بخشی از مقاله
آثار سازنده عقيده به معاد
عقيده به زندگى پس از مرگ و اعتقاد به كيفر و پاداش اعمال، نقش بزرگى در آرامش روانى و امنيت اجتماعى ما دارد كه آرامش روانى، اثر فردى و امنيت اثر اجتماعى آن است، اينك پيرامون آرامش روانى و آثار فردى عقيده به معاد بحث ميكنيم.
بشر هر چند در پرتو قدرت صنعت و تكنيك، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسانهائى را به ماه فرستاده و بازگردانيده است و از قلب و كليههاى مصنوعى به جاى طبيعى آن استفاده كرده است، ولى در برابر اين پيروزى چشمگير علمى، به سكونت خاطر و آرامش روانى كه زير بناى يك زندگى سعادتمندانه را تشكيل ميدهد، نه تنها دست نيافته است، بلكه به موازات پيشرفت صنعت و دانشهاى مادى، مشكلات روانى وى افزايش يافته است.
عوامل و مشكلات روانى و ناراحتىهاى روحى او يكى و دو تا نيست، ولى موضوعات زير از علل چشمگير اضطراب است:
1 ـ ماديگرى بى حد و حساب.
2 ـ شدائد و مصائب.
3 ـ انديشه مرگ.
اينك هر يك از اين سه عامل را به گونهاى توضيح ميدهيم.
جهان سرمايهدارى براى فزونى كالاهاى خود، وسايل ارتباط جمعى را در تمام نقاط جهان، به استخدام خود درآورده است و در اكثر طبقات نسبت به مظاهر مادى، از ويلا و ماشين و تجملات زندگى، اشتهاى كاذبى پديد آورده است كه بهيچوجه اشباع نميگردند، اكثريت مردم روى زمين را گروهى تشكيل ميدهند كه فضاى روح و روان آنان را انديشه ماديگرى پر كرده و هدفى جز ثروت
اندوزى و بهرهگيرى مادى و لذائذ جسمانى ندارند.ناگفته پيداست كه بسيارى از آرزوهاى انسان جامه عمل نميپوشد و در نتيجه يكنوع ناراحتى و تشويش روانى بر انسان مسلط ميگردد، چه بسا در صورت شدت به صورت يك خوره خطرناك كه خورنده اعصاب و آرامش روحى است در ميآيد.
اين يك عامل براى بروز ناراحتىها.
عامل دوم براى ناراحتىها موضوع مصائب و شدائد است.هر فردى در طول زندگى خود، با محروميتها و شكستها و فقدان عزيزان و بلاهاى زمينى و آسمانى و...روبرو ميگردد و فشار هر يك از اين عوامل بر روح و روان انسان به اندازهاى است كه گاهى انسان را به فكر خودكشى و در هم شكستن قفس زندگى مياندازد.
بالاتر از آن، انديشه فنا و مرگ است كه خود عامل سومى براى بروز ناراحتيها ميباشد، زيرا هر فردى ميداند كه پس از اندى، رشته زندگى او گسسته خواهد شد و شربت تلخ و جانكاه مرگ را خواهد نوشيد.
اعتقاد به معاد، اثرات نامطلوب اين عوامل سه گانه و عوامل ديگرى را كه فعلا مجال بازگوئى آنها نيست كاملا خنثى ميسازد.زيرا:
اولا در مكتب اعتقاد به خدا و معاد، دنيا و تمام وسائل زندگى آن، ارزش وسيلهاى دارند، نه هدفى آنها براى انسانها ساخته شدهاند نه انسان براى آنها، بنابر اين دليل ندارد كه انسان در خود چنين اشتهاى كاذبى را پديد آورد و حرص و آز خود را روزافزون سازد سپس گرفتار اثرهاى نامطلوب و واكنشهاى روحى آن گردد.
به عبارت ديگر انسان با ايمان، زندگى جهان را معبر و گذرگاهى بيش نميداند، اگر در اين گذرگاه وسيله لذت بيشتر تأمين نگردد، هرگز ناراحت نميشود و پيوسته به زندگى جاودانى ميانديشد، نه زندگى موقت.
ثانيا مذهب در تعاليم خود، كيفرهاى سخت براى گروه متجاوز و اسرافگر و حد و مرزنشناس، تعيين كرده است و انديشه جزاهاى اخروى، ريشه هر نوع آرزوهاى باطل و گرايشهاى بيحد و حساب را در دماغ انسان ميسوزاند و دست انسان را در آلودگى بدنيا در محدوده خاصى آزاد ميگذارد و در قلمرو زندگى يك چنين انسان معتقد به معاد، عوامل آزار دهنده كمتر پيدا ميشود.
اعتقاد به معاد مشكل مصائب و شدائد را به گونهاى روشن حل كرده است زيرا گذشته از اينكه حوادث جهان، نتيجه تقدير خداوند حكيم است هر نوع صبر و بردبارى در برابر مصائب داراى پاداش بزرگ نيز مىباشد و همين پاداش بزرگ مصيبتها را در نظر انسان كوچك و سبك جلوه ميدهد.
در مكتب اعتقاد به معاد، عامل سومى، به نام (انديشه فنا) وجود ندارد و در نظر پيرو اين مكتب رشته زندگى پس از مرگ گسسته نمىشود، و مرگ دروازه ابديت و فرشتهاى كه مأمور گرفتن جانها است پاسدار آن ميباشد، چيزى كه هست انسان بايد براى زندگى پس از مرگ، توشهاى بيندوزد و از عواملى كه مايه ناراحتى در سراى ديگر است بپرهيزد.
آثار اجتماعى عقيده به معاد
اعتقاد به معاد، نه تنها مشكلات روحى و روانى انسانها را ميتواند بگشايد، بلكه اين عقيده در تعديل و رهبرى غرائز انسانى، پرورش فضائل اخلاقى، و تأمين عدالت اجتماعى نقش مؤثرى ايفاء ميكند.
اين سه مطلب از آثار اجتماعى اعتقاد به زندگى پس از مرگ است و هر كدام را به گونهاى تشريح ميكنيم.
1 ـ تعديل و رهبرى غرائز
مسئله تعديل غرائز، مهمترين مسئله در فصول زندگى انسانها، بالاخص طبقه جوان ميباشد.مثلا تمايلات جنسى در دختر و پسر در فصل بلوغ، تجلى ميكند و در آغاز جوانى، به اوج قدرت ميرسد .
درست است كه بقاء انسان در گرو اعمال اين غريزه است، ولى موضوع قابل توجه اين است كه غريزه جنسى در برخى از فصول زندگى انسانها، براى خود حد و مرزى نمىشناسد.
در اين موقع، اعتقاد به معاد و كيفرهاى الهى اين غريزه را مهار كرده و دارنده آنرا به صورت انسان وظيفهشناس تحويل اجتماع ميدهد، و انسانى را پرورش مىدهد كه در اطاق خلوت، در برابر زن جوان و بسيار زيبا كه به او فرمان آماده باش ميدهد و ميگويد: «هيت لك» آماده باش سرسختانه مقاومت ميكند و زن متجاوز را، پند واندرز ميدهد و مىگويد «معاذالله» بخدا پناه مىبرم...! (1)
در تاريخ زندگى انسانهاى با ايمان، سرگذشتهاى آموزندهاى وجود دارد، كه ما را به اهميت اعتقاد به معاد رهنمون مىباشد.
حس غضب و خشم، از نظر قدرت، كمتر از غريزه جنسى نيست، گاهى حس انتقام به اوج خود مىرسد و ميخواهد هر نوع مانع و رادع را، از پيش پاى خود بردارد.
در اين مواقع جز ترس از انتقام الهى، و خوف از دوزخ، چيزى نميتواند آتش خشم انسانها را خاموش سازد، و همچنين است ديگر غرائز اصيل انسانى.
2 ـ پرورش فضائل اخلاقى
در نهاد ما يك سلسله فضائل اخلاقى وجود دارد كه تحت شرايطى پرورش يافته و بارور مىگردند .ارشاد و راهنمائى علماء اخلاق، هر چند در پرورش فضائل اخلاقى مؤثر است ولى راهنمائى آنان، از دايره سخن گفتن و مذاكره دوستانه، گام فراتر نمىگذارد.
ولى مذهب و اعتقاد به پاداشها و كيفرها، فضيلتهاى اخلاقى را مانند انسان دوستى، ضعيف نوازى، مهربانى به يتيمان، دستگيرى از درماندگان و...در انسان زنده مىسازد و از اينجهت دانشمندان، مذهب را پشتوانه اخلاق مىدانند.
قرآن مجيد با روش خاصى به اين نكته اشاره ميكند و انكار مبدأ و معاد را مايه كشته شدن عواطف انسانى ميداند، تا آنجا كه دل او سخت و پرقساوت مىگردد و مهربانى و ترحمى نسبت به يتيم و مستمند و بىنوا ندارد، چنانكه ميفرمايد:
ارأيت الذى يكذب بالدين، فذلك الذى يدع اليتيم و لا يحض على طعام المسكين (سوره ماعون آيه 1 ـ 3)
«آيا ديدى كسى را كه روز جزا را انكار مىكند، او همان كسى است كه (با كمال بىرحمى)، يتيم را طرد مىنمايد، و افراد را به اطعام مستمندان دعوت و ترغيب نمىنمايد.»
3 ـ تأمين عدالت اجتماعى
تزاحم و اصطكاك در منافع، از لوازم اجتماع انسانى است كه در آن افراد نيرومندو ناتوان، مستعد و عقب مانده، زندگى ميكنند و افراد نيرومند و مستعد پيوسته مىخواهند همه چيز را به خود اختصاص دهند، براى ترميم اين قسمت چارهاى جز اين نيست كه قوانينى وضع گردد كه حافظ حقوق تمام طبقات باشد، ولى بايد توجه داشت كه اگر وضع قانون مهم است، اجراء آن از اصل تشريع آن اهميت بيشترى دارد.
در جامعههاى كنونى، قوه مقننه، قوه قضائيه و قوه مجريه، تا حدودى توانستهاند به جامعه نظم و آرامش نسبى، بخشند و در مواقع فوق العاده با تأسيس حكومتهاى پليسى و نظامى، جلو بسيارى از بى نظمىها را بگيرند.
ولى جان سخن اينجاست كه اينگونه نظامات مادى فقط ميتوانند به خلافكاريهاى عيان، پايان بخشند ولى از تعدىهاى پنهانى كه از ديد دستگاه قدرتهاى قضائى و انتظامى دور است نمىتوانند جلوگيرى كنند.
گذشته بر اين هر گاه خود قدرتهاى سه گانه (مقننه، مجريه، قضائيه) بخواهند از مقام و موقعيت خود سوء استفاده كنند، چه عاملى مىتواند جلو تصميمات آنان را بگيرد، اينجا است كه حكومتهاى مادى در گسترش عدالت اجتماعى، كاملا در بن بست قرار گرفته و جز يك موفقيت نسبى چيزى عايدشان نمىشود.
ولى در اجتماعى كه زير بناى نظامات آن را، ايمان و ترس از خدا تشكيل دهد اين مشكل خود به خود حل است و كيفرهاى جانكاه آن، بهترين ضامن اجراء قوانين است.
نگارنده در سفرى كه از ايالات متحده ديدنى به عمل آورد، در مجالس دوستان، از صنايع گسترده و تكنولوژى وسيع و دانشگاههاى بى حد و حساب و امنيت فرد و اجتماعى آمريكا توصيفهاى زيادى مىشنيد، دوستان غالبا از نقطه نظر خاصى سخن ميگفتند، و هدف آنان انتقاد از شرق و شرقى بود كه فرسنگها از تمدن درخشان غرب عقب مانده است، نه تمدنى دارند و نه فرهنگ، نه آسايشى دارند و نه امنيت و...
نگارنده در مواقع مناسب از شيوه زندگى غربى انتقاد مىكرد و تمدن آنان را يك تمدن ماشينى، نه انسانى ميخواند هر چند انتقاد او در ذائقه دوستان تلخ بود.
روزى كه ما نيويورك را به عزم قاهره ترك گفتيم فرداى آن روز (چهارشنبه 27 تير ماه سال 56) حادثهاى رخ داد كه آب پاكى روى دست آن لاف زنان و گزاف گويان ريخت، و آنان را كه پيوسته از امنيت و آسايش و ادب و اخلاق و رعايت حقوق ملت مغرب زمين، سخن ميگفتند، رسوا كرد.جرائد جهان و ايران نوشتند:
در خاموشى برق نيويورك كه بدون سابقه رخ داد مردم عادى كوچه و بازار اين شهر، به مغازهها حمله كردند و در مدت كوتاهى سرمايههاى مغازهداران را به غارت بردند و پليس سه هزار نفر از آنها را دستگير و بازداشت كرد و موضوع تا چند روز مورد بحث محافل بود.
آيا ملتى پيشرفتهتر، و صنعتىتر از ملت آمريكا داريم؟ آيا اين مردم به ظاهر مؤدب و ثروتمند چگونه در فرصت خاصى تمام اصول انسانى و اخلاقى را زير پا گذاردند و به غارتگرى و تاراج اموال يكديگر پرداختند؟ !
در آمريكا، صاحبان هتلها و دوستان كرارا به ما اخطار مىكردند كه در اطاق را از پشت ببنديم و تا افراد را نشناسيم، درب را به روى آنان باز نكنيم.
آيا در مشرق زمين، كه معتقدات مذهبى تا حدى به قوت خود باقى است و مردم اين سامان، به كيفرها و جزاهاى اخروى معتقد هستند، در خاموشى برق شهر را تاراج ميكنند؟ !
متأسفانه هنوز رهبران جهان به ارزش مبانى مذهبى و نقش آن در تأمين عدالت و گسترش امنيت اجتماعى پى نبردهاند و تأسف آور آنكه رهبران شرق با داشتن چنين سرمايه عظيم به دنبال روشهاى غربى هستند و هر روز براى رسيدن به امنيت و عدالت اجتماعى نظامات مادى را گسترش داده و به تشكيلات پليسى خود توسعه ميدهند، در صورتيكه هزينههائى را كه در اين مورد مصرف مينمايند اگر در مورد تحكيم مبانى دينى و گسترش فضائل اخلاقى و ريشهكن كردن برنامههاى ضد انسانى مصرف كنند به اهداف انسانى خود زودتر نائل ميگردند.
آثار سازنده معاد در قرآن
قرآن در يك آيه، نظريه دو گروه (مادى و الهى) را درباره معاد منعكس ميكند، شما در مفاد اين دو نظر، دقت كنيد، سپس به سؤالى كه خواهيم كرد پاسخ بفرمائيد
1 ـ قال الذين كفروا لا تاتينا الساعة
.2 قل بلى و ربى لتأتينكم عالم الغيب لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين. (سباء ـ آيه 4)
«گروه كفار گفتند كه قيامتى نخواهد آمد.»«بگو، سوگند به خدايم رستاخيز خواهد آمد، اوست آگاه از غيب حتى اندازه سنگينى ذرهاى در آسمانها و زمين و نه از آن كوچكتر و نه از آن بزرگتر نزد او پنهان نيست و همگى در كتاب روشنى مضبوط مىباشد.»
من از شما سؤال ميكنم كدام يك از اين دو مكتب مىتواند، به اجراء قوانين و تحكيم عدالت اجتماعى و حفظ حقوق همنوعان كمك كند؟ آيا آن مكتبى كه مىگويد:
جهان، صاحبى و خدائى دانا، توانا، عادل و دادگر ندارد و پس از مرگ، براى اعمال او حساب و كتابى در كار نيست، با مكتبى كه ميگويد هر عملى هر چند كوچك باشد، در روز بازپسين، حساب و كتابى خواهد داشت؟
پىنوشتها:
.1 سوره انعام آيه 29، و نيز به سوره مومنون آيه 37 مراجعه شود.
.2 سوره يوسف، آيه .22
استدلالهاى قرآن بر امكان معاد
گرچه از آن نظر كه ايمان و اعتقاد ما به قيامت از ايمان به قرآنو گفتار پيامبران سرچشمه مىگيرد لزومى ندارد كه درباره قيامت به ذكر برهان و استدلال بپردازيم و يا شواهد و قرائنعلمى بياوريم، ولى نظر به اينكه خود قرآن كريم - لااقل براى نزديك كردن مطلب به اذهان - به ذكر يك سلسلهاستدلالها پرداخته است و خواسته است افكار ما از راه استدلال و به طور مستقيم هم باجريان قيامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذكر مىكنيم.
استدلالهاى قرآن يك سلسله جوابهاست به منكرانقيامت.اين جوابها برخى در مقام بيان اين است كه مانعى در راه قيامت نيست و در حقيقت پاسخى است به كسانى كهقيامت را امر ناشدنى فرض مىكردند، برخى آيات ديگر يك درجه جلوتر رفته و مىگويد در همين جهان چيزهايى شبيه به قيامتوجود داشته و دارد و با ديدن چنين چيزها جاى انكار و استبعاد نيست، برخى آيات از اين هم يك درجه جلوتر رفته و وجودقيامت را يك امر ضرورى و لازم و نتيجه قطعى خلقتحكيمانه جهان دانسته است.بنابر اين مجموع آياتى كه در آنها درباره قيامت استدلال شده استسه گروه
صفحه : 526
است و به ترتيب ذكر مىكنيم.
1.در سوره يس آيه 78 مىگويد: و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظامو هى رميم قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم.
براى ما مثلى آورد و خلقتخود را فراموش كرد، گفت اين استخوانهاىپوسيده را كى زنده مىكند؟بگو همان كس كه اولين بار آن را ابداع كرد و او به هر مخلوقى آگاه است.
اين آيه پاسخ به مردى از كافران است كه استخوانپوسيدهاى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دستخود نرم كرد و به صورت پودر در آورد و سپس آن را در هوامتفرق ساخت، آنگاه گفت چه كسى مىتواند اين ذرات پراكنده را زنده كند؟ قرآن جواب مىدهد همان كس كه اولين بار او را آفريد.
انسان گاهى با مقياس قدرت و توانايى خود، امور را به شدنى وناشدنى تقسيم مىكند، وقتى
چيزى را ماوراء قدرت و تصور خود ديد گمان مىبرد آن چيز در ذات خود ناشدنىاست.قرآن مىگويد با قياس به توانايى بشر البته اين امر ناشدنى است، ولى با مقايسه با قدرتى كه اولين بار حياترا در جسم مرده آفريد چطور؟با قياس به آن قدرت امرى است ممكن و قابل انجام.
آيات زيادى در قرآن كريم آمده كه در همه آنها با تكيه به قدرت الهىدرباره قيامت بحث مىكند.مفاد همه اين آيات اين است كه مشيتخداى عادل حكيم چنين اقتضا داردكه قيامت وجود داشته باشد و هيچ مانعى در راه اين مشيت نيست.همان طور كه اولين بار معجزه حيات و خلقت از اين
مشيتسرزد و جهان را و انسان را و حيات را آفريد، بار ديگر در قيامت انسان را زنده مىكند.
2.گروه دوم آياتى است كه بهذكر نمونه مىپردازد.اين گروه به نوبه خود به دو دسته تقسيم مىشود: الف.آياتى كه جريان خاصى را در گذشته شرحمىدهد كه مردهاى از نو زنده شده است، مانند آياتى كه در داستان حضرت ابراهيم آمده است كه به خداوند گفت:
صفحه : 527
پروردگارا!به من چگونگى زنده كردن مردگان را بنمايان.درپاسخ او گفته شد: مگر به آن ايمان ندارى؟او گفت: چرا، اين تقاضا براى اين است كه قلبم مطمئن گردد.به او گفتهشد: چهار مرغ را بگير و سرهاى آنها را ببر و بدنهاى اينها را تكه تكه بكن و هر قسمتى را بر كوهى قرار بده و سپس
ب.آياتى كه به يك امر خارق العاده و استثنائى مانندداستان ابراهيم استناد نكرده است، بلكه نظام موجود و مشهود را كه همواره زمين و گياهان در فصل پاييز و زمستانمىميرند و سپس در بهار زنده مىگردند مورد استناد قرار مىدهد، مىگويد همان طور كه مكرر در طول عمر خود مشاهدهمىكنيد كه زمين پس از طراوت و حيات و شادابى به سوى مردگى و افسردگى مىرود و بار ديگر با تغيير فصل شرايطعوض مىشود و زمين و درختان و گياهان حيات خود را از سر مىگيرند، در نظام كل جهان، جهان رو به خاموشى و سردىو افسردگى خواهد رفت، خورشيد و ستارگان همه متلاشى و پراكنده خواهند شد، تمام جهان يكسره مىميرد، اما اين مردن هميشگىنيست، بار ديگر همه موجودات جهان زندگى را در وضعى ديگر و با كيفيتى ديگر از سر مىگيرند.
توضيح آنكه ما انسانها اكنون در روى زمينىزندگى مىكنيم كه در ظرف سيصد و شصت و پنج روز يك دوره موت و حيات را طى مىكند و چون عمر ما معمولا پنجاه و شصت واحيانا تا صد سال و يا بيشتر ادامه مىيابد، دهها بار اين نظام موت و حيات را مشاهده مىكنيم و از اين رو از اينكه زمينمىميرد و حيات خويش را از سر مىگيرد تعجب نمىكنيم، اما اگر فرض كنيم كه عمر ما انسانها برابر بود فقط با چند ماه -آنچنانكه بعضى حشرات چنيناند - و فرض كنيم كه سواد و خواندن هم نمىدانستيم و از
طريق نوشته به تاريخ زمينو گردشهاى سالانهاش آگاه نبوديم، در آن صورت چون خود ما شاهد و ناظر موت زمين و تجديد حيات آن نبوديم هرگز باور نمىكرديمكه زمين مرده بار ديگر زنده شود.مسلما براى يك پشه كه در بهار پديد مىآيد ودر پاييز و زمستان مىميرد تصور تجديد حيات يك باغ غير قابل تصور است.
آيا كرمى كه در يك درخت و پشهاى كه در يك باغ زندگى مىكندكه همه دنياى او همان درخت و همان باغ است، مىتواند تصور كند كه اين درخت و يا اين باغ جزء وتابع يك نظام عظيمتر است به نام مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه
صفحه : 528
است و باز آن مزرعه به نوبه خود تابع يك نظام ديگراست به نام شهرستان و آن، جزء و تابع نظامى ديگر به نام استان و نظام استان تابع نظام كشور ونظام كشور تابع نظام كلى زمين و نظام زمين تابع نظام خورشيدى؟ ما چه مىدانيم، شايد همه منظومه خورشيدىما و همه ستارگان و كهكشانها و هر چه ما آن را به نام نظام طبيعت مىشناسيم تابع يك نظام كلىتر باشد و همه ميليونهاو ميلياردها سالى كه از جريان طبيعتسراغ داريم به منزله قسمتى از يك فصل و يا به منزله يك روز از يك فصل از يكگردش كلىتر باشد و اين فصل كه فعلا فصل حيات و زندگى است تبديل به فصلى ديگر خواهد شد كه فصل خاموشى و افسردگىاست و باز آن نظام كلىتر كه همه منظومه شمسى ما و
ستارگان و كهكشانهاجزئى از آن استحيات و زندگى را به شكلى ديگر از سر خواهد گرفت.
صفحه : 529
در بهاران سرها پيدا شود هر چه خورده است اين زمين رسوا شود بر دمد آن از دهان و از لبش تا پديد آيد ضمير و مذهبش رازها را مىكند حق آشكار چون بخواهد رست تخم بد مكار.
و هم او در ديوان شمس مىگويد: فرو شدن چو بديدى بر آمدن بنگر غروب، شمس و قمر را چرا زيان باشد كدام دانه فرو رفت در زمين كه نرست چرا به دانه انسانت اين گمان باشد.
آياتى كه به نظام موجودو مشهود موت و حيات استناد كرده زياد است، از آن جمله: و الله الذى ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناهالى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور (1) .
خداست آنكه بادها را فرستاد، پس ابرى را پراكنده و دگرگون كرد،سپس آن ابر را به سوى سرزمين مردهاى را نديم، و آنگاه زمين را كه مرده بود زنده كرديم، زنده شدن در قيامت نيز چنين است.
و نيز در سوره حج آيات 5 - 7 مىفرمايد: و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت وانبتت من كل زوج بهيج.ذلك بان الله هو الحق و انه يحيى الموتى و انه على كل شيءقدير.و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور.
زمين را مىبينيم در حالى كه افسرده و مرده و ساكناست، اما همينكه باران بر آن فرود آورديم، به جنبش آيد و بر آيد و از هر نوع گياه بهجت افزا بروياند.آن بدان جهتاست كه منحصرا ذات خدا حق است و او مردهها را زنده مىكند و او بر همه چيز تواناست و قيامت آمدنىاست ب
دون شك، و خداوند آنان را كه در قبرها خوابيدهاند بر مىانگيزاند.
.............................................................. 1.فاطر/9.
صفحه : 530
آيات ديگر از اين قبيل كه قيامت را خارج از نظام موت و حياتعالم هستى كه نمونه كوچكش را در زمين مىبينيم، نمىداند فراوان است و ما به همين دو آيه قناعت مىكنيم.
تفاوتاين گروه آيات با گروه اول در اين است كه تنها به قادر بودن خداوندتكيه نمىكند، بلكه نمونه مشابه مىآورد كه در جهان محسوس، قدرت خداوند به همين صورت تجلى كرده و عمل نموده است.
آثار تربيتي اعتقاد به معاد در داستانهاي قرآن(1)
س
همه عقايد ديني در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثير آنها يكسان نيست. از ميان عقايد ديني، اعتقاد به رستاخيز و معاد يكي از نافذترين و مؤثرترين باورها در جهت دادن به رفتار آدمي و تربيت و اصلاح اوست. چنين عقيدهاي نقش شاياني در پرورش روح انسان دارد و آثار تربيتي شگرفي در زندگي فردي و اجتماعي او به ارمغان ميآورد، كه در اينجا به برخي از اين آثار ـ و آن هم تنها از منظر داستانهاي قرآن ـ اشاره ميكنيم.
الف- اصلاح نگرش انسان به دنيا
اعتقاد به معاد، نگرش انسان را به دنيا تغيير داده، دنيا را براي انسان به عنوان ابزاري در جهت نيل به اهداف والاي انساني و رسيدن به يك زندگي جاويد و هميشگي قرار ميدهد.
بر اساس جهانبيني توحيدي، دنيا براي انسان آفريده شده و نه انسان براي دنيا، و شخصيت انساني بسيار والاتر و گرانبهاتر از آن است كه بخواهد خود را به متاع دنيا و جلوههاي فريبنده آن بفروشد.
ياد قيامت سبب ميگردد تا نوح عليهالسلام تسليم خواستههاي اشراف و بهانهجوياني كه خواهان طرد فقرا از اطراف وي بودند، نشود و با قاطعيت در برابر آنها ايستاده بگويد: «من هرگز كساني را كه ايمان آوردهاند طرد نميكنم؛ چرا كه آنها با پروردگار خويش ملاقات خواهند كرد.»
اعتقاد به معاد، بينش انسان را به عالم هستي وسعت ميبخشد و او را از تنگناي دنيا به فراخناي جهان باقي پيوند ميدهد، و همّت او را بلندمرتبهتر از آن ميگرداند كه بخواهد به تعلّقات دنيوي و مادّي خشنود شود و بدان رضايت دهد.
آري مؤمنان راستين، اين حقيقت را به خوبي دريافتهاند كه كتاب زندگاني بشر سرفصلهاي بيشماري دارد، كه چند بخش از آن در حيات دنيا حاصل گرديده، امّا فصلهاي مهم و تماشايي آن پس از مرگ و ظهور قيامت آغاز ميشود.
ژان ژاك روسو در يكي از پندهاي حكيمانه خود به فرزندش اميل ميگويد:
«من كه ميدانم فناپذير هستم چرا در اين جهان براي خود بستگيهايي ايجاد كنم؟ در اين جهان كه همه چيز تغيير ميكند، همه چيز ميگذرد و خود من هم به زودي نابود ميشوم، دلبستگي به چه دردم ميخورد؟... پس اگر ميخواهي خوشبخت و عاقل زندگي كني قلب خود را فقط به زيباييهاي فناناپذير وابسته نما، سعي كن خواستههايت محدود و وظيفهات مقدّم بر همه چيز باشد، فقط چيزهايي را طلب كن كه با قانون اخلاق مغاير نباشد، به خودت عادت بده كه همه چيز را بدون ناراحتي از دست بدهي و بدون اجازه وجدان هيچ چيز را قبول ننما، در اين صورت حتما خوشبخت
قرآن كريم در قالب داستانهاي خود تابلوهايي زيبا ترسيم نموده كه در آنها عظمت انسانهاي بلندهمّتي را به تصوير كشيده كه هيچ گاه در برابر تمنيات و تعلّقات دنيوي زانو نزدند، و فريفته جلوههاي فريباي دنيا نشدند؛ از جمله:
1ـ ساحران فرعون، همانان كه پاداشهاي مادي فرعون و سكنا گزيدن در جوار او تمام آمال و آرزوهاي آنان را تشكيل ميداد، به ناگاه ايمان به خدا چنان تحوّلي در روح و جان آنها ايجاد كرد كه تمام دنيا و جلوههاي زودگذر آن در پيش چشمشان خوار
خفيف به نظر ميرسيد و از اينرو در برابر تهديدهاي فرعون به قتل، قاطعانه ميگويند:
«هيچ مانعي ندارد و هيچگونه زياني از اين كار به ما نخواهد رسيد، هر كار ميخواهي بكن، ما به سوي پروردگارمان باز ميگرديم.» «قَالُوا لاَ ضَيرَ اِنَّـآ اِلي رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»(2)
حضرت شعيب عليهالسلام در برابر قوم خود كه در سنگلاخ شرك و بتپرستي سرگردان بودند و نه تنها بت كه درهم و دينار و مال و ثروت خويش را هم ميپرستيدند، و براي كسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و كمفروشي و خلافكاريهاي ديگري آلوده شده بودند، ياد قيامت را به آنها گوشزد مينمايد و ايشان را از عذاب فراگير الهي بيم ميدهد، تا شايد به خود آيند و از مفاسد اقتصادي خود دست شويند