بخشی از مقاله

پیشگفتار

شکروسپاس خدایی را سزد که ما را بسند سلام ودرود بر بندگانی باد که برگزیده جن وانسند وبر خاتم ایشان که برترازهر کسند.
آنچه ازنظرخواننده حقیقت جومی گذرد بحثی است راجع به بزرگترین قضیه ازقضایایی که درمورد عقاید . ادیان وفلسفه ها وجود دارد; قضیه وجود خدا , بوجودآورنده جهان هستی و آفریننده انسان.


آگاهی از معارف دینی ودانستن حکم خدا ونظرشرع و عقل . لازمه تقواپیشگی است و کسی که از کارهای زشت وزیبا خبر ندارد. نمیتواند انها را ترک کند و اینها را به جای آورد یکی از راههای
پی بردن به وجود چیزی دقت وبررسی درعلائم ونشانه های آن است از این رو اگرکسی بخواهد وجودیقیین ویا درجه ومیزان آن را درقلب خود بیابد. باید ببیند آیا آثارونشانه های آن را داردیا نه ؟
رسول خدا (ص) می فرماید: علامت کسی که صاحب یقین است شیش چیزمی باشد :
1ـ از روی حقیقت به خدا یقین کند پس به اوایمان آورد
2ـیقین آورد که مرگ حق است وازآن بترسد
3ـ یقین کند که قیامت حق است وازرسوایی بترسد
4ـ یقین کند که بهشت حق است وخود را محاسبه کند و شیفته آن باشد
5ـ یقین کند که دوزخ حق است و کوشش خود را برای نجات از آن ظاهر گرداند
6ـ یقین دارد حساب حق است و خود را محاسبه کند
نتیجتا یقین . برترین درجه کمال ایمان وبالاترین فضائل انسانی است . کسی که به قله ی بلند یقین رسیده باشد. دستیابی او به سایرکمالات وفضائل اخلاقی آسان می گردد . بلکه باید گفت آن کسی که
دارای یقین است تمامی صفات واخلاق حسنه را همراه دارد وکسب کرده است
و اگربه برخی ازآثارآن اشاره کنم : 1ـ آرامش روحی 2ـ صبر 3ـ اخلاص 4ـ توکل

* تحقیق حاضر می کوشدکه وج

ود الله را با سیری منطقی و نگرشی نقادانه زبده ی اندیشه های اسلامی را براساس دلایلی از آثار دکتر یوسف قرضاوی رابه گونه ای شیوا ورسا پیشکش کند
شیوه ی این تحقیق براساس طبقه بندی موضوعی است چنین شیوه ای هم خواننده رادر یافتن مطالب کمک می کند وهم جهت مطالعاتی آینده وبینش اسلامی وی را ترسیم می نماید


م.پ

وجودخدابالاترازهرنزاع وگمانی است
یقینا وجودخدا به دلالت فطرت. عقل وبصیرت. ابتدائی ترین وبزرگترین و بدیهی ترین حقایق بوده وعلم ووحی وتاریخ هر حقیقت طلبی را به سوی آن هدایت می نماید
کسانی که دروجود خدا به جدال و کشمکش پرداخته اند درهرعصروزمانی اقلیتی بی نام ونشان بوده واکثرشان کسانی هستند که شهوات. آنان رابه ورطه سقوط کشانده ومغلوب غرائزپست واقع شده اند . آنان خواسته اند بوسیله الحاد و انکار وجود خدا سقوط و انحراف خودرا توجیه کنند
تا کسی آنان را محاسبه نکرده و خود شان هم نفس خود را بخاطر سقوط و فرو رفتن در لذتهای
حیوانی مورد محاسبه قرار ندهند


جای تعجب نیست که یکی از اندیشمندان در مورد الحاد اینگونه انسانها میگوید : این الحاد . الحاد شکم وعورت است نه الحاد عقل وفکر یعنی اینان در ابتدا از لحاظ کرامت ورتبه ی انسانی منحل ومتلاشی می شوند سپس کافرشده وبه الحادپناه می برند . و به تعبیر روانشناسان :
الحاد وانکار نزد انان نوعی از حیله های نا خود اگاهانه است که برای توجیه انحرافشان وبه منظور دفاع از سقوط وبدرفتاریشان وبه هدف روپوش گذاشتن بر ضعفی که در مقابل شهوات و لذات دارند . به ان پناه می برند


از این رو سعی وتلاش پیامبران علیهم السلام متوجه اثبات وجود خدا نبود چون قضیه وجود خدا نزد قومهایشان امری قطعی ومسلم و غیرقابل انکاربود . بلکه بزرگترین تلاش ایشان عبارت بود ازپاک کردن ایمان به خدا از کثافت بت پرستی ونجاست شرکی که عقل انسانها رابه فساد کشانده وآنان رابه صورت عبدی دراورده بود برای چیزهائی که خدا انها را برای انسان مسخروانسان را برانها حاکم نموده است .


کار مهم وهدف بزرگ انان دعوت به یکتا پرستی و دور کردن مردم از شرک وچند تا پرستی بود واولین چیزی که حضرت رسول(ص) مردم را به ان دعوت نمود واشکارترین جمله ای که در ندای ازادی بخشش اظهار وجود کرد چنین بود
( اعبدوا الله ما لکم من اله غیره ) ـ (الاعراف : 59 و 65 و 73 )
" خدای را بپرستید وبدانید که جز او معبودی ندارید "


( اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت ) ـ (النحل : 36 )
"خدا را بپرستید وازطاغوت {شیطان . بتان .ستمگران وغیره } دوری کنید "
هنگامی که محمد (ص) مبعوث شد . دید قومش همچون سایر امتها . همراه خدا . خدایان دیگری از مخلوقات زمینی و ستارگان آسمان را نیز پرستش می کنند
ولی قطعا خدا را انکار نمی کردند ودر آن به جدال و نزاع نمی پرداختند
این واقعیت را قرآن به آشکار ترین وجه بیان فرموده است:
ولئن سئلتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله  (الزمر:38)
(واگر از آنان سوال کنی که چه کسی آسمانها وزمین را آفریده است به تاکید درجواب گویند:خدا)
واگر چه در آن هنگام عده کمی از ملحدان ومنکران وجود خدا ،وجود داشتند اما چون با فطرت وبداهت وحس ومشاهده در نزاع بئدند قرآن ارزش واعتباری برای آنان قائل نبود وخطاب وگفتگویش بیشتر با کسانی بود که برای خدا شریک قرار می دادند.
به این خاطر اولین رکن وابتدائی ترین پایه در رسالت اسلام به این صورت بنا نهاده شد:
... واعبدوالله ولا تشرکوابه شیئاً - (النساء: 36)
(وخدا را پرستش کنید وهیچ چیز را برایش شریک قرار ندهید).
ودعوت حضرت رسول  از شاهان و طاغوتیان وسرکشان در این آیه نمایان می شد :
تعالوا الی کلمة سوا بیننا وبینکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئاً ولا یتخذ بعضاً ارباباً من دون الله-آل عمران :64


بیایید به سوی کلمه ای که میان ما وشما یکسان است وآن اینکه نپرستیم بجز خدا را وچیزی را با او شریک قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را –بجای خدا – پروردگار وصاحب نگیریم.

سبب بروز الحاد در اروپا
در قرن نوزدهم میلادی وقبل از آن ظروف وشرایط خاصی بر اروپای مسیحی گذشت که بسیاری از روشنفکران آنجا را دچار کفر و الحاد نمود وبه انکار خدا ویا شک در وجود او مبتلایشان ساخت هر چند در واقع آنان به دین راستین وخدای حق کفر نورزیدندبلکه فقط به کلیسای غرب ودین آن کافر شدند.
موضع کلیسا در اروپا این بود که تاریکی را تایید می کرد وبا روشنایی در جنگ بود از جهل پشتیبانی می نمود وبا علم می جنگید نظام اقطاعی وتیولی را مورد تایید قرار می داد وبا عدل دعوی می کرد با شاهان همکار وبا ملتها در کارزار بود پشتیبا افسانه و موهوم پرستی بود ودشمن فکر واندیشه و...


پس آنگاه که شورشهای آزادیخواهانه ومساوات طلب زبانه کشید شعار شورشیبان عبارت بود از :
اشنقواآخرملک بامعاء آخر قسیس
(آخرین پادشاه را با روده آخرین کشیش به دار بیاویزید)
آن روز کلیسا دستور دادتا هزاران دانشمندواندیشمند را اعدام کرده ،جسدهایشان را با میخ سوراخ سوراخ نمایند بلکه لاشه هایشان را بعد از مرگ هم مورد محاکمه قرار دا وتمامی این جنایت ها را به نام دین وخدا وبه نام عیسی علیه السلام انجام داد.


پس هنگامی که آزاد اندیشان وعلمدوستان وضع را چنین دیدند،نسبت به خدائی که کلیسا و مردان آن معرفی می کردند کافر شده و به علمی که با خود داشتند ایمان آوردند.
بزرگترین عاملی که مردم را به ترک دین واداشت فسادکاری داعیان دین و انحراف و کجروی کسانی بود که دین را اختیار کرده بودند، بویژه دینی که مردم را جز از راه طبقه کاهنان موسوم به ( رجالدین) از شناختن خدا و رسیدن به او منع می کرد. به این علت بود که در اروپا مذاهبی با فلسفه های مبتنی بر حسیات و مادیگری و انکار غیبیات از قبیل خدا ، وحی، ملائکه، آخرت، بهشت، و دوزخ بر پا شد.


انکار و الحاد در «ماکسیسم» به اوج خود رسید . مارکسیسمی که گمان «نیچه» را که گفته « دین افیون ملت ها» قبول کرده و همچنین گمان ملحد دیگری را نیز پذیرفته که گفته است:« دین جز حیله اختراع شده سرمایه داران برای سرگرم کردن ضعیفان و فقرا و امیدوار کردن آنان به نعمت های آخرت تا این که دارائی های دنیا را به خود اختصاص دهند، چیز دیگری نیست» و کارل مارکس در این باره گفته «خدا انسان را نیافریده بلکه صحیح این است که بگوییم انسان خدا را آفریده است».
باران خفیفی از کفر به شرق می رسد
هنگامی که تهاجم فکری به سوی دیار عرب و اسلام، پیشروی کرد باران خفیفی از موج کفر و الحاد به جهان اسلام منتقل گردید و از مسلمانان کسانی پیدا شدند که یا در وجود خدا به شک افتادند و یا در آن به مجادله و کشمش پرداختند، که بعضی از آنان را فارغ التحصیلان دانشگاه های غربی و تحصیل کرده ها و تعلیم شدگان دست استادان این دانشگاه ها تشکیل می دادد و بعضی هم کسانی بودند که اخیرا تحت تاثیر تبلیغات مارکسیسم- کمونیسم واقع شده بودند که هر دو دسته { با وجود فرق و امتیاز آشکاری که میان اسلام در شرق و مسیحیت در غرب} آنچه را غربیها ، آنجا علیه دیانت مسیحیت می گفتند در بلاد اسلامی تبلیغ کردند.

 


اینان گمان می بردند که متجدد و نو اندیشند ولی در واقع دنباله رو بوده و با مغز غربی ها فکر می کنند وافکار واندیشه دسته ای را که با مرور زمان از بین رفته ویکی دو قرن بر آنان گذشته است تکرار می نمایند وبا وجود اینکه مشمول ای آیه شریفه هستند که می فرماید :
و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی ولا کتاب منیر ا(الحج:8)
(وگروهی از مردم در باره خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله می پردازند).
دلائل وجود خدا
کسانی که درباره عقاید اسلامی می نویسند از باب تنزل و کوتاه آمدن با شک داران و جدال بازان ناچارند به اقامه دلایل بر وجود خدا بپردازند تا ایمان بر یک اساس عقلی محکم و ثابت ، بر قرار گردد با اینکه وجود خدا ساده تر و آشکار تر از آن است که نیازمند به دلیل باشد . همچنانکه شاعر گفته است :
((ولیس یصح فی الاذهان شی اذا احتاج النهار الی دلیل ))
اگر اثبات روز محتاج به دلیل باشد هیچ چیز در اذهان صحت ندارد . حال ببینیم مومنان چه دلایلی را جهت اثبات وجود خدا برای شک کنندگان و ملحدان ارائه می دهند؟
دلالت فطرت


اولین دلیل بر وجود خدا چیزی است که از خود انسان خارج نیست و آن فطرتی است که خدا انسان را بر آن آفریده است .
همانا آن دلیل احساسی است طبیعی بینا و فراوان به اینکه بالاتر از این کاینات محدود و متناهی موجودی هست غیر محدود و نامتناهی که نگهبان ونگهدارنده همه چیز بوده و هر کاری را روبراه می کند جای امید و بیم ومورد تعظیم و قصد واراده است .
احساسی است که از ژرفای نهاد انسان بر خواسته ونه فقط از عقل و وجدان بلکه از تمام وجودش ناشی می شود .


شعوری است که انسان بدون یادگیری و تلقین و کسب کردن آن را در خود احساس می نماید.
فیلسوف نامی دکارت از این شعور چنین تعریف می کند:
من با وجود نفسی که در خود می بینم در نهال وجود یک ذات کامل را احساس می کنم و ناچارم معتقد باشم به این که آن ذات کاملآراسته به تمامی صفات کمال – که همانا الله است- این شعور را در وجود من کاشته است.
هر اندازه انسان از فطرت سالم تر و نفس پاکتری برخوردار باشد به همان اندازه پرده میان او و خدایش نازکتر و چشم بصیرتش باز تر می شود ، از کشش خاک بیرون رفته و در فضای روح اوج می گیرد . آنگاه احساس می کند که وجود خدا تمام وجودش را پر کرده و همه هستیش را در بر گرفته است پس احساس می کند که برای اثبات وجود خدا نیازمند به هیچ دلیلی خارج از وجود خودش نیست بلکه بالاتر از این می فهمد که وجود خدا از هر چی آشکار تر است و همو است دلیل بر وجود تمام موجودات دیگر .


 اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید ُ فُصلت : 35
( آیا این حقیقت که خدا بر همه موجودات عالم گواه و پیداست از برهان کفایت نمی کند ) روایتع شده است که روزی به یکی از علمای پرهیزگار وبه یقین رسیده گفتند :فلانی از علمای کلام هزار دلیل بر اثبات وجود خدا اقامه کرده است . در جواب گفت : چون هزار شک در درون خود دارد . این جواب کسی است که موضوع وجود خدا طوری برایش آشکار شده است که نیازی به اقامه دلیل نمی بیند همچنانکه شاعر گفته :
((ولیس یصح فی الاذهان شی اذا احتاج النهار الی دلیل ))
اگر اثبات روز محتاج به دلیل باشد هیچ کدام از یافته های ذهنی ما صحت نخواهند داشت .
از یکی از عارفان سوال شد : به چه چیز خدایت را شناختی ؟
جواب داد: خدایم را به واسطه خدایم شناختم .


ابن عطاء الله اسکندری در این مضمون می گوید :
خداوندا چگونه به واسطه چیزی که وجود ش نیازمند توست ، بر وجود تو استدلال می شود ؟ آیا غیر تو از تو آشکار تر است تا آشکار کننده ی تو گردد؟
کی غائب بوده ای تا نیازمند به دلیلی باشیم که بر تو دلالت کند ؟
چه وقتی دور بوده ای تا آثار ، ما را به تو برساند ؟


منظور ما از دلیل فطرت این است : که انسان چه جاهل باشد چه عالم هر گاه خود را از آثار وراثتهای گوناگون تهی ساخت ، وتمامی آنچه را که او به محل زندگی و مذهبش اندیشد بناچار با فطرت و طبیعتش وادار می شود تا خودش را در پیشگاه پروردگار بزرگ بخشنده مهربان ساجد و خاشع ببیند .


همان کسی که بدون دلیل و مقدمات منطقی به انسان یاد داد که (1+1=2) هم او است که بدون استدلال و انتقال از معلوم به مجهول و از مقدمات به نتایج به او یاد داده است که خدایی دارد که نمی تواند از او بی نیاز باشد .


این شعور فطری بعضی اوقات در هنگام سلامتی و آسایش و بی نیازی ای که انسان را به سر کشی واداشته و گاهی مانع از این می شود که خودش را ببیند وبشناسد ، پنهان می شود ، اما وقتی که سختی های غیر قابل جلوگیری به انسان روی می آورند این رو کش دروغینی که فطرت اصلی را پوشانده ، ذوب شده و آن وقت انسان با ذلت . التماس به سوی پروردگارش بر می گردد

.
وقرآن کریم به این حقیقت اشاره دارد آنجا که می گوید :
او است آنکه شما در بر وبحر سیر می دهد تا هنگامی که در کشتی نشینید وبا آرامی کشتی به حرکت در آورد و خوشحال بشوند تا اینکه ناگهان باد شدیدی بوزد و موج از هرجا به جانب ایشان بیاید وگمان کند که در میان هلاکت قرار گرفته اند ، خدارا بخوانند در حالی دین را خالص برای او قرار می دهند که :
خدایا اگر مارا از این مهلکه نجات دهی هر آینه از شکر گزاران باشیم .


قرآن کریم اصالت این فکر وفراگیری آن برای همه افراد نوع بشر را به طور کامل وبه شیوه ای که دلها را ربوده وبه سرعت به سوی پروردگار سوق دهد به تصویر می کشد و آن رادر صورت پیمانی قدیم در میان انسانها قرار دهد مبنی بر اینکه به خدا ایمان آورده و اورا پرستش کند وبه یگانگی اش معتقد باشد به نمایش می گذارد ، بشنویم که می فرماید :
(و به یاد اور هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزند ادم نسل آنها را بر گرفت وبر خود گواه ساخت و فرمود آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند چرا ؟ ما گواهی می دهیم . مبادا روز قیامت بگویید ما از این غافل بوده ایم یا اینکه بگویید نیاکان مانبودند جز مشرک و ما هم فرزندان بعد از آنها نبودیم پس آیا مارا نابود و هلاک می سازی به کرداری که اهل باطل انجام داده اند


فیلسوف مشهور هنری برکسون میگوید :«همواره جمعیت های انسانی فاقد علم و صنعت و فلسفه بوده و خواهند ولی هرگز جمعیت های بدون دیانت وجود نداشته است .»

دلالت هستی
همانطور که فطرت سالم بشری اگر به حال خودش و بدون موثر واگذاشته شود به وجود خدا هدایت پیدا می کندء عقل سلیم هم حتماً با کمترین اندیشه و تفکر عاری از هوی و تقلید و تعصب به نتیجه ای قاطع و واضع که همانا وجود خدای توانا و بزرگوار است می رسد .
و کسی که به دقت در این جهان که انسان هم یکی از موجودات آن است بنگرد چهار دلیل اساسی ای که او را به سوی پروردگار اعلی راهنمایی می کنند می یابد که عبارت است از برهان های آفرینش و


توجه قرآن به هستی
بی گمان هر چیزی که در این جهان وجود دارد اگر مردم به درستی در آن بیندیشند دست آنان را گرفته و بر وجود او راهنمایی می کنند همچنان که ایشان را بر نام های نیکو و صفات بلند مرتبه اش آگاه می سازد خود انسان نشانه ایست بی همتا که بر وجود خدا دلالت دارد به این خاطر قرآن انسان را متوجه نظر و تفکر در خودش و در موجودات می سازد با یقین به این که این نظر و تفکر او را به خاطر لمس آیات خدا در نواحی جهان به سوی خدا هدایت کرده و به جانب خیر سوق می دهد .


 و فی الارض آیات للموقنین. وفی انفسکم افلا تبصرون الذاریا 20-21
و در زمین نشانه های فراوانی است برای اهل یقین و در خود شما آیا به چشم بصیرت نگاه نمی کنید .
 او لم ینظرو فی ملکوت السموات و الارض وما خلق الله من شیی الاعراف 185
آیا آنان به ملک پهناور و عظمت شگفت آسمان ها و زمین و به هر آنچه که خدا آفریده است نمی نگرند .
 او لم یتفکرو فی انفسکم ما خلق السموات و تلارض وما بینهما الا بالحق و اجل مسمی الروم 8
آیا با خود نمی اندیشید که خداوند آسمان ها و زمین و چیز هایی را که در میان آن دو است جز به حق و برای مدت زمان معینی نیافریده است
 قل انظرو ماذا فی السموات و الارض یونس 101
بگو بنگرید در آسمان ها و زمین چه چیز هایی است .
 ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها وبث فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخرین بین السماء و الارض لایات لقوم یعقلون البقره 164


مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد زمین و اختلاف آن دو در درازی و کوتاهی و منافع بی شمار آنها و کشتی هایی که به سود مردم در دریا روانند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده است و با آن زمین را پس از مرگ زنده ساخته و انواع جنبندگان را در آن گسترده و در تغییر مسیر آبها و ابرهایی که در میان آسمان و زمین معلق می سازد بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل ورزند .


 افلم ینظرو الی السماء فوقهم کیف بنینا ها و زیناها و مالها من فروج . و الارض مددناها و القیناها و القینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل زوج بهیج تبصره و ذکری لکل عبد منیب ق 6-8
آیا آنان تا کنون به آسمان ننگریستند که ما چگونه آن را بنا کردیم و آراسته ایم و هیچ گونه خلل و شکافی در آن نیست و زمین را گسترانیده ایم و در آن کوه های محکم و پابرجایی را فرو افکنده ایم و از هر نوع گیاهی بهجت انگیز و مسرت بخش در آن رویانده ایم . به منظور و بیداری بخشیدن به همه بندگان توبه کار ( کسی که بخواهد به سوی پروردگارشان برگردند ) .
قرآن بسیاری از پدیده های هستی موجود در آسمان و زمین عرضه کرده و در پی آنها می فرماید .
 ان فی ذالک لایه لقوم یتفکرون النحل 11


بی گمان در این ( آفرینش میوه های رنگارنگ و آفرینش محصولات کشاورزی ) نشانه روشنی است برای کسانی که بیندیشند( درباره نیروی آفریننده آنان).
 ... لقوم یعقلون  النحل 12
مسلما در این ( کار آفریدن و مسخر کردن شب و روز و خورشید و ماه) دلایل روشن و نشانه های بزرگی ( بر قدرت و عظمت خدا) است برای کسانی که تعقل می ورزند .
 ... لقوم یتذکرون  النحل 13


همانا در این کار دلیل واضح و نشانه روشنی ( بر قدرت و عظمت خدا ) است برای مردمی که عبرت می گیرند.
قرآن همچنین این موضوع کافران را که راه بر عقل و شعور خود بسته برآیات و نشانه های خدا بهره نمی گیرند مورد نکوهش قرار داده و می فرماید :
 و کاین من آیته فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون یوسف 105
و چه بسیار دلایل و نشانه های ( دال بر وجود خدا ) در آسمان ها و زمین وجود دارد که آنان از کشنارشان می گذرند و از پذیرش آنها روی می گردانند .
 افلا تعقلون الانعام:32
آیا تعقل و اندیشه نمی کنید .
 افلا یسمعون السجده :26
آیا باز حق را نمی شنویید
 افلا بیصرون السجده :27
آیا هنوز هم نمی بینید.
از آنچه گذشت معلوم می شود که قرآن می خواهد با این کار دل های غافل و روی گردان را بیدار کرده و متوجه این پدیده ها سازد که به شب و روز فجر و خورشید و ماه ، ستاره و دریا آسمان و زمین ، زوج و فرد وآنچه می بینیم و نمی بینیم سوگند یاد می کند .
دلایل چهار گانه هستی


کسی که در این کاینات و از جمله آن رد انسان نگریسته و تأمل نماید چهار دلیل مهم و اساسی می یابد که او را به سوی پروردگار بزرگ رهنمون می شود . آن دلایل عبارتند از :
( الخلق ) آفرینش و به وجود آوردن .
( التسویه) نیکو آفریدن و سرو سامان دادن.
( التقدیر) از روی حساب و اندازه معین آفریدن
( الهدایه) راهنمایی کردن و رهبری نمودن .


1- دلیل آفریدن و به وجود آوردن :
منظور از آفرینش به وجود آوردن و پیدا کردن یعنی بیرون آوردن چیزی از عدم به ارسه وجود مانند ایجاد حیات در موجودات زنده روی زمین که خداوند در آن انواع جنبندگان را پراکنده و از هرنوع گیاهان زیبا و شادی بخش رویانیده است و مانند آفرینش انسان این موجود عاقلی که نامی از او برده نمی شد و سپس به وجود آمد چیزی که قرآن در اولین سوره ای که بر رسول خدا نازل گردید به آن اشاره کرده و می فرماید : ( اقرإ باِسم رَبِک الَّذی خَلَق . خَلَقَ الانسان مِن عَلَق)
بخوان به نام پروردگارت آنکه همه موجودات را آفریده انسان را از خون بسته به وجود آورد .
به گمان تو آفریننده ی حیات بر روی این کره ی خاکی و به وجود آورنده این انسان عاقل و اندیشمند چه کسی است .


یقینا پیدایش حیات در ماده ی گنگ و فاقد شعور ماتریالیست ها ( مادیون) را در برابر مشکلی قرار داده که هیچ روشی و راه حل و تفسیری برای آن ندارند . شاعر می گوید :
شب را گذران در حالی که همه شب را فکرش را به کار انداخت و بعد از این همه تلاش و شب بیداری تفسیر آب را همان آب نوشت.
از جمله این راه حل ها این که بعضی از آنان گفته اند حیات از طریق یکی از شهاب های سرگردان در فضا از جهان بالا به زمین انتقال یافته است .


اما سوال هنوز به جای خود باقی است و یم توان پرسید که در آنجا چه کسی حیات را در دنیای ستارگان یا بر روی یکی از سیارات آفرید .
برخی دیگر گفته اند که ماده بر اثر ترکیب و ترتیب خاصی که در آن وجود دارد به خودی خود دارای طبیعت حیات می باشد . ولی سوال از این که چه کسی این ماده کر و کور را با این ترکیب و نظم خاص آفریده است باز بی جواب است.
عقل انسان در رابطه با پیدایش حیات بیش از دو فرض نمی تواند تصور کند :
یا این که حیات یکی از خواص ماده و ملازم آن است که در این صورت نیازمند به خالق با اراده ای نیست و یا این که مصنوع آفریننده ای است با اراده که بر آن چه اراده کرده است آگاه است.
پس اگر جهان همه اش ماده است و غیر از ماده چیز دیگری وجود ندارد باید ماده ابدی ، ازلی ، و بدون آغاز و پایان بوده و از روز ازل با همه توان و ویژگی هایش موجود بوده باشد بدون فرق میان ماده موجود در کاینات این فضا و ماده ای که در جای دیگر وجود دارد و در این صورت ظهور حیات در سیاره ای و عدم ظهور آن در سیاره ای دیگر و همچنین وجود آن در زمانی و فقدانش در زمان دیگر بی معنی و غیر قابل قبول است.


ماندن ویژگی های حیات در طول میلیون ها سال و بلکه بیشتر از آن بدون حرکت و عمل و سپس ظهور آن از چند هزار سال پیش که با ازلیت بی نهایت قابل مقایسه نیست بی معنی تر و نامعقول تر است.
بر عقل لازم دلایلی ارائه دهد تا بتوان به وسیله آنها نظریه قائل به این فرضیات را قائل به ظهور حیات به دست خالقی مرید ترجیح داد . در صورتی که هیچ دلیل و سببی برای ترجیح فرض دشوار بر فرض آسان وجود ندارد.
و فرض آسان همان فرض آخری است که می گویند: همانا حیات به دست پروردگاری خالق و با اراده پدید آمد .


بی گمان این فرض آسان است که معمای ظهور حیات از ماده گنگ و بی جان یا به عبارتی دیگر خروج زنده از مرده را حل و در واقع هنگامی که انسان ندای بداهت و عقل را پذیرفته و تمامی آفریدن و فرمان دادن را به خدا بر می گرداند معمای کل هستی حل خواهد شد .

2- دلیل تسویه
( نیکو آفریدن و سر و سامان دادن )
اگر آفرینش بر وجود خدا دلالت می کند پس دلالت تسویه بر آن ظاهرتر و رساتر است چون تسویه از آفرینش خاص تر است به این دلیل که ممکن است چیزی آفریده شود بدون این که تسویه ای در کار باشد.
اما منظور از تسویه چیزی عبارت است از نیکو آفریدن و کامل ساختن آن به شیوه ای که برای ادای وظیفه محوله و کمال از پیش تعیین شده محیا باشد .
و همچنین عبارت است از این که وسایلی برایش تهیه شود که خوبی و دوام آن چیز منوط به آنها است.


و نیز عبارت است از راست و معتدل آفریدن آن با ایجاد تناسب در میان اجزایش به گونه ای که تفاوتی در میان اجزاء نباشد که به هدف قصد شده از آنها زیان برساند.
قرآن با عباراتی که از حیث لفظ مختلف ولی از لحاظ دلالت بر مقصود به هم نزدیک هستند از تسویه تعبیر می کند .
مانند تعبیر احسان در این آیه می فرماید :
 ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی طه :50
پروردگار ما آن کسی است که هر چیزی را خلقت لایق به آن بخشیده است .که منظور دادن خلقت صورتی است که با واسطه آنها برای هدف مورد نظر از آفریدن مناسب و سازگار باشد . کما این که در این آیه از تسویه به ( نفی تفاوت و خلل)در آفریده های خدا تعبیر شده است :
 ما تری خلق الرحمن من تفاوت الملک :3
اصلا در آفرینش و آفریده های خداوند مهربان خلل و تضاد و عدم تناسبی نمی بینیم .
این تسویه در همه کاینات به طور عام و در موجودات زنده به طور خاص و در انسان به شیوه خاص تر نمایان است:
الف – تسویه در زمین


خداوند زمین را تسویه نموده به شیه ای که برای بستر و قرار گاه نو انسان سازگار باشد وبه این خاطر آرن بسط و گسترش داده و رام نموده است واگر تمام قشر زمین را سنگلاخ و خشکی ویا اقیانوسها پوشانده بود قطعاً برای رویاندن میوه و در آوردن گیاه سازگار نبود .
ب-تسویه در موجودات زنده :
خلقت همه موجودات زنده روی زمین به گونه ای که بتواند وظیفه اش را به آسانی انجام دهد تسویه و تنظیم شده وبا استواری تمام ساخته شده است.
شتر:


مثلاً صورتی از خلقت وآفرینش به شتر داده شده است که با سفر های طولانی ای که در بیابانها انجام می دهد سازگار باشد وبه همین منظور با گردن درازی که سرش را بالا نگه داشته و چشمانش را از غبار شنها دور می سازد آفریده شده است .و...
بدین سان اثر تسویه وآراست را در همه موجودات زنده مشاهده می کنیم و هر جانداری وسایلی برای پیدا کردن غذای مناسب و دستگاههایی برای هضم غذا داده شده است .
درندگان :حیوانات درنده وشکارچی دارای ناب وچنگالهایی هستند که در موقع شکار از آنها استفاده می کنند کما اینکه دستگاه گوارشی آنها طوری ساخته شده است که گوشت های خام را به آسانی هضم می نماید

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید