرد تا ميان شما هيچ اختلافى نباشد ولى اين جبر و اكراه خلاف مشيّت و سنّت الهى است- و ليكن هر كه را خواهد گمراه كند و هر كه را خواهد راه نمايد و هر آينه از كارهايى كه مىكرديد پرسيده و بازخواست خواهيد شد.
ترجمه مشکینی
و اگر خدا مىخواست بىترديد همه شما را (به اجبار) يك امت قرار مىداد، و لكن (طبق سنت جاريه خويش همه را در انتخاب دين آزاد مىگذارد و سپس) هر كه را بخواهد در گمراهيش رها مىكند (و آن كسى است كه دين او را نپذيرد) و هر كه را بخواهد هدايت مىكند (و آن كسى است كه دين او را بپذيرد) و حتما شما از آنچه انجام مىداديد بازخواست خواهيد شد
ترجمه بهرام پور
و اگر خدا مىخواست، همه شما را يك امت قرار مىداد، ولى هر كه را بخواهد گمراه مىكند و هر كه را بخواهد هدايت مىكند، و حتما از آنچه انجام مىداديد سؤال خواهيد شد
سوره : البقرة آیه : 213
متن عربی آیه : كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه آیه
مردم يک امت بودند ، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را، بفرستاد، و بر آنها کتاب بر حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حکم کند ، ولی جز کسانی که کتاب بر آنها نازل شده و حجتهاآشکار گشته بود از روی حسدی که نسبت به هم می ورزيدند در آن اختلاف نکردند و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقيقتی که اختلاف می کردند راه نمود ، که خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدايت می کند
ترجمه فولادوند
زندگى دنيا در چشم كافران آراسته شده است، و مؤمنان را ريشخند مىكنند و [حال آنكه] كسانى كه تقواپيشه بودهاند، در روز رستاخيز، از آنان برترند و خدا به هر كه بخواهد، بىشمار روزى مىدهد.
ترجمه مجتبوی
مردم همه يك گروه- يكسان و بر يك راه و روش و آيين- بودند، [سپس اختلاف كردند] پس خدا پيامبران را برانگيخت نويددهنده و بيمكننده، و با ايشان كتاب فرو فرستاد براستى و درستى، تا ميان مردم در آنچه اختلاف كردند حكم كند، و در آن اختلاف نكردند مگر همان كسان كه آن
ترجمه مشکینی
همه مردم (پيش از بعثت پيامبران صاحب شريعت) يك گروه بودند (كه بدون شريعت آسمانى طبق اقتضاى عقولشان زندگى مىكردند، اما كم كم در امور دنيوى خود به اختلاف افتادند) پس خداوند پيامبران را (با دين و شرايع آسمانى) مژده رسان و بيم دهنده برانگيخت و همراه آنها كتاب ( آسمانى) را به حق (و هدفى والا و عقلانى) فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. (سپس در خود كتاب اختلاف پيدا شد كه گروهى اصل آن يا معارفى از آن را نپذيرفتند) و اختلاف در آن را پديد نياوردند مگر كسانى كه كتاب به آنها داده شد آن هم پس از آنكه دلايل روشنى (در اين باره) براى آنها آمد، از روى حسد و برترىطلبى در ميان خودشان. پس خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به توفيق خود، به حقى كه در آن اختلاف داشتند راهنمايى نمود و خداوند هر كه را بخواهد به راهى راست هدايت مىكند
سوره : يونس آیه : 19
متن عربی آیه : وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
ترجمه آیه
مردم جز يک امت نبودند ، ميانشان اختلاف افتاد و اگر نه آن سخنی بودکه پيش از اين از پروردگارت صادر گشته بود ، در آنچه اختلاف می کنند داوری شده بود
ترجمه فولادوند
و مردم جز يك امّت نبودند. پس اختلاف پيدا كردند. و اگر وعدهاى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود، قطعاً در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مىكنند، ميانشان داورى مىشد.
ترجمه مجتبوی
مردم جز امتى يگانه [و بر يك دين] نبودند، سپس اختلاف كردند، و اگر نبود سخنى از پروردگارت كه از پيش رفته است- مهلتيافتن مردم براى آزمايش و تأخير عذاب- هر آينه در باره آنچه در آن اختلاف مىكنند داورى شده بود- به عذاب زودرس گرفتار مىشدند-.
ترجمه مشکینی
و مردم (مدت مديدى در اوايل خلقت) جز ملتى متحد (و بدون اختلاف) نبودند، پس (به سبب روابط اجتماعى در امور دنيوى اختلاف كردند، و پس از نزول كتاب براى رفع اختلافاتشان در خود كتاب) اختلاف كردند، و اگر كلامى از پروردگارت (در علم ازلى و لوح محفوظ) نگذشته بود (كه پيش از اتمام حجت عذاب نكند و پس از اتمام حجت شتاب نورزد) حتما ميان آنها در آنچه اختلاف مىكنند داورى (عملى) مىشد. (به آيه 213 از سوره بقره مراجعه شود.
ترجمه بهرام پور
و مردم جز يك امّت نبودند، پس اختلاف كردند. و اگر پيشتر حكم [مهلت] از جانب پروردگارت صادر نشده بود، قطعا در آنچه بر سرش اختلاف دارند ميانشان فيصله داده شده بود [و همگى هلاك مىشدند]
سوره : يوسف آیه : 67
متن عربی آیه : وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
ترجمه آیه
گفت : ای پسران من ، از يک دروازه داخل مشويد ، از دروازه های مختلف داخل شويد و من قضای خدا را از سر شما دفع نتوانم کرد و هيچ فرمانی جزفرمان خدا نيست بر او توکل کردم و توکل کنندگان بر او توکل کنند
ترجمه فولادوند
و گفت: «اى پسران من، [همه] از يك دروازه [به شهر] درنياييد، بلكه از دروازههاى مختلف وارد شويد، و من [با اين سفارش،] چيزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست. بر او توكل كردم، و توكل كنندگان بايد بر او توكل كنند.»
ترجمه مجتبوی
و گفت: اى پسران من، از يك دروازه درون نشويد و از درهاى پراكنده درون شويد و من شما را در برابر [قضا و قدر] خدا هيچ سودى نتوانم داشت. حكم [و فرمانروايى] جز خداى را نيست. بر او توكل كردم، و توكل كنندگان بايد بر او توكل كنند و بس.
ترجمه مشکینی
و (در بدرقه آنها) گفت: اى پسران من، همگى از يك در (از دروازههاى شهر يا دربار عزيز) وارد نشويد و از درهاى متفرق وارد شويد (تا مورد حسد حسودان يا خطر بد چشمان يا سوء ظن درباريان قرار نگيريد) و من هرگز از شما چيزى را كه از سوى خداست دفع نتوانم كرد فرمان نافذ و حكومت (بر جهان هستى) جز براى خدا نيست، بر او توكل كردم و توكل كنندگان بايد تنها بر او توكل كنند
ترجمه بهرام پور
و گفت: اى پسران من! از يك دروازه داخل نشويد و از دروازههاى مختلف وارد شويد، و من شما را از [تقدير] خدا حتى اندكى بىنياز نمىكنم. حكم، حكم خداست و من بر او توكل كردهام، و اهل توكل بايد تنها بر او توكل كنند
سوره : الصافات آیه : 19
متن عربی آیه : فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ
ترجمه آیه
و آنان خود خواهند ديد که به يک فرمان همه را زنده می کنند
ترجمه فولادوند
و آن تنها يك فرياد است و بس! و بناگاه آنان به تماشا خيزند.
ترجمه مشکینی
پس جز اين نيست كه سبب برانگيختن، يك بانگ و نهيب (آسمانى به واسطه نفخه دوم صور) است كه به ناگاه همگى (از قبرها بيرون شده) مىنگرند
ترجمه بهرام پور
پس آن تنها يك صيحه است و بس، و به ناگاه همه آنها [برخيزند و] بنگرند
عدد دو2
سوره : التوبة آیه : 40
متن عربی آیه : إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه آیه
اگر شما ياريش نکنيد ، آنگاه که کافران بيرونش کردند ، خدا ياريش کرد،، يکی از آن دو به هنگامی که در غار بودند به رفيقش می گفت : اندوهگين مباش ، خدا با ماست خدا به دلش آرامش بخشيد و با لشکرهايی که شماآن را نمی ديديد تاييدش کرد و کلام کافران را پست گردانيد ، زيرا کلام خدا بالاست و خدا پيروزمند و حکيم است
ترجمه فولادوند
اگر او [پيامبر] را يارى نكنيد، قطعاً خدا او را يارى كرد: هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را [از مكّه] بيرون كردند، و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه كه در غار [ثَور] بودند، وقتى به همراه خود مىگفت: «اندوه مدار كه خدا با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و او را با سپاهيانى كه آنها را نمىديديد تأييد كرد، و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پستتر گردانيد، و كلمه خداست كه برتر است، و خدا شكستناپذير حكيم است.
ترجمه مجتبوی
اگر او- پيامبر- را يارى نكنيد هر آينه خدا او را يارى كرد آنگاه كه كسانى كه كافر شدند او را بيرون كردند، در حالى كه يكى از دو تن بود- پيامبر و ابو بكر- هنگامى كه هر دو در غار بودند آنگاه كه به همراه خويش مىگفت: اندوه مدار، خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او
ترجمه مشکینی
اگر او را (پيامبر را) يارى نكنيد بىترديد خدا (ياريش مىكند چنان كه) او را يارى نمود هنگامى كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند در حالى كه يكى از دو تن بود، (پيامبر و ابو بكر) آن گاه كه هر دو در آن غار (غار ثور نزديك مكه) بودند، وقتى كه به همراه خود مىگفت: اندوه مخور كه حتما خدا با ماست، پس خدا سكينه و آرامش خود را بر او (پيامبر) فرود آورد و او را با سپاهيانى كه شما آنها را نمىديديد (در جنگهاى اسلامى) تقويت نمود و سخن كسانى را كه كفر ورزيدند پست كرد، و كلمه خداوند (وعده ازلى او در يارى انبيا و پيروزى دينش بر اديان) است كه والا و برترست، و خداوند مقتدر غالب و صاحب حكمت است
سوره : يس آیه : 14
متن عربی آیه : إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ
ترجمه آیه
نخست دو تن را به نزدشان فرستاديم و تکذيبشان کردند ، پس با سومی نيروشان داديم و گفتند : ما را برای هدايت شما فرستاده اند
ترجمه فولادوند
آن گاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم، و [لى] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده] سوّمين [آنان را] تأييد كرديم، پس [رسولان] گفتند: «ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شدهايم.»
ترجمه مجتبوی
آنگاه كه دو تن به سوى آنان فرستاديم و ايشان را دروغزن خواندند، پس ايشان را به فرستاده سومى نيرومند كرديم و گفتند: همانا ما به سوى شما فرستاده شدهايم.
ترجمه مشکینی
آن گاه كه دو نفر به سوى آنها فرستاديم، پس آنها را تكذيب كردند و ما (آنها را) با فرستاده سومى تقويت نموديم، پس همگى گفتند: ما به سوى شما فرستاده شدهايم
ترجمه بهرام پور
آنگاه كه دو تن را به سويشان فرستاديم، ولى تكذيبشان كردند و [آنها را] با سومى تقويت نموديم، پس گفتند: ما به سوى شما فرستاده شدهايم
تفسیر مجمع البيان
. تو [اى پيامبر!] تنها كسى را بيم مىدهى، [و هشدار و اندرزت او را سود نمىبخشد] كه از قرآن پيروى مىكند و در نهان از [خداوندِ] بخشاينده مىترسد؛ پس او را به آمرزش و پاداشى پرارزش نويد ده! 12. اين ما هستيم كه مردگان را زنده مىسازيم، و آنچه را از پيش فرستادهاند با آثار [بر جاى مانده] از آنان [و عملكردشان ]را مىنويسيم؛ و هر چيزى را در كارنامهاى روشنگر به شمار آوردهايم. 13. و براى آنان مثلى بزن! [داستان] مردم آن شهر [و ديار ]را، آن گاه كه فرستادگان [ما] به آنجا آمدند، [برايشان وصف كن!] 14. آن گاه كه دو تن به سوى آنان فرستاديم، اما آن دو را دروغگو انگاشتند، و ما با [سفيرِ] سومين [خود آن دو را] نيرو بخشيديم؛ پس [آن فرستادگان ما، يك دل و يكصدا] گفتند: [هان اى بندگان خدا!] ما فرستادگان [و پيامرسانان او] به سوى شما هستيم! 15. [حقناپذيران آن سرزمين] گفتند: شما جز بشرى بسان ما نيستيد؛ و [خداوندِ] بخشاينده [نيز] هيچ چيزى فرو نفرستاده
است؛ و شما [كسانى هستيد كه] جز دروغ نمىگوييد! 16. [فرستادگان ما] گفتند: [هرگز چنين كه شما مىپنداريد نيست و ]پروردگار ما مىداند كه ما فرستادگان او به سوى شما [مردم ]هستيم؛ 17. و جز رساندن روشن [و نمايان پيام او، هيچ وظيفهاى] بر عهده ما نيست. 18. [آن تيرهبختانِ خرافهپرست] گفتند: ما شما را شوم گرفتهايم؛ اگر [از دعوت خويش به سوى توحيد و تقوا] بازنايستيد، شما را سنگسار مىكنيم و شكنجهاى دردانگيز [و دردناك] از ما به شما خواهد رسيد. 19. [فرستادگان ما] گفتند: شومى شما [و بدانديشىتان] با خود شماست؛ آيا اگر شما را پند [و اندرز] دهند، [به جاى پذيرش حق، اين گونه واكنش زشت و ظالمانه نشان مىدهيد؟ نه، اين پندار شما در باره ما خرافى است،] بلكه شما مردمى
گزافكاريد. 20. و [درست در آن شرايط حساس] مردى [توحيدگرا و درستانديش] از دورترين جاىِ شهر، شتابان فرا رسيد و گفت: هان اى مردم! از اين فرستادگان خدا پيروى كنيد! نگرشى بر واژهها «ذكر»: يادآورى و به ياد آوردن آمده، امّا در آيه شريفه نيز منظور قرآن شريف است. «خشيت»: حساب بردن و ترسى است كه همراه با احساس شكوه و عظمت خدا در دل جايگزين مىگردد. «تطّيرنا»: از «تطيير» بر وزن «تفعّل» به مفهوم شوم گرفتن و فال بد زدن آمده است. تفسير پاداش پرشكوه هشدارپذيران و حقطلبان در آيات پيش از حقستيزان و ناسپايان سخن رفتت كه هشدار دادن و يا هشدار ندادن برايشان يكسان است، و آنان از دعوت و هشدار سود نمىبرند و ايمان به حق نمىآورند، اينك در اين آيات قرآن، به وصف
مردمى مىپردازد كه از دعوت آسمانى پيامبر گرامى و اندرز و هشدارش سود مىبرند و راه نجات و درستكارى را از پيام انسانساز او مىجويند و در پرتو درستانديشى و عملكرد شايسته به اوج سرفرازى مىرسند. در نخستين آيه مورد بحث در وصف هشدارپذيران مىفرمايد، إِنَّمَا تُنذِرُ مَنْ اتَّبَعَ الذِّكْرَ تو اى پيامبر! تنها كسى را هشدار مىدهى و كسى اندرز و هشدارت را مىپذيرد و از آن سود مىبرد كه از قرآن و مفاهيم بلند و انسانساز آن پيروى كند و از روشنگرى آن چراغ زندگى برافروزد. وَخَشِيَ الرَّحْمَانَ بِالْغَيْبِ و از خداوند بخشاينده در نهان بترسد. درست برخلاف انسان نفاقگرا و بىبهره از ايمان و باور كه در برابر ديدگان مردم لاف درستانديشى و پرواپيشگى مىزند و در نهان به گونهاى ديگر مىانديشد و مىگويد و عمل مىكند.
به باور پارهاى ديگر منظور اين است كه: و از خداى بخشاينده در مورد سراى آخرت و بازخواست و حسابرسى در آن، و پاداش و كيفرش حساب برد. فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ آرى، به كسى كه اين گونه مىانديشد و رفتار مىكند، و به اين ويژگىها آراسته است، نويد ده؛ نويد به آمرزش لغزشها و گناهانش از سوى خدا، و به پاداشى ارزشمند و خالص از شائبهها. * * * آن گاه خداى فرزانه در اشاره به قدرت وصفناپذيرش مىفرمايد: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَى اين ما هستيم كه مردگان را در روز رستاخيز و در آستانه برپايى آن براى حسابرسى و پاداش و كيفر زنده مىسازيم. وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا و نيز ماييم كه هر آنچه آنان از فرمانبردارى و شايستهكردارى و يا گناه و ستم كه از پيش فرستادهاند، همه را مىنويسيم. به باور پارهاى منظور اين
است كه: و ما هستيم كه هر آنچه از كارها را كه براى آنها اثرى نيست و از پيش فرستادهاند، همه را براى آنان مىنويسيم. وَآثَارَهُمْ به باور «جبايى» منظور كارهايى است كه اثر دارند، كه براى نمونه مىتوان كتابهاى مفيد و روشنگر و يا بنيادهاى به راستى ثمربخش و در خدمت عدالت و يا صدقههاى ماندگار را مثال آورد. اما به باور پارهاى منظور كارها و راه و روشهاى آنان مىباشد كه آنان بنياد آنها را مىگذارند و پس از خودشان به صورت سنت و شيوه عادلانه و درست و مفيد و يا به صورت بدعتهايى خرافى و ظالمانه مىماند و مردم از آنها پيروى مىكنند؛ آرى، اين شيوههاى پويا و مفيد و يا زيانبار و ظالمانه را نيز به حساب آنان مىنويسيم. پارهاى مىگويند: منظور اين است كه ما گامهاى آنان را كه به سوى مسجد برداشته
مىشود، برايشان مىنويسيم. گويى اين ديدگاه از روايتى برگرفته شده است كه «ابوسعيد خدرى» آورده است كه: عشيره «بنىسلمه» در منطقهاى بيرون از شهر مدينه زندگى مىكردند و هر روز از آنجا براى شركت در نماز و شنيدن دعوت پيامبر وآموزش معارف آسمانى او به مسجد مىآمدند، از اين رو از دورى راه شكايت كردند؛ و آن گاه بود كه اين آيه فرود آمد. و آوردهاند كه پيامبر گرامى فرمود: انّ اعظم الناس اجراً فىالصلوة أبعدهم اليها ممشى فابعدهم. بىگمان پرشكوهترين مردم از نظر پاداش در نماز و نيايش با خدا، آن كسى است كه راه دورترى را براى رسيدن به مسجد بپيمايد. اين روايت را «بخارى» و «مسلم» در كتابهاى خود آوردهاند. وَكُلَّ شَيٍْ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ و ما هر چيزى را در كارنامهاى روشن و
روشنگر برشمردهايم. منظور از هر چيز، هر رويداد و عملكردى است كه در لوح محفوظ به شمار آمده و در آن محفوظ است؛ و اين شمارش رويدادها و عملكردها در لوح محفوظ گويى به خاطر توجه يافتن فرشتگان به وسيله آن است؛ چرا كه آنان رويدادها و حوادث بىشمار جهان هستى را با آنچه در آن كتاب پراسرار و شگفتانگيز آمده است مقابله مىكنند و از اين راه بيشتر و بهتر به علم بىكران خدا بر ذرّه ذرّه رويدادها و حوادث آگاه مىگردند، چرا كه اين كتاب شگفتآور نشانگر دانش وصفناپذير و فراگير خدا بر كران تا كران هستى و همه رويدادهاى كوچك و بزرگى است كه در آن روى مىدهد. به باور «حسن» منظور از «امام مبين»، كارنامههاى انسانهاست ؛ و بدان دليل به آنها اين نام و عنوان داده شد كه نوشته و اثر آنها، هرگز رو به فرسودگى و كهنگى نمىگذارد. سرگذشت آن سه پيامبر در سومين آيه مورد بحث دگرباره روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و در اشاره به سرگذشت عبرتانگيز و عبرتآموز
جامعه و مردمى مىفرمايد: وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ هان اى پيامبر! و براى اين مردم، از سرگذشت جامعههاى پيشين نمونه و مثالى بياور! و داستان مردم آن شهر و ديار را، آن گاه كه فرستادگان ما به آنجا آمدند برايشان بگو! به باور پارهاى منظور اين است كه: و براى اين مردم سرگذشت مردم آن شهر و ديار را يادآورى كن! به باور مفسران، قريه يا شهر مورد نظر، «انطاكيه»، از شهرهاى مشهور و شناخته شده روم قديم بوده است. * * * در ادامه سخن به شرح سرگذشت آنان پرداخته و مىفرمايد: إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا آن گاه كه دو تن از فرستادگان و پيامبران خود را به سوى آنان فرستاديم و آن دو به ارشاد و هدايت آن مردم برخاستند و پيام ما را به آنان رساندند. فَكَذَّبُوهُمَا امّا آن مردم به جاى حقپذيرى و هدايت به حقستيزى برخاسته و آن دو پيامبر را دروغگو انگاشتند فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ سپس آن دو فرستاده خود را با سفير و پيامبر سوّمى نيرو و اقتدار بخشيديم. واژه «عززنا
» از ريشه «عزت»، به مفهوم عزيز شدن و ارجمند گرديدن آمده است؛ و از همين نمونه است كه در ادبيات عرب گفته مىشود: من عزّ بَرَّ هركس توانمند و شكستناپذير شد، چيره و پيروز گرديد. «شعبه» مىگويد: نام يكى از اين دو فرستاده خدا «شمعون» بود، و ديگرى «يوحنا» و نام سومين آنان «بولس» آمده است. امّا به باور «ابن عباس» و «كعب» نام آنان «صادق»، «صدوق» و «سلوم» بوده است. برخى از مفسران برآنند كه آنان فرستادگان مسيح(ع) و از ياران او بودند؛ و بدان دليل خدا آنان را فرستادگان خويش شمرد كه عيسى(ع) آنان را به فرمان خدا و براى دعوت به دين او به آنجا گسيل داشت. فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ پس آن فرستادگان ما همدل و همداستان گفتند: هان اى مردم! خدا ما را به سوى شما
فرستاده است. واكنشِ شهر حقناپذير در ترسيم واكنش آن جامعه و مردم اصلاحناپذير در برابر دعوت توحيدى و بشردوستانه فرستادگان خدا مىفرمايد: قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا حقناپذيران آن سرزمين به جاى دل دادن به دعوت توحيدى و اصلاحطلبانه پيامبران سر به مخالفت برداشته و گفتند: شما جز بشرى بسان ما نيستيد، و به همين دليل هم صلاحيت رسالت و پيامبرى و دريافت وحى از سوى خدا را نداريد، درست همانگونه كه ما چنين هستيم. وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِنْ شَيٍْ و خداى بخشاينده نيز چيزى به سوى شما فرو نفرستاده است كه ما را به آن فرا خوانيد. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ و شما جز دروغ و سخنان بىاساس چيزى نمىگوييد و آنچه را وحى و پيام خدا مىپنداريد، يافتههايى بىپايه و اساس است. آرى، آنان بر اين پندار پوچ بودند كه هركس بسان آنان از نژاد و تبار آدم باشد، نمىتواند پيامآور و پيامرسان خدا گردد و رسالت و پيامبرى با انسان بودن سازگار نيست؛ و گويى فراموش ساخته بودند كه خداى فرزانه هركسى را بخواهد و شايسته بداند به رسالت برمىگزيند و پيام خود را به سوى او مىفرستد؛ و اوست كه از درون و برون و حال آنان آگاه است و مىداند كه آن
شايستهكردارانى را كه به رسالت برگزيده است هم شايسته ارزانى شدن وحى هستند و هم در خور اين افتخار، و هم مىتوانند بار گران رسالت و مسئوليتهاى بزرگ آن را به دوش كشند. * * * اين پيامبران بشردوست آنان را به توحيد و تقوا و آراستگى به ارزشهاى والاى انسانى دعوت نموده و از شرك و كفر و سركشى و بيداد هشدار دادند، و در پاسخ آنان گفتند: هرگز اين گونه كه شما مىپنداريد نيست و پروردگار ما نيك مىداند كه ما فرستادگان او به سوى شما مردم هستيم. قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ روشن است كه اين پيامآوران و پيامرسانان پس از باراندن بارانى از دليل و برهان بر شركگرايان و نمايان ساختن درستى دعوت خويش به وسيله معجزه، بر رسالت خود پاى فشردند، امّا آن مردم حقناپذير باز هم دعوت آنان را انكار كردند.