بخشی از مقاله

بررسي عوامل مؤثر بر كژرفتاريهاي نوجوانان با تكيه بر از هم گسيختگي خانوادگي


فصل اول
1- مقدمه
انسانها در فراز و نشيبهاي تاريخ هميشه از دردها و آسيب هاي اجتماعي بسياري رنج برده اند و همواره در جستجوي يافتن علل و انگيزه هاي آنها بوده اند تا راهها و شيوه هايي را براي رهايي از آنها بيابند . حال يكي از مسائل پيچيده و ناراحت كننده فعلي كه توجه بسياري از محققين ، جامعه شناسان ، جرم شناسان ، روانشناسان و متخصصين امر را به خود معطوف داشته موضوع مجرمين كم سن وسال و يا به اصطلاح « اطفال و نوجوانان بزهكار » مي باشد كه روزبه روز هم گسترش بيشتري مي يابد.


با توجه به وضع موجود نخستين پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه اقدامات لازم در زمينه مبارزه با جرايم اطفال و نوجوانان چيست ؟
عده اي ازدياد جرايم را در سطح جهاني از اختصاصات جوامع متمدن دانسته و معتقدند كه بشر به همان سرعتي كه به سوي ترقي و تكامل صنعتي و مادي پيش مي رود از معنويت دور شده و در نتيجه به تبهكاري و قانون شكني روي مي آورند.شماري نيز ازدياد جرايم را محصول سستي اعتقادات ديني و مذهبي دانسته و معتقدند كه علم و ايمان موجبات رشد انسان را فراهم مي آوردو آفاتي نظير خودپرستي ، حب دنيا ، مجادله با حق راسبب مي شود كه در نتيجه انسان از رشد و كمال بازمانده و به سوي تبهكاري سوق داده مي شود.


از طرفي مي توان گفت كه قرن حاضر ، قرن اضطراب و سرعت است و اطفال و نوجوانان عجله دارند تا هرچه سريعتر خود را به مقصد خيالي و مورد نظر برسانند، هر چند كه در اين راه قواعد و مقررات و قوانين درهم شكسته شوند. بنابراين بزهكاري به عنوان يك پديده شوم به گونه هاي مختلف در همه جوامع بشري در طول اعصار و قرون وجود داشته و هر زماني به شكلهاي متفاوت ولي با ريشه هاي مشترك انجام مي گيرد.


فرد بزهكار بيماري است كه در اجتماع رشد كرده و بيماري خود را به ديگران نيز منتقل مي سازد ، در نتيجه بايد او را شناخت ، علل و عوامل بيماريش را پيدا كرد و درمانش نمود تا امنيت اجتماعي از دست رفته به جامعه برگردد و جامعه بتواند فعال و پويا و با نشاط باقي بماند.
3- نظريه بي هنجاري رابرت مرتل


آيا اهداف فرهنگي و وسايل اجتماعي نهادي در جامعه سازگار هستند يا ناسازگار و اگر ناسازگار هستند علت آن ناسازگاري چيست؟
مرتون كه از ساخت گرايان است معتقد است كه درحيات اجتماعي در عنصر ساختاري نقش تعيين كننده دارند. يكي از اين عناصر فرهنگ است و عنصر ديگر اجتماع .


ساختار فرهنگي عبارتست از مجموعه اي سازمان يافته از ارزشها و هنجاري كه هدايت كننده رفتار در بين اعضاي يك جامعه يا گروه مشترك است.
ساختار اجتماعي عبارتست از مجموعه اي سازمان يافته از روابط اجتماعي كه اعضاي جامعه در اشكال مختلف در آن درگير و شريك هستند . عنصر اصلي اين تعريف روابط اجتماعي است.


نقش و كاركرد اساسي عنصر فرهنگ تعيين و معرفي اهداف و ارزشها در زندگي اجتماعي است.
عنصر اجتماع نيز تعيين كننده وسايل نهادي شده نيل به اهداف است ، يعني بايدها و نبايدها را تعيين مي كند . مرتون معتقد است كه اگر در جامعه اي كاركرد اين دو عنصر اساسي هماهنگ با هم باشد در آن جامعه نظم وجود دارد و الگوي تطابق مردم در زندگي الگويي هم نوايانه خواهد بود. به عبارت ديگر در چنين جامعه اي افراد دنبال اهدافي مي روند كه در درجه اول فرهنگ تعيين كرده است و راه تحقيق آن اهداف با وسايل دنبال مي شود كه در جامعه مشروعيت دارد. حال اگر اين هماهنگي نباشد يعني بين فرهنگ و اجتماع از لحاظ كاركردي ناهماهنگي و گسست پيش بيايد آنگاه شاهد ناهمنوايي در ميان مردم و رواج انحراف خواهيم بود.


مرتون مي گويد الگوي انحرافات و ناهمنوايي و ناسازگاري در جامعه تابع كم و كيف رابطه بين فرهنگ و اجتماع است . مرتون مسأله اجتماعي را اينگونه تعريف مي كند : اختلاف اساسي ميان معيارهاي اجتماعي و واقعيت اجتماعي ، به عبارت ديگر اختلاف كلي ميان آنچه هست و آنچه مردم طبق هنجارها و ارزشهايشان مي پندارند كه بايد باشد. ناسازگاري اهداف و وسايل از طريق ايجاد آنومي(بي هنجاري) منجر به بروز اختلال در نظم اجتماعي مي شودبه عبارت دقيق تر اين ناسازگاري منجر به بروز كجرويهاي اجتماعي مي شود و اين كجرويها طي يك مجموعه فرآيندهاي اجتماعي به آنومي(بي هنجاري) تبديل مي شود . بدين ترتيب كه اگر رفتار انحرافي يعني عدول از هنجاريها با توجه به عدم كنترل اجتماعي منجر به دستيابي موفقيت آميز به اهداف گردد اين موفقيت مي تواند موجب ترغيب ديگران به انجام رفتار انحرافي شود . با اين روند مشروعيت هنجارهاي نهادي شده از بين مي رود و رفتار انحرافي در سطح وسيعي شيوع مي يابد.


رابطه ميان اهداف و وسايل
رابطه ميان اهداف و وسايل طبق الگوي مرتون چهار نوع مي باشد:
1- همنوايي 2- مناسك گرايي 3- واپس گرايي 4- شورش(طغيان)
1- همنوايي يعني پذيرش جمعي اهداف و وسايل دستيابي به اهداف كه هر دو بنا كننده هماهنگي متعالي بين دو جنبه ساختار زندگي است.
2- مناسك گرايي يعني پذيرش وسايل و طرد اهداف . مناسك گرايي پاسخي انطباقي است . فرد علي رغم ترك و فراموشي اهداف مهم فرهنگي ، همچنان هنجارهاي نهادي را رعايت مي كند.


3- واپس گرايي پاسخي است كه در آن فرد هم اهداف و هم وسايل را طرد مي كند . بدين ترتيب وي نه آرزو دارد و نه در فعاليتهاي عادي روزمره درگير مي شود.
4- شورش وطغيان افراد به مانند افراد پيشين نه اهداف را قبول دارند و نه وسايل را. اما سعي در جايگزين آنها دارند در اين وضعيت اهداف و وسايلترد افراد تغيير مي يابد و ممكن است نوع جديدي از يكپارچگي بين اهداف جديد و وسايل جديد ايجاد شود.


مرتون در خلال بحث درباره اهداف و وسايل نهادي شده مفهوم يكپارچگي را يادآوري مي شود.
نظام اجتماعي به واسطه تأكيد بيش از حد بر اهداف اجتماعي و متقابلاً عدم تأكيد بر وسايل نيل به آن اهداف از يك نوع سوء يكپارچگي رنج مي برد در اين نظام اغلب مردم دريافته اند كه امكان دسترسي به موقعيت را ندارند يا حداقل در محدوده مقررات اجتماعي موجود چنين امكاني وجود ندارد با درك چنين مطلبي مردم براي حصول به موقعيت به شيوه هاي انحرافي روي مي آورند . حاصل اين وضع زوال بيشتر مقررات اجتماعي است. به طور خلاصه آنومي هنگامي پديد مي آيد كه شكافي بين اهداف و هنجارهاي فرهنگي و ظرفيتهاي ساختار اجتماعي براي نيل به موقعيت وجود داشته باشد . يعني اولي از ايجاد رفتار و نگرش و دومي از تحقق آن جلوگيري نمايد. در نتيجه كيفرهاي نهادي شده به عنوان وسيله نظم اجتماعي ضمانت خود را از دست مي دهند و نبوغ و استعدادهاي افراد به تباهي كشيده مي شود.


نظريه بي هنجاري دوركيم
هرگاه نظارتي كه جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعيف يا حذف شود ، حالت بي هنجاري يا نابساماني در جامعه به وجود مي آيد . بي هنجاري از تضعيف وجدان اخلاقي ناشي مي شود و عموماً با بحرانهاي بزرگ اجتماعي، اقتصادي يا سياسي همراه است. به نظر دوركيم نظم اخلاقي نيروي بيروني است كه برخواهشها و اميال دروني انسان مهار مي زند اين نظم اخلاقي به صورت وجدان جمعي در مي آيد و اميال سيري ناپذير انسان را كنترل مي كند. وقتي تغييرات

ساختاري (ناشي از پيشرفت يا پسرفتاقتصادي) يك ساخت هنجارمند را به هم مي ريزد ، اميال سيري ناپذير از قيد هنجارها آزاد مي شود، اما منابع اقتصادي و اجتماعي براي پاسخ به خواهشها ،ماهيتاً محدود است فرد نمي داند كه نمي تواند به هر خواهشي دست يابد. رقابت براي رسيدن به هدفهاي دست نيافتني افزايش مي يابد. لذت در رقابت است و هدف دست نيافتني است . كوششها افزايش مي يابد و نتيجه كمتر حاصل مي شود درا ين وضعيت شوق زندگي از ميان مي رود و در نتيجه گرايش به انحراف و ناامني در جامعه فراهم مي گردد.


آنومي يا بي هنجاري صرفاً به دوران بحران ورونق اقتصادي محدود نمي ماند ، به نظر دوركيم مسأله بي هنجاري در جامعه مدرن به صورت مزمن در آمده است و اين وضع بسيار اسفبار است . به نظر او ورود جوامع به دنياي صنعت در قرن بيستم ، روابط انسانهارا از نظارت نظم اخلاقي جامعه سنتي آزاد مي كند به طوريكه اجتماع سنتي مورد هجوم نيروهاي گسستگي جامعه مردن قرار گرفته و اجتماعات ساده رو به تحليل مي روند و با افزايش تراكم جمعيت، زندگي اجتماعي پيچيده مي شود ، ارتباطات از صورت برخورد آشنا به صورت برخورد با بيگانه در مي آيد . از همه مهمتر اعتقادات و رسوم مذهبي مشترك كه موجب انسجام اجتماعي مي گرديد ، رو به تحليل و تضعف رفته و با كاهش محدوديتهاي مذهبي ، حالت بي هنجاري تسريع مي شود ، به طوريكه سودجوييهاي آدميها از

فشارهاي هنجارها رها شده و كسب سود فراتر از هر قاعده اي قرار مي گيرد. در اين صورت وقتي فرد نتواند به اهداف مورد احترام جامعه نائل شود با واقعيت تلخ شكست رو به رو شده و با توجه به تضعيف مذهب در جامعه مدرن كه در اين موقعيت مي توانست احساس شكست در فرد را به نحوي جبران و ترميم كند، موجب روي آوردن فرد به خودكشي ، اعتياد يا ديگر انحرافات اجتماعي خواهد شد و در نتيجه امنيت فردي و امنيت اجتماعي را به چالش خواهد كشاند.
از نظر دوركيم اگر نتوان فرد را در اجبار اجتماعي قرار داد و با اجتماع همراه كرد ، وي منافع فردي خودرا بر منافع جمعي تفوق مي دهد و جامعه با آسيبهاي اجتماعي رو به رو شده و اين آسيبها و انحرافات با گرايشهاي خودگرايانه نمود خواهد يافت.


رويكردها در مورد علل بزهكاري
1- رويكرد شكل ظاهري
رويكرد شكل ظاهري يكي از قديم ترين نظريه هاي بزهكاري است كه براساس ساختار زيستي و ظاهري بدني بزهكاري را تبيين نموده است. اين رويكرد در مورد بزه نظري كاملاً متفاوت با رويكردهاي ديگر دارد. شلدون و كراچمه انديشه تأثير ريخت بدني در پاسخ هاي فرد را نسبت به موقعيت مطرح نمودند و بر اساس آن سه تيپ شخصيتي اندومرفيك ، فرومرفيك و اكتومرفيك را معرفي كرده اند. در مطالعه شلدون نشان داده شده است كه تيپ هاي شخصيتي تأثير بسياري در

رفتار بزهكارانه دارند. بعدها مطالعات گلاك در مورد 500 نفر كه بزهكاري آنها ثابت شده است در مقابل 500 نفر غير بزهكار، تيپ شخصيت مزومورف را خشمگين تر و مساعدتر براي رفتار بزهكارانه تعريف كرده است . اگر چه در مطالعه او چهل ودو عامل فرهنگي و اجتماعي نيز با بزهكاري همبستگي داشته اند. در ارزيابي اين رويكرد دي موي مي نويسد آنچه در باور اين انديشه امروز باقي مانده است در نقشهاي شخصيتي هنرپيشگاني است كه در فيلم هاي سينمايي و يا

تلويزيوني مشاهده مي كنيم . معمولاً نقشهاي خش و بزهكارانه را افراد زشت صورت ايفا مي كنند و نقشهاي مثبت توسط افراد جذاب ايفا مي شود. بعضي از مطالعات نيز در تأثير موضوع به نتيجه قضاوتهاي قضات پرداخته اند. يافته هاي برخي از آنها نشان مي دهند تمايل قاضي در تأئيد بيگناهي افرادي است كه ازجذابيت ظاهري بيشتري برخوردارند.
2- رويكرد ساختار زيستي


اين رويكرد به دور از هر ارتباطي بين شكل ظاهري و اختلالات ذهني ، بر تأثير نقش شخصيت زيستي فرد در رفتار بزهكارانه تأييد دارد مثل تأثير ژنها بر رفتار. در اين نظريه ها مسئله توارث و ژنها بطور جداگانه بررسي مي شود. سابقاً مسئله توارث در رفتار بيشتر مورد توجه قرار گرفت در حاليكه در نظريه هاي نوين به مسئله ژنها و بزهكاري به نوعي ديگر نظر دارند. ديدگاه هاي نوين اين رويكرد به تغييراتي كه در اثر تخريب ژنتيكي در ژنها به وجود مي آيد تأكيد مي كنند. در نظريات جديد زيست شناختي تأثير مستقيم زيستي در رفتار بزهكارانه مورد حمايت نيست ، در عوض شرايط زيستي خاص را در فرد كه باعث بروز الگوهاي

رفتاري غيرعادي است پيش مي كشد. رويكرد زيست شناسي به تعامل بين عوامل زيستي و محيط اجتماعي بيشتر تأميد دارد تا تأثيرات خالص زيستي . به همين دليل در ديدگاههاي جديد اين مكتب نظريه هاي زيست شناختي تحت عنوان رويكرد زيستي ـ اجتماعي بيان مي شود. بررسي جرم از ديدگاه زيستي ـ اجتماعي عوامل مانند توارث، غدد، سيستم عصبي، ژنها و تغييراتي را كه در پاسخ تغييرات محيطي به وجود مي آيد مورد توجه قرار مي دهند. براي مثال در چند مطالعه همبستگي زيادي بين جراحتهاي مغزي و رفتار بزهكارانه يافت شده است. تأثير اختلالات رواني مادر در حاملگيهاي پيچيده نيز در رفتار بزهكارانه فرزندان در بعضي از مطالعات تأئيد شده است.


در ارزيابي اين رويكرد پيشنهاد مي شود موضوع جرائم و تخلفات از ديدگاه زيست شناختي لازم است به صورت رويكردي چند عاملي موردتوجه قرار گيرد. اگر چه ممكن است حضور چند عامل زيستي عامل خطر بزهكار شدن در فرد را تقويت كند اما تعامل مسائل روانشناختي و اثرات عوامل اجتماعي در مسئله بزه بايد درنظر گرفته شود. (لاندمن:Lundman ).


3- رويكرد روانشناختي
در اين رويكرد علاوه بر زيستي ، عوامل موقعيتي در تبيين رفتار بزهكارانه مهم به نظر مي رسند. به همين جهت بسياري از پژوهشهاي زيست شناختي در مسئله بزهكاري توسط روانشناسان انجام شده است. برخي از نظريه هاي روانشناختي معتقد است ؛ رفتار بزهكارانه ريشه در يادگيري رفتار مشاهده شده دارد موضوعي كه در بحثهايي كه در رويكردهاي جامعه شناختي رفتار بزهكارانه نيز مطرح است.


به طور اختصاصي تر رويكردهاي روانشناختي بيشتر جنبه هاي روانپزشكي مسئله را در تبيين بزه مهم مي دانند تا موضوع زيست شناختي را، نظريه هاي اين رئيكرد عمدتاً عنصر شخصيت را در بررسي رفتارهاي بزهكاري آنچه كه اصطلاحاً شخصيت ضد اجتماعي ناميده مي شود را مورد بحث قرار مي دهند. زمينه تاريخي اين نظريه ها از انديشه هاي فرويد و ديدگاههاي فرويد نشأت گرفته است. بررسيهاي نوين اين رويكرد در پژوهشهاي كاسپي(Caspi ) و مافيت(Moffitt ) نشان مي دهد، خشم ، اضطراب، بي ثباتي شخصيت عواطف منفي از عوامل مرتبط و مستعد كننده رفتار بزهكارانه است و افرادي با خصوصيات ذكر شده در مقايسه با افراد معمولي بيشتر در خطر بروز رفتار انحرافي هستند . ارزيابي اين رويكرد و بينگر آن است كه افراد داراي شخصيتهاي دروني هستند كه با جرم و رفتار بزهكارانه در ارتباط است.


4- رويكرد وضعيت اقتصادي
در تقابل بين ديدگاههاي زيست شناختي و روانشناختي و در مطالعه بزه عده اي نيز عامل اقتصادي را مورد بررسي قرار داده اند. در رويكرد تأثير عامل اقتصادي به موضوع بزهكاري ، مسئله فقر و بيماري به طور گسترده مطالعه شده اند. موضوع فقر و دلايل ارائه شده از تأثير آن در بروز رفتار بزهكارانه ايجاب مي كند كه محله فقرنشين و محله هاي غني نشين با همديگر مقايسه شوند تا بتوان ادعا كرد كه فقر به عنوان عامل تأثير گذار شناخته شده است. در مطالعاتي كه از

سالهاي 1970 به بعد انجام شده است ، آمارهاي موجود حاكي از آنند كه درصد زيادي از افرادي كه در 49 ايالت آمريكا در پايين تر از خط فقر هستند هيچكدام از هفت بزه مهم را كه به عنوان شاخصهاي جرم از طرف سازمان FBI تعيين شده مرتكب نشده اند. اما در مقابل به پژوهشهايي بر مي خوريم كه ميزان درآمد ،

تحصيلات و تك والدي را در بزهكاري مؤثر شناخته اند اما سهم وضعيت اقتصادي را تبيين نكرده اند. پژوهش در مورد بيكاري به عنوان يك شاخص درآمد نيز نشان مي دهد ارتباطي بين بيكاري و بزهكاري نوجوانان يافت شده است ( گلاسه و رايس). در ارزيابي رويكرد اقتصادي نيز همانند رويكرد روانشناختي مي توان ادعا نمود ، تأثير نابرابريهاي اقتصادي در بزه بيشتر از تأثير عامل فقر است. اگرچه اكثر پژوهشها نشان داده اند، ارتباطي بين فقر و بزه وجود دارد ؛ ليكن فقر را به عنوان عامل اصلي بزه مطرح نشده است، به طوري كه با افزايش و كاهش افراد فقير بزهكاري نيز افزايش و يا كاهش يابد.


5- رويكرد كنترل اجتماعي
به عقيده هيرشي بزهكاري به عنوان يك مسئله اجتماعي بايد در عرصه خانواده ، محله، مدرسه ، همسالان، و ساير ارگانها يا مؤسسات اجتماعي كه نوجوانان به نوعي در آنها عضويت دارد بررسي گردد. هيرشي معتقد است كه بزهكاري وقتي اتفاق مي افتد كه قيود فرد نسبت به اجتماع ضعيف شوند يا به طور كلي از بين بروند. اين قيود را تحت چهار مفهوم كلي خلاصه مي كند:


وابستگي: حساسيتي است كه شخص نسبت به عقايد ديگران درباره خود نشان مي دهد، در حقيقت يك نوع قيد وبند اخلاقي است كه فرد را ملزم به رعايت هنجارهاي اجتماعي مي كند. اين وابستگي را هيرشي همپايه وجدان و يا من برتر مي داند.


تعهد: ميزان مخاطره اي است كه فرد در تخلف از رفتارهاي قراردادي اجتماع مي كند. بدين معني فردي كه خود را نسبت به قيود اجتماعي متعهد مي داند از قبول اين مخاطرات پرهيز مي كند. اگر وابستگي را همپاي وجدان بدانيم تعهد همپايه عقل سليم يا خود است.
درگير بودن: ميزان مشغوليت فرد در فعاليتها مختلف است، كه باعث مي شود او وقت براي انجام كار خلاف نداشته باشد. مثل درگير شدن در سرگرميهاي مدرسه، خانه و اشتغال به فعاليتهاي فوق برنامه .


باورهاك ميزان اعتباري است كه فرد براي هنجارهاي قرار دادي اجتماع قائل است، در حاليكه مي تواند طبق ميل خود از آنها تخلف كند، ولي به آنها پايبند باقي مي ماند، مانند باور به نيكوكاري.


6- رويكرد انتقال فرهنگي (پيوند افتراقي)
اين رويكرد بر اين نكته تأكيد دارد كه رفتار انحرافي از طريق معاشرت با دوستان ناباب آموخته مي شود. ادوين ساترلند بر اين اعتقاد است كه رفتار انحرافي از طريق معاشرت با اغيار يا پيوند افتراقي يعني داشتن روابط اجتماعي با انواع خاصي از مردم مانند جنايتكاران ، آموخته مي شود. او مي گويد: براي آنكه شخص جنايتكار شود ، بايد نخست بياموزد كه چگونه مي توان جنايت كرد(كوئن؛1370:167).
در واقع فرآيند يادگيري رفتار انحرافي به وسيله دوستان فرد مجرم تعيين مي شود.


چهار گام زير اين فرآيند رانشان مي دهد:
1- رفتار انحرافي ، مانند ديگر رفتارهاي معمولي در اثر كنش متقابل اجتماعي با ديگران به ويژه دوستان ناباب آموخته مي شود.
2- يادگيري رفتار انحرافي هم مستلزم يادگيري تكنيكهاي ارتكاب جرم و هم انگيزه ها، سايتها و گرايشهاي مناسب براي تبهكاري است.
3- رفتار انحرافي فرد مي تواند از جنبه هاي خاصي مانند: فراواني، اولويت، دوام و شدت تماس متفاوت باشد. هر چه سطح تماس فرد با افراد يا گروههاي تبهكار برحسب اين چهار متغير بالاتر باشد ، احتمال كجروي بيشتر مي شود.


