بخشی از مقاله

آيا «الگوي توسعة ايراني ـ اسلامي » دست يافتني است ؟
چکيده
انديشۀ مربوط به طراحي و تدوين الگويي «ايراني ـ اسلامي» براي دستيابي به توسعه ، مـدتي است که در کشور مطرح شده است . در اين زمـان ، برخـي نويسـندگان و نهادهـا مقـالات و طرح هايي در خصوص مشخصه هاي چنين الگويي ارائه کرده انـ . در مقالـۀ حاضـر اسـتدلال ميشود که با توجه به آنکه همۀ الگوهاي توسعه در زمرة کنولوژيها محسوب ميشوند و همۀ کنولوژيها به ظرف و زمينه اي که در آن به کار ميروند، حساس اند و علاوه بـر آن حامل ارزش هايي هستند که طراحان و نيز به کاربرندگان در آنهـا بـه وديعـه مـيگذارنـد، تکميل و تدوين يک «الگوي ايراني ـ اسلامي توسـعه » بـه مثابـۀ يـک « کنولـوژي بـومي» ممکن است ؛ اما نک ۀ مهمي که کمتر به آن توجه ميشو ، آن است که چنـين الگـويي (بـه فرض کارآمد بودن و طراحي عقلاني داشتن )، جز در برخي جزئيـات بـا دامنـۀ محـدود، بـا الگوهاي کارآمدي که در ديگر کشورها، براي توسعه به کـار مـيرونـد، تفـاوتي نخواهـد داشت . به اين اعتبار، ياد کردن از چنين الگويي با عنوان «الگـوي ايرانـي ـ اسـلامي»، عمـدتاً نوعي «نامگذاري» و فعاليت «زباني ـ معنايي» است و جنبۀ واقعي آن چندان برجسته نيست . واژه هاي کليدي کنولوژي، الگوي توسـعه ، علـم و تکنولـوژي اسـلامي و بـومي، بـن مايـۀ مشترک انسانيت ، حساسيت تکنولوژي به ظرف و زمينه و گرانبار بودن آن از ارزش ها
مقدمه
شکست الگوهـاي توسـعة متکـي بـه عامـل اقتصـاد کـه در دهـه هـاي ۱۹۵۰ تـا ۱۹۸۰، پرطرفدارترين و رايج ترين الگوهاي توسعه ، در کشورهاي مختلف و به ويـژه ، کشـورهاي در حال پيشرفت بودند، همراه اهميت يافتن عامل فرهنگ در بحث هاي مربوط به توسعه ، از اواسط دهة ۱۹۸۰ به اين سو، اشتياق به تدوين الگوهاي مناسب تر براي دستيابي به رشد و توسعه را که با موقعيت بومي و محلي کشورها سازگارتر باشد، بيش از پيش ، در دوران پس از پايان جنگ سرد افزايش داد.١ در اين ميان ، کشورهايي که در گذشته ، عقـب مانـده 2 يا جهان سوم ٣ ناميده مي شدند ـ و در يکي دو دهـة اخيـر، عنـوان محترمانـه تـر در حـال پيشرفت ٤ را گرفته اند ـ با شوق و حرارت بيشتري ، در اين مسير بـه تکـاپو پرداختنـد. در واقع به يک اعتبار مي توان گفت گفتمان دستيابي به الگوي توسعة بومي با تکيه بر عنصـر فرهنگ ، جايگزين گفتمان هاي قديمي تر جهان سوم گرايي ٥ و اصالت ٦ و بومي گرايي ٧ شـده 8 است که گفتمان هاي رايج روشنفکران جهان سوم ، در دهه هاي ۱۰۵۰ تا ۱۹۸۰ بودند.
تصويري که در بند پيش ترسيم شد، به اصطلاح ، با قلم مويي پهـن ٩ و غيـر ظريـف نقاشي شده است . روشن است که استفاده از چنين قلمي اجازه نمي دهد بـه بسـياري از جزئيات توجه شود؛ براي مثال بايد تأکيد کرد که در سال هايي که الگوي توسعة متکـي به عامل اقتصاد، رواج گسترده داشت ، روشنفکراني مي کوشـيدند الگـوهـايي جـايگزين پيشنهاد کنند که در آنها، در عوض رويکردهاي کعاملي ، از تأثير و تعامل برهم افـزاي عوامل مختلف بهره گرفته شود. بـراي نمونـه مـي تـوان از فريتـز شـوماخر، اقتصـاددان پرآوازة آلماني و کتاب تأثيرگذار او، کوچک زيباسـت يـا آثـار ايـوان ايلـيچ ، نويسـندة سرشناس اتريشي الاصل که در آمريکاي جنوبي زندگي مي کرد و مقتداي فکري بسياري از روشنفکران جهان سوم و جنبش هاي معترض در غرب شد، يا گزارش مشهور کلوب رم ، محدوديت هاي رشد اشاره کرد.
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران موجب شد رويکردهاي ضد غربـي ، در جهـان سـوم و به ويژه ، در کشورهاي اسـلامي کـه بـه واسـطة فقـر نظـري ايـدئولوژي هـاي مارکسيسـتي و ناسيوناليستي ، کم و بيش از نفس افتاده بودند، انرژي تازه اي پيـدا کننـد و ايـن بـار، مجهـز بـه آموزه هايي که معونيت بيشتري داشتند، عليه جنبه هاي ضد بشري تمدن جديد حرکت کنند. از آنجا که کي از باورهاي اصلي انقلابيون آن بود که انقلاب اسلامي طرحي نو براي عالم و آدم دارد و شيوه اي جايگزين براي مدل هاي شرقي و غربي ، براي زيستن انسـاني ارائـه مـي دهـد، طبيعي بود که انديشة توليد پديدارهايي همچون علـم و فـن آوري ايرانـي ـ اسـلامي ، اقتصـاد ايراني ـ اسلامي ، مردم سالاري ايراني ـ اسلامي ، الگوي توسعة ايراني ـ اسلامي مطرح شوند.

در مقالات ديگري ، دربارة شماري از اين مفاهيم از جملـه علـم و فـن آوري بـومي و ديني ، اقتصاد اسلامي ، و مردم سالاري اسلامي نکاتي آورده ام .١ اجمال استدلال هايي کـه در آن مقالات ارائه شد ، آن است کـه علـم نمـي توانـد اسـلامي و غيـر اسـلامي باشـد؛ امـا تکنولوژي مي تواند صبغة بومي و محلي بگيرد. به اين اعتبار، در حالي که علم اسلامي يـا علم بومي نه ممکن است و نه مطلوب ، مردم سالاري اسلامي ممکن است . اقتصـاد نيـز در مقام يکي از رشته هاي علوم انساني و اجتماعي ، و نظير بسياري ديگر از رشـته هـا در ايـن دو حوزه دو وجه دارد: از سويي علم است و از سوي ديگر تکنولـوژي . بـه ايـن ترتيـب ، اقتصاد به منزلة يک علم ، مجموعه اي از آمـوزه هـاي کلـي اسـت کـه وراي فرهنـگ هـا و سنت ها قرار مي گيرد؛ اما در مقام تکنولوژي مي تواند جنبه هاي محلي و بومي بگيرد.
در حالي که محور اصلي بحث ، در مقاله هاي گذشته ، تأکيد بر تفاوت هاي ميـان علـم و فن آوري و استدلال در خصوص «امکان » تحقق فن آوري هاي بـومي و واجـد صـبغه هـاي فرهنگي و سنتي محلي بود، در مقالة حاضر، هدف ديگري دنبال مي شـود: ارزيـابي نقادانـة ميزان کا ايي الگوهاي ايراني ـ اسلامي توسعه . اين بحث که در واقـع ، مکمـل بحـث هـاي پيشين دربارة علم و فن آوري است ، ناظر به موضوعي کلي و مهم است که مي توان آن را با عنوان «حدود کاربرد و قابليت هاي فن آوري هاي بومي و با صبغة فرهنگي » مشخص کرد. از آنجا که به نظر مي رسد در اين زمينه نيز کژفهمي هاي گسترده اي وجود دارد، اميـد مـي رود مقالة حاضر تا اندازه اي ، به رفع بدفهمي هاي احتمالي مک کند.
با توجه به آنکه بحث در خصوص حدود کـاربرد و توانـايي فـن آوري هـا، نـاگزير بـا موضوع تفاوت هاي علم و فن آوري ارتباط پيدا م کند، در ادامة مقاله و پيش از تمرکـز بـر موضوع اصلي ، مختصري از آنچه در مقاله هاي پيشين ، دربارة تفاوت هاي علـم و فـن آوري آمده است ، بازگو مي کنم . در بخش پاياني مقاله کوشش مي شود با اشاره به برخي نمونه هاي بومي بحث دربارة الگوي ايراني ـ اسلامي توسعه ، کاستي هاي احتمالي اين رويکردهـا بيـان شوند. نکته اي که بايد در سراسر اين بحث به آن تأکيد شود، آن است که استدلال هاي ايـن مقاله از يک منظري رئاليستي ، عقلاني و نقاد مطرح مي شوند و بسط مي يابند. روشن اسـت که اگر کسي ، از منظري غير رئاليستي يا غير نقادانه يا غير عقلاني به موضوعات مطرح شده نظر کند، با نتايج استدلال هاي اين مقاله ، لزومـاً موافـق نخواهـد بـود. ارزيـابي قـوت هـا و ضعف هاي ديدگاه رئاليستي متکي بر عقلانيت نقاد و مقايسة آن با ديدگاه هـاي جـايگزين ، بحثي فلسفي است و بايد در مقامي ديگر به آن پرداخته شود.
علم و تکنولوژي ؛ تفاوت ها و شباهت ها
علم و تکنولوژي برساختة آدمي هستند. هر دو با شبک هاي معنايي ـ مفهومي که واقعيت را براي افراد معنادار مي سازند، ارتباط نزديک دارند و به آنها متکي اند. در کنار اين شباهت هاي اساسي ، اين دو برساخته ، از جهات مختلفي با يکديگر تفاوت دارند. علم به نيازهاي معرفتي آدمي پاسخ مي گويد؛ در حالي که کنولوژي ، از سويي پاسـخگوي نيازهـاي غيـر معرفتـي متنوع آدميان آن ، و از سويي ابزاري است براي تسهيل فعاليت علم ؛ يعني تسهيل پاسخگويي به نيازهاي معرفتي ؛ گرچه علم مستقيماً چنين نيازي را برطرف نمي کند.
علم يا معرفت در قالب گزاره هاي کلي و عام ارائه مي شـود. ايـن گـزاره هـا فـرض هـا و حدس هايي برساختة ذهن هاي آدميان هستند که اگر صادق باشند، صدقشان دائمي خواهد بـود.
هدف علم دستيابي به توصيف هاي صادق از واقعيت است . تکنولوژي ها در قالب دستگاه ها يا ابزارها يا نقشه ها و طرح ها عرضه مي شوند و هدفشان تأمين هـر چـه مـؤثرتر خواسـته هـاي ابداع کنندگان يا بهره گيرندگانشان است ؛ به عبارت ديگر، هدف تکنولوژي از سنخ پراگماست .
فيلسوفان رئاليست و عقل گراي نقاد واقعيت را به يک اعتبار، به قلمرو واقعيت هـاي فيزيکي ، واقعيت هاي ذهني افراد و واقعيت هايي برساخته شـده از تعامـل ميـان ذهـن و عين تقسيم مي کنند و آنها را براي تسهيل در تفهيم و تفاهم با عناوين جهان ۱، جهان ۲، و جهان ۳ از يکديگر مي شناسانند. اين سه تجلي واقعيت ، به اعتباري ديگر، در ذيل يک واقعيت ـ که جنبه هاي متنوع فيزيکي و غيـر فيزيکـي و ذهنـي و عينـي دارد ـ هسـتند.
جهان ۳ يعني جهان برساخته هاي آدمـي جايگـاه همـة نظريـه هـا، محتـواي کتـاب هـا، درونماية موسيقي ها، شماي کلي طرح ها و نقشه هاي مربوط به تکنولوژي هـا و... اسـت .
اين جهان واقعي و عيني است . واقعي است ؛ زيرا توان علّـي دارد و مـي توانـد بـا تـأثير گذاشتن بر جهان ۲، در جهان ۱ نيز دگرگوني ايجاد کند. عيني است ؛ زيـرا دسـترس پـذير همگان است و محتوا و هستارهاي موجود در آن را مي توان نقد و وارسي و ارزيابي کرد.
تکنولوژي ها غالباً دو تجلي دارند: نمودي در جهان ۱ (مثلاً يـک دسـتگاه رايانـه ) و حضوري در جهان ۳ (مثلاً طرح کامپيوتر مورد نظـر)؛ البتـه در جهـان ۲ (ذهـن )، همـة افرادي که در شبکة معنايي مربوط به آن تکنولوژي خاص با يکـديگر شـريک هسـتند نيـز حاضرند. افراد يک قبيلة دورافتاده ، در جنگل هاي آمازون که هيچ گاه رايانه اي نديده انـد، در شبکة معنايي اين هستار خاص شريک نيستند. از آنجا که کنولوژي ها براي پاسخگويي بـه نيازهاي غير معرفتي آدميان ابداع مي شوند، کساني که ظرفيت هاي معنايي مربـوط بـه يـک تکنولوژي خاص را ندارند، از توان هاي آن تکنولوژي نيز بـي اطـلاع انـد. اگـر افـراد قبيلـة اشاره شده با يک رايانه مواجه شوند، درنمي يابند که شيئي که پيش رويشان قرار دارد، رايانه است . ديدن آن شي ء به مثابة رايانه ، در گرو داشتن شبکة معنايي خاصي است .
در حوزة علم همة تلاش عالمان آن است که واقعيت را چنان که هسـت کمـا هـو حقه ) باز نمايند؛ نه آنچنان که زيد يا اين فرهنگ يا آن سنت مي پسندد. البته دانشـمندان به همت فيلسوفان از اين نکته آگاه شـده انـد کـه آدمـي نمـي توانـد بـا ذهـن خـالي از پيش فرض با واقعيت روبه رو شود. آدمي در خلأ نمي زييد و در خلأ نمـي انديشـد. هـر انساني به فرهنگ و سنت يا مجموعه اي از فرهنگ ها و سنت ها مجهز است و به زبـان يـا مجموعه اي از زبان ها براي تفهيم و تفاهم تکيه دارد و با مجموعه اي از شيوه هـاي زيسـت انس دارد و از پيرامون خود (خواه محيط فيزيکـي و خـواه محـيط فرهنگـي و تـاريخي ) شناختي دارد و به اموري تجويزي از سنخ اخلاق و قانون پايبند است . همة ايـن جنبـه هـا انبان ذهن و ضمير او را از دانسته هاي متعددي پر م کنند. دانشمندان با چنين انبـان هـايي پر با واقعيت مواجه مي شوند و پرسش هاي مسئله محور خود را مطـرح مـ کننـد؛ امـا در تلاش براي يافتن پاسخ و راه حل مي کوشند تا جـاي ممکـن ، تـأثير جنبـه هـاي شخصـي ، فرهنگي و ارزشي را از تصويري که از واقعيت ترسيم مي کنند، بزدايند؛ چرا که قصد آنـان بازنمايي واقعيت است ؛ نه بازتوليد آنچه از پيش در ذهن دارند.
با همة تلاش دانشمندان براي زدودن آثار فرهنگ ، سـنت و ارزش هـاي شخصـي و بومي مألوف خود از تصويرهايي که در قالب حـدس هـا، فـرض هـا و نظريـه هـايي در خصوص جنبه هاي واقعيت پيشنهاد م کنند، ممکـن اسـت ايـن جنبـه هـا، بـه تصـوير پيشنهادي آنها راه يافته باشند؛ از اين رو، دانشمندان بـر ايـن نکتـه پافشـاري دارنـد ک ه بازنمايي هاي آنان از واقعيت بايد، در عرصة عمومي در معرض سخت ترين نقادي هـاي شمار هر چه بيشتري از محققان از فرهنگ ها و سنت هاي مختلف قرار گيرد تا از ميزان تأثير اين جنبه هاي شخصي احتمالي در آنها، تا حد امکان کاسته شود. معرفت و علم به اين معنا عيني هستند؛ يعني در حيطة عمومي دسترس پذير و نقدپذيرند.
محصولات تکنولوژيک ، بر خلاف نظريه هاي علمـي ، هـدف واقـع نمـايي ندارنـد، بلک ه قصدشان پاسخگويي به نياز بهره گيـران از ايـن محصـولات اسـت ؛ از ايـن رو، هـر چـه ايـن محصولات با حساسيت هاي فرهنگي ، ارزشي و سنتي و بومي بهره گيرندگان همسازتر باشـند، براي بهره گيرندگان مناسب ترند و در نظر آنان کارآمدتر. به اين ترتيب ، در حالي که نظريه هاي معرفتي و علمي بايد تا حد ممکن ، از جنبه هاي ارزشي و فرهنگي عاري باشند و ايـن عـاري بودن براي آنها مزيت به شمار مي آيد، محصولات تکنولوژيک ه چـه بيشـتر، بـا جنبـه هـاي فرهنگي و ارزشي بهره گيرندگان سازگارتر باشند، در نظر آنان مقبول ترند. در اين زمينه ، هنـوز نکات مهم ديگري وجود دارد که بايد در ادامه به آنها پرداخت .
در حالي که گزاره هاي علمي عام و فراگيرند و حتي آن دسته از گزاره هاي علمي را که ناظر به قوانين به اصطلاح پديدارشناسانه اند١ نيز، بايد علي الاصـول بتـوان از قـوانين عام و فراگير استنتاج کرد تا اعتبـار پيـدا کننـد،٢ محصـولات تکنولوژيـک بـه ظـرف و زمينه هايي ٣ که در آنها استفاده مي شوند، حساس اند و نمي توان آنها را بـدون تنظيمـات 4مناسب ، از يک محيط ، به محيط متفاوتي برد و استفاده کرد.
معرفت و علم ويژگي انباشتي و برهم افزايي دارند و انتقال اطلاعـاتي کـه بـه کسـب آنهـا منجر مي شود، با مک واسطه هاي عيني ممکن است . تکنولوژي ها خواه در هنگام توليد شدن و خواه هنگام بهره گيري ، تا اندازه اي ، به مهارت هاي فردي و آنچه اصطلاحاً (هر چند با نوعي کج سليقگي ) «معرفت ضمني »٥ ناميده مي شود، بستگي دارند. ايـن نـوع معرفـت از اسـتاد بـه شاگرد انتقال مي يابد و کاملاً به شخص بستگي دارد و از اين رو خاصيت انباشتي ندارد.
نکتة مهم ديگر دربارة تکنولوژي ها آن است که ذات يـا گـوهر٦ ندارنـد. هـر تکنولـوژي بر اساس مجموعه اي از کا کردها٧ مشخص مي شود. ذات يا گوهر مفهومي است که فيلسوفان از آن براي مشخص ساختن منشأ اصلي توان (يا توان هاي ) علّي يک هستار استفاده مـي کننـد؛ براي مثال ذاتِ هستاري مانند الکترون به اين هستار توان هايي مانند داشتن بار ا کتريکي ، جرم و اسپين اعطا مي کند. ذات طبق تعريف خاصيتي است که مستقل از اراده و خواست افراد عمـل مي کند؛ براي مثال الکترون به خواست و سليقة افراد بار الکتريکـي خـود را تغييـر نمـي دهـد.
کارکردها را بر خلاف ذات ها، کاربران يا ابداع کنندگان تکنولوژي ها به آنها نسبت مي دهند.
کارکردهايي که به تکنولوژي ها نسبت داده مـي شـوند، کـاملاً بـا نيازهـاي کـاربران تکنولوژي ارتباط دارند. پيدايي يک نياز تازه مي تواند به بهره گيري از يک کنولوژي در کارکرد تازه اي منجر شود؛ به عبارت ديگـر، کـاربران يـا ابـداع کننـدگان تکنولـوژي هـا کارکردها را تعريف مي کنند. کا کردها جايي در شبک هاي معنايي کاربران دارند. کساني که آن نيازها يا مضـامين مربـوط بـه آنهـا را در شـبک هـاي معنـايي خـود ندارنـد، بـا کارکردهاي مربوط به آن نياز نيز آشنايي نخواهند داشت . براي مثال پرده اي که در برابـر پنجره در اتاق ها نصب مي شود، کا کردهايي نظير جلوگيري از ورود نور، پوشانندگي ، و زيبايي بخشي دارد؛ اما در دوران جنگ سرد، در اروپا، جاسوس هاي دو بلوک کمونيست و سرمايه داري بعضاً از پردة اتاقشان براي انتقال پيام هاي رمز (بر اساس الفباي مـورس ) به ناظري استفاده مي کردند که بيرون از اتاق ، به پنجرة آنان مي نگريست . ح کات خاص پردة اتاق اين افراد، در اين مواقع ، براي کساني که با الفبـاي مـورس آشـنايي نداشـتند، معنايي که آنان از آن مراد مي کردند، نداشت .
تکنولوژي ها، به منزلة هستارهايي برساختة آدميان ، توان علّي يعني توان ايجـاد تغييـر و اعمال تأثير را دارند. تکنولوژي ها توان علّـي خـود را از دو راه بـه دسـت مـي آورنـد. اول ، ترکيبي از توان هاي علّي هستارهاي طبيعي که به واسطة چينش و کنار هم قرارگيري خاصي از اين هستارها حاصل مي شو . مثلاً تلويزيون به منزلة يک کنولـوژي ، در تحليـل نهـايي ، مجموعه اي است از عناصر طبيعي که به واسطة کنار هم قرارگيري در يـک هيئـت تـأليفي خاص ، قابليت هاي معيني را نشان مي دهد؛ مثلاً مي تواند صوت و تصوير را نمايش دهد.
شيوة دوم تکنولوژي ها براي کسب توان بهره گيري از حيث التفـاتي ١ يـا تـوان هـايي است که کاربران و کنشگران در آنها به وديعه مي گذارند. به عنوان مثال پول برساخته اي است که توان خود را مـديون ظرفيتـي اسـت کـه از طريـق حيـث التفـاتي کـاربران و کنشگران در آن ذخيره شده است . اين ظرفيت فقط براي آن دسته از کنشگران «معنادار» و «محسوس » است که در شبکة معنايي خود، براي نياز مربوط به هستار مورد نظر (پول در اين مثال ) جايي در نظر گرفته باشند. براي کنشگراني که با اين جنبة معنايي آشـنايي ندارند، تواني که در اين هستار ذخيره شده محسوس نيست ؛ بـراي مثـال بـراي بوميـان قبيلة دورافتاده اي در آمازون ، اسکناس پنج هزار توماني ، معنايي را ندارد که بـراي يـک شهروند ايراني دارد.

تفاوت هاي علم و تکنولوژي را مي توان در جدول ذيل خلاصه کرد.

کلياتي دربارة الگوهاي توسعه
الگوها يا مدل هاي توسعه برساخته هايي هستند براي دستيابي بـه اهـدافي غيـر معرفتـي نظير رشد اقتصادي ، رفاه مـادي ، توسـعة فرهنگـي ، تعـالي معنـوي ، سـلامت روحـي و جسمي ، شادي و آرامش خاطر. به اين اعتبار، همة الگوهـا يـا مـدل هـاي توسـعه در زمـرة تکنولوژي ها هستند و بنابراين ، همة ويژگي هايي که در بخـش پـيش ، بـراي تکنولـوژي هـا شمرده شد را دارند؛ براي مثال الگوهاي توسعه صرفا براي آن دسته از کاربراني معنا و تأثير دارند که جنبه هاي مختلف آنها در سپهر معنايي اين کاربران تعريف شده باشند. اين الگوها توان علّي خود را از حيث هاي التفاتي مي گيرند که کاربران در آنها بـه وديعـه مـي گذارنـد.
الگوهاي توسعه ، در عين حال ، از ارزش هايي متأثر هستند که کاربران در آنها نهاده اند.
با اين تفاصيل ، در آغاز به نظر مي رسد الگوهاي توسعه ، به معنايي روشن و دقيق ، به اعتبار آنکه پاسخگوي نيازهاي کاربران ، در ظرف و زمينه هاي خاص و مشخص هستند، مي توانند و بايد، صـورت بـومي و محلـي بگيرنـد و بـر ايـن اسـاس ، سـخن گفـتن از برساخته هايي نظير «الگوي ايراني ـ اسلامي توسعه » نه تنها مجاز که مطلوب و ضروري است و کوشش براي بسط و تکميل اين قبيل الگوها وظيفه اي مبرم است .
نکته اي که در بند پيش بيان شد، دربردارندة بن ماية مسئلة مهمي اسـ ک ه اگـر بـه درستي درک شود، بسياري از کژفهمي هاي مربوط به کنولوژي هاي بـومي يـا دينـي را برطرف خواهد ساخت . اين نکته راجع است به آنچه فيلسوفان علم و تکنولـوژي از آن با عنوان «حدود کاربرد و قابليت فن آوري ها»١ ياد مي کنند.
توضيح اين نکته در گرو روشن شدن يک موضوع اساسي ديگر است کـه بـر سـر آن ، ميان فيلسوفان و نظريه پردازان مکتب هاي گوناگون اختلاف بسياري وجـود دارد. موضـوع مورد اشاره مسئلة ماهيت و طبيعت و هويت آدميان و وجود يا نبود بن مايـة مشـترک ميـان آنــان اســت . برخــي از فيلســوفان ، از جملــه اگزيستانسياليســت هــا (همچــون ســارتر)، مارکسيست ها، ويتگنشتاين متأخر و همة فيلسوفان پسـت مـدرن ، بـه دلالـت ديـدگاه هـاي فلسفي شان بر اين قول اند که هويت و ماهيت آدميان تماماً در جوامع ، فرهنگ ها، طبقه هـاي اجتماعي و سنت هايي شکل مي گيرد که به آنها تعلق دارند؛ به عبارت ديگـر، انسـان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید