بخشی از مقاله
زبانهاي ايراني
ايران كشور بسيار وسيعي است كه سابقه تمدن چندين هزار ساله دارد. بهمين دليل در زمانهاي مختلف داراي زبانها و گويشهاي گوناگون بوده است. اكنون نيز گويش ها و زبانهاي گوناگوني در ايران بكار ميروند كه بعضي از آنها ريشه ي ايراني ندارند و جزو زبانهاي هند و اروپايي نيستند. زباني كه ما اكنون به آن سخن مي گوييم زبان فارسي است و زبان رسمي كشور ايران مي باشد . اين زبان جزو زبانهاي ايراني به حساب مي آيد . زبانهاي ايراني جزو زبانهاي هند و اروپايي هستند . زبانهاي ايراني در طول زمان تکامل پيدا کرده اند .
زبانهاي ايراني باستان
اين زبانها كه تا حدود ۲۵۰۰ سال پيش استفاده مي شدند به دو دسته شرقي و غربي تقسيم مي شوند. بهترين نمونه زبانهاي ايراني باستان شرقي، زبان اوستايي است كه همان زبان كتاب اوستا است.
زبان ايراني باستان غربي ، همان زبان پارسي است كه مي شود گفت كه پدربزرگ زبان فارسي است و به دو دسته شمالي و جنوبي تقسيم مي شود.
زبان مادي جزو دسته شمالي و زبان هخامنشي جزو دسته جنوبي مي باشد.
زبانهاي ايراني ميانه
اين زبانها در حدود ۲۰۰۰ سال پيش گفتگو مي شده اند و به دو دسته شرقي و غربي تقسيم مي شوند.
زبانهاي سغدي ، خوارزمي و سكايي جزو زبانهاي ايراني ميانه شرقي به حساب مي آيند كه در افغانستان و تركمنستان فعلي استفاده مي شده اند.
زبان ايراني ميانه غربي ، پهلوي نام دارد كه نوع شمالي آن به پهلوي شمالي يا پارتي و نوع جنوبي آن به پهلوي ساساني يا پارسي معروف است.
زبانهاي ايراني نو
اين زبانها از حدود ۱۵۰۰ سال پيش تا كنون رواج داشته اند و به دو دسته شرقي و غربي تقسيم مي شوند.
زبان پشتو ، شغاني و آسي جزو زبانهاي ايراني نو شرقي هستند كه در افغانستان و آسياي ميانه صحبت مي شوند.
زبان ايراني نو غربي ، فارسي نام دارد كه نوع شمالي آن كردي، گيلكي، مازندراني، بلوچي و تالشي است و نوع جنوبي آن لري، زرتشتي يزد و كرمان ، لاري و فارسي دري مي باشد.
تاريخچهي زبان کردي
هنگامي که از زبان کردي سخن به ميان ميآيد، مقصود زباني است که کردها هم اينک با آن سخن ميگويند. برخي از زبان شناسان و شرق شناسان فرنگي که با زبان کردي مانوس بودهاند، بيشتر اين اطلاعات را به شکلي کلي يا ويژه ارائه داده وگفتهاند که: اين زبان در عداد زبانهاي هند و اروپايي و خانوادههاي هند و ايراني و در زمره ي زبانهاي ايراني است وبا زبان فارسي قرابت نزديکي دارد.
اينک اين سوال پيش ميآيد که پيدايش زبان کردي چگونه بوده است؟ اشکار است که زبان هر زاد و بومي زبان ساکنان آن است؛ اگر رويدادهاي تاريخي باعث ايجاد تغييرات نژادي نشده باشد آن زبان همان زبان ساکنان ديرين آن سرزمين است. عکس اين موضوع نيز صادق است. اينک ببينيم اين موضوع در مورد زبان کردي چگونه صدق مي کند؟.
سرزميني که آن را کردستان مينامند و کردها در آن ساکنند، محل کشف باقيماندهي اجساد فسيل شدهي انسانهاي باستاني است. اين استخوانها که در "شانه دري" يافت شده است، داراي اهميت بسياري است؛ چرا که، اولين بار است بقاياي انسان عصر سنگي - که 60 هزار سال پيش از اين عراق را مسکن خويش ساخته است، يافت ميشود. ( ت. باقر-1973) [1]
شصت هزار سال پيش از اين محدودهاي که اينک کردستان ناميده ميشود،آباد و ماوا و پناهگاه مردماني بوده که زباني هم براي سخن گفتن داشته اند؛ اما از آن جا که سخن گفتن دربارهي اين زبان کار دانشمندان باستان شناس است؛ به همين جهت همراه با تابش انوار آفتاب 57200 ساله بربالهاي زمان و گذر ايام خود را به پيش ميکشيم و به دوراني ميرسانيم که، اقوام ماد خود را به ايران کنوني و غرب آسيا رساندند و با نژادهاي خوژيايي، لولو، گوتي، کاسي، (خوري يا هوري ) - که در دامنههاي آن سوي کوههاي زاگرس ميزيستند و تا حد مناسبي زندگي خود را سامان داده بودند و جمهوري و تمدني نسبتاً پيشرفته تاسيس کرده بودند – مواجه شدند.
مادها ظرف 200 سال طومار اين حکومتها را در هم پيچيدند و در سال 612 پيش از ميلاد مسيح امپراتوري بزرگ مادي را بنيان نهادند و بدين ترتيب زبان مادي به زبان رسمي بدل شد. از آن زمان تا هنگام انتشار اسلام در کردستان، سيزده قرن سپري شده است. در اين مدت طولاني سرزمين ماد بزرگ و کوچک و سرزمينهاي ديگري که به سرزمين ماد ملحق شده اند؛ از حيث نظامي وسياسي بسيار دست به دست شده اند. و قدرت سياسي به دست افراد مختلفي - که زبان آنها با زبان مادها متفاوت بوده است - افتاده است.
هر حکومتي هم که برسر کار آمده زبان خود را به عنوان زبان رسمي بر اين سرزمين تحميل کرده است. در اوضاع واحوال آن روزگاران، که تمامي بنيادهاي اجتماعي کم رنگ شده و رو به افول نهاده بوده است، اين جابه جايي درقدرت نمي تواند از تاثير نهادن بر اين بنيادها برکنار بوده باشد. تاريخ، برخي رويدادها را ثبت کرده است که طي آن، سلطهي سياسي بريک سرزمين، تغييرات نژادي بنيادي و ايستايي زبان را در آن سرزمين باعث شده است. امروز ردپاي تاثير جابه جايي در قدرت را در شرق قلمرو امپراتوري ماد به وضوح مي توآن ديد. به عکس در بخشي از غرب سرزمين ماد، بنيادها همچنان دست نخورده مانده است. بلکه تسلط مادها وضعيت نژادي وزباني برخي از سرزمين هايي را که بعدا به قلمرو مادها ملحق شد، تغيير داده و به مسير توسعهي مادي کشانده است و به موازات بخش غربي قلمرو خود، آنها را توسعه داده است.
بيشتر تاريخ شناسان پر آوازه براين باورند که، کردهاي امروز نوادگان مادهاي ديروزند."اگر کردها نوادگان مادها نباشند، پس برسر ملتي چنين کهن و مقتدر چه آمده است و اين همه قبيله و تيرهي مختلف کرد که به يک زبان ايراني و جداي از زبان ديگر ايرانيان تکلم مي کنند؛ از کجا آمدهاند؟" ( مينورسکي 1973)
پيش از اين گفتيم: زبان هر سرزميني – اگر رويدادهاي تاريخي آن راتغيير نداده باشند – زبان ساکنان کهن همان سرزمين است. چنان که گفته شد رويدادهاي تاريخي وجابه جايي حکومتها طي سيزده قرن، نتوانسته است چيزي رادر بخش غربي قلمرو ماد، تغيير دهد.
و امروز ساکنان اين بخش از مادستان کهن، کردها هستند که نوادگان ميديها به شمار ميروند. به راستي بيش از اين که بگوييم زبان کردي از اساس پايان نشو و نما و تکامل زبان مادي است؛ ميتوان به گونهي ديگري اظهار نظر کرد؛ بيترديد، خير! چرا که همهي اسناد تاريخي که دانشمندان - تنها به منظور خدمات علمي – بررسي و تجزيه و تحليل کرده اند؛ تاکنون همين حقيقت را آشکار کردهاند که؛ زبان کردي امروز آثار و نشانههاي کمال يافتگي زبان مادي ديروز را دز خود دارد.
همچنان که آگاهيم، زبان يک پديدهي اجتماعي است که براساس قواعد مشخص خود تغيير ميکند؛ تکامل و توسعه مييابد و در سير تکاملي خود از ديگر زبانها تاثير ميپذيرد؛ و او هم بر آنها اثر ميگذارد و گاهي در اين گير و دار ميميرد. زبان مادي نيز از اين قاعده مستثني نيست و از همهي زبانهايي که به پشتوانهي قدرت سياسي در قلمرو ماد زبان رسمي بودهاند، تاثير پذيرفته و برآنها تاثير گذاشته است و تا امروز زنده مانده است.
بويژه زبان پارتي (فارسي = پهلوي اشکاني) ، که به نظر زبان شناسان همراه با زبان مادي در زمرهي زبانهاي شمال شرقي، خانوادهي زبان ايراني جاي ميگيرند؛ .بيش از ديگر زبانها بر زبان مادي تاثير نهاده است و امروزه رد پاي اين تاثيرات در گويش آييني زبان کردي، ديده مي شود.
همزمان با سقوط و فروپاشي امپراتوري ساساني و ترويج اسلام در کردستان، وقفهي تازهاي براي زبان کردي آغاز شد - که جداگانه در مورد آن بحث خواهد شد - تنها مشکل اين است که ما از زبان مادي اوآخر دورهي ساساني سند مکتوبي در دست نداريم تا موشکافانه در بارهي آن اظهار نظر کنيم. اما اين موضوع سبب نخواهد شد که نتوانيم بگوييم: اين زبان در آن زمان زبان مادي بوده است. که به نسبت زبان رايج دوران اقتدار امپراتوري، دستخوش تغييرات 1300 ساله شده است. به همان نسبت که زبان پارسي باستان پيشرفت کرده و به زبان دري / پارسيک تبديل شده و آمادگي و ظرفيت آنرا يافته است که زبان پارسي کنوني از آن جدا شود؛ يک نتيجه گيري آني اقتصا ميکند که، زبان مادي هم پيشرفت کرده و دستخوش چنان تحولات و دگرگوني هايي شده باشد؛ که استخراج زبان کردي از آن ممکن شده باشد.
زبان کردي پس از اسلام هنوز نيمهي اول سدهي هفتم ميلادي پايان نيافته بود که آيين اسلام و لشکر مسلمان به قلمرو امپراتوري ساساني نفوذ کرد و پس از چند سال باعث فروپاشي آن شد.
ترويج اسلام دربخشي از اين امپراتوري از هر جهت و به هرشيوه نگريسته شود دوران تازهاي از زندگي مادي و معنوي را براي مردم به همراه آورد. قدرت سياسي پيشين که با چارچوبي مبتني بر اختلاف و جدايي بنياد نهاده شده بود جاي خود را به ابرقدرتي داد که براساس (واًمرهم شوري بينهم ( تاسيس شده بود، دين زردشت که مغان براي جلب منافع خود و صاحبان قدرت آن را تحريف کرده بودند؛ جاي خود را به دين تازه و جذابي داده بود که عربي بدوي و پادشاهي قسيساني را برابر هم مي نهاد. از نظر زباني نيز اوستا، آن هم اوستايي که بيش از سيزده قرن بود تاثير شگرفي بر مردم و زبان آنها گذاشته بود؛ واپس نشست و اين رسالت را براي قرآن و زبان قرآني بازنهاد.
دين اسلام برخي وظايف و فرائضي را در خود داشت که مسلمانان ميبايست آنرا همچون ضرورتي ديني به جا آورند. اين وظائف در دين قبلي وجود نداشت و به همين جهت، مردم ميبايست اسامي اين گونه فرائض را از زبان ديني جديد اخذ کنند؛ همچنان که آنها را اخذ کرده اند.
زبان ديني جديد اصواتي را در خود داشت که در زبان هاي ايراني مشاهده نمي شد. ترديدي نيست که کردي يا فارسي که معاصر آغاز دورهي اسلامي بود؛ تا مدتها از تلفظ برخي صداها همچون اعراب ناتوان بود. فارسها و بسياري از ديگر ملل مسلمان، هنوز هم به درستي قادر به تلفظ اين صداها نيستند. اما در برخي از گويش هاي زبان کردي، کردها، بجز صداي / ض / بقيهي صداها را به خوبي ادا مي کنند. به گونهاي که اين صداها به صدايي همانند صداي اصلي همان گويش بدل شده اند. تغييرات به همين جا ختم نمي شود؛ بلکه تعدادي از صداهاي مربوط به حروف برخي از واژه ها مانند ( ک/K ) يا ( گ / G) کردي با حرف / ق/ عربي وصداي زباني که دين تازه به کردستان آورده، جابجا شده است.
کوتاه سخن آن که: گسترش اسلام در بخشي از قلمرو ساساني، طومار دوران ميانهي پيشرفت زبانهاي ايراني را در هم پيچيد و تا يکي دو سده پس از ظهور اسلام نيز، زبان عربي که زبان کاربردي آيين نوين به شمار ميرفت، به جاي زبان پهلوي، به زبان رسمي، ديني و گفتاري حاکمان سياسي بدل شده بود. اما ازآن پس دوران جديدي درشکوفايي اين زبانها، آغاز شد.
شکي نيست که زبانهاي منطقهاي بخشهاي اين سرزمين نومسلمان از رواج نيفتادند؛ چراکه، زبان محاورهي مردم به شمار مي رفتند و رشد و تکامل خود را در شرايطي نوين از سر گرفتند. تقابل زبانهاي ايراني اواخر دورهي ساساني و آغاز ظهور اسلام و گويشهاي آن، در ميان خود و در شرائطي جديد و دورهاي جديد، به گوناگوني اين زبانها در شرق ايران به پيدايش (فارسي نو) و در غرب آن به پيدايش"کردي" منجر شده است. که هر دو تعدادي گويش و بن گويش دارند.
پس از گسترش اسلام، فارسي نو، گويشي بود که بر اساس ريشه هاي بسيار کهن خود با ديگر گويشها در هم آميخته بود اين آميختگي حتي پيش از زمان ساسانيان آغاز شده بود[2] .فارسها پيش از کردها براي احياي زبان خود، به تکاپو افتادند و شروع به کتابت کردند. وپيداست که کتاب شاهنامهي ابومنصوري – که خود از ميان رفته وتنها مقدمهي آن در دست است – اگر تنها کتاب نباشد، قديميترين کتابي است که به زبان فارسي نگاشته شده (سال346 هجري – 927ميلادي ) و از نابودي درامان بوده است.
کهن ترين سند نوشتاري کردي در دوران جديد، رباعيات باباطاهر عريان[3] است که در آغاز سدهي يازدهم ميلادي در همدان کنوني – هگمتانه، پايتخت مادها – به گويش کردي جنوبي، سروده شده است. اين رباعيات – بدون هدف نزديک کردن زبانشان به فارسي– تا حدودي تغيير داده شده اند. با اين همه در اين که باباطاهر رباعيات خود را به شيوهي فولکلوري – که در آن دوره به عنوان فهلوي (پهلوي، فهلويات يا پهلويات) شناخته ميشده است – سروده است، هيچ ترديدي نيست.
براي آشنايي بيشتر با فهلوي ميتوان به گفتههاي دکتر معين استناد کرد که مي گويد: پهلوي، " فهلويه مر" : 3000 ترانهي سروده شده به يکي از زبانهاي کشور ايران (بجز زبانهاي گفتاري و رسمي) بريک وزن از اوزان عروضي يا وزني هجايي سروده شده است و بخشي از آنها در قالب دوبيتي هستند.[4] پهلوي يا پهلويات با وزني بخصوص و همانند گوراني[5] ) خوانده ميشده است وگاهي آن را پهلوي وبرخي اوقات آنرا اورامه، اورامن و اورامنانيان مي گفته اند. و اورامن (اورامنان) وزني کهن در موسيقي و مشابه بحر هزج مسدس است که به آن فهلويات مي گفته اند.[6] شايد براي دريافت اين موضوع که، اورمنان، همان گونهي فارسي (هورامه نان) کردي است و با واژهي (هه ورامان) يکي است، به تلاش چنداني نياز نباشد. هورامهنان – هورامانان = هور + امان (امدند) + آن – زمان طلوع خورشيد. همچنان که مي گويند: ( به يانيان ) بامدادان، ( ئيواران) زمان عصر.
همجنان که مي دانيم هنگام بامداد تا نيمروز، يکي از پنج وقتي بوده که زردشت براي نذرو نيايش، قرار داده که آيين ويژهي خويش را داراست و قطعهاي از آن– که چند بار تکرار مي شود – در ذيلآامده است.