4- انسان بدان جهت مجرم مي شود كه فراواني امكانات قانون شكني بر محدوديتهاي نامساعد آن بچربد. در واقع اگر ارزشهاي يك نفر و ارزشهاي افرادي كه بر او تأثير شديد دارند به جاي حمايت از رفتار بهنجار از رفتار انحرافي حمايت كنند احتمالاً آن فرد مجرم خواهد شد.
7- رويكردهاي التقاطي


در حاليكه نگرشهاي اختصاصي به موضوع منجر به استفاده از چهار چوب نظري خاص آن رويكرد در پژوهشها گرديده است ، عده اي نيز ديدگاههاي التقاطي را مورد توجه قرار داده و باديد وسيعتري به موضوع نگريسته اند . يكي از مطالعات كلاسيك در اين زكينه پژوهشي است كه توسط مشكارني و مشكاني انجام شده است. نظريه تلفيقي اين پژوهشگران شامل دو مؤلفه است كه مجموعاً چهارچوب نظري پژوهش را تشكيل مي دهد و به صورت مدل تحليلي در آلگوريتم 1- نشان داده شده است. مؤلفه اول را كنترل هاي خانوادگي ، اجتماعي، روابط عاطفي كودك و نوجوان با افراد مهم در زندگي او قبيل اقوام، معلمين، دوستان

 

صالح و غيره تشكيل مي دهند كه نقش بازدارنده در گرايش به بزهكاري دارند. مؤلف دوم از نيروهاي وارده بر كودك و نوجوان اثر مي گذارند و او را درجهت بزهكاري سوق مي دهند تشكيل مي دهد. بديهي است كه بين مؤلفه اول و دوم كشمكشي در بين است و تعامل بين آن دو است كه نهايتاً موضع كودك و نوجوان را نسبت به بزهكاري تعيين مي كند. جمعيت مورد مطالعه در پژوهش 140 نوجوان پسر در كانون اصلاح تربيت و 15 دختر در زندان اوين بخش زنان مي باشد. يافته هاي پژوهش نشان مي دهد نتايجي كه از تلفيق دو نظريه پيوند افتراقي و كنترل اجتماعي از اين آزمون تجربي حاصل شده است، نشانه يا شاخص مؤلفه وابستگي نوجوان به خانواده و مؤلفه وضع سلامت خانواده با شدت بزهكاري مؤثر است . بدين ترتيب كه هر چه پيوندهاي عاطفي نوجوانان با خانواده بيشتر مي شود و روابط پدر و مادر با فرزندان سالمتر و امن تر باشد بزهكاري كاهش مي يابد.


4- سؤالات تحقيق
1- آيا بين مشكلات مالي و اقتصادي و كژرفتاريهاي نوجوانان رابطه وجود دارد؟
2- آيا محيط طبيعي ه فرد در آن زندگي مي كند مي تواند به نحوي در كژرفتاريهاي نوجوانان مؤثر واقع شود؟


3- آيا ديدگاه فرهنگي خانواده مي تواند مؤثر بر كژرفتاريهاي نوجوانان باشد؟
4- آيا بين طلاق و جدائي والدين و كژرفتاريهاي نوجوانان رابطه وجود دارد؟


5- آيا كمبود محبت والدين مي تواند دليلي بر كژرفتاريهاي نوجوانان باشد؟
6- آيا اشتغال به كار مادر دليل كژرفتاريهاي نوجوانان است؟
7- آيا اعتياد اعضاي خانواده مي تواند در رفتار اطفال و نوجوانان تأثيرپذير باشد؟
5- اهداف پژوهش
با توجه به مطالب ذكر شده و اهميتي كه جلوگيري از بزهكاري اطفال و نوجوانان و اصلاح و تربيت اين دسته از بزهكاران در پيشبرد هدفهاي توسعه اجتماعي دارد موضوع مورد بررسي انتخاب شده است و هاف از انجام اين پژوهش شناخت مسائل زير ميباشد:
الف) بررسي و شناخت ميزان تأثير روابط والدين با يكديگر و با فرزندان در بزهكاري جوان.
ب) بررسي وشناخت ميزان تأثير طلاق و جدائي در بزهكار ينوجوانان.
ج) آگاه ساختن مسئولان امر از اطلاعات بدست آمده و توفيق بيشتر در برنامه ريزي بهتر براي اصلاح اين دسته از نوجوانان.
6- اهميت وضرورت پژوهش
با توجه به تحول جامعه و تغيير نظام اقتصادي از كشاورزي به صنعتي و ازدياد شهرگرائي و گسترش جامعه شهري و در نتيجه پيچيده تر شدن روابط اقتصادي و اجتماعي افراد پديده اي به نام بزهكاري اطفال و نوجوانان را نيز با توجه ره آمارها افزايش داده است. لزوم نگرش به عوامل پديدآورنده اين محفل اجتماعي و تعيين راهها و خط مشي هاي پيشگيري و درمان آن و توجه به وجود خانواده هائي را كه از هر نظر به مسائل و مشكلات اطفال خود توجه نموده و احساس ايمني را در آنان افزايش دهند به اين پژوهش اهميت خاصي مي بخشند.
فصل دوم
2- تعريف مفاهيم و متغيرهاي پژوهش
1- طفل= طفل يا صغير در اصطلاح حقوق به كسي گفته مي شود كه از نظر سن به نمو جسمي و روحي لازم براي زندگي اجتماعي نرسيده باشد و از نظر سني پائينتر از معيارهاي مشخص شده در معاهده كودك است.
2- بزه = به عقيده جرم شناسان هر فعل ياترك فعلي كه براي اكثريت افراد در يك جامعه خطرناك باشد بزه ناميده مي شود كه قانون آنرا منع كرده و براي ارتكاب به آن مجازاتي مقرر شده است.


3- جرم = جرم عبارتست از هرگونه عمل ( فعل يا ترك فعل) كه قانوناً در نظام خاص حقوقي قابل مجازات باشد.
4- بزهكاري = از نظر قانوني (حقوقي) و اجتماعي به معني ناسازگاري كودكان مي باشد كه شامل اطفالي است كه از قانون پيروي نكرده و به وسيله دادگاه و يا افراد ديگر دستگير شده باشند.


5- طفل بزهكار = فردي كه قبل از رسيدن به سن 18 سالگي متهم به ارتكاب جرمي شده يا محرز گرديده كه جرمي مرتكب شده است و به طور كلي فردي سركش و ضداجتماعي است.


6- سن = مدت زماني به سال كه از تولد يك نفر گذشته است.
7- سواد = تعداد كلاسي كه فرد از آن مدرك تحصيلي دارد.
8- شغل = اشتغال داشتن به كاري كه از نظر قانون مجاز باشد.


9- درآمد ماهيانه = عبارتست از مقدار پولي كه مجرم در مقابل كاري مشخص دريافت مي داشته است.
10- وضع مسكن = منظور نوع محل سكونت افراد مي باشد اعم از شخصي يا اجاره اي ي رهني.
11- سابقه كيفري = عبارتست از دفعات ونوع اتهاماتيكه مجرم در زمانهاي قبل مرتكب شده است.


12- اعتياد = عبارتست از هرگونه عادتي كه مجرم و اطرافيانش نسبت به يكي از مواد مضره داشته باشند.
13- وضع جسماني = منظوراز وضع جسماني سلامت بودن افراد نمونه و خانواده اش از نظر نداشتن نقص عضو و بيماري رواني است.
14- نوع سرپرستي = منظور كسي است كه از مجرم نگهداري ميكند كه ممكنست پدر، مادر، ناپدري و يا افراد ديگري باشند.
15- نابساماني و از هم پاشيدگي خانواده = به وجود آمدن اختلال در خانواده به دلايل متعدد مانند: فوت پدر و مادر ، طلاق و جدايي و .... .
فصل سوم
1- مقدمه:


خانواده كه ابتدائي ترين جامعه در زندگي است منشاء تمام دلگرميها و دلسرديها و هسته بروز مشكلات و ايمني هاست خانواده از اتحاد يك زن و مرد به وجود مي آيد و نخستين كانون گرم زندگي و هسته اوليه همه سازمانهاي اجتماعي است و انسان به حكم طبيعت در دامان خانواده پا به عرصه حيات مي گشايد و تا پايان عمر عضوي از يك يا چند خانواده باقي مي ماند . بقاء بشريت به وجود خانواده بستگي داشته و پيشرفت هر جامعه اي نتيجه مستقيم تلاش و كوشش خانواده ها در تربيت صحيح فرزندان خويش است تا در آينده خدمتگزاران شايسته اي براي اجتماع خود باشند و در حقيقت خانواده نه تنها ركن طبيعي اجتماع است بلكه ركن اساسي آن نيز محسوب مي شود و امروز ملل پيشرفته جهان برآنند فرد تربيت شده موجب عدم از هم گسستگي و متلاشي شدن خانواده ها از هم گردند ، فردي كه وابسته به خانواده است دلگرم تر مي باشد و بهتر توليد مي نمايد و در نتيجه فرد سازنده تري براي اجتماع است، فردي كه كارآئي او در تمام زمينه ها اجتماع را ياري مي دهد و با اين طرز تفكر دولتها به حمايت از خانواده برخاستند و با همه امكانات زنان، مردان، نوجوانان و اعضاي خانواده را در استحكام اين پايه هاي ترديدناپذير اجتماع تشويق نموده اند به علاوه همان طور كه از نظر انسانيت هر فردي صرفنظر از نژاد، رنگ پوست، مليت، مذهب ، و ..... مورداحترام و ستايش مي باشد و حق دارد از يك حداقل حقوق كه حقوق بشر ناميده مي شود برخوردار گردد خانواده از نظر بين المللي كوچكترين واحد

اجتماعي حق حمايت دارد به اين جهت سازمان ملل متحد نه تنها مدافع حقوق بشر است بلكه موجبات تصويب اسناد بين المللي مهمي را در زمينه حمايت از خانواده ، حمايت از حقوق بشر را فراهم ساخته است. مانند اعلاميه جهاني حقوق بشر ، ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي، اعلاميه جهاني حقوق كودك و مقاوله نامه راجع رضايت در امر ازدواج ، حداقل سن ازدواج و ثبت واقعه ازدواج گر چه از عمر بعضي از اين اسناد در حدود يك ربع قرن ميگذرد ولي اين موضوع در كشور ما سابقه اي جديد دارد و چند سالي بيش نيست كه امور مربوط به خانواده مراد توجه خاص جامعه و دولت قرار گرفته و روز به روز اين توجه

افزايش مي يابد. نبايد تصور كرد كه يك خانواده هم اكنون از اكثر حمايت برخوردار مي باشد با توجه به اين مسئله كه با وضع قانون حمايت از خانواده كه حقوق زن و شوهر را در برابر پدر و مادر حمايت مي نمايد توانسته تا ندازه اي به مشكلات درون خانواده ها از نظر قانوني توجه نمايد ولي هنوز بسياري از مشكلات خانواده ها شناخته نگرديده و حتي طبقه بندي نشده است . مشكل افراد دوره تكنولوژي اثرات آشنايي با زندگي و فرهنگ آدميان ديارهاي ديگر، وسيله تلويزيون

، فيلم ، سينما ، كتاب ، نشريات مختلف و .... شكل ارتباطي آدمهاي دو نسل متفاوت ، گسيختگي عاطفي خانواده ها و دهها عامل ديگر در فونكسيون و كاركرد خانواده اثر مي گذارد و نتيجه اش عدم تعادل رفتاري اطفال گسيخته از خانواده و بزهكاري در بين اطفال است. خانواده كه ازپيوند يك مرد و زن پا كي گيرد و آنگاه وجود فرزندان آنرا گرمي و شكوه ديگر مي بخشد نخستين هسته تشكيل دهنده اجتماع است ، اجتماعي كه سلامت بيشترش متكي است بر سالم بودن افراد خانواده هاي آن.


روانشناسي مسئله همانند سازي را بخش مهمي از خود مي داند و معتقد است كه پيدايش و تكوين شخصيت فرزندان نقش الگوهاي آنان يعني پدران و مادران ترديدناپذير و طبيعي است. هراندازه اين الگوها متعادل تر و باشعورتر باشند فرزندان سالمتري راتحويل خانواده بزرگتر يعني اجتماع خواهند داد. و باز مطالعات روانشناسي اهميت تجارب طفل را در طول سالهاي اوليه حياتش در متشكل ساختن تكامل جسماني ، رواني و اجتماعي آينده او نشان داده است واكنشهاي طفل نسبت به محيط خود طبيعتاً تحت تأثير موازين اجتماعي و فرهنگي و گروهي قرار دارد كه طفل در ميان آنها بزرگ مي شود. در صورتيكه در حالت اصلي واكنشها و بنابراين در احتياجات اساسي رواني او تغييري حاصل نمي شود . محبت و تفاهم و حس همدردي همه جا به همان اندازه براي طفل مهم

است كه تأمين احتياجات فيزيولوژيكي آنها. محبت و مراقبتهاي مادر اولين حس اعتماد طفل را به جهان خارج به وجود مي آورد . رشد متكامل طفل به عنوان موجود اجتماعي در خانه يعني در محلي شروع مي شود كه شالوده رشد اجتماعي براي تكامل او در محيط وسيع تر مدرسه و جامعه ريخته مي شود. اطفالي كه در زندگي اوليه خود درخانه شاد نباشند نوعي احساس ترس، اضطراب و رنجش در آنها به وجود مي آيد كه ترك آن حتي در محيط مساعدتر بعدي بسيار دشوار مي باشد.


2- تاريخچه توجه به بزهكاري نوجوانان در جهان:
كيفيات خاص اوضاع اجتماعي و اقتصادي و خانوادگي و ...... و نيز توسعه سريع صنعت در جوامع متمدن قرن فعلي و ديگر عواملي كه باعث افزايش جرائم جوانان شده است ، كارشناسان كيفري جهان را برانگيخته تا در اين خصوص به عنوان يكي از مهمترين مسائل اجتماعي بيانديشند و براي پيشگيري و مبارزه با آن درمان مفيد و راه چاره مؤثر بيابند.


مبداء تحرك وپيشرفت سريع مييابه از اوايل قرن بيستم ثبت شود كه همگام با توسعه محاكم اطفال، نحوه دادرسي و اجراي مجازات آنان بر اساس طرز فكر نوين ، به كيفيت خاصي جدا از بزرگسالان تجلي يافت و حفظ و حمايت و درمان و تربيت اين طبقه از مجرمين جانشين كيفر و تنبيه گرديد.
امروزه در اغلب كشورهاي جهان اطفال بزهكار در محاكم اختصاصي به عنوان دادگاههاي اطفال محاكمه مي شوند. وظيفه اين مرجع قضائي خصوصاً از اين جهت واجد اهميت است كه با توجه به علل و عوامل فردي و اجتماعي بزهكاري كه وسيله يكسري آزمايشات پزشكي و رواني و تحقيقات اجتماعي انجام مي پذيرد ، روش درمان مجرم را بر اساس فرضيات مكشوف در پرونده شخصيت نيز تعيين كرده و باين نحو در اصلاح و تربيت و جلوگيري از تكرار بزهكاري طفل نقش مهمي را ايفا مي نمايد.


در قوانين الواح دوازده گانه كه مربوط به 449 سال قبل از ميلاد مسيح است ، جوانان نابالغي كه مرتكب سرقت مي شدند برحسب نظر حاكم مورد تأديب قرار ميگرفتند و موظف بودند خسارت صاحب مال را جبران كنند.
بر طبق آداب و رسوم قديم انگلستان ، ضابطه تشخيص طفل مميز از طفل غير مميز سن 12 سالگي بود ، و طبق تطامنامه قرن دهم ميلادي ، كسيكه در حال ارتكاب سرقت در شهر لندن دستگير مي شد ، بايد فوراً تسليم مي گرديد و تنها با تحقق دو شرط امكان داشت بزهكار از مجازات اعدام معاف گردد:
الف) بزهكار كمتر از 12 سال داشته باشد.


ب) ارزش شيئي مسروقه از معادل 12 شيلينگ كمتر باشد.
در ايالت برتاني كه در شمال فرانسه در كنار درياي مانش واقع است، رسم بر اين بود كه حتي كودك 14 ساله را كه مرتكب سرقت شده بود ، تسليم چوبه دار كنند، حبس وشلاق و چوب زدن كودك تا اين اواخر هم در انگلستان سابقه داست، اما عليرغم اين سختگيريها امر درمان بزهكار جوان و اصلاح و تربيت او در همه كشورها روز به روز رونق بيشتر يافته است، بطوريكه در سال 1677 فيليپبوفرنچي در شهر فلورانس دارالتأديبي بنا نهاد.


در زمان لوئي فليپ در سال 1832 زندان مركزي تربيتي پتت ركت افتتاح گرديد و در 1934 بازداشتگاه بزهكاران جوان تأسيس گرديد، تا اجراي برنامه هاي اصلاح و تربيت مجدد اين گروه بزهكاران را كه از 1832 آغاز شده بود ادامه دهد . در كشورهاي متحده امريكا نيز اولين مركز اصلاح و تربيت در 1847 درايالت ماساچوست بنا گرديد و دادگاه اطفال براي اولين بار در اواخر قرن گذشته (1899) در كشورهاي متحده امريكا در شهر شيكاگو تأسيس گرديد.


بعد از تشكيل يكي ، دو دادگاه اطفال در شهر شيكاگو و همچنين در شهر بوستون و كانادا بتدريج در كشورهاي اروپائي مثل بلژيك(1912)، انگلستان(1907)، فرانسه(1912)، هلند(1901)، پرتقال(1911) و آلمان(1908) مقررات خاصي براي اطفال پيش بيني شد و در ديگر كشورهاي جهان توسعه و گسترش يافت.
در كشورهائيكه دادگاه اطفال تأسيس گرديد هدف اين بود كه وضع اطفال از حقوق جزاي معمولي مستثني شود، به اين معني كه از حيث مرجع رسيدگي و تشريفات دادرسي و تدابير اتخاذي ، آنانرا بكلي از مجرمين بزرگسال جدا نمايند.


با اين وصف هر كشوري اين مرجع اختصاصي را بر اساس سازمان و سيستم قضائي خود منطبق نموده است حدود صلاحيت دادگاههاي اطفال در تمام كشورها نيز يكسان نيست، با اين توضيح كه در بعضي ممالك دادگاههاي اطفال منحصراً به جرائم صغار رسيدگي مي نمايند، در حاليكه در برخي ممالك ديگر اتخاذ تصميم در مورد اطفاليكه مرتكب جرم نشده و در معرض سقوط و انحراف اخلاقي قرار دارند، نيز در صلاحيت دادگاه اطفال است.


در فرانسه طبق قانون مصوب 1958 قاضي دادگاه اطفال صلاحيت اتخاذ تصميم درباره اطفال غير بزهكار منحرف را نيز دارا مي باشد، ولي مسئله سلب قيوميت يا ولايت از والدين طفل در صلاحيت محاكم مدني است و در بعضي كشورها مثل آلمان،اتريش و سوئيس اطفال غير بزهكار و يا ولگرد و منحرف به دادگاههاي مدني اعزام مي گردند .


پس از پايان جنگ دوه جهاني و توجه به افزايش بزهكاري جوانان، موضوع بزهكاري جوانان به عنوان يكي از بزرگترين آفات اجتماعي مورد بحث محافل علمي و بين المللي قرارگرفت ، مخصوصاً فرانسويها در 2 فوريه 1945 مقررات جديد راجع به بزهكاري جوانان تصويب كردند. و به طور كلي مي توان گفت كه حقوق نوين كيفري كشورهاي جهان در جهت تحول و تكامل مقررات مربوط به بزهكاران جوان را درمان نمود، و در اين درمان سه عامل اساسي بايد همگام شوند.
(1) شناخت انگيزه ها و عوامل و آثار اجتماعي و رواني و اقتصادي و خانوادگي و فردي بزهكاران جوان.
(2) تحليل و بررسي اين عوامل براي انتخاب راه مفيد درمان.


(3) ايجاد سازمانهاي قضائي و تربيتي و اجتماعي خاص جهت بزهكاران جوان.
اين سه عامل در تدوين قوانين قرن 20 درباره بزهكاران جوان الهام بخش قانون گذاران اين عصر بوده و در تصويب قانون 1338 درباره تأسيس دادگاههاي اطفال در ايران نيز اين اصول از بسياري جهات مورد توجه قرار گرفته است.
3- تاريخچه ايجاد قوانين براي نوجوانان بزهكار در ايران:


در تمام ادوار و در كليه قوانين جزائي ، اطفال بزهكار تابع مقررات خاصي بوده اند و اين مقررات به موازات پيشرفت عقايد فلسفي و اجتماعي تحول و تكامل يافته است.
در ايران ديرزماني نيست كه نسبت به وضع اطفال بزهكار از حيث مرجع قضائي، طرز تعقيب و دادرسي و همچنين تدابير مقتضي تربيتي و نحوه اجراي كيفر فرم مخصوصي به وجود آمده است.


ايران قبل از اسلام مجري دستورات زرتشت بوده است و در اين آئين تفكيك ميان صغير بزهكار و مجرم غير صغير مانند همه اديان و آئينها سابقه دارد، اما قاضي و محكمه ويژه اي براي رسيدگي به جرائم اطفال در تاريخ زردتشت وجود نداشت بلكه روش كلي ارفاق درباره بزهكار صغير به وسيله قاضي مذهبي اعمال مي گرديده است.


تحويل تدريجي حقوق صغار بزهكار در فرانسه و ساير كشورهاي پيشرفته به پيروي از عقايد جديد فلسفي و اوضاع و احوال اجتماعي روز، قانونگذاران ايران را نيز متوجه نمود كه در اين خصوص تصميماتي اتخاذ نمايد و با مجزاكردن مسئله اطفال از بزرگسالان در حقوق جزاء قواعدي وضع كنند كه بيشتر جنبه تعليم و تربيت داشته باشد نه مجازات و تنبيه . باتصويب قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مصوب1338 مقرر گرديد به جرائم صفار در دادگاههاي اختصاصي اطفال رسيدگي شود. در اين قانون حداقل سن براي تعقيب جزائي طفل 6 سال و حداكثر 18 سال تمام است . تدابير اصلاحي و تربيتي و مجازات با توجه به سن بزهكار بانواع مختلف تقسيم و تعيين گرديد، و براي اجراي تصميمات دادگاه اعم اصلاح و تربيت و يا بازداشت و حبس بزهكار مركزي به نام كانون اصلاح و تربيت تحت نظر وزارت دادگستري پيش بيني شده است.


4- عوامل محيطي جرم
1- شهرنشيني و جرم
شهرگرائي و شهرنشيني امروزه در بيشتر كشورهاي جهان اهميتي ويژه يافته است و يكي از مهمترين پديده هاي عصر حاضراست تا جائيكه صحبت از انقلاب شهري در دنيا مي شود.


در كشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافته اين گرايش به شهرنشيني بر اثر بهبود در فنون پزشكي و پائين آمدن نرخ مرگ ومير و هجوم جمعيت اضافي روستاها به شهرها به گونه اي تقريباً ناگهاني پديد آمده است بدون آنكه صنايع نوپاي شهري بتوانند اين جمعيت اضافي را به خود جذب كنند . رشد شهرنشيني در اين كشورها جنبه اي بيمارگونه به خود گرفته و مسائل اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي خطرناكي را براي اين كشور ها به بار آورده است.


شهرنشيني انفجارآميز بخش اصلي و هسته اي شهرها را از ميان برده و زاغه ها و زورآبدها و حلبي آبادها و احداث مسكنهاي غير بهداشتي و غير قانوني در محلات فقير نشين كه چون قارچ از زمين مي رويند به وجود آورده است و همچنين مسائلي مانند از هم گسيختگي روابط اجتماعي ، ناسالم بودن فعاليتهاي اقتصادي عدم تعادل و توزيع درآمدها، فقدان امكانات رفاهي براي اكثر مردم و عدم تأمين اجتماعي و مخاطرات رواني متعدد دارد. روابط آدمها در جامعه شهري

جنبه اي غير شخصي دارند و افراد بدون آنكه از يكديگر شناسايي داشته باشند ، به گونه اي نه چندان پايدار با همديگر ارتباط برقرار مي كنند . شهر ازچنان جمعيت انبوه و ناهمگوني تركيب شده است كه شخص در آن به آساني مي تواند ناشناخته باقي بماند و تقريباً به ميل و سليقه خودش زندگي كند . در يك چنين محيطي آدمها مي توانند به گروههاي منحرف بپيوندند و با پذيرفتن ارزشهاي انحرافي اين گروهها برضد ارزشهاي مسلط بر كل جامعه عمل و فعاليت كنند ، بي آنكه دچار عذاب وجدان شوند. بزرگي حجم جمعيت ناهمگون شهري و گمنامي نسبي آدمها در اين جمعيت در مقايسه با جوامع روستائي زمينه هاي بيشتري را براي تبهكاري و بزهكاري فراهم مي آورد.


آمارها نشان مي دهند كه ميزان ارتكاب جنايت در شهرهاي بزرگ چهار برابر همين ميزان در مناطق روستايي است به دليل تراكم جمعيت ، عدم انسجام اجتماعي و نرخ بالاي بي كاري ، رفتار انحرافي در شهرها رواج بيشتري دارد.


جامعه شناسي چون دوركيم ، رد فيله و تونيس، انتقال از زندگي شهري به زندگي روستايي را در اوايل سده بيستم مورد بررسي قرار دادند . آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه انتقال از شيوه زندگي روستايي به شيوه زندگي شهري ، پيامدهاي ناخوشايند فراواني دارد. آنها معتقد شده بودند كه در اين انتقال، روابط غير شخصي جانشين روابط شخصي مي شوند و درنتيجه نظم و نظام جامعه در معرض از هم گسيختگي قرار مي گيرد.


2- حاشيه نشيني و جرم
حاشيه نشيني يازاغه نشيني اصطلاحي است كه به محله هاي مسكوني غير متعارف و متداول شهري اطلاق مي شود . معضل حاشيه نشيني كه امروز دامنگير شهرهاي توسعه يافته و كلان كشورمان شده وقتي به وجود مي آيد كه مردمان آن مناطق مستضعف نشين به راحتي نتوانند نيازهاي اقتصادي و معيشتي خود را برطرف كنند . از همين رو دست به مهاجرت مي زنند و چون نمي توانند به راحتي خود را با فرهنگ شهرنشيني دركلان شهرها تطابق دهند و توان مالي اقامت در درون شهر را ندارند، بالاجبار به حاشيه شهرها رانده مي شوند و نيمه شهرنشين شده و حاشيه نشيني يا زاغه نشيني را بر مي گزينند.

اما در لابه لاي مهاجريني كه صداقت و منش روستايي در وجود آنها نمايان است، افراد بزهكار هم به راحتي پنهان شده و چون مجريان قانون نظارتي دقيق بر آن مناطق ندارند، مي توانند پايگاه امني داشته باشند. از همين رو اكثر جامعه شناسان براين عقده اند كه حاشيه نشيني و زاغه نشيني در كلان شهرها منشاء انواع انحرافات اجتماعي در درون كلان شهرهاست و كودكاني كه در چنين محيطي پرورش مي يابند قطعاً نمي توانند در آينده از سطح فكر و فرهنگي منطبق با فرهنگ شهرنشيني برخوردار باشند زيرا در مناطق و محله هايي كه عدم تعادل و برابري اجتماعي و فقر مطلق و مسائل بحران زا حاكم باشد نابساماني و آسيبهاي جدي اجتماعي هم كاملاً به چشم مي خورد.
كودكان خياباني و كودكان و نوجوانان بزهكار كه دست فروشند و مشاغل كاذب دارند و دست به دزدي و ..... مي زنند زائيده حاشيه نشيني و زاغه نشيني هستند .
حاشيه نشيني باجرم رابطه مستقيم و نزديك دارد. تنوع ، تجمل و اختلافات فاحش و چشمگير طبقات اجتماعي ساكن شهرهاي بزرگ ، گراني و سنگيني هزينه هاي جاري موجب مي شود تا مهاجران غير متخصص كه درآمد آنان كفاف مخارجشان را نمي دهد ، جهت برآوردن نيازهاي خود دست به هركاري ، ولو غير قانوني بزنند . در چنين مناطقي به لحاظ از بين رفتن ارزشهاي انساني ، كجرويهاي اجتماعي سريعاً رشد مي كند و اعمالي چون دزدي ، اعتياد ، قاچاق، فحشا و نظاير آن گسترش بسيار مي يابد. دكتر عماد افروغ رئيس كميسيون فرهنگي و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي در خصوص فقر و خرده فرهنگ كج رو مقدمه بزهكاري است و قربانيان بزه معمولاً جنوب شهرها و حاشيه نشينان هشتند.
3- مهاجرتهاي بي رويه روستاييان به شهرها


در كشورهاي در حال توسعه، مهاجرت روستاييان به جوامع شهري، در حقيقت انتقال فقر روستاها به شهرها است. اين توده هاي انبوه انساني كه در مرحله تحول از زندگي روستايي به شهري قرار مي گيرند ، براي تطبيق و تثبيت وضع موجود خويش از نظر اقتصادي و اجتماعي ناگزيرند در حاشيه شهرها زندگي كنند. افزايش جمعيت ، مهاجرتهاي بي رويه روستائيان را در پي دارد. اين مهاجرتها مسائل و دشواريهايي را به بار مي آورد كه برخي از آنها ذيلاً اشاره مي شود:
1- شغلهاي كاذب و فريبندگي و جاذبه هاي كاذب شهرها موجب فزوني مهاجرتهاي بي رويه روستاييان به شهرهاي بزرگ ، بخصوص شهرهاي مركزي استانها يا مركز كشور مي شود.


2- مهاجران و روستاييان كه بدون برنامه ريزي قبلي به شهرها هجوم مي آورند ، با بيكاري نامحدود مواجه شده، ناچار به كارهاي غير قانوني و ضد اجتماعي چون: خريد و فروش مواد مخدر، واسطه گري و دلالي و امثال آن تن در مي دهند و درنتيجه موجب اشاعه اعتياد و توزيع مواد مخدر مي گردند.
3- روستايياني كه به فرهنگ و زندگي ساده خود پشت پا زده ، به نقاط شهري روي مي آورند ، به خاطر نامتجانس بودن با شيوه زندگي شهري، هويت خود را كم وبيش از دست مي دهند و در محيطهاي نا مأنوس شهري مرتكب جرم مي شوند.


4- در چند دهه گذشته ، وابستگي به روستا و انتساب به ده ، نوعي ضد ارزش محسوب مي شد و نوعي تحقير اجتماعي را به دنبال داشت؛ تا جايي كه واژه دهاتي در اكثر موارد نوعي توهين به حساب مي آمد. بي شك، در چنين فرهنگي، فرار از زندگي روستائي و پناه بردن به شهر ، به خودي خود ارزشمند و مطلوب تلقي مي شود.
4- فقر و بيكاري
از ديگر عوامل محيطي جرم مي توان فقر، بيكاري، بيسوادي، ناداني و شرايط بد اقتصادي رانام برد. برخي از جامعه شناسان فقر و بي نوايي را از عوامل به وجود آورنده جرم دانسته اند و مي گويند كه در فرد تهيدست عقده حقارت ايجاد مي شود و او را به ارتكاب جرم وا مي دارد. به اين تعبير همانطور كه سرما يا گرسنگي شخص را وادار به كژرفتاري مي كند حسد و جاه طلبي نيز ممكن است فرد را به انحراف سوق دهد. غالب كساني كه منحرف شده اند از يك سوء داراي زندگي محقر بوده؛ ولي از سوي ديگر تمايل به زندگي تجملاتي داشته اند.


به طور كلي ، در خانواده هايي كه در كنار هم زندگي مي كنند و از لحاظ سكونت در زحمت و مضيقه هستند ، به ويژه در نقاط پرجمعيت شهري كه چندين نفر مجبور به سكونت در يك اتاق هستند، استعداد بزهكاري بيشتر است. جواناني كه بايد درهمان اتاق پدر و مادر خود با ساير برادران و خواهران بزرگتر يا كوچكتر زندگي كنند و ناچارند هرگونه صدا، تمايل ، سليقه متضاد و دخالتهاي بجا و بيجاي ديگران را از نزديك احساس و تحمل كنند، واجد آمادگي بيشتري براي ارتكاب جرم هستند.


از نظر آسيب شناسي اجتماعي، بيكاري و فقر نيز مي تواند عامل عمده اي در پيدايي نابسامانيهاي رفتاري و رواني و درنتيجه موجب بالارفتن انواع كج رويهاي اجتماعي به خصوص اعتياد به مواد مخدر و حتي خودكشي باشد. مطالعات اجتماعي نشان مي دهد در كشورهايي كه توزيع ثروت به صورت عادلانه نباشد هر روز فقرا فقيرتر و اغنيا ثروتمندتر مي شوند. فاصله طبقاتي فزوني مي يابد و به علت عدم آموزشهاي اجتماعي و ضعف فرهنگي و فقدان احساس همبستگي ناشي از مادي گرايي و فردگرايي، كه از اختصاصات جامعه هاي در حال توسعه است افراد قادر به هدايت درست ستيز عليه اين بي عدالتي اجتماعي نيستند. در نتيجه، شاهد آنيم كه ارزشهاي اجتماعي فاقد اعتبار مي شود، نظارت اجتماعي سست مي گردد و بزهكاري و تبهكاري عموميت پيدا مي كند.
5- جمعيت و جرم
افزايش بي رويه جمعيت مي تواند ار عوامل بروز جرم باشد . گزارش سازمان ملل تحت عنوان وضعيت جهان در سال 1990 حاكي از آن است كه جمعيت دنيا سريعتر از آنچه انتظار مي رود رو به فزوني است. هم اكنون در هر ثانيه سه نوزاد متولد مي شوند و به اين ترتيبت روزانه 250 تن به جمعيت كره خاكي افزوده مي گردد، متأسفانه اين افزايش بيشتر در كشورهاي فقير ديده مي شود. از اين رو جهان با «بمب جمعيت» روبه روست. انفجار جمعيت مسائل و دشواريهاي مختلفي چون بيكاري، سوء تغذيه، عدم رعايت بهداشت، كمبود مسكن، اعتياد، فحشا و فشارها و تعارضهايي كه به نوبه خود دشواريهاي عاطفي شديدي را موجب مي شود به همراه دارد، به نحوي كه هم اكنون دامنگير بسياري از ساكنان اين كره خاكي شده است. كم و كيف جرمها و تنشها حاصل از آن در مراكز شهري فزوني يافته و جامعه با افزايش انواع جرايمي چون دزدي ، سرقتمسلحانه، تجاوز جنسي، ضرب و جرح و قتل روبه رو گرديده است.
5- نقش خانواده در ساخت اجتماعي:


در جوامع شناخته شده تقريباً همه انسانها گرفتار شبكه اي از وظايف و حقوق خانوادگي هستند كه مي توان آنها را روابط ناشي از نقشهاي خود آگاهي يافته و متوجه مي شود كه افراد خانواده چگونه رفتاري از او انتظار دارند و خود نيز احساس ميكند كه اين رفتاري است درست و بدان تمايل پيدا مي كند. معهذا بعضي از افراد اين وظايف را به دوش خود احساس مي كنند و يا در پي استفاده از امتيازات ناشي از حقوق خود نيستند. اين گروه وسيع از رفتارها ما را به سوي يكي از معمول ترين گفتگوها درباره نوع وظايف فرزند و پدر و مادر، زن و شوهر، پسر دائي و پسر عمه واينكه تا چه حد به وظايف زنان در ميان است بسيار رايج مي

باشد. گسستگي روابط در خانواده از گسستگي نقشها و عدم توانائي در ايفاي آن به وسيله مقابل فردي از خانواده در فردي ديگر پديد مي آيد. بايد اشاده نمود كه انسان موفق كسي است كه موفق بايفاي نقش خود شده باشد فرضاً اگر ما يك در را در خانواده در نظر بگيريم مي بينيم كه اين فرد در مقابل فرزندش پدري است با يك سري وظايف مشخص پدرانه همين فرد در مقابل همسرش شوهري است كه مي بايد نقش خود را در اين زمينه به نيكوترين وجه ايفا نمايد و بديه

ي است اين نقشي است متفاوت با اولي و فردا در مقابل دوستش نقش ديگر دارد و ال آخر، و در نهايت بايد ذكر نمود بهترين ايفاگر نقش كسي است كه تحريك رواني خوبي داشته باشد وقتي نقشها بدرستي سرانجام نيافت. آنگاه روابط گسسته گرديده و كم كم خاكستر سردي روي مراودات گرم را مي پوشاند و اين مقدمه اي است بر انحراف آغازي است بر كج رفتاري و به نظر مي رسد اطفال كه در مرحله شكل گيري و تكوين شخصيت و مي باشد از اين رهگذر بخاطر

انعطاف بيشتري كه دارند افزونتر صدمه بيشتر در تحقيقات مسائل انساني در زمينه جامعه شناسي اين نتيجه حاصل آمده است كه فرد همبسته به خانواده هموار مصالح مربوط به آنرا درك مينمايد و از ارتكاب به اعمالي كه هر چيز خانواده را تهديد نمايد احتراز مي ورزند در مقابل فردي كه ارزشهاي مربوط به خانواده را طرد مي كند و به صورت انساني از خود بيگانه در مي آيد فردي است گسسته و نگران و هميشه در اضطراب و دوگانگي و تشويق در قرن حاضر كه از سوئي قرن اضطراب نيز ناميده شده است امثال اين آدميان و درصد آنان همواره رو به فزوني است و از هم گسيختگي خانواده و مسئله فرزندان.


هنگاميكه خانواده اي از هم گسيخته مي شود چه بر سر كودكان خواهد آمد؟
واضح است كودكاني كه در خانواده هاي خوشبخت تربيت شده و بار آمده اند خوشبخت تر و از لحاظ رواني سالمتر بزرگتر مي شوند در حاليكه فرزندان خانواده هاي توخالي هر چند ظاهراً داراي پدر و مادر باطناً خوشبخت نيستند. مطالعات مربوط به از هم گسيختگي خانواده عموماً بر اساس تفاوت بين بين فرزندان خانواده هايي كه دچار طلاق شده اند و فرزندان خانواده هاي ديگر متمركز شده است و حال آنكه يك چنين مقايسه وسيعي واقعي اصلي را به درستي نمي كند يعني مي رساند كه تا چه حد اعضاء مختلف خانواده به تكاليف هايي رو به رو مي شوند و نفوذ كجروي و جرم روي اين كودكان تا چه ميزان است.


در سال 1955، 5/3 ميليون كودك كمتر از 18 سال پدران و مادرانشان مطلقه بوده اند و فقط 7/2 ميليون نفر يتيم شده بودند بدينسان حدود شش ميليون كودك صغير مي بايست خود را با انواع بي نظمي هاي زناشويي سازگارند.
تكليف اينان چه خواهد شد؟ آيا اوضاع كلي اطفال كه پدران و مادراني با شعور آنان را حمايت مي كنند با اطفالي كه دچار از هم گسيختگي روابط در خانواده هستند مساوي است؟ آيا تسلط انحراف، كجروي بزه بر هر دو گروه اطفال يكسان است؟ (دو گروه داراي خانواده و عدم خانواده).

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید