بخشی از مقاله
چکیده
یکی از ابتکارات فلسفی شیخ اشراق که در پیشینیان وی دیده نمی شود، عالم مثال است، عالم هستی از لحاظ وجود شناسی دارای مراتبی است که پائینترین مرتبه آن عالم ماده و متعالی تر از آن ، عالم مثال است که این عالم محتوی صورتهای مقداری و محسوس است که از یک سو شبیه به معانی مجردی است که در عالم عقول اند و از سوی دیگر مانند موجودات عالم محسوس میباشد و به نامهای مختلفازجمله عالم اشباح، صُوَر و عالم نفوس منطبعه و نیز مثل معلقه و خیال منفصل نامیده میشود. سهروردی با اثبات عالم مثال، در توجیه و تفسیر اموری از جمله معاد جسمانی و مواعید نبوی و تفسیر خیال متصل گام بزرگی برداشته است و راه را برای فلاسفه بعدی مانند ملاصدرا در گره گشائی از مفاهیم مهم فلسفی هموار نموده است و عالم مثال علاوه بر چهره وجود شناسی، از جنبه معرفت شناسی نیز برخوردار است، خیال که در عرفان از آن به قلب تعبیر شده، در عرفائی چون ابن عربی منشأ تاثیرات مهمی بوده است
شارحین عقاید و نوشتههای او همچون داود قیصری به طور مفصل پیرامون این قضیه داد سخن دادهاند.
شیخ اشراق برخلاف جهانشناسی مشائی که جهان مخلوقات را تحت عنوان عالم به سه طبقه تقسیم میکند: - الف- عالم عقول؛ ب- عالم نفوس؛ ج- عالم طبیعت و ماده - ، عالم را به چهار طبقه تقسیم میکند که به ترتیب عبارتند از: - الف - نور الانوار؛ ب- عالم انوار قاهره؛ ج-عالم مثال؛ د- عالم طبیعت و ماده - و در همین عالم مثال است که در مرتبه نزول هستی از تجرد تام آن و در هر مرتبه صعودی، از مادیت تام آن کاسته میشود، بنابراین، این عالم خصوصیات هر دو عالم بالاتر و پایینتر را در خود داشته و از جهت سنخیت با هر دوی آنها، موجب ارتباط آنها با یکدیگر میشود.
خصوصیات و مشتملات عالم مثال، جغرافیای این عالم، آثار و نتایج اعتقاد به عالم خیال منفصل و ادامه اثبات و انکار این عالم در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمه
عالم مثال از جمله مباحثی است که در حوزههای فکری فلسفی و عرفانی مورد توجه بوده است و در مباحثی چون هستی شناسی و دین شناسی ومعرفت شناسی حائز اهمیت است. این عالم، منبع الهام حقایق و افاضه معارف به قوه خیال انسانی است و همچنین عالم مثال با اوصافی که از طرف سهروردی برای آن بیان میشود، زمینه پیوند و سازگاری دین و فلسفه و عرفان را آماده و مهیا میسازد.
و از آنجا که فحص پیرامون عالم مثال، هم جنبه معرفت شناسانه و هم وجود شناسانه دارد و با تحقیق پیرامون این عالم و آشنایی با چگونگی و خصوصیات و انگیزه طرح این عالم از سوی سهروردی به ضرورت وجودی این عالم پی میبریم.
بحث عالم مثال یا خیال منفصل از مباحث مهم فلسفی است که برای اولین بار در تاریخ تفکر اسلامی در اندیشههای شیخ شهابالدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق مطرح شده است و پس از او نیز عرفا
و صوفیه از قبیل محیالدین ابن عربی معروف به شیخ اکبر و نیز اما سهروردی در بحث هستی شناسی مراتب مخلوقات و ماسوی االله آنها را به چهار گروه تقسیم می کند، براساس دیدگاه وی مبنای این طبقه بندی مکاشفات وتجربیات فردی است چنانکه می گوید: »ولی فی نفسی تجارب صحیحه تدل علی أنّ عوالم اربعه: انوار قاهره، انوار مدبره، و برزخیان و صور معلقه ظلمانیه و مستنیره فیها العذاب للاشقیاء -
در واقع او عوالم را به چهار مرتبه تقسیم می کند،.1 انوار قاهره، .2 انوار مدبره .3 موجودات مادی و برازخ . 4 صور معلقه نورانی و ظلمانی انوار قاهره شامل عقول طولیه و عرضیه یعنی مثل افلاطونی هم می شود. اما فوق همه اینها نورالانوار واقع شده است، عالیترین و برترین مرتبه هستی، نورالانوار است. اوصاف نورالانوار را سهروردی چنین بیان میکند:
»النور الاعظم الاعلی، النورالقاهر لجمیعالانوار، لشده اشراقه و قوه لمعان نوره، الغیرالمتناهی شده و قوه «... - سهروردی،1373، ج2، ص. - 138 ؛ »نور الانوار، نور اعظم و اعلی و نور محیط و قهار است برهمه نورها به خاطر شدت اشراق نورش، و شدت و قوت این نور غیر متناهی است.
سهروردی در سلسله مراتب هستی، پس از نورالانوار معتقد به موجودات نوری محضی است که آنها را انوار قاهره مینامند؛ انوار قاهره موجودات مجرد تامی به شمار میآیند که در دو حالت طولی و عرضی شکل گرفتهاند، این موجودات نوری از تمام ویژگیها و شوائب مادی و جسمانی مبری هستند و از تجرد کامل برخوردارند.
سهروردی چنین مینویسد:
...» یکی را عالم عقل گویند؛ و عقل به نزد اهل حکمت و اصطلاح ایشان جوهری است مجرد که به وی اشارت حسی نتوان کرد و در اجسام تصرف نکند ... و از جمله نورهای قاهر، اعنی، عقلها، یکی آن است که اهل حکمت او را عقل» فعّال« گویند. و جمله عقول، انوار مجرد الهیاند، و عقل اول آن است که به وی وجود منتشی گشت و نور باری، عزّو علا بر وی اشراق کرد، اشراق اولی، و از این اشراق کثرت عقول لازم آمد به مراتب نزول «...
عقول طولیه همان عقول ارسطوئی اند که با هم ارتباط علی و معلولی دارند و عقول عرضی همان مثل نوری یا افلاطونی اند که به آنها عقول متکافئه نیز گفته می شود، چون در یک مرتبه وجودی واقع گشته و نسبتبه هم رابطه علّی و معلولی ندارند.
صور معلقه یا عالم اشباح یا مثل معلقه - عالم مثال -
سهروردی گرچه در توجه به عالم مثل از افلاطون پیروی می کند، اما در توجه به عالم مثال و اینکه آن را عالمی متفاوت از عالم مثل می داند، نظریه ابتکاری است که سابقه ای در فیلسوفان پیشین ندارد، این مرتبه از هستی واسطه ی میان عالم ارواح و عالم ماده و اجسام است. »والصور... المعلّقه لیست مثل افلاطون فان مثل افلاطون نوریه ثابتهٌ فی عالم الانوار العقلیه و هذه مثل معلقه ظلمانیه... ولیس لها محل فیجوز ان یکون لها مظهر من هذا العالم - .
مثل افلاطونی از زمره عالم عقول است، نور محض است، اما عالم مثال از صور ظلمانی برخوردار است، ضمن اینکه مثل تجرد تام دارد، اما مثال تجرد مثالی و خیالی دارد، یعنی از شکل و مقدار برخوردار است با اینکه ماده ندارد
باید دانست که تعبیر »اشباح« و مانند آن درباره این عالم بدین معنی نیست که موجودات این عالم، صورتهای کمرنگی از موجودات جسمانی هستند و ازنظر مرتبه وجودی، ضعیفتر از آنها میباشند، بلکه این تعبیر نشان دهنده وجود صورتهای ثابت و غیرمتغیری در آن عالم است که نه تنها ضعیفتر از موجودات مادی نیستند، بلکه قویتر از آنها به شمار میروند.
عالم عنصری که منغمر در اعراض است و این اعراض تجدد و انتقال میپذیرند و حادث و زائل میشوند و این عالم برخوردار از ماده و صورت است.هم شامل جوهر ظلمانی است که همان جسم باشد و هم چهار عرض ظلمانی از نگاه شیخ اشراق وجود دارند که کم، کیف، أین و حرکت است.
همچنین شیخ از انوار اسفهبدیه یا انوار مدّبره نیز نام میبرد که همان نفوس ناطقه بشری یا فلکی هستند و به انسان یا اجرام تعلق میگیرند.
اقسام عالم مثال
عالم مثال را به دو دسته تقسیم میکنند:
الف - عالم مثال مطلق یا »خیال منفصل:« این عالم مرتبه ای از مراتب عالم است، واسطه بین عقول و ناسوت است، صورتهای آن دارای شکل و مقدار است که از یک سو از آن جهت که ماده، مکان و زمان ندارد، شبیه به معانی مجردی است که در عالم معقول است و از سوی دیگراز جهت شکل و مقدار مانند موجودات مادی در عالم محسوس است.
ب - عالم مثال مقید یا »خیال متصل:« مرتبه ای از مراتب ادراکی انسان است که مانند آینهای است که صورتهای عالم مثال مطلق در آن منعکس میشود. لذا مخیّله، قوهای است که انسان را به عالم مثال مطلق مرتبط نموده و دریچه ای به سوی عالم مثال یا ملکوت اسفل است.و اگر کاملاً از تأثیر حواس و سایر قوای نفسانی برکنار باشد و به آخرین درجه نشاط وادراک خود برسد، صورتهای عالم مثال در آن منعکس شده و رؤیای صادق تحقق مییابد.
اهمیت عالم مثال
برای تعیین جایگاه عالم مثال در هستی به عنوان مرتبهای از آن لازم است به تبینی در مورد اهمیت عالم مثال و انگیزه طرح آن از نظر سهروردی بپردازیم:
یکی از مشکلات مهم در بحث مراتب هستی، مسئله عدم سنخیت عالم مجردات محض، با عالم مادی محض است، بدین معنی که چگونه ممکن است از موجودات کاملاً مجرد، موجودات مادی محض ایجاد گردد در حالیکه سنخیتی بین آنها وجود ندارد؟ بحث سنخیت میان علت و معلول از مباحث دیرین فلسفی است که در میان حکماء از افلاطون به بعد مطرح بوده اینکه چگونه می شود عالم ماده که غوطه ور در کثرت مقید به زمان و مکان و ماده است، می تواند به عالم مجردات تام خصوصا به خداوندی که مبدا عالم و پیراسته از خصوصیات مادی و هر گونه شائبه کثرت است،مرتبط و متصل نموده و ادعای رابطه علّی و معلولی میان آنها نمود.
لذا حکماء به بحث در باره وسائط خلقت روی آوردند و هریک براساس مبادی خاص خود از وسائط خاصی سخن در میان آوردند. در اندیشه فیلسوفان مشاء که اعتقادی به عالم مثال ندارند، مساله سنخیت با دشواری روبرو است اینکه چگونه عقل فعال می تواند مبدا پیدایش هیولی و صورت جسمیه و صورت نوعیه انواع مادی گردد، البته ابن سینا برای حل این معضل پای اجرام فلکی را به میان می کشد و معتقد است که عقل اول با کمک اجرام فلکی به خلق و اداره عالم ماده می پردازد.
شیخ اشراق معتقد است گذر و عبور از عالم محسوس به عالم معقول، بدون واسطه امکانپذیر نیست، پس باید عالمی میان ایندو عالم باشد که هم از خواص محسوسات بهره ای برده باشد و هم از خواص معقولات. او این عالم میانی را »مثال« یا »خیال منفصل« - در مقابل خیال متصل که همان قوه خیال آدمی است - مینامد که در مراتب معرفتی، منطبق بر ادراک خیالی، مابین ادراک حسی و ادراک عقلی است.
عالم مثال از حیث معرفت شناسی نیز حائز اهمیت است، این عالم منبع الهام حقایق و افاضه معارف به قوه خیال انسانی است و سبب میشود تا حقایق انبوهی که در این عالم مکنون است، برای سالک طریق حقیقت و اهل ریاضت، آشکار گردد، که خود نیازمند مقاله مستقلی است.
از جنبه دینشناسی هم باید گفت عالم مثال با اوصافی که از طرف سهروردی برای آن بیان میشود، زمینه پیوند و سازگاری دین و فلسفه و عرفان را آماده و مهیا میسازد، مانند آنکه سهروردی منبع الهام نبی و فیلسوف سالک و عارف را عالم مثال میداند، یا مسئله وحی انبیاء، معاد انسانها، جایگاه آدمیان پس از مرگ و ... توسط وجود همین عالم توجیه و تفسیر میشوند. - امید،مسعود، 1384، ص - 157 هانری کربن1 از محققانی است که توجه خاصی به عالم مثال سهروردی مبذول نموده و در مورد اهمیت عالم مثال تحقیقات ارزندهای انجام داده است. کربن نظر خود را چنین بیان میدارد:
»به نظر من، مسئله عالم مثال، یکی از قلههای فلسفه او - سهروردی - است، قلهای که از بالای آن میتوانیم ارزش همیشگی حکمت عرفانی وی را حتی امروز دریابیم. این قله بیهیچ تردیدی، طرح وجود عالم میانی، عالم نفس - مثال - ، عالم عقول مجرد و جهانی است که حواس ما به تجربه در مییابد. این همان عالمی است که سهروردی »اقلیم هشتم« مینامد و منظور از آن، عالم مثال است که من در لاتین به »عالم امر مثالی« ترجمه کردهام تا با » امر خیالی« که امری غیرواقعی است، اشتباه نشود.
این اشتباه یکی از اساسیترین اشتباهاتی است که از عصر روشنگری تاکنون بر روی مغرب زمین سنگینی میکند. سهروردی با طرح عالم مثال از دیدگاه وجودی نظریه حقیقی معرفت شهودی را ابداع کرده و بدین ترتیب، وجود عالم مثال را حفظ میکند که بدون آن، رؤیاهای پیامبران و عرفا و حوادث معاد به دلیل اینکه جای خود را از دست دادهاند، معنایی نخواهند داشت. این نظریه معرفت شهودی، رسالت پیامبر و فیلسوف را از همدیگر جدایی ناپذیر میسازد. این یکی از مسائل اساسی است که از مدتها پیش در فلسفههای رسمی غربی از میان رفته اما نزد اشراقیان تداوم پیدا کرده است. -
عالم مثال در قوس صعود و نزول
یکی از مباحث مهم در نگرش آنتولوژیک به عالم مثال آن است که میان عالم مثالی که در جریان خلقت یعنی صدور کثرت از وحدت حاصل می شود که مرتبه ای مقدم بر عالم ماده است و عالم مثالی که در قوس صعود بوده و موخر بر این عالم است و در بازگشت کثرت به وحدت تحقق و معنا پیدا می کند باید تفاوت قائل شد، و این تفکیک در فهم اصطلاح قرآنی برزخ نیز نقش مهمی ایفاء خواهد کرد، برزخ در لغت به معنای حائل و واسطه بین دو چیز است.از این رو به عالم مثال، برزخ نیز گویند، چون واسطه میان عالم مجردات و مادیات میباشد. و شأن برزخی عالم مثال در هر دو قوس وجود دارد، اما برزخی که در قرآن آمده، اصطلاحی است برای عالم پس از مرگ، که مردم در آن به سر میبرند تا قیامت برسد، متفاوت است و برزخ قرآنی، معنایی است که سیاق آیه 100 سوره مبارکه مؤمنون آنرا میرساند:
»ومنورائهم برزخ الی یوم یُبعثون«؛ »و در برابر آنها برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.« این برزخ اگر بخواهد با عالم مثال انطباق داده شود، فقط با مثال در قوس صعود قابل انطباق خواهد و از برزخی که در قوس نزول وجود دارد در قرآن سخنی به میان نیامده است، اما صرف نظر از تفاوتی که میان عالم مثال در قوس نزول و صعود مطرح شد تفاوت بنیادی دیگری میان آن دو وجود دارد که در آثار سهروردی چیزی در این زمینه مشاهده نمی شود وحتی در آثار عرفای بعد از سهروردی که به مبحث خیال به طور وسیعی پرداخته ونقش آن را در ابعاد جهان شناسی و معرفت شناسی مورد توجه قرار داده اند اما از این تفاوت سخن به میان نیاورده اند چنانکه داوود قیصری در مقدمه خود بر فصوص الحکم در بیان تفاوت ایندو برزخ مینویسد:
...»انّ البرزخ الذی یکون الأرواح فیه بعد المفارقه من النشأه الدنیاویه هو غیرالبرزخ الذی بین الارواح المجرده و بین الاجسام، لأنّ مراتب تنرلاّت الوجود و معارجه دوریه: و المرتبه التی قبل النشأه الدنیاویه هی من مراتب التنرلات و لها الاوّلیه، والتی بعدها من مراتب المعارج و لها الآخریّه« - قیصری،محمد داوود،1387، ص» - 92 بر توست که بدانی! برزخی که ارواح پس از جدائی از نشئه دنیایی، در آن قرار میگیرند، غیر از برزخی است که بین ارواح مجرد و اجسام است؛ زیرا: مراتب نزول وجود و عروج آن دوری است؛ مرتبهای که قبل از نشئه دنیایی است از مراتب نزولی است؛
این مرتبه در ابتدا قرار دارد و مرتبهای که بعد از نشئه دنیایی است از مراتب عروج است؛ این مرتبه در قوس دیگر قرار دارد.« با اینکه مراتب نزولی و صعودی یکی هستند و همان مراتبی که در قوس نزول طی شده عینا در قوس صعود نیز طی می شود، اما مثال قوس نزول بر این عالم اولیت و تقدم دارد ولی مثال قوس نزول بر این عالم ماده تاخر دارد.اما تفاوت اساسی که ملاصدرا وپیروان او به آن توجه کردند، این است که عالم مثال قوس نزول، حقیقت جوهری مستقل است که در پیدایش موجودات عالم ماده و خصوصا صور ادراکی خیالی انسان نقش فاعلی دارند، در حالی صور عالم مثال در قوس صعود مخلوق نفس انسان و قائم به آن است، یعنی اکتسابات این جهانی انسان است که به عالم مثال در قوس صعود شکل می دهد. »صورتهای واقع در نشئه برزخی بعد از مفارقت ارواح صورتهای اعمال و نتایج دنیوی آنهاست، اما صورتهای برزخ در قوس نزولی و عالم مثال به اعمال و نتایج افعال آدمی بستگی ندارد.