بخشی از مقاله
بيماري سوختگي غلاف برگ برنج Sheath blight
Miyake (1910), (1912) در ابتدا اين بيماري را در ژاپن شرح داده و عامل آن Sclerotium irregulare ذكر كرده است.
Sawada بعداً دريافت كه عامل بيماري، Hypochnus sasakii بود. كه shirui (1906) آن را شرح داده بود. در فيليپين و سيلان عامل آن را Khizoctonia solani kuhn دانستهاند. Woi (1934) اين بيماري را در چين پيدا كرده و در بسياري از كشورهاي آسيايي نيز مشاهده شده است. در آمريكا عامل بيماري را گونه ديگري به نام Roryzae Ryker & Gooch ذكر كردهاند.
مطالعات وسيعي در ژاپن، خاصه در مورد مبارزات شيميايي روي اين بيماري صورت گرفته است. گزارشات علوم كشاورزي انستيتوي ملي ژاپن در سال 1956 نشان ميدهد كه در اين كشور حدود 120 تا 190 هزار هكتار از شاليزارها، آلوده بوده كه سبب 24 تا 38 هزار تن تقليل محصول ميگردد.
Mizuta (1950) تخمين زده كه چنانچه بيماري توسعه يافته و تا سطح رويي برگها ادامه يابد، كاهش محصول تا حدود 20% ميرسد. در ايران اين بيماري در سالهاي اخير جلب توجه نموده و روي اكثر ارقام زير كاشت در آزمايشهاي مقايسه عملكرد و كلكسيون در ايستگاه تحقيقات برنج آمل مشاهده گرديد، روي غلافهاي آلوده جاهايي مرطوب، پوشش سفيد رنگ مسيليوم قارچ و همچنين اسكلروتهاي آن به رنگ كري ديده شد كه در اثر كوچكترين تكاني جدا شده و ميافتد. از نظر اقتصادي اين بيماري، اكنون كه كودهاي بيشتري مصرف شده و واريتههاي پرمحصول جديد كشت ميگردد. به علت پنجهزني فراوانتر و وجود رطوبت نسبي بالا در لابلاي بوتهها، اهميت زيادتري پيدا كرده است.
علائم بيماري:
نشانههاي اوليه بيماري بصورت لكههايي بيضوي بطول 10 ميليمتر و برنگ سبز خاكستري، روي غلاف برگ ميباشد. اين لكهها وسعت يافته و به طول 2 تا 3 سانتيمتر ميرسد. مركز لكهها خاكستري سفيد شده و حاشيه آنها قهوهايست. روي اين لكهها يا در نزديكي آنها اسكلرت قارچ تشكيل ميگردد كه بسهولت جدا شده و ميافتد. اندازه و رنگ لكهها و همچنين تشكيل اسكلرت بستگي به شرايط محيطي دارد. در محيط مرطوب مسيليوم قارچ بشدت رشد كرده و سطح غلاف برگ را بصورت پوشش سفيد رنگي بطور وسيع فرا ميگيرد.
در مزرعه لكهها معمولا ابتدا روي غلاف برگها در نزديك سطح آب مشاهده ميشود و بعدا وقتيكه شرايط براي رشد قارچ مساعد شد لكهها در قسمتهاي بالايي غلاف و حتي روي سطح برگ ايجاد ميگردد. در اثر اتصال چندين لكه وسيع به يكديگر معمولا سبب خشك شدن تمامي برگ و حتي كليه برگهاي بوته برنج ميشود.
Hori (1969) خسارت بيماري را وقتي كه ادامه لكهها به سطح بيشتر برگي برسد 25% محصول ذكر كرده است.
عمليات سمپاشي در مواقعي كه به ترتيب 0 و 50 و 100 درصد غلافها (hills) آلوده شدهاند، باعث ميشود كه 6/1 و 1/7 – 4/6 و 1/10-9/8 درصد محصول افزايش يابد.
عامل بيماري:
در مورد نام قارچ عامل بيماري خشكيدگي غلاف برگ برنج اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد. محققين ژاپني آن را Hypochnus sakakii shirai گفتهاند. كه ابتدا sasaki آنرا روي درختان كامفور يافته است. در سيلان و فيليپين آن را Rhizoctonia solani kuhn ناميدهاند.
Gadd & Bertus (1928) نام آن را Corticium vagum Berk & curt ذكر كردهاند و Rogers & Galz نام R.solani را فرم غير جنسي قارچ corticium solani (prill & Delacr) Bourd دانسته است. Matsumoto وعدهاي ديگر نام C. Sasakii (shirai) Mat را در مقايسه با گونههاي ديگر از روي پنبه و سيبزميني، بيشتر قابل قبول دانستهاند.
را ذكر نمود. قارچ از روي برنج به نام P.filamentosa (Pat.) Rogers f. sasakii و P.sasakii (shirai) S. Ito ناميده شده است. كه تعداد از محققين اين اسامي را مناسب نميدانند.
فرم جنسي قارچ گونه R.solani به نام Thonatephorus cucumeris (frank) Donk ميباشد. طبقه بندي جنس Rhizoctonia هنوز مورد شك بوده و مطالعات اخير روي R.solani نشان ميدهد كه اين قارچ هتروژن و متغير بوده و نژادهاي آن از طرفي بيماريزاي اختصاصي و از طرف ديگر از نظر ژنتيكي متفاوتاند. مطالعات كامل روي اين گروه قارچها ضرورت دارد و اخيرا نوع بيماريزاي روي برنج متعلق به گروه آناستوموزي ذكر شده است. اين قارچ بخوبي روي محيطهاي كشت مختلف رشد كرده، ابتدا هيفهاي بيرنگ داشته كه بتدريج زرد قهوهاي ميشود. روي بافتهاي ميزبان و در لوله آزمايش حاوي محيط كشت، گاهي هيفهاي كوتاه و متورم با انشعابات فراوان توليد ميشود. اسكلرتهاي اين قارچ كم و بيش گلبولي سطح بوده كه ابتدا سفيد و سپس قهوهاي تا قهوهاي تيره رنگ و به قطر 5 ميليمتر و بيشتر ميباشد مرحله جنسي قارچ كه بوسيله Sawada (1912) و Matsumoto et al (1932) تعيين شده و بازديدهاي آن 9-7 × 15-10 ميكرومتر، استريگماتها 3-2× 7-5/4 ميكرومتر و 4-2 بازيديوسپور 5/6-5× 11-8 ميكرومتر است.
سيكل بيماري:
Endo (1931) در ژاپن گزارش نموده كه قارچ قادر است زمستان را در خاك بصورت اسكلرت و يا ميسليوم بگذراند. حيات اسكلرتها در خاك خشك پس از 21 ماه كاهش مييابد در حرارت اطاق در هواي خشك و مرطوب اين اسكلرتها حداقل 130 روز دوام ميآورند.
اسكلرتها پس از طي مراحل مختلف تهيه زمين، دوام آورده و در آب آبياري شناور ميشوند. اين اسكلرتها پس از تماس با گياه برنج، سبب آلودگيهاي اوليه آن شده و بزودي مسيليومهاي آن در سطح بوته و بافتهاي داخلي آن سرعت رشد مينمايند و آلودگيهاي بعدي را باعث ميگردند.
قارچ از طريق روزنهها يا كوتيكول در گياه نفوذ كرده و از سطح داخلي معمولا وارد غلاف برگ ميشود. آلودگي ممكن است در حرارتهاي بين 35-23 درجه سانتيگراد اتفاق افتد كه اپتيمم آن 32-30 درجه و رطوبت نسبي بالا بين %97-96 ميباشد.
مبارزه با قارچكشهاي آلي، مسي و جيوهاي در گذشته عليه اين بيماري متداول بوده است ولي اخيراً معلوم شده كه تركيبات آلي ارسنيكي موثرتر ميباشد. سموم متيل آرسين سولفيد و اورباسيد (متيل آرسين ببس ديمتيل دي تيوكاربامات) به ميزان P.P.m 50 و در دو مرحله، يكي بمحض ظهور لكه و ديگري در مرحله آبستني بكار ميرود. PCP (نيتاكلروفنول) كه كليه علفهاي هرز در مزارع برنج بكار ميرود نيز عليه سوختگي غلاف برگ موثر بوده است.
ايزوديار (1363) با كاربرد بنوميل، مپرونيل (بازيتاك) و واليداماسين گزارش نمود كه سمپاشي با بنوميل در مرحله پنجه زني و ظهور خوشه، اثر بهتري دارد. قارچكشهاي ديتان ام – 45، ويتاواكس، رورال ، بنوميل و باويستين در ضد عفوني بذر در كنترل بيماري موثرند.
بينش و ترابي در سال 1364 ارقام آمل 1، 2 ، 3 ، وگيل 3، مصباح و چپرسر را انسبت به بيماري حساس و ارقام حسني، دادرس، مازندران، عنبربو، سالاري، حسن سرايي و سنگ طارم را نيمه مقاوم اعلان كردهاند.