بخشی از مقاله
معاد
مقدمه
بسـم الله الـرّحمن الـرّحيم
سپاس و حمد بياندازه و قياس از ويژگيهاي حضرت ربّ ودود ذوالجلال و الاءكرام، خداي منّان است كه بشر را بعد از آفرينش و هدايت تكوينيّه به خلعت حركت بسوي كمال به هدايت تشريعيّه راهنمائي و مخلَّع فرمود؛ اللَهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَـ'تِ إِلَي النُّورِ. [1]
و پاكترين درود و تحيّت و اكرام بر پيامبران و برگزيدگان راه خدا و طريق هدايت بسوي معارف حقّة او باد، كه با ارشاد خود بشر را از ظلمتكدة جهل به وادي ايمن انوار علم و دانش الهيّه رهبري نمودند، و از جمود و ركود به مقام سعة اطلاق و گشايش حقائق و واقعيّات به پرواز درآوردند.
خاصّه خاتم پيمبران حضرت سيّدالمرسلين محمّد بن عبدالله صلّي الله عليه وآله وسلّم و جانشينان او حضرت سيّد الوصيّين، أميرالمؤمنين عليّ بن أبيطالب و يازده فرزند امجد او كه يكي پس از ديگري عالم را به نور وجود خود منوّر، و با تحمّل أعباء خلافت و امانت الهي كاروان بشريّت را به ميقات خدا و لقاء او رهنمون شدند، و صداي پر طنين جرس قافله را به گوش جهانيان رساندند.
در دلهاي مردم از نفحات قدسيّه، نور و سرور و حبور وارد كرده، و آن دلها را به مقام عزّ خدا پيوستند. و راه عبور از عقبات مخوفه و كريوههاي مهولة نفس را به راستي و درستي نشان داده، به مراحل و منازل واقعة در طيّ طريق آشنا نمودند. و انسان را به آخرين منزل خود كه مقام مقرَّبين و صدّيقين و مخلَصين است به حرم امن و امان حضرت پروردگار جميل و جليل رهبري كردند؛ فَلِلّهِ دَرُّهُم و علَيه أجرُهم و سلامُه علَيهم أجمَعين. از آنجائي كه توفيق الهي شامل حال اين بندة ناچيز شد، تا در روزهاي ماه مبارك رمضان از سنة 1396 و در شبهاي اين ماه از سنة 1399 هجريّة قمريّه با بسياري از برادران ايماني و اخلاّء روحاني بحث معاد كه از جمله شريفترين و زيباترين بحثهاي اعتقادي است مرتّباً و مسلسلاً بازگو شود؛ خداوند رحمن و رحيم را سپاسگزارم كه با تأييدات بينهايت و تسديدات بيدريغ خود باز بذل مرحمت و عنايت نمود تا مذاكرات را به رشتة تحرير آورده و به صورت مجالسي تدوين شود، و
بالنّتيجه براي خود حقير و برادران ايماني عزيز و ارجمند موجب يادآوري گردد.
اين مجالس كه در حدود شصت و اندي خواهد بود، كيفيّت سير و حركت انسان را در دنيا و عالم غرور و اعتبار، و نحوة تبدّل نشأة غرور را به عالم حقائق و واقعيّات، و ارتحال او را بسوي خدا و غاية الغايات نشان ميدهد؛ و در ابحاثي مرتّباً از عالم صورت و برزخ و نحوة ارتباط ارواح در آنجا با اين عالم، و كيفيّت خلقت فرشتگان و وظائف آنها، و نفخ صور و مردن تمام موجودات و سپس زنده شدن همة آنها و قيام انسان در پيشگاه حضرت احديّت، و عالم حشر و نشر و حساب و كتاب و جزاء و عرض و سؤال و ميزان و صراط و شفاعت و أعراف و بهشت و دوزخ بحث مينمايد. از آيات قرآن و اخبار معصومين و ادلّة عقليّه و فلسفيّه و مطالب ذوقيّه و عرفانيّه به نحو أوفي و اوفر آمده، و از ذكر اخلاقيّات و مواعظ نيز در حدود امكان كوتاهي نشده است.
اين مباحث در حدود ده مجلّد خواهد شد كه قسمت «معادشناسي» از دورة علوم و معارف اسلام را تشكيل ميدهد.
اين دوره در سلسلة عقائد شامل سه دورة «الله شناسي» و «امامشناسي» و «معاد شناسي» است؛ و در قسمت احكام و مسائل شامل بحثهائي در پيرامون قرآن كريم و مسجد و دعا و نماز و روزه و اخلاق و برخي از مسائل ديگر است كه به حول و قوّة الهي اميد است به تدريج مورد استفادة عموم قرار گيرد.
وَ مَا تَوْفِيقِي´ إِلاَّ بِاللَهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ.[2]
رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ. [3]
و هُوَ المُستَعانُ و علَيهِ التُّكْلانُ
سيّد محمّد حسين حسيني طهراني
مجلس أوّل
حـقـائـق و اعـتـبـاريّـات
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و الصَّلَوةُ و السَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدا´ئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الاْ´نَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّينِ
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم[4]
قال اللهُ الحكيمُ في كتابِه الكريم:
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـ'نِ الرَّحِيمِ * وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَـ'ذَا الْبَلَدِ الاْمِينِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءنسَـ'نَ فِي´ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَـ'هُ أَسْفَلَ سَـ'فِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ * فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ * أَلَيْسَ اللَهُ بِأَحْكَمِ الْحَـ'كِمِينَ. خداوند در اين سوره كه نود و پنجمين سوره از قرآن كريم است سوگند ياد ميكند به انجير و زيتون كه مراد[5] همان دو ميوة معروف است، يا به دو درخت آنها، يا به كوه تين كه شهر دمشق در دامنة آن واقع شده و كوه زيتون كه شهر بيت المَقْدِس در دامنة آن است و محلّ پيدايش انبياء و مرسلين ميباشد؛ و سوگند ياد ميكند به طور سينا كه محلّ مناجات حضرت موسي كليم الله علَي نبيِّنا وآله و عليهالسّلام بوده است، و به شهر مكّة مكرّمه كه شهر امن و امان بوده م و خداوند آنرا مأمن قرار داده است كه:
انسان را در بهترين [6] قوام وجودي و ماهُوِي و عاليترين طينت و سرشت و نيكوترين بنياد و سازمان آفريديم، و سپس او را به پائينترين درجه و منزله فرود آورديم؛ مگر آن كسانيكه ايمان به خدا آورده و به كردار شايسته مشغول شوند، كه براي آنها البتّه مزد و ثواب مستمرّ و هميشگي خواهد بود.
پس بنابراين روز جزا حقّ است و قابل تكذيب نيست، زيرا كه بر اساس اختلاف حالات و درجات مردم، خداوند حاكم به حقّ كه حكمش استوار و قائم به اصول متينه است بين آنها در روز بازپسين حكم خواهد فرمود.
به خواست خداوند متعال چنانچه توفيقات حضرتش شامل شود، در نظر آمد كه يك دوره بحث معاد كه متّخذ از آيات شريفة قرآن و أخبار ائمّة أهل البيت عليهم السّلام باشد بيان شود، و از خصوصيّاتي كه انسان در حال سكرات مرگ پيدا ميكند و كيفيّت عالم برزخ و انتقال از آن به قيامت كبري و اجتماع خلائق در حشر و نشر و سؤال و ميزان و عرض و صراط و شفاعت و أعراف و كوثر و بهشت و دوزخ، بقدر وسع و گنجايش به ترتيب مفصّلاً ذكر شود.
در سورة مباركة والتّين كه در مطلع گفتار قرائت شد، خداوند موقعيّت انسان را از عالم بالا به عالم طبع و مادّه و حيات دنيا و منطق احساس بيان ميفرمايد كه: ما او را در بهترين سرشت و قوام آفريديم و سپس او را به پائينترين مرتبه از حدود و قيود و گرفتاري در ظلمات عالم حسّ و دور بودن از عالم اُنس و جمعيّت و معرفت نزول داديم، تا خود به پاي خود برگردد و با اختيار و اراده به اعلا درجات برسد، و بر ذروة عالي از مدارج و معارج مقام انسانيّت نائل آيد؛ در اين صورت در نزد خداي خود مقيم بوده و به اجر و پاداش غير مقطوع خواهد رسيد.
مقام انسان در ميان موجودات
در ميان تمام موجودات از جماد و نبات و حيوان، انسان داراي يك شرافت و داراي يك خاصّهاي است كه او را از بقيّه متمايز نموده و در صفّ خاصّي قرار داده است؛ و آن همان قواي عاقله و ادراك كلّيّات و امكان عروج و صعود به عوالم اعلا و مجرّدات از نفوس قدسيّه عقلانيّه است.
گرچه علوم تجربي هنوز نتوانسته است براي جميع موجودات حتّي نباتات و جمادات، اثبات شعور و قدرت بنمايد ولي در فلسفة كلّيّة الهيّه به مرحلة ثبوت و برهان رسيده است كه هر موجودي كه بر آن نام موجود بتوان گذاشت حتّي يك پر كاه و يك ذرّة نامرئي، همه از نعمت حيات و علم و قدرت بهرمندند و «وجود» ملازم با اين سه خاصيّت است؛ غاية الامر هر موجودي به حسب گنجايش ظرف وجودي خود داراي همان درجه از حيات و علم و قدرت است؛ موجودات مادّيّه بقدر گنجايش خود، نباتات و حيوانات بقدر توسعة ظروف وجودي آنها، انسان و ملائكه نيز بحسب قابليّت خود داراي اين خواصّ ميباشند.
انسان در ميان همة موجودات داراي قواي متضادّه و غرائز مختلفه و در گير و قوسِ كشمكش اميال نفسانيّه و شهوات از طرفي و قواي عاقله و مجرّده از سوي ديگر است.
دائرة فعّاليّت حيوانات محدود، و اختيار و اراده و شعور آنها محدود است. و براي جلب منافع و دفع مضارّ خود بحركت در ميآيند؛ پرندگان در فضا به پرواز آمده، و حيوانات بحري در دريا براي طعمه و صيد حركت ميكنند، و وحوش و جانوران برّي جز تمتّع حسّ و توليد مثل و إعمال غرائز محدود و بسيط خود قدمي فراتر نمينهند.
آنها غير از يك طريق مشي محدود هيچ آرزو و هدفي ندارند، لذا اجتماع آنها بسيط و محدود است.
ولي براي انسان اين زندگي به صورت ديگر درآمده است. ورود اعتباريّات در صحنة زندگي انسان پيوسته دائرة فعّاليّتهاي او را در زواياي مختلفة زندگي توسعه داده است.
كارهاي حقيقي انسان توأم با يك سلسله امور اعتباريّه گشته و امور مصلحتي براي حفظ آبرو و رسيدن به اميال نفساني و شؤون موهومة زندگي و رياست و مرؤوسيّت و مالكيّت و مملوكيّت و حبّ جاه و حسّ تفاخر و حبّ تكاثر، موجب شده بني آدم دست به يك سلسله فعّاليّتهاي دامنهدار و وسيعي بزنند.
گرايش تند و شديد به اين امور اعتباري، طبعاً انسان را از عالم معني و حقيقت دور ميكند و آنطور كه بايد و شايد نميگذارد به مقصودش برسد.
مثلاً شخصي كه براي ادامة زندگي خود احتياج به غذا دارد، اصل غذا كه متكفّل امر حياتي اوست بسيار ساده و راحت بدست ميرسد، ولي مشكلاتي عجيب و غريب از امور اعتباريّه او را احاطه ميكند؛ ميگويد چه غذائي انتخاب كنم كه آبرويم نرود؛ رفيقم مرا در آن حال ببيند از من انتقاد نكند، يا ميهماني كه به منزل ميآيد از من خرده نگيرد. اينها يك رشته امور اعتباريّه است كه با آن امر حقيقي ممزوج شده و بالنّتيجه عمل، شامل هر دو گونه از دست يابي به واقع و لحاظ امر اعتباري ميگردد.
و چه بسا هست كه كثرت توارد و تزاحم امور اعتباري به حدّي است كه آن امر واقع را بكلّي از بين ميبرد و در كام خود هلاك ميكند.
تمام اموري كه در دنيا براي انسان پيش ميآيد يا انسان بدانها دست ميزند از قبيل خريد و فروش، صلح، هبه، وكالت، اجاره، مزارعه، مساقاة، مضاربه، نكاح، طلاق؛ بر اساس اعتباراتي شديد متورّم ميگردد بهطوريكه چه بسا انسان براي حفظ آنها خود را در كام مرگ ميكشاند، و آن تورّمهاي اعتباري و مصلحتانديشيهاي موهوم را با جان عزيز خود معاوضه و مبادله نموده و در شطرنج روزگار به رايگان ميبازد.
پستترين عوالم، حكومت منطق حسّ است
اين عالم اعتبارات، أسفلُ السّافلين است، يعني پستترين عوالم از سرحدّ حقيقت و متن واقع. چون انساني كه در مسير تكاملي خود بايد صد در صد وجودش را با حقائق تطبيق دهد، و در سير بهرهيابي از موادّ حقيقيّة عالم و وصول به واقعيّات در نردبان صعود به ترقّيات روز افزون نائل گردد؛ كارش در انحطاط به جائي ميرسد كه تمام عمر خود و سرماية وجودي خود را از عقل و علم و حيات و قدرت، صرف گفتگوي داستانهاي خيالي و افسانهاي زيد و عَمرو ميكند و براي آبرو به يك سلسله آرزوهاي دراز كه معلوم نيست به آنها ميرسد يا نميرسد، دلبستگي پيدا ميكند.
و براي وصول و كاميابي به آن منويّات و آرزوهاي خياليّه دست به فعّاليّتهاي تند ميزند، و بالنّتيجه ميوة عمرش نارسيده و با دست تهي و از ثمرات حيات بهرمند نگشته از دنيا ميرود، و با حال انكسار و فتور بدين عمر گذشته مينگرد، حسرت و ندامت سراپاي او را فرا ميگيرد؛ چون در مقابل عمر ضايع شده و طومار درهم پيچيده و بانگ رحيل چه ميتوان كرد ؟!
دين تنظيم كنندة روابط ميان امور حقيقي و اعتباري است
دين از طرف پروردگار آمده است تا سلسلة اعتباريّات انسان را در حدودي كه براي انسان منفعت دارد و مانع از ترقّي و تكامل او نميگردد مشخّص و معيّن كند. بسياري از آنها را كه به درد او نميخورد بلكه او را به جهنّم ميكشد از دست او بگيرد و يك رشته دستوراتي كه انسان را به عالم هستي و حيات ميرساند به او تعليم كند.
كسانيكه طبق اين دستورات عمل ميكنند ثمرة وجودي آنها به مرحلة كمال خود ميرسد و از استعدادات و قوائي كه به آنها داده شده است حدّاكثر استفاده نموده قواي هستي خود را به فعليّت ميرسانند. در اين صورت هنگام مرگ بشّاش و خندان بوده (چون از مراحل ابتدائيّة تكامل گذشته و به سِرّ عالم رسيدهاند) حقائق بر آنها منكشف گشته و با خداي خود ربط پيدا نموده و وجود جزئي خود را به كلّيّت اين عالم مربوط و در علم و حيات و قدرت كلّيّه مُنغمر و فاني شدهاند. و هيچ حال منتظرهاي براي آنها باقي نمانده و از مردن هراس ندارند بلكه عاشق مردن و دلباختة مرگند كه آن عوالمي را كه در اينجا نديدهاند و بنا به مصلحتي از ايشان نهفته مانده است در پيش ببينند.
و كسانيكه به اين دستورات عمل نمينمايند و دوران عمر خود را به بازي مشغول و از دائرة اعتبار قدم فرا نمينهند، چون باطل دلهاي آنان را مسخّر نموده و در لباس حقيقت و با صورتهاي زينت دهندة خياليّه افكار آنان را به خود مشغول ساخته و بالاخره بدون كاميابي از ثمرات هستيبخش عالم واقع و وصول به مقصد خلقت و سرّ آفرينش و آشنائي با وطن اصلي و ربط با عالم كلّي و مناجات و انس با خداي خود بسر بردهاند؛ ناچار حركت آنها به عالم بعد توأم با ضعف و نقصان وجودي آنها بوده، با حال انكسار و شكستگي و همّ و غم و حسرت و اندوه بدون دريافت نتيجه، تشنهكام از اين عالم رحلت ميكنند.