بخشی از مقاله
فصل اول : رخت و لباس و اسباب تعزیه
1. رخت و لباس
مقدمه
تعزیه در لغت به معنای سوگواری و بر پا داشتن مراسم عزاداری به یادبود گذشتگان است و در اصطلاح به نوعی نمایش آیینی و مذهبی بر اساس واقعه کربلا و شهادت امامان و وقایع دیگر مذهبی و قصهها و داستانهای تاریخی و اساطیری و عامیه اطلاق میشود. با تکامل و تحول تدریجی تعزیهخوانی در دورههای اخیر، بعضی از تعزیههای شادیبخش و طنزآمیز نیز به آنها افزوده شده است. از این رو غمانگیز بودن، دیگر شرطِ حقیقیِ تعزیه به مفهوم کلی آن نیست. در
سرزمینهای کهن جهان، بیشتر نمایشهای کلاسیک رشته پیوندی با نمایشهای آیینی و ریشه در اسطورهها، افسانهها، عقاید و باورها و به طور کلی فرهنگ عامه مردم داشتهاند. مثلا آیین نیایش و بزرگداشت دیونیسوس، یا باکوس، خدای تاکستانها و باروری و شور و جذبه عارفانه، بن مایه نمایشهای کلاسیک تراژدی و کمدی یونانی بودهاند. ایرانیان شیعه نیز در ساختن تعزیه و به نمایش درآوردن واقعههای کربلا و حدیث مصایب سیدالشهدا به سنت نمایشهایی آیینی ایرانیان قدیم و شیوۀ اجرای مَناسک و آیینهای آنان و پارهای از عناصر اسطورهای و حماسی سازندۀ نمایشهایی آیینی نظر داشتهاند. مثلا نمایش «مصایب میترا» و «سوگ سیاوش» در ایران. به احتمال قوی اصلیترین نمونه از آیینهای زمینهساز نمایش «مصایب امام حسین» و وقاع کربلا بوده و این دو آیین در شکلگیری تعزیهخوانی تأثیر داشتهاند. تعزیهخوانی بیرون از حوزۀ مجد و منبر و حیطۀ عمل و نفوذ دستگاه رسمی مذهب، و دور از نظر و رأی جامعۀ روحانیت و در میان توده مردم دیندار و متعصب کوچه و بازار تکوین یافت و شکل گرفت. تعزیه در میان سنتهای ایرانی رفتاری است آیینی – نمایشی که ساخت و پرداختی تاریخی – دینی، ریشه در رفتار، و مناسک آیینی
کهن ایرانی روانده و مایه از اسطورهها و داستانهای ایرانی گرفته است. در جامعهی دینی – سنتی جهان، در هر دوره و زمانی، انسانی کامل و قهرمانی برتر در ذهنیت جامعه یا در واقعیت حیات تاریخی مردم میزیسته است. نمونه این انسان والا و کامل و قهرمان در پیش از تاریخ سیاوش و در تاریخ حیات اجتماعی شیعیان ایران دورۀ اسلامی، حسین علیهالسلام بوده و هست. از ویژگیهای تعزیه میتوان این عوامل را نام برد: زمینه دینی – مذهبی، زمینه تاریخی، مُجلّای نمونههای مِثالی عامه، اسطورهپردازی بر اساس نمونههای اَزَلی، منظومه و غنایی، «تراژیک» یا
حزنانگیز بودن، آمیختگی با مجموعهای از نشانههای نمادی و رمزی، پیوند با زمان آیینهای کونواری شهیدان.
تعزیهخوانی بیشتر در میان مردم جامعههای سنتی، جاذبه و پذیرندگی داشته است. سبب جاذبه و پذیرندگی تعزیه در جامعههای سنتی این بوده است که فرهنگی که مردمِ این جامعهها در آن رشد میکنند و میپایند، فرهنگی مذهبی و مبتنی بر آیینهای تمثیلی و مناسب اسطورهای است. انواع تعزیهخوانی عبارتند از: تعزیهخوانیهای عمومی سالانه، دولتی، اعیانی، و گهگاهی.
خصوصیات تعزیهخوانیهای اولیه:
الف) نخستین تعزیههای محرم فقط در یک یا روز عاشورا (احتمالا تاسوعا و عاشورا) خوانده میشدهاند نه در سراسر دهه محرم.
ب) موضوع نخستین تعزیههای روز عاشورا، خلاصه تا رفتن به شام و بارگاه یزید بود.
پ) در تعزیههای قدیم اَشقیا و شبیههای مخالفان یا اصلا نقشی نداشتند یا نقششان بسیاراندک و محدود بود.
ت) «حرکت» و «عمل» در تعزیههای نخستین بسیار اندک و محدود بود و تعزیه بیشتر بر آواز و کلام تکیه داشت، و در واقع چیزی همانند اِپداهای مذهبی بود.
ث) تعزیه و تعزیهخوانی ظاهراً در همۀ شهرها و روستاهای ایران در یک زمان و بر یک منوال رواج
نیافت و از نظر کیفیت و شیوۀ ارائه و اجرا نیز یکسان نبود.
روند تحول و دگرگونیهای کمی و کیفی تعزیهها در مناطق مختلف ایران متفاوت بود مثلا در شهرهایی چون شیراز، اصفهان، کاشان، تبریز، قزوین، تهران و رشت و چند جای دیگر به علل گوناگون اجتماعی – فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی، رشد و تحول و گسترش بیشتری یافت و از کیفیت بهتری برخوردار شد.
لباس امامخوان
عمّامه
عمامۀ امامخوان سبزرنگ بود. امامخوانان عمامه را به شیوۀ عربی، لیکن نه مندیلوار، بر سر میپیچیدند و مقداری از آن را از پشت گردن و شانه، متفاوت با «تحتالحنک» که در کنار گوش آویزان است، میآویختند.
عبا و قبا
عبای امام نوعی مخصوص و معروف به نجفی، و رنگ آن مشکی یا سبز و گاهی عنّابی بود. عبایی که امامخوان در تکیۀ دولت میپوشید ابریشمی و شانهزری بود.
کفش
کفش شبیه امام در همۀ تعزیههای شهادت نعلین، بهخصوص نعلین زرد، بود. شبیه امام در تکایای عمومی و محلی کفش معمولی نیز به پا میکرد و در روزهای عاشورا چکمه میپوشید.
عصا
ابزار دست شبیه امام عصا بود که در همۀ تعزیهها آن را در دست داشت. امام، به هنگام جنگ و رفتن به میدان، عصا به دست نمیگرفت.
لباس بچهخوانان
لباس بچهخوانان پسر در دو گروه اولیاخوان و اشقیاخوان تنها شال و قبا بود. پوشش سر انان دستمال بزرگی بود با سربند که به جای چپیه دور سر میبستند، به نحوی که قرص صورتشان پیدا باشد. رنگ قبا و روسری بچهخوانهای اولیا سبز یا آبی یا سفید، و رنگ قبا و روسری بچهخوانان اشقیا، مانند پسران ابن سعد در تعزیۀ حُر، سرخ یا تیره بود.
لباس بچهخوانانی که شبیه دختران اولیا میشدند، مانند فاطمه صغری و رقیه خاتون، پیراهن سیاه عربی بلند و روسری سیاه با سربند بود. روسری را به طرزی به سر میبستند که مانند بچهخوانهای پسر، فقط قرص صورتشان پیدا باشد. دخترخوانهایی که از اشقیا بودند، مانند دختر یزید، پیراهن عربی میپوشیدند. این پیراهن از همان نوع پیراهن بچهخوانان دیگر، منتها با رنگهای تیره یا سرخ یا زرشکی و مانند آن بود. بر سر نیز روسری و سربندی از پارچۀ ابریشمی و حریر گلدار و مانند آن میبستند.
لباس شهادتخوانان و جنگجویان موافق
لباس شهادتخوانان و جنجگویان موافق مانند حضرت عباس، علیاکبر، قاسم، مسلم، حُر و امثال آنان عموماً قبایی یکلا، زره، کلاهخود، ابلق، چکمه و شمشیر بود. شهادتخوانان قبایی سفید یا سبز و روی آن زره میپوشیدند. روی کمر شال میبستند. دو سر شال را جلوی کمر گره میزدند به نحوی که دو سر شال تقریبا به اندازه یک متر از پیش پا آویزان میشد. این شال آویخته را شرّابه میگفتند. ظاهراً این رسم و شیوۀ لباس پوشیدن از سواران و جنگجویان قدیم ایران به یادگار مانده است. آویختن دو سر شال، شاید برای آن بوده است که سوار به هنگام مجروح شدن در کارزار سر شال را ببرد و آن را بهجای پارچه، روی زخم خود ببندد. به هر حال، اکنون در تعزیهها، شهادتخوانان هنگام تأثر و نشان دادن غم و اندوه خود، سر شال آویخته را جلوی چشم میگیرند. همچنین، پس از تکاپو و جنگ و گریز زیاد، از آن بهجای دستمال برای پاک کردن عرق صورت استفاده میکنند.
شهادتخوانان هنگام جنگ و ستیز، مخصوصاً جنگهای پیاده مانند پهلوانان قدیم ایران، دو طرف دامن قبا را بالا میزدند؛ مثلاً حضرت مسلم در جنگ با سپاه کوفه، یا ابراهیم مالک اشتر در جنگ با قاتلان امام در تعزیۀ «خروج مختار» چنین کاری را میکردند. لباس جنگجویانی نظیر شبیه حر، مالکاشتر، ابراهیماشتر، سلیمانبنصُرَد، همانند لباس شهادتخوانان بود، با این تفاوت که رنگ قبای آنان به جای سبز یا سفید، زرد، آبی، طوسی و به رنگهای دیگر، بهجز سرخ، بود.
لباس اشقیا و مخالفخوانان
امیران مخالف
امیران مخالف، مانند ابنزیاد، ابنسعد، یزید، معاویه، هارون و مأمون عمامههایی به رنگ زرد تیره و شیر و شکری بر سر میبستند و قبا و جبۀ سرخ یا تیره میپوشیدند.
شمرخوانان و اشقیای دیگر
لباس شمرخوان و شبیهخوانانی که نقشی چون او در تعزیه داشتند، مانند مرحب خیبری، عمروبن عبدود و...، مانند شهادتخوانان، زره و قبا و کلاهخود و ابلق و چکمه بود. قبا، و گاهی شال کمر و پر ابلق کلاهخودشان، معمولاً به رنگ سرخ بود. شمرخوانان همواره خنجری بر کمر داشتند و شمشیر حمایلدار میبستند. اشقیاخوانان دیگر، مانند سنان، خولی، حارث و حرمله، بهخصوص در تکایای عمومی، وقتی نقش درجه دوم داشتند، بیشتر چپیه و عگال بر سر میبستند و عبا میپوشیدند و شالی روی آن بر کمر میبستند. آنها از زره و کلاهخود کمتر استفاده میکردند.
لباس زنخوانان
زنخوانان پیراهن بلند و گشاد و سیاهی که تا پشت پا میرسید و آستین بلندی داشت میپوشیدند، و پارچه یا روسری سیاه بزرگی را روی سر میافکندند. این روسری به قدری بزرگ بود که تا سرانگشتهای دستشان را میپوشاند. یک پارچه یا مقنعۀ سیاه نیز به پیشانی میبستند تا تمام صورت بهجز چشمهایشان زیر آن پوشیده شود. زنان همسر مخالفان و اشقیا، اگر از هواداران اولیا بودند، مانند زن شمر و زن ظهوی یهودی، همینگونه لباس میپوشیدند؛ لیکن اگر از مخالفان اولیا بودند، مانند قطامه و جعده، پیراهن و روسری سرخ یا زرشکی و تیرهرنگ میپوشیدند.
لباس فرشتگان و حوریان
فرشتگان و ملائکه و حوریان تور نازک و گُرد (گردی) گلبهی یا آبی یا صورتیرنگ بر چهره میافکندند که نشانۀ پوشیدگی و قداست و روحانیت و لطافت آنها بود. فرشتگان معروف و مقرب مانند جرائیل، میکائیل، اسرافیل و... گردی پولکدار بر چهره میبستند.
لباس درگذشتگان و مردگان
شبیه درگذشتگان و مردگان، اگر از انبیا و اولیا بودند، با همان لباس معمول خود (البته با افکندن تور بر چهره) ظاهر میشدند. اگر از افراد عادی و معمولی بودند با کفنهای سراسر سفید به صحنه میآمدند. مفن سراسری مردهخوانان، یک یا دو قطعه چلوار، یا قطیفههای عریض و بلندی بود که مانند چادر زنانه بر سر و رو و تمام قامت میکشیدند و دو طرف آن را در بالای سر گره میزدند، به نحوی که فقط چشمانشان از چاک آن پیدا بود.
2. اسباب تعزیه
شمشیر
سلاحی است با تیغۀ آهنین یا فولادین که دمی برنده دارد. شمشیر دارای دستهای معمولاً از آهن یا استخوان و شاخ حیوانات، یا از چوب صندل است که آن را «قبضه» یا «مُشته» مینامند. تیغۀ شمشیرها بلند و مستقیم یا خمیده است. شمشیرهای تعزیهخوانی بیشتر از نوع خمیده بود
ند. شمشیرهای با غلاف و حمایل را که به اصطلاح «شمشیر گردن» مینامیدند، جنگاوران را به کمر میبستند. این شمشیرها بیشتر در جنگهای تن به تن به کار میرفتند.
خنجر
سلاحی است دارای تیغۀ کوتاه و تیز دم و نوک تیز و خمیدهتر از شمشیر و با قبضه یا «مشته». غلاف خنجر را معمولا از چرم و چوب یا چدن میساختند. برخی از این غلافها روکش مخمل داشتند و بعضی دیگر، بهخصوص غلافهای تکیۀ دولت و تکایای اشرافی و اعیانی، از طلا یا
طلاکوب و نقرهکوب و جواهرنشان شده بودند. خنجر بر خلاف شمشیر، بند و حمایل نداشت. آن را در پهلو زیر شال یا کمربند جای میدادند.
خنجر را بیشتر مخالفخوانان و معمولا برای بریدن سر اولیاخوانان به کار میبردند.
سپر
سپر تعزیه گرد و به اندازههای مختلف بود. سپر را از پوست «کَرک» (کرگدن)، یا چرم گاو و گاومیش، یا ورقۀ آهن و چدن میساختند. بهترین آنها سپر کرگدنی بود. بیرون سپر محدب و برآمده و درون آن مقعر و گود بود. در گودی آن دستگیرهای از تسمه به شکل x یا اا قرار داشت. در میان گودی نیز یک بالشتک از پنبه و تیماج و کهنه مینهادند که ضربات گرز و شمشیر، دست گیرندۀ سپر را آزار و آسیب نرساند. روی بخش محدب بسیاری از سپرهای کرگدنی را میخهای درشت و سرپهن (گل میخ) از جنس ورشو، برنج یا آهن میکوبیدند که هم زیبا بود و هم پردوام.
تیر و کمان
در تعزیهها از تیر و کمان واقعی کمتر استفاده میکردند. در تکیۀ دولت و برخی از تکایای مهم و معروف، کمانهای زهداری به کار میرفت که آنها نیز از کمانهای واقعی و مخصوص جنگ کوچکتر بودند. در بیشتر تکایا و تعزیهخوانیها، هر گاه به تیر و کمان نیاز داشتند، از تیر و کمان کم و بیش تیر و کمان بازیچۀ کودکان استفاده میکردند.
برای ساختن کمان، دو سر چوب خمیدهای را که طول آن در حدود یک تا یک متر و نیم بود با نخ ضخیمی میبستند و به شکل کمان درمیآوردند. تیرکمان هم یک ترکۀ چوب بیپیکان و سوفار (دهانۀ تیر) بود. مثلا در تعزیۀ «شهادت امام» روز عاشورا، هنگامی که شبیه حرمله باید به سوی علیاصغر، فرزند خردسال امام تیر بیفکند، یا وقتی که ابنسعد فرمان میدهد که خیمهگاه امام را تیرباران کنند، تیراندازان از همین تیر و کمانهای ساده استفاده میکردند. به طور کلی، در تعزیهها به هنگام جنگ و ستیز تیر و کمان کمتر به کار میرفت. ظاهرا به همین سبب گردانندگان تعزیه در ساختن کمانهای محکم و خوب به شکل واقعی کوشش نکردهاند.
خود یا کلاهخود
نوعی کلاه آهنین است به شکل نیم کره مجوّف که شهادتخوانان مانند حضرت عباس، مس
لم، علیاکبر و... و جنگجویان مخالف مانند شمر و عمروبن عبدود بر سر میگذارند. کلاهخود تعزیهخوانان کم و بیش شبیه کلاهخود سپاهیان و جنگاوران دورۀ قاجار و صفوی بود.
پر
برخی از شبیهخوانها در نقشهای دیگر، از جمله نقش فرنگیان و کشیشان، بر کلاهشان پر میزدند. این شبیهها، پر را که پری ساده و کوچک و معمولا از پر شاهین یا خروس بود، در کنار راست کلاهشان نصب میکردند. همچنین برخی از امیران مخالف، مانند یزید و هارون و مأمون، گاهی بر بالای دستارهایشان تاج مخصوصی نصب میکردند که روی آن تاج، تاجی از پر میگذاشتند. این نوع پر را ابلق نمینامیدند.
زره
نیمتنهای است آستین کوتاه و جلوباز آهنی یا فولادی. این نیمتنه یا جامۀ جنگی، بافت حلقهای دارد و آن را جنگجویان به هنگام جنگ و ستیز روی لباسهایشان میپوشیدند. زره بر دو نوع بود، زره داوودی یا میخ گرد و زره معمولی. زره داوودی زرهی بود محکم و ریزبافت که سیمهای فولادی را به طرزی خاص میکردند و میبافتند و هر جا سیم تمام میشد، با سیم ظریفتر و نازکتری آن را پَرچ میکردند. زره معمولی زرهی بود که حلقهها را دانه دانه در عرض و طول به هم میانداختند.
چکمه
کفش ساقه بلندی از تیماج سیاه یا سرخ بود که ساق آن تا زیر زانو میرسید. چکمه را جنگجویان سیاه، اعم از شبیه اولیا و اشقیا، مانند حضرت عباس، علیاکبر، حُر، شمر و عمروبن عبدود میپوشیدند. شبیه امام، فقط در تعزیۀ «شهادت امام» در روز عاشورا، چکمه میپوشید. معمولا چکمۀ سیاه را شهادتخوانان به پا میکردند و سرخ را اشقیاخوانان. در برخی از تکایا و دستههای تعزیهخوان که اسباب و وسایل کافی نداشتند، شمرخوان از هر نوع و هر رنگ چکمهای که به دستش میدادند، استفاده میکرد.
عصا
عصا از اسباب و ابزار ضروری در مجالس تعزیه بود. در بسیاری از تکایا و تعزیهها، معمولا از سه یا چهار نوع عصا استفاده میکردند.
عصای تعزیهگردانان
عصایی بود بلند و سرگرهدار. آن را معمولا از چوب آبنوس، یا عنّاب یا آلبالو میساختند. سر و ته برخی از عصاها نقرهکش، یا نقرهکوب شده بود. مثلا، معینالبکا در تکیۀ دولت عصایی از نوع سر و ته نقرهدار به دست میگرفت. تعزیهگردانهای دیگر نیز ظاهرا به تقلید از او، از همین نوع ع
صا، یا از گونههای سادهترش استفاده میکردند. حتی در تعزیهخوانیهای زنانه که در خانههای اعیان بر پا میشد، تعزیهگردان زن عصای بلندی به دست میگرفت. این نوع عصا نشاندهندۀ مدیریت و رهبری مجالس تعزیه بود.
عصای امامخوانان
عصای امامخوانان یا شبیه پیامبران و امامان، عصایی معمولا سرکج یا ساده و از چوب آبنوس و عنّاب و مانند آن بود. شبیه امام، در همۀ تعزیههای شهادت در ایام محرم، چنین عصایی در دست داشت، لیکن به هنگام رفتن به میدان جنگ، به خصوص در تعزیۀ «شهادت امام» روز عاشورا، عصا به دست نمیگرفت. این عصا، چنان که در بخش تعزیهخوانان نیز به آن اشاره کردیم، نماد و نشانۀ رهبری و زعامت و وقار و متانت امام بود، از این رو تعزیهگردانان کارکشته و آگاه برای شبیه امام و امامخوان این نوع عصا را انتخاب میکردند.
عصای سالخوردگان
عصای سرخمیدۀ معمولی بود. این عصا را در تعزیهها معمولا شبیه شخصیتهای پیر و بیمار، نظری حبیببن مظاهر، امام زینالعابدین و فاطمۀ صغری به دست میگرفتند.
عصای تختخوانان
چوبدستی نسبتا کوتاه و باریکی بود که آن را عصای تعلیمی هم میخواندند. این عصا نشانۀ امارت و فرماندهی و خشونت و شقاوت بود. تختخوانان عصای معمولی به دست نمیگرفتند. در بعضی از تعزیهها، از همین عصای تعلیمی استفاده میکردند و گاهی با آن مغضوبان را میزدند. مثلا، در تعزیۀ «عبدالله عفیف»، عبیدالله زیاد عصای تعلیمی به دست میگرفت. همچنین در تعزیۀ «بازارشام» یزید یک تعلیمی از چوب خیزران در دست داشت و با آن بر لب و دندان سر بریدۀ امام میزد.
مشک
پوست گوسفند یا بزی است که آن را درسته و غلفتی درآورده و پشم و موی آن را کنده و دباغی کردهاند. مشک را برای نگهداری و حمل آب و دوغ و زدن دوغ و کرهگیری استفاده میکنند. سقّایان مشک آب را با بند و تسمهای که به آن بسته بودند، از گردن و شانه میآویختند.
چادر
تکیههای بیسقف را به هنگام لزوم با چادر میپوشاندند، یا به اصطلاح چادر میزدند. در برخی از کاروانسراها و حیاط بیرونی خانههای اعیان و اشراف نیز، به هنگام مجالس تعزیهخوانی چادر میافراشتند.
جنس چادر معمولا از کرباس بود که آن را در قطعات متعدد و اندازههای مختلف، به اندازۀ سقف مناسب فضای تکیه میدوختند.
عَلَم یا بیرق
پارچۀ سیاه یا رنگین ساده یا نقشداری است که معمولا به صورت پردۀ مستطیل یا مثلثی درمیآورند و بر سر نی (نیزه) یا چوبی باریک نصب میکنند. علم نشان یک جمعیت یا حزب یا فرقۀ مذهبی یا کشور است. در مجالس تعزیهخوانی و عزاداری، علمهای مختلفی به کار میبردند. علمها را میتوان به سه گونه تقسیم کرد:
1- علمهای سبک و ساده که پردههای آنها بیشتر به رنگ سیاه یا سبز، و دستههای آنها از نی یا چوب بودند. پردۀ برخی از این علمها نقش و نگار داشت و با گلدوزیهای زیبایی تزیین شده بود.
2- علمهایی که سنگینتر و بزرگتر از علمهای نوع اول و پارچۀ پردۀ آنها معمولا از اطلس و حریر و شال و امثال آن بود. در متن و حواشی پردۀ این نوع علمها، اشعار و آیاتی از قرآنمجید را با
سوزنکاری و گلدوزی نقش میزدند. پردۀ این گونه علمها به اندازهای بلند بود که علمدار معمولا دسته و سرپرده را با هم میگرفت. بعضی از این علمها، سرعلمی به شکل پنجه یا گنبد داشتند.
3- علمهای استوانهای که پردۀ آنها کیسهمانند و به رنگهای مختلف، یا تلفیقی از چند رنگ بود. بر روی برخی از پردههای این نوع علمها مغزیهایی از ابریشم طلایی به صورت عمودی دوخته بودند.
کجاوه یا هَودَج
و وسایل و اسباب تعزیه، بهخصوص تعزیهخوانیهای تکیۀ دولت کجاوه یا هودج بود. کجاوه دو اتاقک چوبین و روباز به هم پیوستهای بود که آن را روی شتر یا استر، به طوری میبستند که اتاقکهای آن در دو طرف حیوان قرار میگرفت. از کجاوه برای نشان دادن کاروان امام، در تعزیههایی چون «حجهالوداع» و «ورود به کربلا»، استفاده میکردند. گاهی در مراسم عزاداری و دستهگردانی ایام تاسوعا و عاشورا نیز آن را به کار میبردند.
کجاوه در تعزیه بیشتر جنبۀ نمایشی و تشریفاتی داشت، و بر خلاف کجاوههای معمولی، کسی در میان آنها نمینشست. مثلا، به هنگام حرکت کاروان در تعزیۀ «حجهالوداع» اهل بیت امام بر شتر یا اسب و استر سوار میشدند، و یک یا چند کجاوه خالی بر شتر یا قاطر بار میکردند.
اسب
از مهمترین چهارپایان لازم و ضروری در مجالس تعزیه، اسب بود. در تعزیههای شهادت در دهۀ اول محرم، امام و جنگجویان موافق و مخالف، به هنگام جنگ و در بعضی مواقع دیگر، به اسب نیاز داشتند. در بسیاری از تعزیههای حماسی و تاریخی نیز، مانند «جنگ خندق»، «جنگ خیبر» و «نبرد بثرالعلم»، اسب از چهارپایان حتمی و ضروری تعزیه به شمار میرفت.
فصل دوم : موسیقی تعزیه
1. موسیقی آوازی
شیوههای مختلف آوازی تعزیهخوانان
با آن که خواندن آواز در مقامها و گوشههای معین در تعزیه یک رسم یا رویۀ سنتی تعزیهخوانی بود، معهذا تعزیهخوانان برخی از شهرهای سبک و شیوۀ خاص هنری خود را نیز به کار میبردند.
در اینجا دو نکته لازم را یادآوری میکنیم:
1- در برخی از شهرها و مناطق ایران، احتمالا از آهنگهای موسیقی محلی نیز در تعزیهخوانی استفاده میکردهاند. بههرحال، سبک و شیوۀ تعزیهخوانان تهران، بهخصوص تعزیهخوانان تکیۀ دولت، همچنین، تعزیهخوانان قزوین سرمشق تعزیهخوانان بسیاری از شهرها و روستاهای مرکزی و شمالی ایران بوده است.
2- خواندن تعزیه در تکایای بزرگ و مهم کار هر آوازخوانی نبود. تعزیهخوانان این تکیهها، بهخصوص کسانی که نقشهای عمده و اصلی تعزیه را داشتند، مانند شهادتخوانان، علاوه بر استعداد هنری و چهره و اندام مناسب، میبایست از قدرت صدای کافی و لازم نیز برخوردار باشند تا بتوانند د
ر مواقع لزوم صدای خود را به گوش تماشاگران دور هم برسانند.
انواع موسیقی ویژۀ تعزیهخوانی
1- پیشخوانی
نوحههای پیشخوانی را با آواز دستهجمعی و معمولا در «کارعمل»، یا در یکی دو گوشه از دستگاه معینی میخواندند. «کارعمل» یا «کار و عمل» نوحه یا تصنیف کامل عیاری بود که در خواندن آن از همه یا بیشتر گوشههای یک دستگاه استفاده میکردند. مثلا در تعزیۀ «شهادت علیاکبر» تکیۀ دولت، در زمان ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، نوحهای میخواندند که در «کارعمل» چهارگاه تنظیم شده بود. بند اول آن چنین بود:
بزن چهچهه: بلبل بلبل گل به گلستان آمد
بیا پیچان: سنبل سنبـل نوبت بســـتان آمد
2- مناجاتخوانی
مناجات آغاز تعزیه را معمولا در آواز بیات زند (بیات ترک)، و گاهی در برخی از گوشههای نوا یا حزین و حجاز میخواندند. وقتی مناجات را در بیات ترک میخواندند، بیشتر از درآمد و گوشههای روحالارواح، قطار و شکسته استفاده میکردند. وقتی هم که مناجات را در مقام نوا میخواندند، غالبا از گوشههای حسینی، گَردانیّه و عشاق بهره میگرفتند.
3- خطابها و فرمانها
امام و اولیاخوانان خطابها و فرمانهای خود را غالبا در درآمد نوا میخواندند. مثلا در تعزیه «حُر» هنگامی که امام به حضرت عباس دستور میدهد که برود و ببیند سردار سپاه کوفه چه کسی است و جلوی او و لشکرش را بگیرد، امام خطاب به عباس اشعاری را در درآمد نوا میخواند که مطلع آن این است:
آیا بـــرادر با جان برابرم عباس هژبر بیشۀ دین نور چشم اشرف ناس...
4- زنخوانی
زنخوانان بیشتر در گوشههای شور و ابوعطا و گوشههای همایون میخواندند. در همانندخوانیها، بهخصوص در سؤال و جوابها، معمولا در همان مایه و آوازی که طرف مقابل میخواند، میخواندند. مثلا، در تعزیۀ «شهادت علیاکبر»، (نسخۀ تهران و قزوین)، وقتی شبیه علیاکبر اشعاری را که با مطلع زیر آغاز میشد:
ای حرم شاه دین، مرغ دلم پر گرفت دست قضا از کمین، دامن اکبر گرفت...
5- بچهخوانی
بچهخوانان غالبا اشعار را با حالت ضربی میخواندند. اگر هم آواز را میبایست غیرضربی بخوانند، نتهای متغیر را تغییر میدادند و تحریرها و «نوآنس»ها را کوتاه میکردند. خواندن اشعار در آهنگهای ضربی طبعاً حالات و خصوصیات کودکانۀ آنان را به خوبی مینمایاند.
6- آواز وداع و جدایی
شبیهخوانان به هنگام وداع و خداحافظی با یکدیگر، معمولا اشعار را در گوشههای غمانگیز و گیلکی از آواز دشتی میخواندند. اشعاری که در این مواقع خوانده میشد غالبا در وزن هزج مسدس مقصور بود، مثلا:
اگر بار گران بودیم، رفتیم اگر نامهربان بودیم، رفتیم...
(علیاکبر و قاسم و اولیاخوانان دیگر هنگام رفتن به میدان)
7- قاصدخوانی
قاصدان مانند فرنگیان کم و بیش نقش یا وضع میانه حال داشتند، لیکن چون مسلمان بودند اشعار خود را به مقتضای حال با آوازها و آهنگهای متفاوت میخواندند؛ مثلا، عرب قاصدی که در تعزیۀ «حُر» از کوفه میآمد و خبر غمانگیز شهادت مسلم را برای امام میآورد، در آغاز ورود به صحنه، مدتی آرام و آهسته با حالت غمگنانه حرکت میکرد و اشعاری در مایۀ آواز ابوعطا میخواند که مطلع آن این است:
الهی اختر از گردش بیفتد چرخ (و) برگردد
زمین ویران شود، ویران (و) هم زیر و زبر گردد
8- خطبهخوانی
خطیبان برای نشان دادن حالت خطبهخوانی و سخنوری معمولا اشعار را با آواز نمیخواندند، بلکه کلمات و عبارات را شمرده و آهنگین و زنگدار، که اندک مایهای از گوشۀ آوازی داشت، ادا میکردند. مثلا، خطیب مجلس عبیدللهزیاد، در تعزیۀ «حر»، وقتی به منبر میرفت و نامۀ یزید را میخواند، در صدایش اندکی از مایۀ درآمد نوا بود. مطلع اشعاری که خطیب آن را میخواند، در نسخۀ تکیۀ دولت تهران چنین است:
فرمان همایون شده از رفعت کیوان سالار مهین ابن زیاد اشرف اعیان
2. موسیقیسازی و غیرآوازی
موسیقی اعلام و فراخوانی
در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران، برای آگاه کردن مردم محل از برپایی مجلس تعزیهخوانی، شیپورچی و طبال تعزیه چند ساعت پیش از تعزیهخوانی به پشتبام تکیه، یا با مسجد یا در میدان محل (بسته بود به این که تعزیه را در کجا میخواندند) میرفتند و با شیپور و طبل، گاهی هم با دهل و کرنا، قطعههای خاصی را مینواختند.
موسیقی مقدماتی و تشریفاتی
پس از نواختن آهنگ اعلام و فراخوانی، اگر تعزیهخوانی در ایام محرم بود، مردم محل با اطلاع از زمان برگزاری تعزیه، به تدریج به تکیه یا حسینیۀ محل میرفتند و برای خود جا میگرفتند. اگر تعزیهخوانی در ایام غیر محرم بود، مردم حل که از زمان برگزاری تعزیه آگاه نبودند، برای کسب اطلاع از زمان اجرای تعزیه، به تدریج به میدان، یا تکیه، یا صحن مسجد محل میرفتند، تا از تماشای تعزیه محروم نمانند. در فاصلۀ نواختن شیپور اعلام و فراخوانی تا تعزیه تا شروع تعزیه، شیپورچی و طبال آهنگهای مختلف را مینواختند.
موسیقی صحنه
در جریان تعزیه به تناسب نوع وقایع و گفتار تعزیهخوانان، نوازندگان آهنگهای خاصی را مینواختند. برخی از این آهنگها، تا اندازهای توصیفی بودند و به صورت کلی و اجمالی وضع و حالت «واقعه»، «صحنۀ» تعزیه و تعزیهخوانان را مینمایاندند. بعضی دیگر، در فواصل گفت و گو ها و تغییر و تقطیع صحنهها به کار میرفتند، و حالات سکوت و آرامش، و یا هیجان را به تماشاگران القا میکردند.
آهنگهای ورود تعزیهخوانان
الف) وقتی که در ابتدای تعزیه، اولیاخوانان دستهجمعی وارد مجلس میشدند، آهنگ عزا مینواختند. این آهنگ معمولا در مایۀ آواز دشتی بود. این آهنگ را به هنگام عزا در حرکت دستههای سینهزن و نوحهخوان هم مینواختند. آهنگ تا اندازهای متناسب با نوع واقعه بود و مظلومیت امام و اهلبیت را مینمایاند.
ب) هنگامی که شمر و ابنسعد و اشقیای دیگر، در ابتدا یا در جریان تعزیه به صحنه میآمدند، دو نوع آهنگ در ریتمهای مختلف نواخته میشد. اگر اشقیا در حال عادی و به قصد ورود به مجلس، و یا نشستن بر سر تخت به صحنه وارد میشدند، همراه با نوع حرکت آنان معمولا آهنگ ضربی تند یا کند مینواختند.
پ) وقتی فرنگیان و برخی از اشخاص میانهحال تعزیه به مجلس وارد میشدند، از لحظۀ ورود تا زمانی که در صحنه (در حال سکوت یا در حرکت و گردش به دور تخت) بودند، موزیکچیان مارشهای نظامی و موسیقی ضربی میزدند. آهنگ زیر از آهنگهای مهم و اصلی در این مواقع بود:
تن تن تن تن تن تننا، تن تننا تن تننا، تن تن تن تن تن تن تن تن تان
تن تن تن تن تن تن تن، تن تن، تان
تن تن تن تن تن تن تن، تن تن، تان
ت) هنگامی که تعزیهخوانانی، چون عرب قاصد، وارد مجلس تعزیه میشدند، دو نوع آهنگ مینواختند. اگر قاصد حامل خبری از جانب اشقیا بود، مانند قاصدی که در تعزیۀ حُر از یزید برای عبیداللهزیاد نامه و خلعت میآورد، ورود او به صحنه و حرکتش دور تخت با آهنگ ضربی و مارش همراه بود. اگر عرب قاصد برای اولیا خبر میآورد، مانند بردن خبر شهادت مسلم برای امام در تعزیۀ «شهادت حُر»، آهنگ ملایم عزا نواخته میشد. این آهنگ غالبا همانند آهنگ اعلام روضهخوانی بود.
3. سازهای موسیقی تعزیه
سازهای بادی سنتی
شیپور
سازی است برنجین یا مسین و بی پیستون و از خانواده سازهای بادی. این ساز یک صدایی و صدای آن بسیار بلند و نافذ است. با شیپور ساده، آهنگ و ملودی خاصی را نمیتوان نواخت، فقط با دمیدن در آن و کشش یا تقطیع نفس، میتوان پنج تا شش حالت کلی غمانگیز یا ضربی و آشوب و جنگ به صدای آن داد.
نی
سازی است بادی که آن را غالبا از نی و به شکل استوانهای میساختهاند. لولۀ این ساز از هفت بند و شش گره تشکیل شده است. از این رو، این را «نی هفت بند» نیز میگویند. قطر این ساز از 5/1 تا 3 سانتیمتر و طول آن در حدود 30 تا 70 سانتیمتر است. شش سوراخت دارد که 5 سوراخ آن در یک سو و یک سوراخ در سوی دیگر آن است. نی از انواع سازهای بیزبانه است. نوازنده هوا را از دهانۀ لوله به درون آن میدمد و با باز و بسته کردن سوراخها با انگشتان هر دو دست، طول هوای درون لوله را زیاد و کم میکند و در نتیجه صوتهای زیر و بم پدید میآید.