بخشی از مقاله

چکیده

علیرغم مقاومت نظریه ادبی در مقابل ارائه تعریفی جامع و مانع، وجه مشترك اغلب تعریفهایی که از آن به دست داده شده، خصلت میانرشته اي بودن آن است و اینکه نظریه ادبی، گفتمانی است که در خارج از حوزة خود تأثیرگذار است. با چنین تلقّی اي از نظریه ادبی، فلسفه به عنوان دانشی که یا به طور مستقیم تولیدکنندة نظریه ادبی است و یا به طور غیرمستقیم به وج ود آورندة مباحثی در دانش هاي دیگر است که منجر به تولید نظریه ادبی میشوند، نقش منحصر به فردي در تولید نظریه ادبی دارد. به طوري که نمیتوان نظریه ادبیاي را سراغ داد که مستقیم یا غیرمستقیم، مبتنی بر تفطّنهاي فلسفی نبوده باشد.

این مسأله حتّی با نگاهی گذرابه تکوین تاریخی نظریههاي ادبی در امریکا و اروپاي سده-هاي اخیر نیز دریافته تواند شد. بنابراین طبیعی است که فقدان نظریه ادبی در ایران را، از گذشته تا کنون، به پاي ضعف بنیادهاي فلسفیمان بنویسیم؛ فلسفه اي که بیش از آنکه فلسفه باشد، علم کلام بوده است و در اصیلترین شکلش، علم کلام به علاوة مقداري فلسفه یونانی، که خاصه پس از فتوحات مسلمین در عراق و شام و نیز گرایش معتزله به فراگیري آن از راه کتب مترجم، به فلسفه اسلامی الحاق شده و چنان شده که نقد ادبی، در همان شکل بدوي آن، در دامان اعتزال بپرورد. همین فلسفه   نیز، جدا از آنکه در برابر انتقادها و انکارهاي درشتی که از آن میشد، از توش و توان افتاد، از اشتمال بر مسائلی که در تحولات اجتماعی، فرهنگی و نیز ادبی ایران، نقشی داشته باشند، نیز عاري بوده است.

1 .مقدمه

نه به بررسیهاي آماري وقتسوز، که به درنگی نه چندان دیرپاي حتّی، بر پژوهشهاي ادبی سالهاي اخیر ایرانْ دریافته می شود که دیدن و بررسیدن متون ادبی پارسی از چشمانداز نظریههاي مختلف، موضوع بسیاري از پژوهشهاي این سالهاي ایران، خاصه مقالههاي منتشر شده در مجلّات دانشگاهی، بودهاست. علیرغم برخی کاستی ها که در این باب وجود دارد و برخی خردهگیريها که خاصه به دلیل ناخوش داشتن تحلیل آثار گرانسنگ ادبیات پارسی بر بنیاد نظریه-هاي وارداتی، گهگاه متوجه این دست از پژوهش ها بوده است، این کار از آن جهت که دریچه هاي نوینی را بر آثار ادبی می گشاید و آدمیان را به درك نوپدیدي از مواریث ادبی خود که در طول سدهها و سال ها تنها به وجهی متعارف و معتاد قرائت شدهاند می برد، مغتنم است.

بیگمان قرائتهاي محمدعلی همایون کاتوزیان، ماشاءاالله آجودانی، سیروس طاهباز، همایون صنعتیزاده، سیروس شمیسا، علی تسلیمی، شهرام پرستش و... از »بوف کور« صادق هدایت بر بنیاد نظریههاي »بوف کور« و مواجه نمودن مخاطب از سویههاي نومتع و مختلف با این دستاورد استادانه ادبی، پرتأثیر بودهاست. قرائت-هاي اینچنین از آثار کلاسیکهاي ادبی ایران نظیر حافظ، مولوي، خیام، فردوسی، سعدي، بیهقی، نصراالله منشی و...، اگر ارج و ارزشی بسیار بیشتر از این هم نداشته باشد، قطعاً ارج و ارزشی کمتر از این هم ندارد.

جاناتان کالر، در پاسخ به خردهگیريهایی مشابه که زمانی قرائتهاي میانرشته اي از آثار کلاسیکها را موجب فاصله افتادن میان مخاطبان و این قبیل آثار میدانست، نوشتهاست: » زمانی که نظریه، خواندن متون فلسفی و روانکاوي را در کنار آثار ادبی تشویق کرد،همین اتّهام را بر آن وارد کردند: آن را مسبب دور شدن دانشجویان از آثار کلاسیک دانستند. اما نظریه، به آثار ادبی معتبر سنّتی جانی تازه بخشیدهاست؛ در، بر طرق دیگري براي خواندن آثار بزرگ ادبیات انگلیسی و امریکایی گشودهاست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید