بخشی از مقاله

جديد بر جنگ قديمي، چون توانايي ها و استواري انقلابيون در زمينه هاي نظامي و اقتصادي روشن شده است دشمنان جنگ جديدي كه عنوان آن نزد فرهيختگان تهاجم فرهنگي است را آغاز نمودند. همانطوري كه قبلاً نيز مورد اشاره قرار گرفت وسوسه هاي مطبوعات هم مي تواند يكي از مجازي نفوذ فرهنگي باشد. از اينرو براي خنثي نمودن وسوسه‌هاي مطبوعات غير مسئول هوشياري و رفنگري از ضرورت هاي اجتناب ناپذير مي باشد

زيرا ويژگي هاي مطبوعات را نيز نمي‌بايد از نظر دور داشت. دوم اين كه معمولاً مطبوعات نظريات گروه و دسته اي محدود را منعكس مي‌نمايد خصوصاً اينكه اگر اركان گروه يا دسته اي باشند يا اگر بخواهند اين نقش را بازي كنند. سياسي، براي قبولاندن اينكه نفس كشيدن بدون ارتباط با آمريكا مقدور نيست!! بايد ايران با آمريكا رابطه پيدا كند حتي اگر اينكه كوچكترين واحد سياسي در پرت ترين نقاط ايران باشد!! آمريكا بيشتر دنبال آثار تبليغاتي رواني اين رابطه است تا به ساده دلان دنيا بقبولانه ايران هم سرانجام تسليم آمريكا شد! زيرا هيچگونه عرض اندامي در مقابل آمريكا ممكن نيست تا از اين راه روح نوميدي را حداقل در انقلابيون منطقه بدهد. آمريكا كه از امكانات تبليغاتي وسيعي برخوردار است چنين وانمود مي كند آمريكاست كه تمايلي به اين ارتباط ندارد تا شرايط را براي قبول تمام خواسته هاي صهيونيسم بين الملل فراهم نمايد و مطالبات ايران را هم ناديده انگارد. آيا اين توصيه و بند دلسوزانه چنانكه مولانا اشاره نموده نفاقي در قالب بند نيست؟


بي راهه هاي ديروز
به خاطر دارم بزرگي كه همواره ما را به كسب علم و دانش توصيه فرمودند و پيوسته از فوائد اجتماعي و فردي تحصيل داد سخن مي دادند با شگفتي شنيدم بي سوادي بهتر از كم سوادي است! تعجب من چنان برانگيخته شد كه با وجود رو دربايستي، اعتراضم را با پرسش انجام دادم با شگفتي پرسيدم، چرا شما كه همه دردهاي اجتماعي را به نحوي به جهل و بيسوادي مربوط ميدانيد چنين بي سوادي را توجيه مي فرماييد!؟ فرمودند بلي بي سوادي خيلي درد بزرگي است، اما كم سوادي از آنهم بدتر است! چون كم سواد نه كارداني كافي دارد تا گرمي را بگشايد، نه بي او؟؟ بي سواد را تا مانعي نشود


كم سوادان در مواردي بسياري از دست رفتن فرصت‌ها و سرمايه‌ها شده اند. حال آنكه بي سواد ساكت ميماند و كارها اگر چه كندتر راه خود را مي روند و سرانجام امور جريان طبيعي خود را پيدا مي كنند! اكنون پس از سالها با پيدا شدن مصاديقي، فرمايش آن بزرگوار برايم روشن شده است بايد قبول داشت كه همة روشنفكران گذشته كه وابسته يا خائن نبوده اند، بلكه بيشتر در اثر كم سوادي بلاي خانمانسوز خود كوچك بيني را به جان جامعه اي كه شتابان از خواب غفلت بيدار شده و تشنة فراگيري و جبران گذشته بود انداختند.

آنان در هنگام گفتگ به جاي ارائه رابط علت معلولي عقب نگهداشته شدن يا در هنگام اشاره به موضوعي، شاخه هاي فرعي را مورد اشاره قرار مي دادند و در نتيجه ستايشگري مي شدند كه به حواشي بيش از متن مي پرداختند. مثلاً پخش آهنگ بتهودن بيش از رسيدن خود آپولو به ماه، مهم جلوه داده ميشد و سپس با خداي موسيقي ناميدن وي ارتجاع بسيار خدايي (polytheis) را كه براي هر امري نشانه و مظهري در نظر داشت و دوران آن قرنها پيش سپري شده بود را در وزن زريني از احساس مي پيچيدند و به عنوان بحث روز مطرح مي ساختند تا در كنار آن ما را به باورهاي پيش از اسلام بازگشت دهند. آنچه را كه بيگانگان در صورت رفتار شرافتمندانه با سكوت برگذاري نمودند، در غير آن صورت، با افسانه باقي بر ايمان تاريخ مي نوشتند تا ذهن جستجو گران تشنة دانستن را با افسانه و غرور كاذب پر نمايند، در عين حال بزرگ نمايي پيش از اسلام و با سكوت برگزار نمودن در مورد داشته هاي دوران اسلامي و عدم ارائه اطلاعات كافي نمي گداشتند

بداين اگر پيش از اسلام موسيقيدانان بزرگي همچون باربد با مشادونكيسا به جهان موسيقي تقديم شده اند. پس از پذيريش اسلام نيز استثمار اوليه روديكي كه به روايتي پدر شعر فارسي است به جهت مهارت در چنگ نوازي بوده است. ابونصر فارابي معلي ثاني در زمينه موسيقي تأليفات و آگاهي ژرفي داشته است، يا ابو علي سينا در كتاب دانشنامه علايي در بخش علم زيرين (طبيعيات) يا بنابرقول امروزين علوم تجربي، علم موسيقي را هم به بحث و فحص كشيده است. بالاخره صفي الدن عبدالمؤمن ارموي موسيقيدان اواخر قرن هفتم هجري مخترع سازي مربع مستطيل به نام نزهت و شبيه قانون، بوده است.

اكنون شايد ديگر خداي موسيقي ناميدن بتهوون بر ايمان جالب ننمايد! چرا بايد با توطئه سكوت توانايي و دانش دانشمندان ايراني ناشناخته نگهداشته ميشد! از طرف ديگر با افراق همه ايرانيان پيش از اسلام را زردشتي معرفي مي نمودند! با اين توطئه نه تنها روابط تنگاتنگ ايرانيان و اعراب را به خاموشي برگزار نموده بلكه ايرانيان و اعراب دشمن يكديگر معرفي مي كردند!! آيا اين شگفت آور نيست كه چنين جلوه مي دادند. اسلام ناگهان توسط گروهي صحرا گروبي تمدن بازور شمشير به ايرانيان تحميل شد؟ چنانكه آرتور كريستن سن مي‌نويسد « اوضاع دولت ساساني بر اين سوال بود كه از بيابان عربستان، لشكرها از عرب باديه نشين وحشي و بي تمدن، كه تعصب مذهبي و روح غارتگري محرك آنان بود آيا چنين معرفي هاي خواسته يا ناخواسته كينه نسبت به اعراب وره آوردشان اسلام را بر نمي‌انگيزد!؟

چرا درست نمي گفتند رهايي از زردشتگيري و پيروي از آيين هاي نوين ترين همچون مسيحيت مانويه و مزدكي هر بار با خشونت و بي رحمي به خاك و خون كشيده شده بود. چرا بر ايمان نمي نوشتند ارامه كه قومي بسيار نزديك به ايرانيان هستند و از نظر جغرافيايي نيز در مجاورت كشور ما زندگي مي كنند، به جهت دشمني ساسانيان با مسيحيت ورسي شدن مسيحيت در روم از ايران بيشتر فاصله گرفته و همكاري با روميان را آغاز نمودند. قرابت تاريخي ارامنه چنان روشن است كه هنوز نامهاي اشكاني در ميان ارامنه معمول است. هم چنين واژه‌هاي تقريباً همسان كه هم اكنون توسط ارامنه بكار برده مي شوند همچون:

اين ما نشانه هاي كوچكي از قرابت غير قابل ترديد تاريخ و زمان ارامنه با ايرانيان است. اما از اوسط دوره‌ي ساسانيان در بسياري از موارد جانب روميان را گرفتند و رو در روي ايرانيان به مقاومت ايستاده اند چون پس از مسيحي شدن قسطنطين امپراطور روم و پيشرفت آيين مسيحيت (2) در ارمنستان آنان از حكومت قوماً ضد مسيحيت ساسانيان دور شده و به حكومت مسيحي روميان نزديك شدند. سانريت نيز كه تاسعه (3) در آسياي ميانه و مصر(ع) گسترش يافته بود در ايران هم حتي شامان (5) را تحت تأثير قرار داده بود شاهپور اول و هرمز اول اما سرانجام شخص ماني را نيز به دستور زردشتي با وضع دردناكي (6) كشتند و به دار هم آويختند و نخست كشتند و سپس به دار آويختند! مزدك نيز كه حتي قباد را تحت تأثير قرار داده بود بالاخره در يك قتل عام همراه گروه زيادي از پيروان خود كشتار شد سرانجام پس از تلاش هاي چندي كه مردم براي ايجاد دگرگوني در جهت بهبود روابط اجتماعي مي‌نمودند، اسلام به ايران رسيد و مورد پذيرش بسياري از مردم ايران قرار گرفت تغيير آيين گذشتگان

: آئين زردشتي به علت نارسايي، به ويژه در مقايسه با مسيحيت، با رضايت مردم همراه نبود، از اينرو به جهت پذيرش مسيحيت از سوي عده اي از مردم، ساسانيان با مقاومتهاي روبرو ميشدند، پس از مقاومت چندي از جناب مردم سرانجام اسلام به ايران وارد و پذيرفته شد. باقي ماندگان برآيين زردشتي كه پذيرش سريع اسلام ر اديدند سرانجام خود بخش بزرگي از نوشته هاي اوستا را كنار گذاشتند آنچه كه امروزه به عنوان زردشتي (1) رايج، است قوياً با آنچه كه در زمان ساسانيان رواج داشته، متفاوت است اما با سكوت گذاشتن اين حقيقت يا حتي تاريخ ساختگي چنين وانمود شده همان آيين تاكنون حفظ شده. و به اين زمان رسيده است! در كتاب ايران(2)

در زمان ساسانيان چنين آورده شده است:« اين شريعت صالاح شده زردشتي را چنان وانمود كرده اند. كه همان شريعتي است كه در همة از همه سابق برقرار بوده است اين حقيقت مسكوت گذاشته شده مورد اشاره قرار گرفته است. روش هاي تخريب، با تبليغات سنگين و پيوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به ويژه اعراب همچون تكيه اغراق آميز بر صحرا نشيني هه اعراب يا به سكوت برگذار نمودن ناروايي ها و ستم هايي كه پيش از اسلام به مردمان فرو دست جامعه به ويژه كشاورزان و پيشه وران ميشد، همچنين اشاره نمودن و ناشناخته نگهداشتن روابط تنگاتنگ ايرانيان و همسايگان عربشان، همچون !

كمك اعراب به ايرانيان در زمان اردشير اول (1) در مقابل روميان قدرتمند و مشهوره براي كسب اقتدار دريايي در خليج فارس 2 تربيت بهرام پنجم و بهرام گور(2) نزد منذر عرب كه فردي نيرومند و فرهيخته گرديد 3 كمك هاي منذر (3) عرب در زمان يزگرد اول در جنگ ايران و روم كه وي را به لقب « رام افزود» مفتخر گردانيد. 4 همكاري اعراب با كسري در نتيجه يمن براي بيرون راندن حبشيان و جلوگيري از افزايش نفود روميان، در خليج فارس و درياي عمان نه تنها اين هم آهنگي اعراب با ايرانيان را به سكوت برگذار نموده اند بلكه باور دارند جلوه دادن آن همه اعراب را به تمدن و متعصب و صحرا گرد معرفي مي‌كردند تا ضمن ايجاد تنفر و دامن زدن به اختلاف، اسلام را نيز مشره نمايند.

آيين زردشتي را امروزين جلوه‌ مي دادند و همه ايرانيان را پيرو آن آيين معرفي مي نمودند با اين وارونگي ها آن هم تحت عنوان درسي رسمي به نام «تاريخ ايران» ذهن پاك دانش آموزان و دانشجويان چگونه مي تواند تأثير نپذيرد حال مقايسه نبرماييد يك محصل در اروپا، كه اسلام در آن جايگاه چنداني نداشت و شرايط براي اثر گذاري اروپا بيان شديدتر بود چگونه تربيت مي يافت؟ البته امروزه نه تنها مسلمانان بلكه هر آزاده درست انديشي در هر كجاي جهان بايد بر اين نكته تكيه كند كه دوران دشمني هاي فرهنگي و بي منطقي و تغيير مرزهاي شناخته شده و سياسي، سپري شده است. حتي كوچكترين اختلافات مي بايد تنها بر پايه منطق از طريق مذاكرات سياسي قابل قبول، به دور از جو سازي اصلاح پذيرد. اين يكي از اولين ضرورتهاست كه آلت دست بهر كشان و زياده خواهان قرار گرفت، از طرفي مي بايد با مطالعه بيشتر حداقل شرايط پيش از اسلام را بهتر شناخت تا دلايل پذيرش اسلام و ادامه آن تا انقلاب را هم كاملتر دريافت
دانستني هاي ضروري پيش از اسلام


آغاز ساسانيان: (1) « ساسان در معبد آناهيد ( آناهيتا) در شهر استفر سمت رياست داشت. پس از او پسرش پابگ جانشين شد و روابط خود را با زندگي ها مغتنم شمرده يكي از پسران خود را كه اردشير به نام داشت. در دارابگرد به مقام عالي نظامي؟؟

رسانيد تقريباً بعد از سال 212 ميلادي اردشير چند تن از ملوك پارس را مغلوب و هلاك كرد و مقام آنان را صاحب شد اگر منصفانه به متن اقتباسي بالا توجه شود. در نكته : جلب توجه مي كند نخست مغتنم شمردن رابطه در كسب مقام عالي براي پسر خود و دوم، افزايش اقتدار با كشتار چند تن از هلوك پارس را مغلوب و هلاك كرد و مقام آنان را صاحب شد» اگر منصفانه به متن اقتباسي بالا توجه شود، دو نكته: جلب توجه مي كند نخست, مغتنم شمردن رابطه در كسب مقام عالي برا پسر خود و دوم، افزايش اقتدار با كشتار چند تن آغاز كار بود!! در پي آن نوشته شده است: « (2) مقاون اين احوال پابگ برگو چير شاه، كه خويشاوند او بود شوريد و مكان كوچيهر را كه معروف به كاخ سفيد بود، بتصرف آورد و چوگيهر را كشته، خود براريكه سلطنت نشست، جالبتر اينكه پابگ كه پدرش رئيس معبد بود! كشتاري همانند پسر خود را ادامه داد. آن هم از خويشاوندان !! در ادامه آورده شده است:«(1)

البته اردشير مايل بود. كه پادشاه سرتاسر ايالت پارس شود ولي پابگ از قصد پسر جاه طلب خو همراهان شده نامه اي بحضور شاهنشاه اردوان نوشت و رخصت طلبيد كه تاج گوچيهر را بسر فرزند ارشد خويش شاهپور گذارد» پابگ كه متوجه خطر جاه طلبي شديد اردشير شده بود براي تبرئه خود از كشتن گوچيهر و حفظ اقتدار خانوادگي، بركناري اردشير جاه طلب را كه قبلاً خود با رابطه به مقام عالي ارگبذي رسانيده بود و همراه رخصت گذاشتن تاج گوچيهر بر سر فرزند ارشد خود يعني شاهپور را پيشنهاد كرد و اجازه خواست تا از اين طريق هم خشم اردوان فروكش نمايد و هم اقتدار خانوادگي اش محفوظ بماند!


تلاش براي نفود به اطلاعات قرآني
هدف آموزش قرآن كريم از قصص، همانطوري كه در پايان سوره يوسف(ع) نيز آمده است عبرت آموزي براي خردمندان و ژرفنگران ( لاولي الالباب) است. اما مطالبي بين مردم رايج شده است. كه در قرآن نيامده اند همچون نام زن اغواگر جضرت يوسف(ع) كه در متن قرآن كريم وجود ندارد اما از طريق تفاسير و اطلاعات كعب الخباري بين مسلمانان رايج شده است. حتي در دور افتاده ترين روستاهاي كشور كه اندكي با قصص مورد اشاره قرآن آشنا شده اند. آوردن نام يوسف(ع) تداعي كننده اسم زليخاي مي باشد نامي كه در متن قرآن نيامده و تنها بنابر عادت ديرين ايرانيان سينه به سينه به آنان رسيده است اين چنين با تكرار زياد، افسانه ها را نيز به صورت باور در آورده اند و بدان شك حقيقت داده‌اند ! يوسف و زليخا توسط عبدالرحمن جامي(1) به صورت يكي از آثار ادبي كشور درآمده است بلي اينگونه افسانه ها، به تاريخ كشور نيز راه يافته است. همچون اسكندر كه كتاب خردنامة اسكندر نيز از جمله آثار جامي است.


ريشة تهاجم فرهنگي بر دين
گوساله پرستان سامري كه چهل شب(2) نبودن حضرت موسي(ع) ماهيت زرپوست و باطن بي ايمان آنان را آشكار نمود و بهانه تراشي هاي آنان نيز مصداق تاريخي شد زيرا براي حفظ خواهش ها و منافع خو، تجربه ها و ديده ها را نديده گرفته، بهاه هيا خود را به صورت سوال عنوان مي نمودند اين عملشان در ميان مسلمانان و پيروان مسيحيت مصداق بهانه جويي قرار گرفت ! در گذشته هاي نه چندان دور اظهار عبادت « ايراد بني اسرائيل» در مورد بهنه جويان ضرب المثلي روزانه و معمول بود. اما موج دوم روشنفكري پس از جنگ بين الملل دوم در خدمت به صهيونيسم شريك سلطه جهاني اين عبارات معمول را از فرهنگ رايج مردم حذف نمود اين بهانه جويي هاي مكرر در زمان حضرت موسي (ع) بعدها فراتر رفته در مورد حضرت مريم (3

)به افتراء و تهمت(1) تبديل شد كه قرآن مجيد اين بانوي عفيفه و پاكدامن را مبرا ميداند اين كوردلان علي رغم بشارت حضرت موسي(ع) كه آنان را زير يوغ ستم فرعون رهانيد و پس از عبور از نيل به ارمن موعود رسانيد، يعني بشارت ظهور حضرت مسيح(ع) فرزند بانوي مطهر مريم(س) را نيز طبق عادت معمول مورد بهانه و اشك لتراشي فرار دادند و نپذيرفتند بعد ما توطئه هايشان شدت گرفت و به فكر كشتن حضرت عيسي مسيح (ع) افتادند اما طبق فرمايش قرآن مجيد(2) موفق نشدند! اولي از طريق تهاجم فرهنگي افسانه مصلوب نمودن را چنان به مردم قبولانيدند كه صليب را كه وسيله رنج و كشتن افسانه اي آن حضرت مي باشد را نيز به عنوان مظهري مقدس به پيران مسيحيت قبولانيدند!! اين كوشش هاي تهاجم فرهنگي به صورت هاي ديگري مانند توطته به دار آويختن(3) حضرت عيسي(ع) كه خود به ناچار آن را تكذيب نمودند نيز در تاريخ وارد شده است همراه افزايش سطح آگاهي جهانيان و شناخت بهتر از تاريخ جهان كه مي رفت كه اباطيل گوساله پرستان آشكار شود در اين هنگام سينما را به خدمت گرفته و با فيلمي به نام باراباس مصلوب نمودن مسيح (ع) را به نوعي ديگر تبليغ نمودند ! هم چنانكه براي تصاحب فلسطين فرمان خدا به حضرت موسي (ع) را به عنوان نجات بني اسرائيل و بازگشت به ارض موعود مجدداً توسط آژانس يهود به شكل جديد براي كوجانيدن يهوديان از سراسر جهان و غضب سرزمين ديگران بهانه قرار دادند انبان حتي براي ملل قديمي همچون ايرانيان تاريخ نوشتند

مورخان يهودي همچون لوي، ماير، هموفمان و گيرشمن افسانه بافي و تحريكات ضد عربي علاقه وافري نشان دادند تا خواست فرهنگي صهيونيسم يعني تفرقه بين مسلمانان را به انجام برسانند!! گروه قديمي تر اينان در لباس مذهب علاوه بر اضافات قبلي به كتاب عهد عتيق مجموعه اي به نام تلمرد را به عنوان قوانين و آموزه ها براي پيگيري حاكميت نهايي لوي ها بر جهان حتي پس از تولد حضرت عيسي(ع) تدارك ديدند در واقع اين مجموعه تلمود لجبازي و پافشاري علماي يهود براي حفظ خود در مقابل ديانت بعدي يعني ظهور حضرت عيسي (ع) مي‌باشد.


چرا اسلام در ايران پيشرفت نمود :
اسلام به دلايل بسياري از جمله همة فهم و مستدل بودن مفاهيم ديني يا احكام آن در بهره مندي از مواهب الهي همچون آب يا رسميت دادن به حقوق زنان مانند، امكان تحصيل و استقلال مالي زنان پذيرفته شده حال آنكه پيش از اسلام«(1) شوهر حق داتش يگانه زن خود را يا يكي از زنانش را حتي زن ممتاز خود را، بردء ديگري، كه بي آنكه قصدي كرده باشد محتاج شده بود بسپارد تا اين مرد از خدمات آن زن استفاده كند رضايت زن شرط نبود در اينصورت شوهر دوم دفل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزنداني كه در اين ازدواج متولد مي شدند متعلق به خانواده شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب مي شدند اين قرار كه شاهد ديگري از مشابهت قضايي وضعيت زوجه و كنيز است با انعقاد پيمان رسمي صورت مي گرفت

پيشينيان بسيار ناروا و سخيف با زنان رفتار مي نمودند نويسندگان كتابهاي درسي اخير علاوه بر مكتوم نگهداشتن چنين رفتارهاي ناهنجاري، عدم امكان تحصيل براي همه طبقات را كه نكته مهم ناراضي كننده ديگري بود از مردم پنهان داشته اند. حال آنكه با قبول اسلام و امكان تحصيل براي همه، از اعماق روستاها چهره هاي جاويدان علمي در ايران و ساير كشورهاي اسلامي پيدا شدند. همچنين معقول بودن رفتارهاي قضايي در اسلام كه«(1) هر كس مسئول اعمال خود است نه ديگران سبب گرايش مردم به اسلام شد حال آنكه قبلاً چنين نبود»(2) جنايت يك فرد مستلزم هلاك همه خويشانش مي شود بلي چنين تفاوتهاي روشني كه برتري اسلام را آشكار مي نمود سبب پذيرش اسلام گرديد.


رابطة لباس و فرهنگ
فرهنگ در نظر ما و به تعريف ما، عبارت است از كلي ترين بينش و نگرش كه يك جامعه نسبت به جهان دارد، اين بينش و نگرش همان معنايي است كه آن جامعه براي هستي و انسان قائل است و به اندازه اي كلي و جهانشمول است كه همة ارزش ها و روش‌هاي فرد و اجتماع را در بر مي گيرد.


ما معتقديم كه « جهان بيني» هر قوم در شكل و كيفيت بسياري از جنبه هاي محسوس و ملموس زندگي آن قوم، تأثيري قومي دارد. جهاني كه مردم مي سازند و در آن زندگي مي كنند تا اندازه زيادي تحت تأثيري قومي دارد. جهاني كه مردم مي سازند و در آن زندگي مي كنند تا اندازة زيادي تحت تأثير جهان بيني آنان است. جوامع مختلف بسته با اين كه نسبت به هستي چه بينشي داشته و چه معنايي براي زندگي قاتل باشند و چه ارزش هايي را بر جهان حاكم بدانند، سبك و روش خاصي در ساختن شهر، خانه، پوشسيدن لباس و نظاير آن خواهند داشت به عبارت ديگر فرهنگ يك قوم بر وجوه مختلف زندگي آنان از قبيل سنت، اقتصاد، مديريت، شهر سازي، معماري و هنر، نمايان مي شود و به منزلة روحي است كه در كالبد تمدن آن قوم جريان دارد و هر يك از اين جنيبه ها، آينه اي است كه چون در آن نيك بنگريم، مي‌توانيم چهره آن روح حاكم و آن فرهنگ كلي جامعه را در آن مشاهده كنيم و رابطة لباس و فرهنگ به اندازه اي قوي است كه وقتي يك خارجي و غريبه وارد محيطي مي شود، نخستين علامتي كه او را مي شناساند همان لباس اوست. گويي انسان ها با لباس خود با يكديگر صحبت مي كنند و هر كس به زبان لباس خويش خود را معرفي مي نمايد كه من كيستم، از كجا آمده ام و به چه دنيائي و چه فرهنگي تعلق دارم.


انسان بسته به اين كه براي جهان چه معنايي قائل باشد، خود را چگونه موجودي بشناسد، چه سرنوشتي براي خود تصور كند و سعاد خود را در چه بداند، لباس پوشيدنش تفاوت
مي كند.


ما اصولاً در جهان هيچ پديده اي را اعم از مادي و اجتماعي و معنوي، بدون علت و محصول شانس و تصادف نمي دانيم و به همين دليل معتقديم كه اگر در جوامع غربي مذهب و تأيين كنندة نوع پوششي نيست، ملاكي تبعيت نمي كند و هيچ بينشي بر آن حاكم نيست. لباس انسان، نخست تابع فرهنگ جامعه اوست و سپس تابع سليقة خود او جامعة غربي امروز با لباسي كه بر تن دارد با ما سخن مي گويد اگر به سخن گوش دهيم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهي شنيد اثبات مدعا يك بار ديگر تكرار مي كنيم:


در هر جامعه نوع و كيفيت لباس زنان و مردان، علاوه بر آن كه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن جامعه است، قوياً تابع جهان بيني و ارزش هاي حاكم بر فرهنگ آن جامعه و حتي مبيني و آيينه آن جهان بيني است. در مقام اثبات اين سخن، نگاهي به دنياي پيرامون خويش مي افكنيم و دو بخش از جهان را در نظر مي گيريم، يكي دنياي مادي كه با علم تكنولوژي و استعمار گري مشخص مي شود و ديگر بخش كه وارث فرهنگ ها و تمدن هاي كهني است كه مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده است و متأسفانه خود را در برابر اين فرهنگ باخته است و مي رود تا همة ميراث معنوي خود را زير چكمة اين تمدن زباني كند. كشورهاي اسلامي، هند، بخشهاي وسيعي از آفريقا، آسياي جنوب شرقي و بوميان آمريكا از اين قبيلند.


اگر به كشورهاي اروپايي امريكايي و به شهرهاي غرب زدة جهان نظر افكنيم چه خواهيم ديد؟ البته باز هم لباس ها مختلف و متنوع است مخصوصاً به سرعت و در آغاز هر فصل از سال، تغيير و تحول مي يابد. اما در لين جانيزيك وجه اشتراك در كارست و آن اينكه لباس انسان امروز غربي، چه مردانه و چه زنانه، تنگ، كوتاه و چسبيده به بدن است، و از اين لحاظ درست نقطة مقشابل لباس هاي بومي و سنتي اقوامي است كه هنوز تحت نفوذ و سلطة كامل فرهنگ غرب قرار نگرفته اند.


دوختن لباس هاي تنگ براي مردم هزار سال بيش كاري چنان دشوار و پيچيده نبوده كه نتوانند از عهدة آن برآيند و امروز هم دشوار نيست، درست است كه در صدو پنجاه سال اخير چرخ خياطي اختراع نشده است، اما چرخ در صنعت خياطي تحول چنداني ايجاد نكرده و فقط به دوختن لباس سرعت بخشيده است. اگر لباس هاي هزار سال پيش را با لباس هاي امروز مقايسه كنيم، از لحاظ فن خياطي تغيير مهمي ميان آنها نمي بينيم.


اگر اوضاع و احوال اجتماعي، اقتصادي و جغرافيايي مناطقي را كه مردم آن در قديم و همچنين در حال حاضر لباس هاي گشاد و بلند برتن داشته و دارند، با اوضاع تمدن غربي مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه هيچ يك از اين عوامل نمي تواند منشأ اين تفاوت باشد نمي توان گفت انسان قديم كار نمي كرده و كار، انسان جديد غربي را به انتخاب چنين لباسي وارد كرده است. نمي توان گفت هوا در قديم سربوده و امروزه گرم شده است، نمي توان گفت در قديم پارچه ارزان و فراوان و كوتاهي لباسهاي امروزي در اثر كمبود پارچه و نظاير آن است، اينها به شوخي بيشتر شبيه است. بايد گفت، اين جهان بيني و نظام ارزش هاي شرق است كه اقتضاي چنان لباسي را دارد و لباس امروز غرب نيز متناسب با جهان بيني و فرهنگ امروز غربي است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید