بخشی از مقاله

ترجمه متون تخصصي
(صفحات 290- 281)


خط تلفن قرمز
گيل بليچ
تعريف
خطوط تلفن قرمز ، از آغازشان در سال 1968 به رشد در تعداد و وضوح مفهومي عملكردها و اهدافشان ادامه داده اند . خطوط تلفن قرمز ، خدمات تلفني اضطراري براي افراد در بحران هستند كه يك گوش شنوا و در مواقع لزوم ، ارجاع به سازمانها و حمايت هايي تخصصي را فراهم مي كنند . هدفشان كمك به تلفن كننده در حل مناسب بحران جاري و بحرانهاي آينده با بسيج كردن مهارت هاي حل مشكلش مي باشد . گوش دادن ، فهميدن و فراهم كردن حمايت بخش هاي مهم اين فرآيند هستند . خدمات خط تلفن قرمز كه توسط بيمارستانها ، سازمانهاي سلامت روان ، دانشكده ها و غيره تاسيسي شده اند ، ويژگيهاي مشترك زير را دارند : 1 ) آنها در طول تعطيلات و ساعات شب ، زماني كه موسسات حمايتي رايج بسته هستند ، فعاليت مي كنند .2 ) در آنها كارمندان غير حرفه اي و فرا حرفه‌اي كار مي كنند .3 ) آنها تماس هايي از هر كس در جامعه و در مورد هر موضوعي كه تلفن كننده ارائه كند را مي پذيرند و 4 ) آنها توصيه ، اطلاعات و خدمات ارجاعي ارائه مي كنند .


تاريخچه
تاريخچه خطوط تلفن قرمز كوتاه است تا جائيكه قديميترين آنها به ندرت عمرشان به يك دهه مي رسد . يكي از اولين خطوط تلفن قرمز از مركز جلوگيري از خودكشي لوس‌آنجلس شكل گرفت . در پاسخ به افراد مشكل دار كه با گستره وسيعي از مشكلات عاطفي و اجتماعي تماس مي گرفتند ، اين مركز محدوده فعاليت هاي خود را گسترش داد تا رويا رويي با هر مشكلي را – از تنهايي تا حاملگي تا مصرف مواد – كه تماس گيرنده عنوان مي كند ، در برگيرد . خطوط تلفن قرمز به سرعت در تمام ايالات متحده گسترش يافت . بعضي از آنها توسط سازمانهاي دولتي و خصوصي راه اندازي شد . بقيه نيز با سرمايه هاي كم راه اندازي شد كه خودشان را به عنوان قسمتي از جريان ضدفرهنگي مي‌دانستند و پول ها و مداخلات درماني ، متخصصان سلامت روان را رد مي كردند. در حال حاضر، خطوط تلفن قرمز به حضور خود در جامعه ادامه مي دهد و بيشتر با تعريف سنتي سلامت روان يكپارچه مي شود .


فن
خدمات تلفن قرمز ، در مدل مداخلات كه توسط جرالد كاپلان ( 1961 ) حمايت شد ، بسيار مورد قبول واقع شده است . بر طبق عقيده كاپلان ، يك بحران . زماني رخ مي دهد كه يك فرد با مانعي برسر راه اهداف مهم زندگي برخورد مي كند كه به نظر مي آيد با به كار بردن روش هاي حل مشكل مرسوم او غير قابل رفع باشد . يك دوره اي از نابساماني رخ مي دهد كه در طي آن فرد تلاش هاي ناموفق زيادي براي حل مشكل انجام مي دهد تا اينكه سرانجام نوعي سازگاري به دست مي آيد . مداخله بحران ، يك سري فعاليت هايي است كه طراحي شده اند تا به گونه اي بر مرحله بحران اثر بگذارند كه نتيجه سازگارانه تري ، چيزي كه فرد داراي مشكل به آن بيشترين علاقه را دارد ، رخ مي دهد . راه حل مطلوب بحران جاري بايد مكانيسم هاي رويا رويي را به گونه اي قوي كند كه فرد بتواند با بحرانهاي آينده هم بهتر كنار بيايد .


خطوط تلفن قرمز با استفاده از نظريه مداخله در بحران به عنوان يك اصل جامع ، تلاش دارد تا براي يك فرد حمايت هاي متعدد و متنوعي را كه براي را حل موفقيت آميز بحران او لازم است ، فراهم كند . فنون خاص مداخله توسط راپاپورت ( 1962 ) مشخص شده است . متخصص بحران بايد 1 ) مشكلي را كه منجر به تماس براي كمك شده است را روشن سازد . 2 ) پذيرش روشني از احساس نابساماني ( احساسات ، حالات ) ، نگرش هاي غيرمنطقي و پاسخهاي منفي داشته باشد . 3 ) از منابع بين فردي و سازماني ، براي فراهم كردن حمايت استفاده كند و انرژي خود را بسيج كند تا به ديگران دسترسي داشته باشد . و 4) بداند كه او تنها منبع در دسترس نيست . راپاپورت همچنين چهار اصل گسترده كه يك متخصص مي تواند بعد از درك و توافق بر سر مشكل از
آنها استفاده كند را فهرست كرده است : 1) تمركز صريح روي بحران را حفظ كنيد . 2 ) با مهارت شناختي كمك كنيد 3) اطلاعات و آموزش هاي پايه را ارائه دهيد . 4) پلي به منابع ديگر جامعه بزنيد . فهرست اوليه راپايورت عموما از ارائه حمايت عاطفي و مشاوره به يك فرد صحبت مي كند ، در حاليكه فهرست دوم او در رابطه با آشنا كردن فرد با اطلاعات است . اين دو عملكرد ( مشاوره و ارائه اطلاعات ) هسته خدمات خطوط تلفن قرمز هستند كه به افراد در بحران ارائه مي شود .


در مقايسه با درمانهاي ديگر كه به طور مرسوم چهره به چهره برگزار مي شوند خطوط تلفن قرمز ، منحصرا براي دستيابي به افرادي كه در بحران هستند ، مناسب است . خطوط تلفن قرمز مي توانند تماس را بدون انتظار براي يك قرار ملاقات ، توسط تلفن برقرار كنند ؛ آنها همچنين مي توانند در تعطيلات و شبها ، زمانهايي كه اغلب سازمانهاي ياري دهنده ، غيرقابل دسترس هستند ، در دسترس باشند . خطوط تلفن قرمز از ديگر روش هاي درماني فرق مي كند ، زيرا آنها گمنامي مراجعانشان را، كه مخصوصا براي جمعيت نوجوان جذاب است ، حفظ مي كنند و براي مراجع كنترل زيادي بر فرايند فراهم مي كنند ، طوري كه او مي تواند هر وقت كه خواست ، تلفن را قطع كند .


كابردها
عملكرد اصلي خطوط تلفن قرمز ، فراهم كردن خدماتي براي افرادي است كه در غير اينصورت خود را در معرض مراقبت متخصصان سلامت روان قرار نمي دهند . خطوط تلفن قرمز يك جايگزين براي درمان رودر رو نيست ولي به شكل اميدوارانه اي ، يك نقطه ورود به شبكه ارائه سلامت روان محسوب مي شود . تماس گيرنده معمول خطوط تلفن قرمز ، يك فرد نوجوان است كه تنها يا افسرده است يا در ارتباط با خانواده يا دوستان مشكل دارد و به يك سازمان اجتماعي آشنا براي مشاوره پا نمي گذارد .
سوالات در مورد تاثير خدمات خطوط تلفن قرمز به وجود آمده و تلاش هايي نيز براي ارزيابي متخصصان اين خدمات صورت گرفته است ( تنلي ، 1972 ؛ بلنگر ،1973 ) . اما به علت مشكلاتي كه در دستيابي به نمونه هاي تماس گيرنده همكاري خطوط تلفن قرمز و ابزار اندازه گيري دقيق وجود دارد ، مطالعاتي صورت نگرفته است .
ازدياد سريع خطوط تلفن قرمز و اندازه زياد تماس هايي كه دريافت مي شود ، نشان مي دهد كه اين خدمات نيازهاي جامعه را برآورده مي سازد . به علاوه هزينه پايين آن و فوايدي كه براي خود متخصصان خطوط تلفن قرمز دارد به نظر تحقيق مستمر و گسترش خدمات تلفن مداخله در بحران را توجيه مي كند .

خودكاوي هيپنوتيزمي
سيمورهالپرن
تعريف
خودكاوي هيپنوتيزمي يك روش شبه هيپنوتيزمي رواندرماني است كه بر پايه روانشناسي فرويد مي باشد . اين شيوه بر پايه گفتگو شكل مي گيرد . بيمار تشويق مي شود تا حالات ذهني اش را ( خواستها يا تمايلات ، افكار ، تصوزات و احساسات يا وسوسه ها ) از طريق تصور بدني و خويشتن پنداري كه مقوله هاي زيست – فرهنگي تفكر هستند ، بررسي كند با مراجعه به روش هايي كه در آن فرد خودش را تجزيه و تفسير مي كند اين تجربه ها مواد خام گفتگو را تشكيل مي دهند .
حالات ذهني ، ارتباط هاي رواني وقايع فيزيولوژيكي و فرآيند ها هستند . اين حالات در حل مراقبت منظم شامل بازداري گزينش حركت ، رمز گشايي و مرتب مي شوند . اين گونه فعاليت ها يك هوشياري خود مختار را آشكار مي كند كه ما آن را خود ( self ) مي‌ناميم .


خودكاوي هيپنوتيزمي به دنبال اين است كه اختلالات و بي نظمي ها را در فعاليت هاي (متابوليك) پردازش اطلاعات ارگانيسم ، كه اساسا به آنها نشانه شناسي مي‌گويند ، اصلاح كند . درمان جداناپذير از دانستن است كه يك فرآيند زيست – نشانه اي است كه در آن وقايع فيزيولوژيكي به تدريج براي فرد دانا به اشكال رواني مختلف آشكار مي شود . نفي دانستن به شكل هاي متفاوت ، رشد و سلامتي را متوقف مي كند .


خودكاوي هيپنوتيزمي ، هم روش كلامي و هم روش مفهومي براي سلامتي را شامل مي شود : تحليلي به شكل گفتگوي درماني و فكري به شكل توجه منظم در طي بازداري گزينش حركت خودكاوي هيپنوتيزمي به عنوان يك امكان درماني متمايز سرآغاز تكامل خود كنترلي از طريق گسترش اراده به واسطه ساختارهاي دورني – بدني است .
تاريخچه
در دهه 1950 ، علاقه دوباره اي نسبت به مشكلات هوشياري وجود داشت اين جو منجر به احياي هيپنوتيزم و خودكاوي هيپنوتيزمي شد . علاقه من به هيپنوتيزم به عنوان وسيله اي براي جستجوي حالات رواني ، مرا به جستجوي توانايي هاي درماني آن براي درمان بيماران اسكيزوفرني هدايت كرد . اين بيماران غالبا در برابر هيپنوتيزم مقاومت مي كنند. تحليل اين مقاومت منجر به روش خودكاوي هيپنوتيزمي شد .


من پي بردم كه تمرين تكرار شونده . بي حركت ماندن داوطلبانه . موانع سركوب كننده را پايين مي آورد و انرژي رواني راحتي در بيماران به شدت پسرفت كرده، كاهش مي دهد . اين مشاهدات اين را آشكار ساخت كه سركوب در حالت هاي بدني و عملكردهاي بدني ماهيچه اي براي مثال “ طرز قرار گرفتن ” نشان داده مي شود ؛ عمل و فكر در تمايلات و الگوههاي پاسخ دهي هميشگي ، آشكار مي شوند . تعارض ها به عنوان احساسات مانند حالت ها ابراز مي شوند . تعارض ها ( دانستن در برابر ندانستن ) از طريق ارتباطات دروني – بدني نشان داده مي شوند .


اين مشاهدات مرا متقاعد كرد كه قانون تنظيم عملكرد هاي دروني از طريق يك “ سيستم عصبي خودكار” اشتباه بوده است . عملكردهاي دروني به طرز جدانشدني با فعاليت هاي بدني درگير هستند . اين ديدگاهي است كه اكنون به شكل گسترده اي انتشار يافته است . آزادي حركت ، فكر و احساس ، جدا نشدني هستند . ما با تماميت وجودمان فكر مي كنيم ، عمل مي كنيم و احساس مي كنيم . چيزي كه در آغاز به عنوان يك فن مصاحبه بود ، به يك گفتگوي درماني تبديل شد .


فن
بيمار ، پس از ورود به اتاق مشاوره ، دعوت به نشستن مي شود و تشويق مي شود تا افكار و احساساتش را بيان كند . اين منجر به كسب اطلاعاتي مي شود كه ممكن است به عنوان سوالاتي تنظيم مجدد شوند كه جوابهاي آنها منتج به احساس راحتي شود . درمانگر هنگامي كه به اين شكايات گوش مي دهد ، به دنبال پيدا كردن موضوع سربسته است ، سوالي كه مراجع تلاش مي كند تا آن را مطرح كند . بيماران در اصل نمي توانند مؤثر عمل كنند ، چون ناتوان از بيان كردن سوالات مناسب براي خودشان هستند . شخص به علت افكار مبهم و سوء تعبيرها نمي تواند تصميم بگيرد . ناتواني در تصميم‌گيري ، عمل را از كار مي اندازد و بيمار ناراحت و مضطرب مي سازد . بنابراين ارتباط با بيمار در ابتدا ، او را در حالت راحت قراردادن و كمك به او در ايجاد سوالات پرمعني است .


مرحله دوم ، وقتي كه از بيمار خواسته مي شود كه دراز بكشد و در يك حالت خوابيده راحت قرار بگيرد ، آغاز مي شود . اين حالت كه يك حالت طاقباز با دستها در كنارو گردن كشيده است . به بيمار اجازه مي دهد تا از تنشهاي جسماني اش آگاه شود . از او خواسته مي شود تا چشمهايش را ببندد ، راحت باشد ، حركت نكند و همه وقايع ذهني كه جريان ذهني او را تشكيل مي دهد ، به دقت مشاهده كند . در واقع او يك حالت انعكاس انتقادي به خود مي گيرد و متناوبا جريان وقايع را گزارش مي كند . از او خواسته مي‌شود كه تفسير نكند . در اين مرحله از درمان . با استفاده از گفتگوي دروني ، بيمار فرصتي پيدا مي كند تا خود هوشيار خود را از طريق كاهش تنشهاي باقيمانده گسترش دهد . او ماهيچه هاي خود را آرام مي كند و جريان اطلاعات از طريق عمل اصلاحي بازداري گزينشي ادامه مي دهد .


بي تحركي داوطلبانه ، همانطور كه در گفتگوي دروني تمرين مي شود ، نبايد با يك بي حركتي تحميل شده به خود ، آرامش فزاينده يا خود هيپنوتيزمي اشتباه گرفته شود . بيمار به عنوان مشاهده كننده ، در پي اين است كه يك حالت هوشياري را حفظ كند . در اين حالت هوشياري ، توجه يك پيش شرط مهم براي تكميل خاطرات است . از طريق كانالهاي عصبي – زيستي توجه است كه اطلاعاتي كه از عملكرد عصب و ماهيچه استنباطي مي شود ، توسط مركز مغز به يكپارچكي هدايت مي شود بنابراين حالت خودكاوي هيپنوتيزمي در هماهنگي روان تني اثر دارد .


بازداري گزينشي كمك مي كند تا اطلاعاتي كه معمولا در سكون توسط تنشهاي بدني نگاه داشته اند و از ورود به آنها به هوشياري جلوگيري شده بود آزاد شوند . سركوبها در طول گفتگوي دروني ضعيف مي شوند . توجه به رهايي اطلاعات سركوب شده ، اثر آن را برمشاهده كننده ، كاهش مي دهد ، بنابراين به او اجازه مي دهد تا تمايلاتي را كه قبلا ترس آور ، مشكل زا و محرك جرم بوده اند را تحت كنترل بگيرد و روي آنها نظارت كند. وقتي كه جريان اطلاعات فروكش كرد و اثرات بي تحركي بيمار را ناراحت ساخت ، از او خواسته مي شود تا بنشيند و مرحله ديگر درمان ، كه گفتگوي بيروني است ، آغاز مي‌شود .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید