بخشی از مقاله
در اين مبحث بر آنيم تا پاره ای از مسايل زندگی اخروی و صحنه هايی را كه قرآن و روايات برای انسان پس از رستاخير ترسيم می كند، مورد بررسی قرار دهيم.
تأكيد قرآن بر معاد
دعوت به معاد باوری يكی از ويژگی های اديان الهی است. قرآن كريم آخرين كتاب آسمانی و هدايت كننده ی بشر به سوی عالم نور و رها كننده ی وی از همه ی پليدی ها و ظلمت ها و تصديق كننده ی كتب آسمانی پيشين درباره ی رجوع انسان به سوی خداوند به تفصيل سخن گفته است. بی شك پس از دعوت به توحيد، مقوله ای به اين اندازه مورد
تأكيد قرار نگرفته است. شواهد ذيل می تواند اهميّت معاد را از ديدگاه قرآن كريم نشان دهد:
الف ـ كثرت آياتی كه زندگی آدمی را در برزخ و قيامت توضيح میدهد.
ب ـ معاد باوری از اركان ايمان است زيرا در كنار ايمان به خداوند قرار گرفته است:
«ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن بالله واليوم الآخر.»(بقره / 232)
و انكار آن در رديف انكار خداوند واقع شده است:
«قاتلوا الذين لايؤمنون بالله ولا باليوم الآخر.» (توبه / 29)
و از اين روست كه دعوت مردم به معاد در سرلوحه ی برنامه ی انبيا بوده است:
«يا معشر الجنّ والانس الم يأتكم رسل منكم يقصّون عليكم آياتی وينذرونكم لقاء يومكم هذا.» (انعام / 130)
ج ـ خداوند به پيامبر دستور می دهد كه بر وقوع قيامت قسم يادكند:
«و يستنبؤنك احقّ هو، قل ای وربّی انّه لحقّ.» (يونس / 53)
«زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا، قل بلی وربّی لتبعثنّ.» (تغابن / 7)
د ـ عبث بودن خلقت در صورت منتفی بودن معاد:
«أفحسبتم انّما خلقناكم عبثا وانّكم الينا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)
استدلال قرآن بر معاد
قرآن كريم، در عين آنكه ايمان به معاد را ضروری می شمارد، در مواردی نيز به استدلال بر معاد می پردازد و اين مطلب گواه بر منافات نداشتن مقوله های ايمانی با تعقل و خردورزی است. اين استدلال ها مبتنی بر خداشناسی است و معادشناسی بدون خداشناسی صحيح و مصون از خطا به انجام نمی رسد. بر اين اساس، اسما و صفات ثبوتی خداوند چون حكمت، قدرت، صدق و... يا صفات سلبی هم چون امتناع لهو و ظلم از خداوند، می تواند دليلی عقلی بر تحقق معاد باشد. بنابراين اصل معاد هم از راه درونْ دينی و هم از راه برونْ دينی (كه گاه با هدايت متون دينی به مواد و مقدمات لازم به انجام می رسد) قابل اثبات است. در اينجا به اختصار پاره ای از استدلال های قرآن بر معاد را كه مبتنی بر حكمت و عدل الهی است يادآور می شويم:
الف ـ قرآن بقا و جاودانگی و رجوع به سوی خداوند را توجيه كننده ی خلقت آسمان و زمين می داند و حذف معاد را موجب عبث و بيهودگی خلقت عالم می شمارد، در حالی كه هم خالق حقّ است و هم خلقت او، و باطل به هيچ روی به طبيعت حق راهی ندارد.
«و ما خلقنا السّموات والارض وما بينهما لاعبين. ما خلقناهما الاّ بالحقّ ولكنّ اكثرهم لايعلمون.» (دخان / 39 ـ 38)
«وما خلقنا السموات والارض وما بينهما الاّ بالحقّ وانّ السّاعة لاتية.»(حجر / 85)
لعب به افعالی گفته می شود كه غايت آن ها خيالی است، نه واقعی; هم چون افعال كودكان كه صرفاً از توهم و خيال كودكانه ناشی می شود. و چون افعال لعب صاحب خود را از اعمال واقعی يعنی اعمالی كه غايت حقيقی دارند، باز می دارد، از مصاديق لهو به شمار می روند. بر اساس آيه ی ياد شده اگر خلقت عالم، غايتی نداشته باشد و رو به عدم و نيستی برود، وجودش عبث و بيهوده می شود و خداوند منزه از كار عبث و بيهوده است.
خداوند بسياری از امور را به وجدان و بنياد اخلاقی آدمی سپرده است، تا خود داوری كرده حق را دريابد. چگونه می توان پذيرفت كه انسان عاقلی كاری را انجام دهد و هيچ هدف و مقصدی از آن نداشته باشد. چيزی را بسازد كه می خواهد نابودش كند. و يا وقتی از او می پرسند چرا كاری را انجام می دهد توجيهی نداشته باشد. حال كه چنين است، خداوند ما را به وجدانمان ارجاع می دهد. شما آدميان چگونه می توانيد كار خداوندی را كه علم و قدرتش مطلق و بی نهايت است، عبث و بيهوده تلقی كنيد. انكار معاد خلقت خداوند را عبث و بيهوده می نماياند. پس كل نظام مخلوقات باقی و برقرار خواهد بود.
درباره ی ضرورت معاد و جاودانگی آدمی و ملازمه ی نفی معاد با عبث و بيهودگی آمده است:
«أفحسبتم انّما خلقناكم عبثا و انّكم الينا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)
بنابراين، يا توجيه كننده ی خلقت آسمان ها و زمين و از جمله انسان، بازگشت به سوی خداوند و جاودانگی است و يا توجيه كننده ی خلقت آسمان و زمين، وجود انسان و توجيه گر وجود انسانی جاودانگی اوست. اما به نظر می رسد كه نظريه ی اول را شواهد بيش تری تأييد می كند. فی المثل، از پاره ای آيات چنين به دست می آيد كه همه ی حيوانات از جاودانگی شخصی برخوردارند، هر چند به تفصيل در كيفيت زندگی اخروی آن ها سخن نرفته است:
«وما من دابَّة فی الارض ولا طائر يطير بجناحيه الاّ امم امثالكم ما فرّطنا فی الكتاب من شیء ثمّ الی ربّهم يحشرون.» (انعام / 38)
بر اساس اين آيه، همان طور كه در دنيا حيوانات در بسياری از جنبه های حياتی هم چون دفع ضرر، جلب منفعت ،و جنبه های اخلاقی مانند حيله گری، جرأت، جبن و... باآدمی شباهت دارد، در جاودانگی و حشر به سوی خداوند نيز چنين اند. شاهد ديگر بر اين سخن آيه ی «و اذا العشار عطّلت. واذا الوحوش حشرت» (تكوير / 5 ـ 4)است.
هم چنين آياتی بر اين معنا دلالت دارد كه سنگ ها، بت ها و همه ی مخلوقاتی كه شريك خدا پنداشته می شدند در قيامت حاضر و به جهنم ريخته می شوند و آسمان و زمين با نظام ديگری بر پا خواهد شد. همه ی اين شواهد حكايت از جاودانگی همه ی موجودات و منتفی بودن نابودی و اضمحلال آن ها می كند. بنابراين اگر انعدام موجودی مستلزم عبث بودن خلقت آن است، هيچ موجودی از ميان نخواهد رفت و با انتقال از دنيا به چهره ی اخروی در قيامت حاضر خواهد بود.
ب ـ قرآن كريم حذف معاد را مستلزم ظلم و بی عدالتی می شمارد و چون ظلم منتفی است، پس معاد به ضرورت ثابت و محقق است.
دو دليل ياد شده را می توان از آيه ی بي
ست و دوم سوره ی جاثيه دريافت:
«وخلق الله السموات والارض بالحقّ و لتجزی كلّ نفس بما كسبت وهم لايظلمون. {جاثيه / 22}
بر اين اساس، خلقت آسمان و زمين برای آن است كه طاعت پاس داشته شود و به معصيت و ناپاكی كيفر عادلانه داده شود. عدل الهی به پادارنده ی عالمی است كه در آن هر انسانی جزای عمل خويش را بازيابد و چون دنيا نه از نظر وجودی می تواند چنان عالمی باشد و نه از نظر تجربی چنين عالمی است، پس عالمی جز دنيا در كار است و آن سرای آخرت است.
پس انكار كنندگان آخرت و بدكاران چه بد گمان می كنند كه زندگی و مرگ آنان مانند زندگی و مرگ مؤمنان و درست كاران است:
«ام حسب الذين اجترحوا السّيّئات ان نجعلهم كالّذين امنوا وعملوا الصالحات سواء محياهم ومماتهم، ساء مايحكمون.» (جاثيه / 21)
«افنجعل المسلمين كالمجرمين. ما لكم كيف تحكمون.» (قلم / 36 ـ 35)
از اين رو قرآن كريم به آدميان هشدار می دهد كه به عاقبت كار مجرمان بينديشند و در زمين سياحت كنند و دريابند كه خداوند چگونه مجرمان را به سبب اعمالشان در دنيا مجازات می كند. پس در نظام هستی ظلم و ناپاكی بی جزا نمی ماند و چون هر ظلمی در دنيا كيفر و هر نيكی و طاعتی پاداش داده نمی شود، پس وجود عالم آخرت ضروری و لازم است;
بنابراين آياتی كه بشر را به سياحت در زمين فرا می خواند، او را به سوی نوعی دليل تجربی بر جزای اعمال در نظام هستی سوق می دهد:
«قل سيروا فی الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين.» (نمل / 69)
پاسخ قرآن به اشكال منكران معاد
اما آنچه در قرآن بسيار بدان توجه شده است، استبعاد منكران معاد از دوباره زنده شدن است. به گمان آنان احيای مجدد آدميان كاری غير ممكن است; هر چند هيچ دليلی بر امتناع آن ندارند:
«وقالوا ما هی الاّ حياتنا الدّنيا نموت ونحيا وما يهلكنا الاّ الدّهر، وما لهم بذلك من علم ان هم الاّ يظنّون.» (جاثيه / 24)
اين استبعاد مستقيماً متوجه احيای دوباره ی ابدان از هم پاشيده شده است; يعنی كافران چه از وجود روح و تجرد آن اطلاع داشتند يا نداشتند، دعوت انبيا را چنين می فهميدند كه روزی ابدان پوسيده شده انسان جمع و دوباره زنده خواهد داشت و اين برای آنان بسيار عجيب بود:
«وقالوا أَءِذا كنّا عظاما ورفاتا أَءِنّا لمبعوثون خلقا جديداً.» (اسراء / 49)
«ويقول الانسان أَءِذا ما متّ لسوف اخرج حيّا.» (مريم / 66)
و از اين رو گاهی معاد را از مقوله ی اساطير يا سحر می شمردند:
«ولئن قلت انّكم مبعوثون من بعد الموت ليقولنّ الّذين كفروا ان هذا الاّسحر مبين.» (هود / 7)
قرآن كريم گوشزد می كند كه برانگيخته شدن ابدان به دست توانای ربوبی جای تعجب ندارد و شگفتی در شك و ترديد منكران معاد است:
«وان تعجب فعجب قولهمْ أَءِذا كنّا ترابا أَءِنّا لفی خلق جديد.» (رعد / 5)
آن گاه از راه های متفاوتی به اين استبعاد پاسخ می گويد:
الف ـ در دسته ای از آيات قدرت نامتناهی خداوند را تذكر می دهد; به طوری كه در ساحت قدرت نامتناهی او هيچ كاری آسان تر از كار ديگر نيست و ايجاد هر امر ممكن مقدور خداوند است و معاد جسمانی و برانگيخته شدن آدميان ممكن است نه ممتنع. پس خداوند نه فقط آدميان كه سرای قيامت را نيز برپا خواهد كرد:
«اولم يروا كيف يبدء الله الخلق ثمّ يعيده، انّ ذلك علی الله يسير" عنكبوت 19)
«ولله غيب السموات والارض، وما امرالسّاعة الاّكلمح البصر او هو اقرب، انّ الله علی كلّ شیء قدير.» (نحل / 77)
ب ـ خداوند در پاره ای ديگر از آيات،انسان را به تأمل در خلقت خود فرا می خواند تا استبعاد برانگيخته شدن او را درهم شكند. نه اصل خلقت او كار كوچكی است و نه زنده كردن مجدد او امر دشوارتری. پس همان قدرت نامتناهی كه پشتوانه ی اصل خلقت انسان است، می تواند بر پا كننده ی سرای آخرت او همباشد:
«فسيقولون من يعيدنا قل الذّی فطركم اوّل مرّة.» (اسراء / 51)
«وضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من يحی العظام وهی رميم. قل يحييها الّذی انشاها اوّل مرّة، وهو بكلّ خلق عليم.» (يس / 79 ـ 78)
ج ـ در بخش ديگری، با ذكر روی دادهای تجربی و قابل مشاهده، كيفيت زنده شدن دوباره را به اذهان نزديك می كند:
«فانظر الی اثار رحمت الله كيف يحی الأرض بعد موتها، انّ ذلك لمحی الموتی وهو علی كلّ شیء قدير.» (روم / 50)
«والّذی نزّل من السّماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة ميتا، كذلك تخرجون.»(زخرف / 11)
د ـ در جای ديگر، نمونه هايی از زنده كردن آدميان برای امت های پيشين را يادآوری می كند:
«فقلنا اضربوه ببعضها، كذلك يحی الله الموتی.» (بقره / 73)
«وابرء الاكمه والابرص واحی الموتی باذن الله.» (آل عمران / 49)
هـ ـ در آياتی ديگر، شهودات انبيای الهی را بازگو می كند:
«واذ قال ابراهيم ربّ ارنی كيف تحی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی ولكن ليطمئنّ قلبی قال فخذ اربعة من الطّير فصرهنّ اليك ثمّ اجعل علی كلّجبل منهنّ جزءاً ثمّ ادعهنّ ياتينك سعيا واعلم انّ الله عزيز حكيم.» (بقره / 260)
تعبيرهای قرآن از رستاخيز
قرآن كريم از روز قيامت به اسامی مختلفی ياد می كند، و در هر يك وجهی از وجوه آن را بيان می كند. پاره ای از اين اسامی بدين قرار است:
الف ـ يوم القيامة: اين كلمه كه 170 بار در قرآن آمده، مصدر است به معنای برخاستن. آن روز روزی است كه انسان ها از قبر برمی خيزند. و ممكن است قيامت به اين معنا باشد كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا می ايستند:
«يوم يقوم النّاس لربّ العالمين.» (مطففين / 6)
ب ـ يوم الجمع: روزی كه همه مردم از اول تا آخر همه در يك صحنه جمع می شوند. شايد دليل آن اين باشد كه اعمال هر انسانی بر زندگی ساير آدميان در طول تاريخ تأثير دارد و محاسبه اعمال بدون حضور همگانی به انجام نمیرسد:
«قل انّ الاوّلين والاخرين. لمجموعون الی ميقات يوم معلوم.» (واقعه / 50 ـ 49)
ج ـ يوم البعث. ( روز برانگيخته شدن)
د ـ يوم الخروج. (روزی كه آدميان از قبرها خارج می شوند)
هـ ـ يوم الحسرة: حسرت به معنای اندوه و غم برای چيز از دست رفته است. شايد قيامت به اين معنا روز حسرت است كه كافران برای از دست دادن سعادت جاودانه و ديگران برای پاره ای قصور و كوتاهی های خود و در نتيجه بر از دست دادن درجات والاتر حسرت می خورند.
«وانذرهم يوم الحسرة اذ قضی الامر وهم فی غفلة وهم لايؤمنون.»(مريم / 39)
و ـ يوم الفصل: فصل، جدا كردن دو چيز از يك ديگر است. قيامت روزی است كه حق و باطل آشكار شده از هم جدا می شوند. زيرا در دنيا باطل گاهی صورت حقّ به خود می گيرد، و يا ميان پرهيزگاران و مجرمان فاصله می افتد:
«وامتازوا اليوم ايّها المجرمون.» (يس / 59)
ز ـ يوم الازفه: يعنی روز بسيار نزديك. در آيات متعددی به نزديك بودن قيامت هشدار داده شده است:
«وانذرهم يوم الازفة اذالقلوب لدی الحناجر كاظمين.» (غافر / 18)
«اقترب للّناس حسابهم وهم فی غفلة معرضون.» (انبياء / 1)
ح ـ يوم الحساب: روزی كه به محاسبه اعمال آدمی پرداخته می شود:
«انّ الّذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب.»(ص26)
ط ـ يوم التلاق: يعنی روز ملاقات. قيامت روزی است كه همه ی خلايق، يا خالق و مخلوق، يا انسان و عملش، يا اهل آسمان و زمين يك ديگر را ملاقات می كنند. وجه دوم را آياتی تأييد می كند كه لقای پروردگار را در قيامت مطرح می كند.
ی ـ يوم التناد: يعنی روز ندا. روزی كه اهل عذاب يك ديگر را ندا می كنند يا اهل عذاب و اهل سعادت يك ديگر را ندا می كنند.
ك ـ يوم الاخر: قيامت مانند دنيا دوره ای از زندگی است، اما بر خلاف آن كوتاه و پايان پذير نيست.
ديگر از اسامی قيامت، يوم الخلود (روز جاودانگی)، يوم الوعيد (روز تهديد)، يوم التغابن (روز مغبون كردن يك ديگر)، يوم الدين (روز جزا)، الدار القرار (سرای پايدار) و... است.
ظهور ناگهانی قيامت
در هنگام ظهور قيامت زلزله ای شديد و مهيب عالم را فرا می گيرد. اين زلزله به قدری عظيم و سهمگين است كه قرآن در تبيين آن، زوالِ خالص ترين و شديدترين محبت های موجود در دنيا را پيش می كشد، به طوری كه مادران كودكان شيرخوار خود را رها می كنند:
«يا ايّها النّاس اتّقوا ربّكم، انّ زلزلة السّاعة شیء عظيم. يوم ترونها تذهل كلّ مرضعة عمّا ارضعت وتضع كلّ ذات حمل حملها وتری¬النّاس سكاری وماهم بسكاری ولكنّ عذاب الله شديد.»(حج/ 2 ـ 1)
به نظر می رسد كه اين زلزله قبل از نفخ اول واقع می شود. زيرا در نفخ اول است كه همه ی ارواح به حالت بی هوشی افتاده می ميرند و در هنگام چنين زلزله ای هنوز انسان هايی در زمين زندگی می كنند. گويا مردم در حال زندگی عادی خود هستند كه به طور ناگهانی با اين زلزله كه از علايم قيامت است، مواجه می شوند. شاهد اين سخن، آيات ديگری است كه به ظهور ناگهانی قيامت اشاره می كند:
ولايزال الّذين كفروا فی مرية منه حتّی تأتيهم السّاعة بغتة.» (حج 55)
«قد خسر الّذين كذبوا بلقاء الله حتّی اذا جائتهم السّاعة بغتة.» (انعام31)
و شايد از همين روست كه هيچ گاه علوم بشری به وقت قيامت دست رسی پيدا نخواهد كرد و علم آن تنها در نزد خداوند ـ و هر كس كه او بخواهد ـ است.
«يسئلونك عن السّاعة ايّان مرسيها قل انّما علمها عند ربّی، لايجلّيها لوقتها الاّ هو، ثقلت فی السّموات والارض، لاتاتيكم الاّبغتة يسئلونك كانّك حفی عنها، قل انّما علمها عند الله ولكنّ اكثر النّاس لايعلمون.» (اعراف / 187)
نفخ صور
كلمه ی صور ده بار
در قرآن كريم به كار رفته است و همه ی موارد آن ناظر به پايان عالم دنيا و ظهور قيامت است. برای صور دو معنا ذكر شده است:
يك: صور جمع صورت است و بر اين اساس گفته اند: خداوند همان طور كه در ارحام مادران اجزای بدن را شكل و روح می دهد، در قبور نيز اجزای بدن را شكل داده ارواح را بدان باز می گرداند.