بخشی از مقاله
دستغيب ـ سيّد على اصغر
نام: سيّد على اصغر
شهرت: دستغيب
نام پدر: سيّد على اكبر
زادگاه: شيراز
سال تولد: 1324شمسى
مسئوليّت: نمايندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره اوّل و سوم از استان فارس.
ولادت و نسب
اين جانب سيّد على اصغر دستغيب در سال 1324شمسى ديده به جهان گشودم. پدرم مرحوم آقا سيّد على اكبر آقا نجفى معروف به مدير، فرزند مرحوم آية اللّه آقا سيّد على، فرزند مرحوم آية اللّه سيّد ميرزا هدايت اللّه دستغيب رحمه الله مى باشد.
مرحوم پدرم چون در نجف اشرف متولد شد، از اين رو به او آقا نجفى مى گفتند. وى در آغاز معمّم و در كسوت روحانيّت بود و سپس وارد وزارت فرهنگ گرديده و در سمت مديريّت مدرسه مشغول خدمت شد و لذا به مدير شهرت يافت.
اغلب افراد خاندان دستغيب و بسيارى از چهره هاى سرشناس شهرمان در آن زمان محصل مدرسه ايشان بودند. اخيراً در دوران بازنشستگى «كتاب خانه حافظيّه» را بازسازى و مديريّت آن را به عهده گرفت. وى به سال1342شمسى دار فانى را وداع گفته و در يكى از حجرات حرم مطهّر حضرت سيّد ميرمحمدعليه السّلام كنار درِ ورودى سمت چپ به خاك سپرده شد.
والده ماجده پدرم مرحومه خجسته خانم دستغيب صبيّه محترمه مرحوم آية اللّه ميرزا ابوالحسن دستغيب (عموزاده مرحوم آية اللّه سيّد ميرزا هدايت اللّه) مى باشند. ايشان از بانوان با فضيلت بوده و والد بزرگوارشان از علماى بزرگ و صاحب تأليفاتى بوده اند از جمله كتابى در شرح كلمات اميرالمؤمنين على عليه السّلام دارد كه نسخه خطّى آن به زبان عربى نزد اين جانب موجود است و ـ ان شاء اللّه ـ در آينده ترجمه و براى استفاده عموم منتشر خواهد شد.
والده محترمه اين جانب حاجيه خانم همدم (نصرت الشريعه) صبيّه مرحوم آية اللّه آقا سيّد محمد تقى دستغيب (از فرزندان مرحوم آية اللّه سيّد ميرزا هدايت اللّه) مى باشد كه از علماى متّقى و امام جماعت مسجد باقرخان (پشت بازار حاجى) بوده است.
خاندان دستغيب از سلسله جليله سادات حسينى هستند و طبق شجرنامه موجود اين جانب با 32 واسطه به جدّ امجد و بزرگوارم امام سجّاد حضرت على بن الحسين عليه السّلام مى رسم.
تحصيل و تدريس
دوره ابتدايى را در دبستان فرصت گذراندم كه به لحاظ داشتن مدير و مربّيان متديّن و دل سوز، محيط تربيتى بسيار خوبى محسوب مى شد.
دوره متوسّطه را در دبيرستان شاهپور (ابوذر فعلى) سپرى كردم كه آن زمان از مدارس متوسّطه نمونه به شمار مى آمد. از نظر علمى دبيرهاى خوبى داشت و از لحاظ دينى و تربيتى هم مربّيان فعّالى در آن جا بودند كه با مساعدت و همراهى آنان و بعضى دانش آموزان ديگر، انجمن اسلامى را تشكيل داده و براى جلسات آن برنامه ريزى مى نموديم. انتشار جزوه اى در اهمّيّت نماز و احكام آن، از كارهاى انجمن بود.
در آن زمان، سه رشته دبيرستانى وجود داشت (رياضى، طبيعى و ادبى) و براى اين جانب با توجّه به اين كه از همان زمان علاقه مند به تحصيلات حوزوى بودم انتخاب رشته ادبى مناسب تر مى نمود، امّا رشته رياضى را صرفاً به لحاظ جنبه فكرى آن اختيار كردم كه البته در آن ايّام از ارزش بالاترى نسبت به دو رشته ديگر برخوردار بود.
علاقه ام به روحانيّت موجب بود، كتاب هايى را كه در احوالات مشاهير علماى روحانيّت نوشته شده بود، با اشتياق مطالعه نموده و از گفتار و رفتار علماى مبرّز شهرمان الگو مى گرفتم به ويژه اين كه بيش از همه تحت تأثير شخصيّت دايى معظّم خود، يعنى حضرت آية اللّه شهيد دستغيب قدّس سرّه بودم. بدين ترتيب، هيچ گاه ادامه تحصيل در رشته هايى غير حوزوى به فكرم خطور نمى كرد. از اين رو، پس از اخذ ديپلم به تحصيلات حوزوى مشغول شدم و ضمن فراگيرى دروس مقدّمات و سطح، معمولاً كتب قبلى را تدريس مى نمودم. علاوه بر آن، خداوند منّان توفيق انجام وظيفه تبليغ را به ويژه براى نسل جوان عنايت فرموده بود.
پس از پايان دوره سطح براى تكميل دروس حوزوى به قم عزيمت نموده و عمدتاً از خارج اصول مرحوم آية اللّه العظمى ميرزا هاشم آملى قدّس سرّه و خارج فقه مرحوم آية اللّه العظمى گلپايگانى قدّس سرّه استفاده كردم. يكى از تفضّلات و الطاف الهى به وساطت حضرت معصومه عليها السّلام فراهم شدن منزل به سرعت و سهولت بود؛ چون از قبل منزل مهيّا ننموده بلكه به همراه خانواده و مقدارى اسباب و وسايل با توكّل به خداوند حركت كرديم. پس از مراجعت به شيراز مجدّداً برنامه تدريس و تبليغ را آغاز نمودم.
در همان اوقات انقلاب اسلامى وارد مرحله جديدى شده و مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبرى حضرت امام خمينى قدّس سرّه تشديد گرديد.
حوادث و رويدادهايى به وقوع پيوست كه متعاقب آن براى بسيارى از عزيزان اسلام مشكلاتى ايجاد كردند و اين جانب به عنوان قطره اى از دريا دستگير و راهى زندان و سپس به تبعيدگاه فرستاده شدم كه در بخش خاطرات سياسى و سوابق مبارزاتى به آن وقايع اشاراتى نموده ام.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تأكيد حضرت امام راحل قدّس سرّه مبنى بر توجّه و اهتمام نسبت به حوزه هاى علميّه، اين جانب به تأسيس حوزه علميّه رضويّه شيراز اقدام نموده و تعدادى از داوطلبان را ثبت نام و از بين آن ها افراد مستعد و ذى صلاح را انتخاب و به تدريس پرداختم. براى دوره اوّل از مقدّمات تا پايان سطح (جلدين كفايه) را شخصاً تدريس نمودم و در حال حاضر بحث خارج فقه را هم براى طلّابى كه سطح را به اتمام رسانده اند مشغول مى باشم. هم زمان با تحوّلات جديد و نظم نوين حوزه علميّه قم ضمن اعلام همكارى و هم آهنگى با مركز مديريّت قم اقدام به گزينش دوره هاى ديگرى نموده كه هم اكنون در پايه هاى مختلف به تحصيل اشتغال دارند.
اخلاق و معنويّت
بديهى است كه مربّى و استاد، عمده ترين نقش را در تربيت نفوس ايفا مى نمايد. از اين رو، در اين بخش لازم است از بزرگانى ياد كنم كه حق تعليم و تربيت بر من دارند:
1. آية اللّه شهيد حاج سيّد عبدالحسين دستغيب قدّس سرّه كه تأثير عميق در جهت گيرى و تربيت روحى اين جانب داشته و مشعل فروزانى در مسير هدايتم بود و لذا قرابت با معظّم له و هم جوارى منزل پدرى با مسجد جامع عتيق را از نعم الهى مى دانم.
در مسجد و منبر همواره همراه ايشان بودم و از روش و منش فوق العاده ايشان الگو مى گرفتم، در سنين بالاتر سؤالاتى را كه براى خود يا بعض هم سالانم مطرح بود، از آن بزرگوار مى پرسيدم و از اين كه مجهولات و اشكالاتم به شيوه اى بسيار ساده و روان حلّ مى شد، خشنود بوده و خدا را شكر مى كردم.
در مراحل بعد خصوصاً پس از ورود به لباس مقدّس روحانيّت، ارتباطم با ايشان نزديك تر گرديد و از آن جا كه به لطف خداوند مورد توجّه و عنايت معظّم له بودم، اغلب اوقات در محضرشان حضور يافته و از تذكّرات و بيان تجربيات زندگى و احوالاتشان استفاده مى نمودم و هر زمان كه به علّت اشتغالات، تأخيرى ايجاد مى شد از علّت آن استفسار مى فرمودند.
يكى از ويژگى هاى محضر ايشان، اين بود كه آرامش و اطمينان قلب به حاضران مى بخشيدند، هرگاه در برخورد با حوادث و رويدادها تشويش و اضطراب يا غم و اندوه عارضمان مى شد، همين كه خدمت ايشان رسيده و صحبتى مى فرمودند، تمام آن عوارض بر طرف گشته و حال روحانى خوبى پيدا مى كرديم.
2. مرحوم آية اللّه حاج شيخ حسنعلى نجابت قدّس سرّه كه ايشان نيز هدايتگر اين جانب به معرفت حق تعالى و دليل راه در سير و سلوك الى اللّه بودند.
ايشان خود توجّه دايم وحضور مستمر نسبت به پروردگار عالم داشتند. نام خداوند علىّ اعلى را آن چنان با حلاوت و طراوت بر زبان جارى مى ساختند كه تنها با كلمه عشق تفسير مى شد.
ايشان نسبت به اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السّلام اظهار علاقه و ارادت مى نمود و در مورد سادات و ذرارى پيامبرصلّى الله عليه و آله و سلّم نهايت اكرام و اعزاز را داشت.
برنامه هاى تبليغى
از نخستين توفيقاتى كه در سال هاى اوّليّه ورود به لباس روحانيّت داشتم، تهيّه مقالات متنوّع به مناسبت هاى مختلف بود؛ به عنوان نمونه از مقاله اى در پاسخ به نوشته هاى دكتر ميمندى نژاد ياد مى كنم كه در نشريّه سراسرى نداى حق و روزنامه محلّى پارس طى چند شماره چاپ شد. شخص مزبور در مجلّه رنگين كمان از شراب به عنوان دارويى معجزه آسا ياد كرده و علما و مراجع بزرگ شيعه از جمله محقق عظيم الشّأن علّامه نائينى قدّس سرّه را مورد اهانت و اتّهام قرار مى داد.
در سال 1348شمسى به پيشنهاد برخى جوانان متديّن شب هاى سه شنبه جلسه اى در مسجد حاج ميرزا كريم واقع در يكى از محلّه هاى قديمى شهر (بيات) كه نزديكى منزل ما بود تشكيل دادم. هدف از تشكيل اين جلسه، شناسايى و جذب نيروهاى جوان به سمت مسجد و برنامه ريزى همه جانبه براى نشر فرهنگ اسلامى در ابعاد گوناگون بود.
برنامه با شركت عدّه اى از جوانان و با نام «مجمع دينى مهدى موعود» آغاز گرديد و گسترش يافت. مجمع از كميته هاى ده گانه تشكيل مى شد كه هر كميته سه عضو اصلى داشت و افراد طبق تمايل خودشان به عضويّت يكى از كميته ها در مى آمدند.
كميته ها بدين قرار بودند: انتشارات، كتاب خانه، تنظيم شعاير، امورخيريّه، هنر، ورزش و تفريحات سالم، تبليغ در روستا، كلاس هاى تقويتى، جلسات جوانان و جلسات كودكان. به عنوان نمونه كميته انتشارات در مدت كوتاهى نشريّه انديشه جوان را منتشر نمود كه در آن شرايط به لحاظ تنوّع مطالب و جهت گيرى متناسب با نيازهاى فرهنگى جوانان مورد توجّه و استقبال واقع شد. ساير كميته ها نيز با حدّاقل امكانات تلاش پى گير نموده و موفقيّت هايى داشتند. بدين ترتيب در آن جوّ اختناق، مسجد حاج ميرزا كريم به صورت يكى از كانون هاى فرهنگى و پايگاه هاى مبارزاتى درآمد. حسّاسيّت رژيم از حضور و مراقبت مستمر مأموران ساواك و شهربانى در جلسات مسجد و احضار و دستگيرى اين جانب و ديگر دوستانى كه همكارى داشتند به خوبى نمايان بود.
در آن زمان كتاب ارزنده معاد از آثار آية اللّه شهيد دستغيب قدّس سرّه تجديد چاپ مى شد و به دستور معظّم له مقدّمه اى بر آن كتاب نوشتم كه مورد توجّه و تقدير آن بزرگوار قرار گرفت.
در سال 1351شمسى ساختمان مسجد الرضاعليه السّلام (واقع در خيابان بيست مترى) كه تحت نظر آية اللّه شهيد دستغيب بود، براى اقامه جماعت آماده مى شد هر چند نواقص زيادى داشت، گروهى از دانش جويان دانشگاه شيراز كه ساكن خواب گاه هاى نزديك آن جا بودند و هنگام نماز در مسجد حضور مى يافتند به خدمت آية اللّه دستغيب رسيده و درخواست امام جماعت نموده و از اين جانب هم اسم برده بودند، لذا عصر يكى از روزها مجلسى با حضور آن عالم
ربّانى در مسجد بر پا شد و به دستور ايشان از همان شب نماز جماعت در مسجدالرضاعليه السّلام برگزار و برنامه را آغاز نمودم. شب ها بعد از نماز مقدارى براى دانش جويان صحبت مى كردم، به تدريج با استقبال روزافزون دانش جويان، مسجدالرضاعليه السّلام به صورت يكى از مراكز فرهنگ اسلامى و كانون هاى مبارزه عليه رژيم طاغوت درآمد. در اين مقطع ـ همان گونه كه در بخش مربوط به تحصيلات متذكّر شده ام ـ براى تكميل دروس خارج فقه و اصول به قم عزيمت نمودم. پس از مراجعت به شيراز بار ديگر در مسجد الرضاعليه السّلام به اقامه جماعت پرداخته و در اين مرحله دوستان جديدى يافتم كه هر كدام به سهم خود در طرح و اجراى برنامه ها مثمر ثمر بودند.
بعضى دانش جويان تهرانى كه در دانشگاه شيراز مشغول تحصيل بوده و به مسجد مى آمدند سبب ارتباط برادران فعّال مسجدالرضاعليه السّلام با برخى كانون هاى اسلامى و انقلابى تهران شدند. متعاقب اين ارتباطات نمايشگاه كتاب با كيفيّت عالى در مسجدالرضاعليه السّلام برگزار گرديد كه تا آن زمان بى سابقه بود و بسيار مورد توجّه قرار گرفت به طورى كه بسيارى از جوانان مؤمن و مبارز به مسجد مى آمدند و از نمايشگاه كتاب كه مجموعه بهترين كتاب هاى اسلامى بود، ديدن نموده و خريد مى كردند.
از گام هاى مثبت و مفيد، تأسيس كتاب خانه و نوارخانه و عضوگيرى و امانت دادن كتاب و نوار بود كه به طور ضمنى در شناسايى و جذب نيروها و شكوفايى استعدادها نقش اساسى داشت.
دعوت از سخن رانان متعهّد و مبارز براى ايراد سخن رانى يكى ديگر از برنامه ها بود كه مورد استقبال اقشار مختلف مردم قرار مى گرفت و در بعض موارد از سوى ساواك و شهربانى ممنوعيّت يا محدوديّت انجام مى شد.
سوابق مبارزاتى
نخستين خاطرات سياسى و سوابق مبارزاتى اين جانب مربوط به شروع نهضت اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى قدّس سرّه در سال 1342شمسى مى باشد. از همان ابتدا كه پيام هاى اوّليّه امام قدّس سرّه منتشر گرديد، چنان شيفته آن رهبر عظيم الشّأن و آرا و افكار معظّم له شدم كه از اعماق دل و جان و با تمام وجود آماده لبّيك به نداى آشنا و دل نشين آن اسوه تقوا و فضيلت و الگوى ثبات و مقاومت گشته و با شور شوق خاصّى دستورالعمل هاى رهبر بى بديل انقلاب را به قصد تبعيّت و انجام تكليف الهى پى گيرى مى نمودم.
اوّلين گامى كه به همراهى برخى دوستان مؤمن و مبارز انجام گرفت، تشكيل جلسات سرّى و فعّاليّت در رابطه با مجلس عمومى هفتگى مسجد جامع عتيق بود كه از اقشار مختلف به ويژه علما و روحانيان تشكيل شده و اكثريّت قريب به اتفاق روحانيّت حضور داشتند.
مرحوم آية اللّه شهيد حاج سيّد عبدالحسين دستغيب قدّس سرّه منبر مى رفتند و عليه رژيم طاغوت و جنايات و اقدامات ضدّ اسلامى آن به طور مبسوط سخن مى گفتند.
از جمله اقداماتى كه با همكارى بعضى برادران متعهّد و انقلابى توفيق آن را داشتيم، چاپ و انتشار عكس امام امت قدّس سرّه و اعلاميه هاى معظّم له بود.
به تدريج عناصر ساواك نيروهاى فعّال را شناسايى و تحت نظر و مراقبت شديد قرار داده و در مواردى از آن ها بازجويى و بازپرسى مى نمودند، اين جانب هم در آن ايّام براى اوّلين بار به ساواك احضار شده و مورد بازپرسى و تهديد قرار گرفتم.
به دنبال حوادث پانزدهم خرداد 1342 و پديد آمدن جوّ اختناق، به تدريج نيروهاى انقلاب خصوصاً جوانان مبارز، خويشتن را بازسازى نموده و تماس هاى مخفى و جلسات سرّى در منازل برقرار گرديد.
در اين شرايط، تحت نظر و مراقبت و احياناً احضار و بازداشت از سوى مأموران ساواك و شهربانى قرار داشتيم؛ از جمله اين كه در تاريخ 15/5/1349شمسى، دستگير و به ساواك احضار شدم و نيز، در تاريخ 28/8/1349شمسى، از سوى مأموران ساواك دستگير و به شدّت مورد تهديد واقع شدم كه چنان چه جز مطالب دينى، مسائلى ديگر مطرح كنى، تصميمات حادّى در باره ات گرفته خواهد شد.
پس از رحلت مرحوم آية اللّه حكيم قدّس سرّه در مورد مرجعيّت حضرت امام خمينى قدّس سرّه تبليغ وسيع با شيوه مطلوب را آغاز نموديم كه مفيد و مؤثر بود و لذا حسّاسيّت عناصر رژيم را مضاعف ساخت.
در سال 1351شمسى به منزلى كه حدود چهل نفر از اشخاص مؤمن و مبارز در آن جا جلسه داشتند يورش برده و ايشان را دستگير نمودند. متعاقب آن به پيشنهاد چند نفر از برادران دينى و انقلابى اطلاعيه اى در اعتراض نسبت به اين عمل وحشيانه صادر و منتشر كرديم كه پس از پى گيرى و دستگيرى برخى افراد، سرانجام اين جانب را در مدرسه آقا باباخان دستگير و مستقيماً به زندان عادل آباد بردند كه در آن جا مورد بازپرسى و شكنجه قرار گرفتم. در همين برهه، فعّاليّت اين جانب در مسجدالرضاعليه السّلام آغاز گرديد و با تجمّع دانش جويان مسلمان و انقلابى به تدريج كانون ديگرى براى مبارزه عليه رژيم طاغوت شكل گرفت.
همان روزها بار ديگر به وسيله كميته هم آهنگى ضدّ خرابكارى ساواك و شهربانى با هجوم سبعانه و وقيحانه نيمه شب به منزل، اين جانب را دستگير و به شهربانى بردند، رهبرى عمليّات مزبور را دكتر كمالى شكنجه گر معروف به عهده داشت كه از تهران به منظور برخورد با افراد انقلابى مذهبى آمده بود. در همان نيمه شب اين جانب را به زيرزمين شهربانى منتقل و مورد ضرب و شتم و شكنجه قرار دادند.
پس از چهلم شهادت مرحوم آية اللّه حاج آقا مصطفى خمينى قدّس سرّه با استماع سخن رانى آقاى دكتر حسن روحانى كه به همين مناسبت در تهران ايراد شده بود، مشارٌاليه را براى سخن رانى در مسجد الرضاعليه السّلام دعوت كردم، امّا در فرودگاه تهران از پرواز ايشان به مقصد شيراز ممانعت كردند.
بدين ترتيب، خودم منبر رفتم و بيانات اعتراض آميزى ايراد نمودم. در پايان مجلس شب اوّل، براى نخستين بار در شيراز طى سال هاى اختناق، عدّه اى از حضّار كه اغلب جوان و دانش جو بودند با شعار «درود بر خمينى» حركت كردند. در همان شب، شيشه هاى سينماهاى كاپرى و آريانا شكسته شد و در پايان مجلس شب دوم، مشروب فروشىِ ملت را به آتش كشيدند و از سوى ساواك براى اين جانب به عنوان مسبّب اين اقدامات پرونده سازى شد، با اين ادعا كه حركات مزبور به وسيله شركت كنندگان در مجلس مسجدالرضاعليه السّلام انجام يافته و آن ها تحت تأثير سخنان اين جانب اقدام به چنين اعمالى نمودند.
متعاقب اين حوادث در تاريخ 20/9/1356شمسى اين جانب را دستگير و به كلانترى يك بردند و فرداى آن روز به زندان عادل آباد منتقل نمودند. حدود يك ماه در بند يك زندانى بودم و سپس از طريق دادسرا آزاد شدم. هم زمان با انتشار مقاله توهين آميز روزنامه اطلاعات عليه حضرت امام قدّس سرّه و شهادت عدّه اى از مردم وفادار و فداكار شهر قم، در يكى از مجالس ـ كه به عنوان مجلس يادبود يكى از دانش جويان در مسجدالرضاعليه السّلام برگزار گرديد ـ سخنان اعتراض آميزى نسبت به حوادث جارى بيان نمودم.
در تاريخ 2/12/1356شمسى از سوى عمّال رژيم دستگير و به سراوان بلوچستان تبعيد شدم. در طول اقامت اجبارى در سراوان با وجود اقلّيّت بسيار محدود شيعه، در مسجد و منازل براى عموم و در مهديّه براى كودكان و نوجوانان جلسات ارشادى تشكيل داده و به تدريج در آن جوّ خاموش و منطقه دور افتاده كه تا مرز پاكستان فاصله كوتاهى بود، به لطف خداوند توفيقاتى حاصل گرديد و حتى با حضور در مساجد اهل تسنّن و تماس با بعضى مولوى هاى ايشان در زمينه تنوير افكار مشارٌاليهم و مأمومين جماعات گام هايى برداشته شد.
در همان ايّام به طور مخفيانه و با لباس مبدّل به ايرانشهر رفته و با حضرت آية اللّه خامنه اى ـ مدّظلّه ـ كه در آن جا تبعيد بودند، ملاقات نمودم.
در تاريخ 17/5/57شمسى در آستانه ماه مبارك رمضان از سراوان به بندر لنگه منتقل گرديدم و در همان اوايل، تلگرافى از علماى اعلام و روحانيّت معظّم شيراز مبنى بر احوال پرسى دريافت داشتم كه بسيار مفيد و مؤثر بود. در بندر لنگه فعّاليّت ها ادامه يافت بدين ترتيب كه در يكى از مساجد اقامه جماعت نموده و سخن رانى مى كردم.
برگزارى نماز جمعه يكى ديگر از برنامه هابود كه هر هفته به امامت يكى از روحانيان تبعيدى از جمله اين جانب اقامه مى شد. افزون بر اين، در روزهاى ماه مبارك رمضان در مسجد، جلسه بحث و گفت و گو براى جوانان تشكيل دادم.
عيد قربان همان سال در بازگشت از نماز عيد كه به صورت اجتماعى باشكوه و تظاهراتى گسترده انجام شد، در يكى از ميادين شهر بالاى بلندى وسط ميدان قرار گرفته و با بلندگوى دستى بياناتى در زمينه شرايط و مواضع انقلاب ايراد نمودم كه با شعارهاى كوبنده مردم انقلابى بندر لنگه همراه بود.
اوايل آذر1357 هنگام بازگشت از تبعيد در شهر فسا مورد استقبال اهالى قرار گرفته و در اجتماع بزرگ مردم با ايمان و مبارز فسا سخن رانى كردم.
هنگام ورود به شيراز از پل فسا تا منزل، مورد استقبال نيروهاى مؤمن و انقلابى واقع شدم. با شروع ماه محرّم و برنامه تكبير پشت بام ها كه منجر به شهادت جمعى از هم وطنان عزيز تهرانى گرديد،با عدّه اى از دوستان پس از نماز جماعت مغرب و عشا در بانك خون حضور يافته و در جمع هم شهريان عزيز شيرازى كه با شور انقلابى براى اهداى خون آمده بودند، مطالبى بيان داشتم.
همان وقت ها برخى مسئولان بيت حضرت امام قدّس سرّه از نوفل لوشاتو با تماس تلفنى به منزل اعلاميه هاى جديد را منتقل نموده و متقابلاً اخبار تازه و حوادث شيراز و ديگر شهرستان هاى فارس را دريافت مى كردند كه نمونه اى از آن جريان، تسخير ساواك فيروزآباد و بعض جزئيات آن بود.
پس از اعلام تصميم امام امت قدّس سرّه بر مراجعت به ايران به همراه جمعى از دوستان براى استقبال به تهران عزيمت و به همراه ديگر روحانيان مبارز از سراسر كشور در تحصن مسجد دانشگاه تهران شركت نمودم.
در تاريخ 12/11/1357شمسى براى شركت در مراسم استقبال از مسجد دانشگاه به سمت فرودگاه رفتيم و پس از آن در جلسه ديدار روحانيان با رهبر كبير و قائد عظيم الشّأن امام راحل قدّس سرّه حضور يافته و سرانجام به شيراز بازگشتم. در فاصله كوتاهى كه به پيروزى انقلاب اسلامى يعنى 22 بهمن 1357 باقى بود، برنامه تظاهرات گسترده مردم را به همراه ديگر برادران و دوستان انقلابى طرّاحى و تنظيم نمودم.
خاطرات پس از پيروزى انقلاب اسلامى
پس از پيروزى انقلاب اسلامى، كميته هم آهنگى كه اين جانب نيز عضو آن بودم، اداره امور شهر را به عهده گرفت. حفاظت و مراقبت از مراكز حسّاس شهر جزء وظايف كميته بود و لذا خود اين جانب در همان روزهاى نخست پيروزى، چندين ساعت در شبانه روز در مركز صدا و سيماى فارس بودم و بر انجام برنامه ها نظارت داشتم.
پادگان هاى ارتش هم مورد توجّه خاص بود و به تدريج نيروهاى متعهّد و انقلابى پادگان هاى ارتش شناسايى و تحت عنوان انجمن اسلامى به طور مرتّب با ايشان جلساتى داشتم و بدين ترتيب فعّاليّت در سطح پادگان ها گسترش يافت.
در همان روزها طى اطلاعيه اى از مردم درخواست نموديم براى تشكيل گارد ملّى ثبت نام نمايند كه مورد استقبال اقشار مختلف خصوصاً جوانان قرار گرفت و چون متعاقب اين جريان از تهران تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اعلام شد، اسامى داوطلبانى كه ثبت نام كرده بودند براى گزينش تحويل هسته اوّليّه سپاه گرديد.
در آن زمان شورايى براى بررسى و جبران خسارات مالى افراد در انقلاب با برگزارى انتخابات و آراى مردم تشكيل شد كه اين جانب نيز عضو آن بودم و تا مدتى انجام وظيفه ادامه داشت و پس از اثبات و برآورد ميزان خسارت هاى وارده، جبران مى گرديد.
تشكيل حزب جمهورى اسلامى كه مؤسّسان آن جمعى از خواص ياران امام راحل قدّس سرّه بودند با استقبال بسيار خوبى از سوى نيروهاى انقلابى و اقشار مختلف مردم قرار گرفت. اين جانب نيز مدتى در شوراى حزب جمهورى اسلامى شيراز حضور فعّال داشتم. انجمن هاى اسلامى در ادارات و كارخانجات متشكّل از نيروهاى مؤمن، متعهّد و انقلابى اين مراكز بود كه در شرايط بسيار حسّاس پس از پيروزى انقلاب نقش بسيار مهمى ايفا نموده و مانند چشمان دولت اسلامى بودند و در واقع گردش كار، در ادارات و كارخانجات با نظارت و احياناً تدبير آنان صورت مى گرفت.
هنگامى كه امام از تهران به قم مراجعت فرمودند با دو نفر ديگر از برادران براى ديدار حضرت امام خمينى قدّس سرّه عازم قم شديم، هدف از آن سفر علاوه بر زيارت معظّم له رسانيدن نامه آية اللّه شهيد دستغيب قدّس سرّه به محضر امام و ارائه گزارشى از وضعيّت منطقه بود. پس از نماز مغرب و عشا در محلّ اقامت امام، ملاقاتى خصوصى داشتيم و به بعضى سؤالات آن حضرت در باره مسائل شيراز پاسخ داديم.
مرتبه ديگر به همراه جمعى از دوستان مؤمن و انقلابى با هدايايى از مردم شريف و ايثارگر استان فارس در فيضيّه با امام راحل قدّس سرّه ديدار نموديم.
بار ديگر در معيّت حضرت آية اللّه شهيد دستغيب به محضر امام قدّس سرّه مشرّف شديم. در آن جلسه مرحوم حجّة الاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد خمينى قدّس سرّه هم حضور داشتند.
در سال 1361شمسى در جريان انتخابات نخستين دوره مجلس خبرگان رهبرى، اين جانب از سوى مردم فارس به عضويّت مجلس خبرگان انتخاب شدم.