بخشی از مقاله

كلياتي درباره مسأله معاد

بحث ما درباره مسأله معاد است . مسأله معاد از نظر اهميت ، بعد از
مسأله توحيد مهمترين مسأله ديني و اسلامي است . پيغمبران ( و بالخصوص‏
آنچه از قرآن درباره پيغمبر ما استفاده مي‏شود ) آمده‏اند براي اينكه مردم‏
را به اين دو حقيقت مؤمن و معتقد كنند : يكي به خدا ( مبدأ ) و ديگر به‏
قيامت و يا فعلا به اصطلاح معمول ما معاد مسأله معاد چيزي است كه براي‏
يك مسلمان ايمان به آن لازم است ، يعني چه ؟ يعني در رديف مسائلي نيست‏
كه چون از ضروريات اسلام است و ايمان به پيغمبر ضروري است ، پس ايمان‏
به آن هم به تبع ايمان به پيغمبر ضروري است .


ما بعضي چيزها داريم كه بايد به آنها معتقد بود ، به اين معنا كه‏
اعتقاد به آنها از اعتقاد به پيغمبر منفك نيست ، " بايد " به اين‏
معناست نه به معني تكليف ، به معني اين است كه انفكاك پذير نيست كه‏
انسان به پيغمبر و اسلام ايمان و اعتقاد داشته باشد ولي به اين چيز ايمان‏
نداشته باشد . مثلا روزه ماه رمضان ، مي‏گويند كه روزه ماه رمضان از
ضروريات اسلام است . اگر كسي روزه نگيرد و بدون عذر روزه بخورد ، اين‏
آدم فاسق است ولي اگر كسي منكر روزه باشد ، از اسلام خارج است ، چرا ؟
براي اينكه اسلام ايمان به وحدانيت خدا و ايمان به پيغمبر است و امكان‏
ندارد كه كسي به گفته پيغمبر ايمان داشته باشد ولي روزه را منكر باشد ،


چون اينكه در اين دين روزه هست از ضروريات و از واضحات است ، يعني نمي‏شود انسان در ذهن خودش‏ ميان قبول گفته‏هاي پيغمبر و منها كردن روزه تفكيك كند . ولي خود مسأله‏ اعتقاد به روزه داشتن مستقلا موضوع ايمان و اعتقاد نيست ، يعني در قرآن‏
هيچ جا وارد نشده : " كساني كه به روزه ايمان مي‏آورند " .
اما گذشته از اينكه مسأله معاد و قيامت مثل روزه از ضروريات اسلام‏
است ( يعني نمي‏شود كسي معتقد به پيغمبر باشد ولي منكر معاد باشد ) در
تعبيرات قرآن كلمه ايمان به قيامت ، ايمان به يوم آخر آمده است ، يعني‏
پيغمبر مسأله معاد را به عنوان يك چيزي عرضه كرده است كه مردم همان‏
طوري كه به خدا ايمان و اعتقاد پيدا مي‏كنند ، به آخرت هم بايد ايمان و
اعتقاد پيدا كنند ، كه معني آن اين مي‏شود كه همين طوري كه خداشناسي لازم‏
است ( يعني انسان در يك حدي مستقلا با فكر خودش بايد خدا را بشناسد )
در مسأله معاد نيز انسان بايد معادشناس باشد ، يعني پيغمبر نيامده است‏
كه در مسأله معاد بگويد چون من مي‏گويم معادي هست شما هم بگوييد معادي‏
هست ، مثل اينكه من گفتم روزه واجب است شما هم بگوييد روزه واجب است‏
. نه ، ضمنا افكار را هدايت و رهبري و دعوت كرده كه معاد را بشناسند ،
معرفت و ايمان به معاد پيدا كنند .

معاد ، جزء اصول دين
اينكه علماي اسلام معاد را از اصول دين قرار داده‏اند ولي ساير ضروريات‏
را از اصول دين قرار نداده‏اند ، بر همين اساس است . چون خيلي اشخاص از
ما اين سؤال را مي‏كنند ، مي‏گويند شهادتين كه انسان به آن مسلمان مي‏شود دو
چيز بيشتر نيست : " اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله‏
" . ديگر چرا مسأله معاد را جزء اصول دين قرار داده‏اند ؟ خوب ، آدمي كه‏
به پيغمبر ايمان داشته باشد ، به هر چه پيغمبر گفته ( اگر برايش ثابت‏
شود كه پيغمبر گفته ، مخصوصا اگر ثبوتش به حد ضرورت و بداهت برسد )
ايمان پيدا مي‏كند ، پس ما بايد بگوييم اصول دين دو چيز بيشتر نيست
( 1 ) : توحيد ، نبوت ، معاد فرع و طفيلي نبوت است ، چون ما به نبوت‏
اعتقاد داريم و پيغمبر از معاد خبر داده ، به معاد هم اعتقاد داريم ،
همين طوري كه چون پيغمبر گفته‏اند نماز واجب

پاورقي :
. 1 حالا دو اصل ديگر [ عدل و امامت ] را كه شيعه مي‏گويند ، آن به جاي‏
خود مسأله عليحده‏اي است .
است به نماز هم اعتقاد داريم ، نماز هم از ضروريات است ، روزه هم از
ضروريات است ، حج هم از ضروريات است .
اين ايراد وارد نيست ، چون علت اينكه مسلمين معاد را جزء اصول دين‏
قرار داده‏ا ند اين بوده كه اسلام درباره معاد يك امر علاوه‏اي از ما خواسته‏
يعني نخواسته ما فقط آن را به عنوان يكي از ضروريات اسلام ، به طفيل‏
قبول نبوت قبول كرده باشيم ، خواسته كه خود ما هم مستقلا به آن ايمان و
اعتقاد داشته باشيم ، ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشيم ، به معاد
اعتقاد داشته باشيم . اين كه " ولو " مي‏گويم نه اينكه از آن صرف نظر
مي‏كنم ، مي‏خواهم بگويم يك مسأله‏اي است كه خواسته ما مستقلا به آن ايمان‏
داشته باشيم و لهذا قرآن استدلال مي‏كند بر قيامت ، استدلال نمي‏كند بر روزه‏
، مي‏گويد روزه را پيغمبر گفته ، ولي استدلال مي‏كند بر قيامت ، چه آن نوع‏
استدلالي كه پايه آن خود توحيد است ، و چه آن استدلالي كه پايه آن نظام‏
خلقت است .


استدلالهاي قرآن بر معاد
دو نوع استدلال در قرآن هست . يك نوع استدلال بر معاد ، بر اساس توحيد
است كه قرآن مي‏گويد ممكن نيست خدا خدا باشد ولي معادي نباشد ، يعني اگر
معاد نباشد خلقت عبث است . اين خودش يك استدلال است . قرآن خواسته‏
روي اين مطلب استدلال كند : " « ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم‏
الينا لا ترجعون »" ( 1 ) . البته ما روي اين استدلالها بعد بيشتر صحبت‏
مي‏كنيم ولي حالا اين مدعاي خودمان را كه " معاد از اصول دين است "
مي‏خواهيم بگوييم روي چه حساب است . قرآن در واقع اين طور مي‏گويد : يا
بايد بگوييد خدايي نيست ، پس خلقت و آفرينش عبث و باطل و بيهوده‏
است ، دنبال حكمت در خلقت نبايد رفت و مانعي نخواهد داشت كه خلقت‏
بر عبث و بيهوده باشد ، و يا اگر خدايي هست كه جهان را آفريده است‏
معادي هم بايد باشد ، معاد متمم خلقت است ، مكمل خلقت است ، جزئي از
خلقت است كه با نبودن آن خلقت ناقص است ، خلقت عبث و بيهوده است‏

پاورقي :
. 1 مؤمنون / 115 : [ آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را عبث آفريده‏ايم و
به سوي ما بازگشت نخواهيد كرد ؟ ] .
يك سلسله استدلالهاي ديگر هم در قرآن هست كه همان نظام موجود و مشهود
را دليل بر قيامت قرار مي‏دهد . در اول سوره حج و مؤمنون هست كه ايها
الناس ! اگر در بعث و در قيامت شك و ريب داريد ، پس ببينيد خلقت‏
خودتان را ، بعد خلقت خود ما را مي‏گويد كه شما را از نطفه آفريديم ،
نطفه را از خاك آفريديم ، بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضعه تبديل‏
كرديم ، بعد براي مضعه استخوان قرار داديم ، بعد گوشت پوشانديم ، بعد
شما را به صورت طفل در آورديم ، " « ثم انكم بعد ذلك لميتون 0 ثم انكم‏
يوم القيامة تبعثون »" ( 1 ) همچنين كأنه همين راهي را كه تا حالا
آمده‏ايد ادامه مي‏دهيد تا منتهي مي‏شود به قيامت .
پس سر اينكه معاد را جزء اصول دين قرار داده‏اند ، نه صرف [ اين بوده‏
كه معاد ] يكي از ضروريات دين و از توابع نبوت بوده است ، بلكه يك‏
مسأله‏اي بوده كه راه استدلال بر آن لا اقل تا اندازه‏اي باز بوده و قرآن‏
مي‏خواسته است كه مردم به مسأله قيامت [ به عنوان يك مسأله مستقل‏
اعتقاد پيدا كنند ] .


پيوستگي زندگي دنيا و آخرت
انسان در آن دنيا آنچنان است كه اينجا خودش را بسازد ، اينجا اگر
خودش را كامل بسازد آنجا كامل است ، اگر ناقص بسازد ناقص است ، اگر
خودش را كور قرار بدهد آنجا كور است و اگر خودش را كر قرار بدهد آنجا
كر است و اگر خودش را از صورت انسانيت خارج كرده باشد و به صورت‏
حيواني از انواع حيوانات ديگر در آورده باشد ، در آنجا به صورت همان‏
حيوان محشور مي‏شود . اين هم مسأله سوم ، يعني رابطه و پيوستگي بسيار شديد
ميان زندگي دنيا و زندگي آخرت ، كه فرمود : " « الدنيا مزرعة الاخرش »
" ( 2 ) . تنها اين جمله نيست ، هزارها جمله [ هست ] ، اصلا هر چه‏
درباره معاد آمده در همين زمينه " « الدنيا مزرعة الاخرش » " آمده است‏
. اساسا نظام آنجا با نظام اينجا فرق مي‏كند . اينجا نظام ما نظام اجتماعي‏
است ، به اين معنا كه افراد واقعا در سعادت و شقاوت يكديگر شريك و
مؤثرند ، يعني عمل خوب من مي‏تواند شما را خوشبخت


پاورقي :
. 1 مؤمنون / 15
. 2 حديث نبوي ، كنوز الحقايق ، مناوي ، باب دال .
كند و عمل بد من تأثير دارد در بدبختي شما و افراد يك اجتماع سرنوشت‏
مشترك دارند . ولي در آنجا اصلا سرنوشت مشترك نيست ، اهل سعادت با
هم‏اند و اهل شقاوت هم با هم ، ولي آن با هم بودن غير از اشتراك داشتن‏
در سعادت است ، اساسا اشتراكي در كار نيست ، هر كسي در وضع خودش هست‏
بدون آنكه تأثيري در وضع ديگري داشته باشد .

اينها اموري است قطعي و مسلم و پيغمبران آمده‏اند براي اينكه مردم را
به اين مطلب دعوت كنند ، مخصوصا اين قسمت اخير چون جنبه تربيتي‏
زيادتري دارد و بيشتر به مسأله دعوت مربوط است . ما مي‏بينيم كه در درجه‏
اول قرآن و بعد ساير آثار ديني ما اصرار فراواني روي اين مطلب دارند كه‏
آن دنيا دار الجزاء است ، خانه پاداش و خانه كيفر است ، پس شما
مراقب عمل خودتان در اينجا باشيد . حتي قرآن تعبيري دارد كه عده‏اي اين‏
تعبير را حمل بر هيچ گونه مجاز گويي نمي‏كنند و عين حقيقت مي‏دانند .
تعبير اين است كه قرآن مي‏گويد آنچه كه شما در اين دنيا عمل مي‏كنيد ، عمل‏
شما پيش فرستاده شما به دنياي ديگر است . عده‏اي مي‏گويند اين تعبير
بلاغتي است ، تعبير مجازي است ، عمل ما كه آنجا فرستاده نمي‏شود ، عمل من‏
يعني كار ، اين كار يك حركت است و اين حركت هم همين جا فاني و تمام‏
مي‏شود . ولي عده‏اي معتقدند كه هر چه در اين دنيا پيدا بشود ، صورتي در
دنياي ديگر پيدا مي‏كند كه همين خودش يك حقيقتي در دنياي ديگر پيدا
مي‏كند و اين تعبير قرآن راست است كه هر چه ما در اينجا عمل مي‏كنيم چيزي‏
در آن دنيا ايجاد كرده‏ايم ، پس چيزي را از اين دنيا به آن دنيا
فرستاده‏ايم .

تعبير قرآن

اين تعبير قرآن را ببينيد آيات معاد اساسا براي موعظه هم خيلي خوب‏
است در اواخر سوره حشر مي‏فرمايد : " « يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله‏
" اي اهل ايمان ! تقواي الهي داشته باشيد ، از خدا بپرهيزيد ( هميشه‏
گفته‏ايم كه كلمه " تقوا " معنايش پرهيز نيست ولي ما تعبير ديگري‏
نداريم ) ، كه معنايش اين است كه خودتان را از غضب الهي ، از مخالفت‏
فرمان الهي دور نگه داريد . " « و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" خيلي‏
تعبير عجيبي است ، " « و لتنظر »" امر است : " و بايد هر نفسي و هر
كسي نظر كند و دقت كند درآنچه براي فردا مي‏فرستند " . اين صريح‏ترين تعبيري است كه مي‏شود در اين‏ زمينه كرد . وقتي به ما مي‏گويد بياييد در كار و عمل خودتان مراقب باشيد ، به اين تعبير مي‏گويد : درباره اين چيزهايي كه براي فردا پيش مي‏فرستيد


، در مورد اين پيش فرستاده‏هاي خودتان دقت كنيد ، دقيق باشيد . درست‏
مثل آدمي كه در يك شهري هست و براي شهر ديگري كه بعدها مي‏خواهد برود در
آنجا سكني اختيار كند ، كالايي قبلا تهيه مي‏كند و مي‏فرستد ، به او مي‏گويند
در اين چيزهايي كه قبل از خودت داري مي‏فرستي ، يك دقت خيلي كاملي بكن‏
بعد دو مرتبه مي‏فرمايد : " « و اتقوا الله »" باز بار ديگر از خدا
بترسيد ، از نافرماني الهي پرهيز كنيد " « ان الله خبير بما تعملون »"
( 1 ) . چون اول به تعبير پيش فرستاده گفت ، دو مرتبه به تعبير خود عمل‏
مي‏گويد : خدا آگاه است به اعمال شما ، يعني آنچه را شما مي‏فرستيد ، خدا
كه آگاه است ، پس خودتان هم آگاهي كامل داشته باشيد كه خوب بفرستيد .


الان اين داستان يادم آمد ، خوب است برايتان عرض كنم . من هشت سال‏
نزد مرحوم آقاي بروجردي ( اعلي الله مقامه ) درس خوانده بودم و حقيقتا
به شخص ايشان اعتقاد داشتم ، يعني خيلي اعتقاد داشتم ، واقعا او را يك‏
مرد روحاني مي‏دانستم . حالا افرادي به دستگاه ايشان انتقاد داشتند كه خود
من هم داشتم به جاي خود ، اما من به شخص اين مرد معتقد بودم ، يعني او
را يك مرد روحاني واقعي مي‏ديدم و مرد كاملا مؤمن و معتقد و خداترس . در
همين كسالت قلبي كه ايشان پيدا كرده بودند كه منتهي به فوت ايشان شد
ظاهرا سه چهار روز هم بيشتر طول نكشيد گفتند يك روزي ايشان در همان حال‏
خيلي متأثر بود و گفت كه من خيلي ناراحتم از اينكه كاري نكرده‏ام و
مي‏روم . آنهايي كه دور و بري هستند خيال مي‏كنند در اين مسائل هم تملق‏
گفتن خيلي خوب است [ مي‏گويند ] اي آقا ، شما چه مي‏فرماييد ؟ شما
الحمدلله اينهمه توفيق پيدا كرديد ، اينهمه خدمتها كه شما كرديد كي [
كرده ] ؟ ! اي كاش ما هم مثل شما بوديم . شما كه الحمدلله كارهايي كه‏
كرديد خيلي درخشان است . ايشان اعتنا نكرد به اين حرفها و در جواب آنها
اين جمله را كه حديث است گفت : " « خلص العمل فان الناقد بصير بصير»
" ( 2 ) يعني عمل را خالص بگردان كه آن كه نقد


پاورقي :
. 1 حشر / . 18
. 2 بحار ، ج / 13 ص 431 [ با اندكي اختلاف ] .
مي‏كند ( 1 ) ، صرافي مي‏كند و عمل را در محك مي‏گذارد ، او خيلي آگاه و
بيناست ، از زير نظر او كوچكترين عمل مغشوشي بيرون نمي‏رود ، يعني چه‏
مي‏گوييد ما كار كرديم ؟ ! از كجا كه اين عملهاي ما عملي باشد كه واقعا
خلوص داشته باشد ؟ براي خدا بودنش را شما از كجا اينقدر تأمين مي‏كنيد ؟
تعبير قرآن همين مطلب است : " « يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و
لتنظر نفس ما قدمت لغد »" باز دو مرتبه " « و اتقوا الله »" ، دردو نوبت در پس و پيش اين جمله ، كه در آنچه پيش مي‏فرستيد خوب دقت‏ كنيد . خدا را جلوي چشم ما حاضر مي‏كند به عنوان يك ناقد ، به عنوان يك‏ بررسي كن ، به عنوان يك محك زن بسيار بصير و دقيق . " « ان الله خبير بما تعملون » " . بعد مي‏فرمايد : " « و لا تكونوا كالذين نسوا الله‏ فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون »" ( 2 ) . از آن كسان نباشيد كه‏
خدا را فراموش كردند ، خدا هم خودشان را از خودشان فراموشاند . اين هم‏
تعبير عجيبي است . قرآن در يكي از تعبيراتش مي‏گويد هر كس خدا را
فراموش كند اثرش اين است كه خودش را فراموش مي‏كند ، يعني خود
واقعي‏اش را گم مي‏كند ، بين خودش و خودش فاصله قرار مي‏گيرد ، بعد هر
كاري كه مي‏كند براي خودش نمي‏كند ، بدبختيها را براي خودش جلب مي‏كند
اما خدمتها را نه براي خودش . به عنوان مثال ، آدمي كه دچار حرص و آز
شديد است و به حكم حرص و آزكار مي‏كند ، از هر راهي شد ( از حلال ، از
حرام ، از هر جا شد ) جمع مي‏كند و جمع مي‏كند ، او كه به فكر خودش است‏
اگر حساب كند براي صد و پنجاه سال ديگر هم دارد ، در صورتي كه خودش‏
مي‏داند آنچنان پير شده كه ده سال ديگر هم بيشتر نيست . اين آدمي است كه‏
خودش را فراموش كرده است . او خيال مي‏كند كه براي خودش كار مي‏كند و
در واقع نمي‏فهمد كه اگر براي خودش هم بخواهد كار كند اين جور نبايد كار
كند . " « و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم‏ الفاسقون »" .
اين آيه را به اين مناسبت عرض كرديم كه قرآن روي ارتباط عالم دنيا و
عالم آخرت و اينكه آن جا دار الجزاء است و اينجا دار العمل ، اينجا مزرعه‏

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید