بخشی از مقاله
درجات قرب به خداوند متعال
لفظ «درجات» در قرآن، مكرّر و با تعبيرهاي مختلفي آمده است كه نكات لطيفي دربر دارد. براي بعضي ميفرمايد: «لَهُمْ دَرَجات» (98) براي آنها درجاتي است. اما درباره عدّه ديگري ميفرمايد: «هُمْ دَرَجاتٌ» (99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگي كه اگر در پايين مجلس هم بنشينند آنجا ميشود بالا، يعني خود آنان درجه سازند، نه آنكه درجه و مقام آنها را بالا ببرد.
اين درجهبندي معنوي مخصوص انسانها نيست، بلكه سلسله مراتب در ميان فرشتگان نيز هست.
قرآن در مورد جبرئيل ميفرمايد: «مُطاعٍ ثَمَّ اَمين» (100) يعني مورد اطاعت ديگر فرشتگان است.
به هر حال درجات انسانها در اطاعت از خدا متفاوت است:
1- گاهي فقط مطيع است، اما نه از روي رضا.
2- گاهي نه فقط مطيع كه محبّ است، يعني بر اساس عشق و محبّت اطاعت ميكند.
3- گاهي بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت كامل ميرسد و هرچه ميبيند او را ميبيند.
حضرت عليعليه السلام ميفرمايد: «ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاَّ وَ رَأَيْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه» (101)
خدا را براي خدا بخوانيم
ميگويند: سلطان محمود غزنوي براي آزمايش درباريانش كه چقدر به او وفادارند، كارواني به راه انداخت و صندوق جواهري را بر شتري نهاد اما در آنرا قفل نكرد. در مسير راه به درّهاي رسيدند او شتر را رَم داد، صندوق برگشت و جواهرات به درّه سرازير شد. سلطان گفت: هر كس هر جواهري به دستش رسيد از آنِ او باشد، اطرافيان شاه را رها كردند و به سراغ جمع كردنِ درّ و گوهر رفتند.
در اين ميان ديد كه اَياز جواهرات را رها كرده و به دنبال سلطان آمده است. از او پرسيد تو چرا به سراغ جواهرات نرفتي؟ اياز در جواب گفت:
منم در قفاي تو ميتاختم
زخدمت به نعمت نپرداختم
آنگاه مولوي از اين ماجرا نتيجهگيري كرده و ميگويد:
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خويشي نه در بند دوست
خلاف طريقت بود كاولياء
تمنا كنند از خدا جز خدا
قرآن از كساني كه خدا را بخاطر خود ميخوانند و فقط در مشكلات به سراغ او ميروند و در غير آن خدا را فراموش و يا حتي انكار ميكنند، به شدت انتقاد كرده است:
«فَاِذا رَكِبوُا فِي الْفُلْك دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّين فَلمَّا نَجَّاهُمْ اِلي الْبرِّ اِذاهُمْ يُشْرِكوُن» (102)
هرگاه بر كشتي سوار و در آستانه غرق شدن قرار گيرند، با اخلاص خدا را ميخوانند، اما همين كه به خشكي پا گذاشتند و نجات يافتند مشرك ميشوند.
به هرحال، كار براي خود، نفسپرستي است.
كار براي مردم، بتپرستي است.
كار براي خدا و خلق، دوگانهپرستي است.
و كارِ خود و خلق را براي خدا كردن، خداپرستي است.
در مناجات ميخوانيم: «اِلهي ما عَبَدْتُك خَوْفاً مِنْ نارِك وَ لا طَمَعاً في جَنَّتِك بَلْ وَجَدْتُك اَهْلاً لِلْعِبادَة فَعَبْدتُك» (103) خداوندا! عبادتِ من نه از ترس دوزخ و نه به طمع بهشت توست، بلكه بخاطر آنست كه تو را شايسته عبادت و بندگي يافتم پس تو را عبادت كردم.
آري، اين تجّارند كه به طمع سود كار ميكنند و اين بردگانند كه از روي ترس كار ميكنند، آزادگان و اَحرار بخاطر شكر نعمتهاي الهي او را عبادت ميكنند. چنانكه در كلمات معصومين آمده است:
«اِنَّ قَوماً عَبَدوُا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْك عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوُا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْك عِبادَةُ الْعَبيدِ و اِنَّ قَوماً عَبَدوُاللَّهَ شُكْراً فَتِلْك عِبادَةُ الْاَحْرارِ» (104)
به قول حافظ:
در ضمير ما نميگنجد بغير از دوست كس
هردو عالمرا بهدشمن دِهكهما را دوست بس
در عشق مادي انسان معشوق را براي خود ميخواهد، اما در عشق معنوي، انسان خود را براي معشوق. عليعليه السلام در دعاي كميل ميگويد: «وَاجْعَلْ قَلْبي بِحُبِّك مُتَيَّماً» خداوندا! قلبم را از محبّت خود لبريز كن.
راه رسيدن به قرب
رسيدن به قرب الهي و قصد قربت از دو راه است:
يكي شناخت عظمت و مقام خداوند و ديگري شناخت پوچي و بياعتباري غير او.
قرآن همواره نعمتها و الطاف الهي را بر بندگان مطرح ميكند تا انسان را عاشق خدا كند. ذكر صفات او، آفريدههاي او، امدادهاي مادي و معنوي او و دهها نعمت بزرگ و كوچك، همه و همه بخاطر آنست كه محبت و عشق ما را به خدا زياد كند.
از طرف ديگر آيات زيادي ضعف و پوچي غير او را شمرده و ميفرمايد: غير او نه عزّتي دارد نه قدرتي، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسي خلق كنند نميتوانند، جز او چه كسي ميتواند به نداي افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آيا درست است كه ديگران را در كنار خدا مطرح كنيم و آنها را همسان و يكسان با خدا بدانيم؟
خاطره
يكي از مراجع تقليد جهان تشيّع، آيةاللّه العظمي بروجردي بود. ايشان در ايام سوگواري در منزلش عزاداري برپا ميكرد. در يكي از اين جلسات حال ايشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصي خود استراحت ميكردند و به صداي سخنران گوش ميدادند.يكي از حاضران در مجلس عزا ميگويد: براي سلامتي امام زمان و آقاي بروجردي صلوات.
ناگهان ديدند كه ايشان عصاي خود را به در ميكوبد، نزديكان آقا حاضر شدند و پرسيدند: چه امري داريد؟ اين مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در كنار نام امامزمانعليه السلام برديد؟ من كه لايق نيستم شما نام مرا در رديف نام امام ببريد و براي هر دو صلوات بفرستيد. (105)
اين مرجع ديني كه نايب امام زمان است حاضر نميشود نامش در رديف نام امام معصوم آورده شود، اما بسياري از ما از روي كجفهمي و بيادبي، نام موجوداتي ضعيف و سراپا نياز و احتياج
را در كنار خداوند قادر مطلق متعال قرار ميدهيم و گويا آنها را در يك رديف ميدانيم.
كيفيّت يا كمّيت
اسلام به چگونگي كار و هدف و انگيزه آن توجه بسيار كرده است. قرآن از عملِ بهتر ستايش ميكند نه عملِ بيشتر، و ميفرمايد:
«لِيَبْلُوَكُمْ اَيّكُم اَحْسَنُ عَمَلاً» (106)
خداوند شما را در بوته امتحان قرار ميدهد تا مشخّص شود كداميك از شما بهترين عمل را بجاي آورد.
حضرت عليعليه السلام در ركوع انگشترش را به فقيري داد و آيهاي از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان كردهاند نازل شدن يك آيه بخاطر يك انگشتر، از آن جهت بوده كه انگشتر قيمتي بوده و لذا گفتهاند: قيمت انگشتر به مقدار خراج و مالياتِ شامات و سوريه بوده است.
در حالي كه انگشتري با چنين قيمت هرگز با زهد عليعليه السلام سازگار نيست، چنانكه با عدل علي هم نميسازد كه او چنين انگشتري در دست كند و بعضي در فقر و نداري باشند. اما حقيقت آنست كه نزولِ آيه «اِنَّما وَلِيّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيموُنَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (107) بخاطر كيفيت عمل بود نه كميّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقيمتِ انگشتر.
خاطره
بهلول گروهي را ديد كه مسجدي ميسازند و ادعا ميكنند كه براي خداست، او بر سنگي نوشت: باني اين مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب كرد. روز بعد كه كارگران سنگ را ديدند به هارونالرشيد ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر كرد و پرسيد چرا مسجدي را كه من ميسازم به نام خودت كردهاي؟
بهلول گفت اگر تو مسجد را براي خدا ميسازي بگذار نام من بر آن باشد خدا كه ميداند باني مسجد كيست، او كه در پاداش دادن اشتباه نميكند. اگر براي خداست چه نام من باشد
چه نام تو اين كه مهم نيست. بهلول با اين كار به او فهماند كه قصد قربت ندارد بلكه قصد شهرت و نام دارد. به همين جهت قرآن اعمال كفار را به سراب تشبيه ميكند كه بنظر آب ميآيد امّا واقعيتي ندارد: «وَالَّذينَ كَفَروُا اَعْمالُهُم كَسَرابٍ بِقيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» (108)
اعمال كافران همچون سرابي است در بيابان خشك، كه انسان تشنه آنرا آب ميپندارد.
اصولاً اسلام، عملي را صالح ميداند كه هر چهار عنصر آن نيك باشد: عمل، انگيزه، وسيله و شيوه.
نه تنها در ابتداي كار قصد قربت لازم است، بلكه در طول عمل بايد قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ كلّ عمل باطل است. اگر موتور هواپيما حتي دقيقهاي از كار بيفتد سقوط حتمي است. شرك و ريا در نيّت، حتي اگر يك لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود ميكند.
خاطره
در يك مسافرت هوايي، همه مسافرين هواپيما را كه در آستانه حركت بود پياده كردند و ساعتها پرواز به تأخير افتاد. سبب آنرا پرسيدم، گفتند: يك سوسك در هواپيما ديده شده است! گفتم: اين همه تأخير بخاطر يك سوسك! گفتند: بله زيرا چه بسا همين سوسك يك سيم را بجود و سيستم كنترل هواپيما مختلف شود و حادثهاي رخ بدهد.
چه بسا كارهاي خيري كه بايد سبب پرواز انسان به سوي خدا شود، امّا بخاطر يك مرض روحي نه فقط موجب صعود، بلكه سبب سقوط او گردد.
نيتّ به كار ارزش ميدهد
فرض كنيد شخصي از روي ظلم و تجاوز يك نفر را كشت و بعداً معلوم شد كه مقتول نيز يك انسانِ جنايتكار بوده كه بايد اعدام ميشده است. در اينجا با اينكه كار قاتل مفيده بوده است، امّا مردم قاتل را ستايش نميكنند، زيرا قصد او كشتن يك انسان بيگناه بود، نه كشتن يك مفسد فيالارض.
پس مفيدبودن يك عمل كافي نيست تا آن عمل صالح باشد بلكه لازم است با انگيزهاي پاك نيز همراه باشد.
قرآن، در همه جا روي قصد قربت تكيه ميكند، چه در خمس و زكوة و انفاقهاي مالي و چه در جنگ و جهاد با دشمنان. اينكه قرآن روي كلمات «في سَبيلِ اللَّهِ» (109) ، «لِوَجْهِ اللّهِ» (110) ، «اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (111) تكيه ميكند، نشان دهنده اهميت قصد قربت است.
كساني كه با ساختن مدرسه و بيمارستان و راه و خوابگاه براي مردم كارهاي مفيد انجام ميدهند، اگر قصد الهي نداشته باشند به خودشان ظلم كردهاند زيرا خود از آن عمل هيچ بهرهاي ندارند گرچه ديگران از آن بهرههاي فراوان ميبرند.
اينكه قرآن همواره عمل صالح را در كنار ايمان ميآورد و ميفرمايد: «الَّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ» و يا ميفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَو اُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِن» (112) ، بخاطر آنست كه حُسن فعلي به تنهايي كفايت نميكند، بلكه حُسن فاعلي نيز لازم است.
دو خاطره
بلال حبشي كه مؤذّن پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله بود در گفتنِ جمله «اَشهَد ان لااله الاّ اللّه» بجاي شين، سين ميگفت، زيرا زبانش گير داشت. مردم اين را عيب ميگرفتند، اما پيامبر فرمود: سينِ بلال در نزد خدا شين است. (113)
گرچه در ظاهر كارش ناقص است، اما چون قصد قربت وحُسن نيّت دارد پاداش دارد.
عبداللّهبن مكتوم، يكي از ياران مخلص پيامبر و شخصي نابينا بود. روزي اين صحابي بزرگ وارد مجلسي شد كه پيامبر و عدهاي مشغول گفتگو بودند. او كه افراد جلسه را نميديد با صداي بلند مشغول صحبت شد. يكي از افراد جلسه به او عبوس كرد و ناراحت شد.
با آنكه براي شخص نابينا، عبوسكردن و لبخندزدن فرقي نميكند زيرا او نميبيند، امّا قرآن براي همين عبوس كردن يك سوره نازل كرد و در ده آيه پيدرپي شخص عبوسكننده
را كوبيد.
«عَبَسَ وَ تَوَلّي اَنْ جاءَهُ الْاَعْمي وَ ما يُدْريك لَعَلَّه يَزَّكّي...» (114)
پس ملاكِ عمل، مفيد بودن يا مضر بودن نيست كه عمل را با ديگران بسنجيم و بگوييم: اگر
عمل به ديگران فايدهاي رساند، عمل صالح و اگر ضرري رساند عمل غيرصالح است. بلكه بايد رابطه عمل را با خود شخص هم بسنجيم كه او عمل را به چه هدفي انجام داد و آيا عمل في نفسه حتي اگر به ديگران هم فايدهاي نرساند و يا ضرري نزند، چگونه است؟
آري در مكتب انبيا، اخلاق ارزش ذاتي دارد نه عَرَضي، مانند اخلاق بشري كه براي جذب مشتري و بالابردن توليد و جمعكردن مردم به دور خود است. در سوره عبس، انتقاد براي آن است كه چرا تو براي نابينا عبوس كردي، گرچه نابينا ترا نميبيند، زيرا عبوس كردن بر مؤمن به خودي خود عمل زشتي است.
به هرحال قصد قربت، يعني همه كارها را با معيار الهي انجام بده و كاري به بازتابهاي سياسي و اجتماعي و خوشامدِ ديگران نداشته باش.
قصد قربت، يعني كار را براي خدا انجام بده و از نيش و نوشها نهراس. قرآن در وصفِ مؤمنان واقعي ميفرمايد: «يُجاهِدوُنَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لايَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ» (115) در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزش ملامتكنندگان هراسي ندارند.
قصد قربت، يعني حق را بگو و از احدي جز او پروا نداشته باش. چنانكه قرآن مبلّغين الهي را چنين توصيف ميكند: «اَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاَّ اللَّه» (116) آنانكه پيامهاي الهي را تبليغ ميكنند و از او خشيت دارند و از كسي جز خدا نميترسند.
خاطره
روزي در حرم امام رضاعليه السلام مشغول دعا و زيارت بودم و حالي داشتم. يكي از زائران در كنارم قرار گرفت و بخاطر بحثهاي شب جمعه در تلويزيون مرا شناخت و اسكناسي را كه چند تا كرده بود به من داد و گفت: آقاي قرائتي اين پول را به فقير بدهيد. گفتم: من هم مثل شما براي زيارت آمدهام و در مشهد فقيري را نميشناسم خودتان آنرا به فقيري بدهيد.
لحظاتي گذشت و دوباره حرف خود را تكرار كرد و من نيز همان جواب را دادم و به دعا مشغول شدم. بار سوّم حرفش را تكرار كرد، من ناراحت شدم و گفتم: شما امروز با يك بيستتوماني سه بار حواس مرا پرت كردهاي، خواهش ميكنم مزاحم نشويد و اين پول را خودتان به فقيري بدهيد. او گفت: آقاي قرائتي بيست توماني نيست، هزار توماني است.
من كه تا آن زمان فكر ميكردم يك اسكناس بيستتوماني براي فقير ميدهد، لحظاتي تأمل كردم و از ناراحتيام كاسته شد. گفتم: در اينجا مؤسسهاي است براي كمك به بچههاي يتيم، گفت: اختيار با شماست هر كجا كه صلاح ديديد مصرف كنيد، او پول را داد و رفت.
من كتاب دعا را كنار گذاشتم و به فكر فرو رفتم كه اگر براي خداست، چه فرقي ميان بيست توماني و هزار توماني است؟ فهميدم كه اين صحنه براي من آزمايشي بود تا بدانم هنويكي از نشانههاي اخلاص آنست كه انسان ميان مقدار و افراد ومناطق و نوع كار وشرائط فرقي نگذارد وفقط به فكر رضاي خدا باشد، مردم بفهمند يا نفهمند، طرفداري بكنند يا نه، درآمدي داشته باشد يا نداشته باشد.
البتّه انساندوستي و كار را براي مردم انجام دادن از خودپرستي برتر است، ولي بدون هدفِ الهي ارزش الهي ندارد.
به قول علاّمه شهيد مطهّري، قصد قربت يك شرط ذاتي است نه قراردادي و اعتباري، شرط تكويني است نه تشريفاتي. اگر گفتيم شرط رسيدن به مكّه پيمودن راه مكّه است، اين شرط طبيعي و ذاتي است نه قراردادي، و شرط رسيدن به مقام قرب الهي، داشتن قصد قربت است و اين شرط ذاتي است.آثار و بركات نيّت پاك
با نگاهي كوتاه و گذرا به آيات و روايات، آثار و بركات زيادي براي نيتّ پاك درمييابيم كه بطور فشرده گوشههايي از آنها را بيان ميكنيم:
1- كسي كه حُسن نيّت داشته باشد رزق او فراوان
ميشود. (117) شايد مراد حديث آن باشد كه بخاطر حُسن نيّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب ميشود و قهراً افراد بيشتري جذب شغل و كار او ميشوند و درآمد بيشتري بدست ميآورد.
2- حُسن نيّت، توفيقات انسان را زياد ميكند، زندگي طيّب و دلچسب ميشود و دوستان زيادي را براي انسان ميآورد. (118)
الطاف الهي به قدر حُسن نيّت افراد است و هرچه نيت بهتر و خالصتر باشد لطف خداوند نيز بيشتر ميگردد.
3- به انسان طول عمر ميدهد.
در روايات آمده: كسي كه حج را تمام كرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نيّت كند و تصميم بگيرد براي سال بعد هم به حج بيايد، خداوند بخاطر همين آرزوي
خوب، به او طول عمر ميدهد. (119)
4- حسن نيّت، گذشته انسان را جبران ميكند. عليعليه السلام ميفرمايد: اگر گنهكار با حسن نيت توبه كند خداوند آنچه را به عنوان كيفر از او گرفته به او پس ميدهد و هرگونه مشكلي در كارش باشد اصلاح ميكند. (120)
5 - خداوند به نيّتِ كار خير، پاداش آن كار خير را ميدهد گرچه انسان موفق به انجام آن كار نشود. با نيّتِ صادق، كارهاي نشده براي انسان به حساب ميآيد، چنانكه در روايت آمده: اگر انسان مؤمني بگويد: اگر خداوند به من امكانات ميداد چنين و چنان ميكردم. و اين آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن كارهاي خير را به او مرحمت ميفرمايد. (121) حتي اگر صادقانه آرزوي شهادت كند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا ميرساند گرچه در رختخواب از دنيا برود. (122)
از لطف خدا همين بس كه براي تصميم به كار خير پاداش ميدهد، امّا براي نيّتِ گناه تا وقتي گناهي انجام نشود كيفر نميكند. (123)
6- نيّت پاك ميتواند مادّيترين امور زندگي را عامل قرب انسان قرار دهد، چنانكه معنويترين حالات مانند سجده و گريه اگر از روي ريا باشد وسيله دوري انسان از خدا ميگردد.
در روايات ميخوانيم: همانگونه كه جسم با روح پايدار است دين با نيت صادق استوار است. (124) دل پاك و حُسن نيت از بهترين ذخائر و گنجينههاي الهي است و هرچه نيت بهتر باشد ارزش اين گنج بيشتر خواهد بود (125) و اصولاً نيّت و تصميم و اراده جدّي، توان بدني انسان را چندبرابر ميكند.
امام صادقعليه السلام ميفرمايد: خداوند در قيامت مردم را بر اساس نيّاتي كه دارند محشور ميكند. (126) كسي كه هدفش انجام وظيفه باشد براي او نوع كار و رسيدن به نتيجه مهم نيست. چنانكه قرآن ميفرمايد:
«وَ مَنْ يُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً» (127)
كسي كه در راه خدا بجنگد، چه كشته شود و چه پيروز شود ما پاداش بزرگي به او خواهيم داد.
آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اينكه نتيجهاش شكست باشد يا پيروزي، در پاداشِ الهي تأثيري ندارد. قرآن در جاي ديگري ميفرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُه عَلَي اللَّهِ» (128)
كسي كه براي هجرت بسوي خدا و پيامبر، از خانهاش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش با خداست.
از اين آيه نيز بخوبي فهميده ميشود كه اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود، گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نيّتِ عمل است نه خود عمل، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسيدن به مقصد.
رسول خداصلي الله عليه وآله به ابيذر فرمود: تصميم بر كار خير داشته باش گرچه توفيق عمل پيدا نكني، زيرا اين تصميم تو را از جرگه غافلين بيرون ميآورد. (129)
در حديثي ديگر ميخوانيم: هر كاري كه همراه با نيت الهي باشد بزرگ است، گرچه آن كار ساده و كوچك باشد. (130) چنانكه مهمترين كارها، اگر با نيت صحيح نباشد ارزشي ندارد. پيامبرصلي الله عليه وآله ميفرمايد: بيشتر شهداي امّت من در رختخواب از دنيا ميروند و چه بسيارند كساني كه در جبهه كشته ميشوند اما خدا بر نيتّ آنان آگاه است. (131)
پيامبر گرامي اسلام در جنگ تبوك فرمود: همانا كساني كه در مدينه هستند اما آرزوي جبهه و شركت با ما را دارند بخاطر همان نيّت در اجر ما شريكند. (132)
چنانكه در روايتي ديگر ميخوانيم: كسي كه با فكر بيدارشدن براي نماز شب به رختخواب ميرود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس كشيدنش را تسبيح قرار ميدهد و پاداشِ نماز شب را برايش ثبت ميفرمايد. (133)
بيجهت نيست كه به ما سفارش شده حتي در خوردن و خوابيدن هم هدف
مقدّسي داشته باشيد. (134) و اگر شخصي را بخاطر خداوند دوست بداريد و خيال كنيد كه او انسان خوبي است، گرچه او دوزخي باشد اما شما مأجور هستيد. (135)
امتياز نيّت بر عمل
امتيازي كه نيّت كار بر نفس كار دارد، اين است كه در انجام كار، گاهي ريا و خودنمائي مطرح است امّا در نيتّ چون يك امر دروني است و آثار ظاهري ندارد، ريا و سمعه و امثال آن راه ندارد. امتياز ديگر نيتّ بر عمل آنست كه هميشه و همه جا ممكن است و شرائط خاصي نميطلبد امّا انجام يك عمل نياز به شرائط و امكاناتِ فراواني دارد.
در روايات، عنواني است به نام رواياتِ «مَنْ بَلغ» كه اين دسته روايات ميگويد: اگر كسي روايتي شنيد كه ميگويد فلان عمل پاداش دارد و آن عمل را انجام داد، خداوند آن پاداش را
به او ميدهد گرچه آن روايت درست نباشد، زيرا كسي كه به آن حديث عمل كرده با حسن نيّت انجام داده است