بخشی از مقاله
چکیده
پس از فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان از آن، بنا به دلایلی چون عوامل هویت بخش مشترک، اهمیت اقتصادی، ژئوپلتیکی و امنیتی، مقامات جمهوری اسلامی ایران درصدد برقراری رابطه حداکثری با این جمهوری تازه استقلال یافته برآمدند، اما باید اذعان داشت که با وجود برخی فرصت ها برای ارتقای سطح روابط دو کشور، در عمل روابط تهران باکو تحت تأثیر عوامل چالش زای داخلی و خارجی در سطح مطلوبی قرار نداشته و با فراز و نشیب هایی همراه بوده که این عوامل به نوبه خود تهدید های فرا روی دو طرف را افزایش داده و منجر به تعمیق و تشدید واگرایی میان دو کشور شده است.
با توجه به این موارد سؤالی که نگارندگان پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی و با به کارگیری نظریه مجموعه امنیت منطقه ای در صدد پاسخ به آن برآمده اند این است که با وجود تجانس جمعیتی، وابستگی ژئوپلتیکی و جغرافیایی و اشتراکات فرهنگی، تاریخی و مذهبی میان دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان، چرا روابط دو کشور به جای همگرایی و همکاری رو به سردی نهاده است؟ و اینکه با توجه به مقدورات و محذورات پیش روی هر یک، فضای حاکم بر روابط دو کشور در آینده به چه سمت و سویی در حرکت است؟
طبق یافته های پژوهش حاضر مناسبات حداقلی میان طرفین متأثر از تبعات سیاسی ژئوپلتیکی بحران قره باغ و عدم وجود استراتژی مدون و هدفمند جمهوری اسلامی ایران در قبال این بحران، مناسبات راهبردی جمهوری آذربایجان با ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و مداخله روسیه جهت محدود کردن دامنه فعالیت ایران در منطقه قفقاز جنوبی بوده است.
مقدمه
یکی از مباحثی که از دیرباز در عرصه روابط بین الملل از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده، مقوله صلح و امنیت و چگونگی دستیابی به آن است. البته باید توجه داشت که نوع نگاه به چالش امنیت و راه کارهای مقابله با آن در هر منطقه منبعث از برداشت بازیگران درگیر و ماهیت چالش های امنیتی حاکم بر آن منطقه می باشد، به نحوی که بر اساس دو عامل - برداشت بازیگران و ماهیت چالش ها - بازیگران درصدد رفع چالش ها و برقراری امنیت خود بر می آیند
در همین راستا از جمله مناطقی که طی چند دهه اخیر درگیر چالش های امنیتی بوده، منطقه حساس و استراتژیک قفقاز است.
این منطقه به رغم اهمیت و جایگاه ژئوپلتیک و ژئواکونومیک، به لحاظ مناقشات قومی و سرزمینی، بی ثباتی سیاسی و عدم توسعه اقتصادی و اجتماعی، گرایش های سیاسی متعارض و فقدان ساختار امنیتی همکاری جویانه در منطقه، همواره با تهدیدات و چالش های امنیتی مواجه بوده است
در رابطه با منطقه قفقاز باید دانست که این منطقه در مرز میان دو تمدن اسلامی و مسیحی و سه فرهنگ رومی، ترکی و ایرانی قرار گرفته است. منطقه مذکور با مساحتی در حدود ¼ مساحت ایران، محل زندگی بیش از 50 گروه قومی و زبانی و پیروان سه دین یهود، اسلام و مسیحیت است.
ساموئل هانگتینتون در کتاب برخورد تمدن ها این منطقه را روی خط"برخورد تمدن ها" خوانده است اما نکته ای که در رابطه با این منطقه باید مدنظر داشت این است که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و غروب این ابرقدرت جهانی در سال 1991 برای کشورهای منطقه قفقاز جنوبی نویدبخش استقلال و سرآغاز تحولی بزرگ بود. در این راستا استقلال سه کشور ارمنستان، آذربایجان و گرجستان که جز حیات خلوت روسیه به شمار می آمدند می توانست فرصت های بی شماری برای کشورهای منطقه و فرا منطقه در برداشته باشد
با توجه به دگرگونی های مذکور و فرصت های به وجود آمده، جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یک قدرت منطقه ای، درصدد برقراری رابطه حداکثری با جمهوری های تازه استقلال یافته برآمد و در این راستا پس از استقلال، جمهوری اسلامی ایران از جمله نخستین کشورهایی بود که پس از فروپاشی اتحاد شوروی، کشورهای نواستقلال قفقاز و آسیای مرکزی را به رسمیت شناخت؛ زیرا مقامات جمهوری اسلامی به خوبی پتانسیل موجود در این منطقه را شناسایی کرده و براساس شباهت های فرهنگی، تاریخی و دینی دو جمهوری که می توانست یکی از عوامل تسهیل کننده ارتباط طرفین باشد خواهان برقراری رابطه با جمهوری های تازه استقلال یافته شدند. اما با این وجود، پاره ای مسائل و ملاحظات سیاسی درکنار نقش منفی و مداخله جویانه بعضی قدرت های خارجی به مثابه متغییر بازدارنده مانع از توسعه کامل روابط دو کشور تا حد تکمیل نهایی ظرفیت ایران شد
از جمله عوامل مداخله گر خارجی می توان به حضور اسراییل در منطقه اشاره کرد. رژیم صهیونیستی با توجه به عمق کم استراتژیک در محدوده جغرافیایی اسلام و همچنین در راستای تأمین منافع خود گام های مؤثری برای ارتباط با دیگر مناطق برداشته است که آسیای مرکزی و قفقاز از جمله این مناطق می باشد
البته باید توجه داشت رابطه اسراییل با کشورهای منطقه قفقاز، به خصوص جمهوری آذربایجان دو سویه است و جنبه تکمیلی دارد. به بیان عمیق تر، از یک سو جمهوری های تازه استقلال یافته، به دلیل سرگشتگی سیاسی و به منظور نجات از اقتصاد بیمار خود به رژیم صهیونیستی روی آوردند و از سوی دیگر این رژیم برای خروج از بن بست سیاسی و اعمال فشار بر ایران به گسترش روابط با این جمهوری ها پرداخت
به طور کلی رابطه جمهوری آذربایجان و اسراییل را می توان به کوه یخی تشبیه کرد که نوک آن از آب بیرون زده است. بدین توضیح که گرچه جمهوری آذربایجان به ظاهر تشابهی با اسراییل ندارد اما در عمل بیشترین رابطه را با اسراییل برقرار کرده است؛ به نحوی که بیشترین نفت وارداتی اسراییل از جمهوری آذربایجان بواسطه خط لوله تفلیس باکو انجام می شود و اینکه تسلیحات نظامی آذربایجان از سوی اسراییل تأمین می شود.
حال با توجه به موارد فوق الذکر، مقاله حاضر به دنبال آن است با نگاهی اجمالی به چالش های صلح و امنیت میان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان به این پرسش پاسخ دهد که با وجود تجانس جمعیتی، وابستگی ژئوپلتیکی و جغرافیایی و اشتراکات فرهنگی، تاریخی و مذهبی میان دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان، چرا روابط دو کشور به جای همگرایی و همکاری رو به سردی نهاده است؟ و اینکه با توجه به مقدورات و محذورات پیش روی هریک، فضای حاکم بر روابط دو کشور در آینده به چه سمت و سویی در حرکت است؟
برای پاسخ به پرسش اصلی پژوهش، ابتدا به مباحث نظری پیرامون نظریات امنیت منطقه ای پرداخته می شود، سپس به اختصار پیشینه ای از روابط ایران و جمهوری آذربایجان از نظر گذرانده می شود و در ادامه سیاست های اسراییل و آمریکا را در منطقه قفقاز جنوبی و تأثیرات متقابل آن را بر امنیت جمهوری اسلامی ایران مورد واکاوی قرار می دهیم.
یافته های این پژوهش نشان می دهد که مناسبات حداقلی میان طرفین متأثر از تبعات سیاسی ژئوپلتیکی بحران قره باغ و عدم وجود استراتژی مدون و هدفمند جمهوری اسلامی ایران در قبال این بحران، مناسبات راهبردی جمهوری آذربایجان با ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و مداخله روسیه جهت محدود کردن دامنه فعالیت ایران در منطقه قفقاز جنوبی بوده است و اینکه انرژی و امنیت دو موضوع محوری و مهمی هستند که آینده منطقه قفقاز در روند تحولات مربوط به این دو موضوع شکل می گیرد.
چارچوب نظری: امنیت منطقه ای
چارچوب نظری مورد استفاده در این پژوهش، به مثابه پشتوانه نظری این تحقیق، نظریه امنیت منطقه ای باری بوزان است.
با فروپاشی نظام دو قطبی و پایان جنگ سرد، ساختار نظام بین الملل از وضعیت دوقطبی به سلسله مراتبی تک قطبی تغییر شکل داد که این مهم به نوبه خود تحولات و تأثیرات شگرفی را در عرصه روابط بین الملل به همراه داشته است. از جمله این تحولات می توان به اهمیت یافتن نقش مناطق در مباحث امنیتی اشاره کرد تا جایی که جمهوری های به جای مانده از شوروی سابق در قالب مناطق و مجموعه های امنیتی جدید ظهور و بروز پیدا کردند.