بخشی از مقاله
چکیده:
تحولات سیاسی – امنیتی افغانستان پس از حمله امریکا به این کشور و اشغال آن توسط نیروهای ائتلاف، یکی از مهمترین و پیچیدهترین چالشهای منطقهای و بینالمللی در خلال یک دهه گذشته بوده است. این مسئله تحت تأثیر عواملی مانند رویکردها، منافع، اهداف و سیاستهای متفاوت و در مواردی متعارض بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در قبال افغانستان و عدم تحقق یک رویکرد مشترک منطقهای نسبت به آن بوده است و سبب تداوم منازعات سیاسی، اجتماعی و امنیتی در این کشور شده است.
ایران به دلیل نزدیکی جغرافیایی و اشتراکات قومی و فرهنگی و اختلافات استراتژیک با آمریکا، یکی از مهمترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان است. پژوهش حاضر به بررسی تأثیرات تحولات افغانستان برکشورهمسایگان افغانستان به خصوص تاثیر آن بر ایران میپردازدکه بر این اساس سوال اصلی این پژوهش این است که فرصت ها و چالش های ایجاد شده برای ایران پس ازتجاوزآمریکا به افغانستان چه بوده است؟ فرضیه پژوهش با استفاده از نظریه واقع گرایی تهاجمی، بر این مبنا قرار گرفته است که پس از اشغال افغانستان احساس تهدید متقابل از سوی ایران و آمریکا زمینه های همکاری این دو کشور را با وجود داشتن اهداف مشترک محدود ساخته است.
مقدمه
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قدرت ایالات متحده در سیاست خارجی خود بیشتر شد و با نبود قدرتی دیگر در برابر سیاست های خارجی آمریکا، این کشور بهتر وسریع ترمی توانست نقشه های خود را عملی وسیاست خود را پیش ببرد. واقعه 11 سپتامبر 2001 میلادی در سیاست های آمریکا چرخش عمیقی ایجاد نمود و اندیشه مداخله گری1به قصد تفوق در نقاط استراتژیک جهان جهت احیای پرستیژ2 ملی آمریکا نضج گرفت. با وقوع این رخداد، تروریسم به عنوان دشمن اصلی جهان آزاد معرفی شد وحمله پیشدستانه 3علیه طالبان در افغانستان مبنای عمل آمریکا قرارگرفت.
درحقیقت ماجرای 11سپتامبر 2001 نقطه شروع حوادث متعددی بود که یکی پس از دیگری به وقوع پیوست این نقطه تاریخی برای آمریکا فرصت های تازه وبی نظیری رابه ارمغان آورد که از طریق آن بتواند نظم نوین 4جهانی را تعریف کند ونظام بین المللی وروابط آن را دستخوش تغییر وتحولات شگرفی نماید.
آمریکا بر پایه تئوری حمله پیش دستانه وتلقی تهدید نامتقارن نمودن ازافغانستان اقدام به اشغال این کشور نموده ودر پی طراحی نظم جدیدی در جهان و منطقه بوده است که سعی نموده با اندیشه مداخله گری و تحقق این اندیشه ی امنیتی مرحله ی نوینی از روابط بین الملل را اعلام نماید و موقعیت هژمون خود را تثبیت سازد به گونه ایی که هرکشوری که بخواهد رفتاری خارج از این چارچوب داشته باشد با عکس العمل شدید آمریکا روبه رو خواهدشد.
درواقع حادثه 11سپتامبر به مثابه کاتالیزوری در سیاست خارجی آمریکا بود که به بهانه مبارزه با تروریسم جهانی موجب لشکرکشی آمریکا به کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه گردید. حوادث 11 سپتامبر چنین می آموزد که موازنه های سیاست بین المللی با ثبات نیستند هرچند که دراین شرایط خاص این موازنه ها بهم نخورده است ولی به خوبی مشاهده می کنیم که می تواند متحول شود. 11 سپتامبر عامل اساسی و قطعی سیاست های تهاجم گرایانه و توسعه طلبانه آمریکا نیست بلکه مستمسک و بهانه لازم در توجیه اقدامات بعدی آمریکا به دست تصمیم سازان و گروه های فکری سیاست خارجی آمریکا است.
حضور آمریکا در افغانستان به دلیل همسایگی و دارا بودن مشترکات فرهنگی و سیاسی افغانستان با جمهوری اسلامی ایران به طور مستقیم بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران تاثیرگذار است - - Stepanova, 2009:8 و ایران به دلیل نزدیکی جغرافیایی و اشتراکات قومی و فرهنگی، یکی از مهمترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان است و از سویی با توجه به اینکه ثبات و امنیتسازی همواره یکی از مهمترین اهداف اکثر بازیگران ذینفوذ در افغانستان است، این شرایط موجب شده است که تحولات افغانستان بر روی تعامل بازیگران منطقهای و فرامنطقهای حاضر در افغانستان، تأثیرات مثبت و منفی داشته باشد.
چهارچوب نظری: رئالیسم تهاجمی
واقع گرایی تهاجمی5 به پیروی از دیگر گرایش های فکری بین الملل دستگاه فکری خود را بر اساس آموزه ها و مفروضه های واقع گرایانه بنیان نهاده است. - کامل، - 4 :1384 رئالیسم تهاجمی شاخه ای از مکتب رئالیسم است که مانند رئالیسم کلاسیک مفروضه هایی چون قدرت، امنیت، دولت، آنارشی و قدرت های بزرگ مؤلفه های اصلی آن را تشکیل می دهند.
بر خلاف دیگر مکاتب فکری در حوزه نقد و بررسی روابط و سیاست های بین المللی، که هر یک با چهره های معروف و مشخصی معرفی شده اند، این مکتب کمتر از ویژگی های مزبور برخوردار بوده است. به عبارت دیگر، تعداد اندکی از اندیشمندان به تبیین و چهارچوب بندی تئوریک رئالیسم تهاجمی پرداخته اند. رئالیسم تهاجمی به پیروی از دیگر گرایش های فکری بین الملل، دستگاه فکری خود را براساس آموزه ها و مفروضه های رئالیستی بنیان نهاده است.
پیروان این مکتب ضمن اینکه در چهارچوب های رئالیستی، دولت ها را به عنوان بازیگران اصلی صحنه روابط بین الملل به رسمیت می شناسند، بر این باورند که این قدرت های بزرگ هستند که سیاست های بین الملل را شکل می دهند و در تأثیرگذاری بر سیستم بین المللی، برون دادهای قدرت های بزرگ تعیین کننده هستند.
براساس دیدگاه واقع گرایی تهاجمی، آنارشی دولت ها را مجبور می کند تا قدرت نسبی یا نفوذ خود را به حداکثر برسانند، چرا که از نظر آنان، بین الزامات سیستمی و تعقیب واقع گرایان جدید، اعم از واقع گرایان تدافعی و تهاجمی ادعا دارند، دنیا رقابت آمیز و نامطمئن است و ساختار نظام بین الملل، سیاست قدرت را تبدیل به پارادایم سیاسی غالب کرده است. این دیدگاه با نظام منافع و اعتقادات اکثر استراتژیست های نظامی و تصمیم گیرندگان سیاست خارجی متناسب است که در دنیای امروز، در جایگاه قدرت قرار دارند
دولت ها برای تضمین بقای خویش باید حفظ یا بهبود موضع قدرت خویش را هدف اصلی سیاست خارجی خویش قرار دهند و از آنجا که قدرت در تحلیل نهایی به معنی توانایی اقدام به جنگ است، لذا دولت ها همواره بر ایجاد و گسترش تشکیلات نظامی تاکید دارند
از نظر مرشایمر که یکی از مهم ترین نظریه پردازن نظریه ی رئالیسم تهاجمی است، »مهم ترین بنیان های نظا م های بین المللی با نوع عملکرد قدرت های بزرگ شکل می گیرد و قدرت ها نیز برای رسیدن به امنیت مطلق در اندیشه ی از میان بردن تهدید قدرت های بالقوه ی دیگری هستند که امکان دستیابی به هژمونی را دارا می باشند. پس، سخن گفتن از مباحثی چون صلح دموکراتیک و همکاری های امنیت ساز تنها پوشش رفتارهای تهاجمی قدرت های بزرگ است
نظریه. رئالیسم تهاجمی میرشایمر بر این مفروض بنیادین تأکید دارد که اساساً سیاست بین الملل تلاشی است در جهت افزایش قدرت نسبی1و دولت ها تا زمانی که تبدیل به یک قدرت هژمون نشده اند از این تلاش دست نمی کشند. از نظر میرشایمر این رفتار از بیم و هراس وضعیت آنارشیک نظام بین الملل نشأت می گیرد و به میل و خواست بقا ضرورت می بخشد و موجب پیگیری رفتار تهاجمی ازسوی دولت ها می شود
پیروان مکتب واقع گرایی تهاجمی معتقدند مبارزه برای قدرت اولین گام برای پا نهادن در عرصه ای است که هریک از کشورها در صدد تا قوی ترین بازیگر نظام بین الملل باشند و مترصد فرصت هایی هستند که قدرت خود را در برابر دیگر رقبا افزایش دهند. از این رو واقع گرایی تهاجمی نیز با شناسایی دولت ها به عنوان بازیگران اصلی نظام بین الملل بر این باور تاکید می ورزند که قدرت های بزرگ با شکل دهی سیاست بین الملل دارای برون داده هایی با بیشترین تاثیر گذاری بر سیستم بین المللی می باشند