بخشی از مقاله

چکیده:

به طور کلی فراموش شده است که نهادی سازی رشته های علمی در علوم اجتماعی در کمتر از 100 سال گذشته رخ داده است. در آن زمان، آکادمی ها قادر بودند که جامعه بزرگتری از مردمی را که می توانستند به حل مسائل جامعه کمک کنند، متقاعد سازند. اما دوران ها تغییر می کنند. رو در رو شدن با فرآیندهای جهانی سازی، فناوری های جدید و تقاضاهای جدید مربوط به آموزش و پرورش موجب شده است که نهادهای آموزش عالی کنونی سعی در بدست آوردن یافته های کمیاب در چیزی دارند که یک بازی جمع صفر بقا می باشد.

اما همراه با این، عدم اطمینان به اهداف و عهدهای پذیرفته شده ی علوم اجتماعی، به شکل گسترده تری با»جنگهای فرهنگ« در دانشکده ها، وضعیت بدتر شده است. بعلاوه سهم زیاد نظریه کرسی هیئت امنای آموزش عالی ماساچوست، جیمز کارلین ادعا می کند که »حداقل 50 درصد از پژوهش علوم غیر سخت در دانشگاه های آمریکا، یک سری نادانی هستند.« به راستی که آینده، تاریک و غم افزا به نظر می رسد مگر اینکه دانشکده های علوم اجتماعی کمال مطلوب قدیمیتر را برای خودشان به طور مجدد پیگیری کنند: این نظریه که علم اجتماعی دارای پتانسیل آزادی بخش حقیقی می باشد. اما باز هم ما را با یک سوال می گذارد، چه کسی به ما بها می دهد که این کار را انجام دهیم؟

1.    مقدمه

بر خلاف میوه ها و حیوانات، نظم های علمی2 - رشته های علمی - در علوم اجتماعی گونه های طبیعی نیستند. آنها فقط به موجب باورها و اعمال ایجاد شده توسط عوامل تاریخی وجود دارند و با مواد در دسترس کار می کنند. و ساخت اجتماعی آنها به صورت جدی در امریکا تقریبا از صد سال پیش آغاز شده است. علم اقتصاد یا غالبا اقتصاد سیاسی، که شاید به تازگی پیدایش یافته است، اما هنوز یک مفهوم استوار از خودش به عنوان یک علم3 ندارد، یک ادعایی که تا زمان ها اخیر یک معنای معینی از خودش نداشت.

همانطور که اقتصاد سیاسی ملاحظه می شود، بحث قابل توجهی در باب روشها و حدود آن باقی مانده است، و معمولا به عنوان بخشی از برنامه آموزش در فلسفه اخلاق ادامه داده شده است. کنت واژه "جامعه شناسی" را جعل کرد - همراه با "پوزیتیویسم" - اما در پایان قرن، تعداد اندکی از مردم مثل ماکس وبر، فکر می کردند که چه چیزی به عنوان جامعه شناسی باید انجام بدهند، یا اینکه آن، یک علم بوده و توسط او تعریف شده بود. و هیچ بخش رشته های علوم اجتماعی در دانشگاه ها وجود نداشت:

انگلیس نخستین بخش جامعه شناسی را در سال 1905 در دانشگاه شیکاگو که تحت حمایت مالی راکفلر بود، ایجاد کرد. مطالعات سیاسی در قسمت "تاریخ" بود و هیچ کس فکر نمی کرد که در آنجا یک"علم" سیاست وجود داشته باشد. در یک سخنرانی در جانز هاپکینز، اولین دانشگاه جدید آمریکا، هربرت باکستر آدامز گفت بود که: »تاریخ سیاست گذشته است و سیاست تاریخچه حال است.« همین طور، تا همین اواخر قرن نوزدهم، روان شناسی از فلسفه جدا نبوده است.

حداقل در شرایط و ضوابط کلی، بازشناسی فرآیند تاریخی تولید اعتقادات و اقداماتی که منجر به تاسیس علوم اجتماعی منظم - رشته ای - شده است، چیز آسانی است. و همچنین کاملا واضح است چرا که یک مرتبه در آمریکا بیان شده و نهادسازی شده بودند، آنها یک هنجار ، اگر نه همیشه شکل های غالب علوم اجتماعی نهادی سازی شده در سراسر جهان شده بودند. باید اظهار کرد که، این علت نبود که هر چیزی یک مرتبه به عنوان یک قلمرو تحقیق متمایز بیان شد، یک فهم علمی از جامعه ممکن باشد.

تفوق این نظم علمی در جای دیگری می باشد: براستی، شروع با بحران سیاسی بین دو جنگ جهانی، اما مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم، بوده است که هژمونی و استیلای آمریکا، اقتدار رشته های علمی آمریکایی شده را تضمین کرد. اما در دوره صد ساله گذشته، همه چیز تغییر کرده است. و پیش بینی می شود که آنها به خوبی به سرعت ایجاد و نشرشان، زوال یابند و برای چند قرن بعدی همانگونه باشند که کمیاگری الآن برای ما آنگونه است.

.2  بیانیه مسئله

با مشاهده تغییرات اساسی در عرصه علوم اجتماعی، مسیر آینده آن به کدام سمت باید باشد؟ ظهور پارادایم های جدید در عرصه علوم اجتماعی از کجا نشئت گرفته اند؟ و سوال هایی از مسیر رشد علوم اجتماعی و نیل آن به وضع کنونی بسیار فراوان است. همانطور که می دانیم تغییر، قلب تپنده آینده می باشد. پیشرفتهای تکنولوژیکی عامل بسیار مهم در زمینه رخ دادن تغییر است. از سوی دیگر انتشار و پیشرفت سریع اطلاعات که با افزایش ارتباطات، تجارت و جهانی سازی توأم است، جهانیان را به هم نزدیک تر ساخته است.

زمانی که مردم درک بهتری از آینده داشته باشند، فرصت های بهتری برای خلق آینده خواهند داشت و می توانند با عملکر خویش تأثیر مثبتی روی روند آینده داشته باشند ولی نباید از این حقیقت نیز غافل شد که ارتباطات متداول و موجود در دنیا و دسترسی به مزایای تجارت جهانی، سرآغاز عصر رقابت بی سابقه ای است که باعث می شود در افقی بلند تر، بیشتر و سریعتر یاد بگیریم. - - 24 و یکی از تغییرات مهم در عرصه اجتماع، تغییرات علوم اجتماعی حاکم بر آن است و از این رو فهم آینده های ممکن و محتمل و شکل دهی به آینده مطلوب از اهمیت فراوانی برخوردار است.

.3  ادبیات موضوع آینده پژوهی

آینده پژوهی مشتمل بر مجموعه تلاشهایی است که با استفاده از تجزیه و تحلیل منابع، الگوها و عوامل تغییر و یا ثبات، به تجسم آیندههای بالقوه و برنامه- ریزی برای آنها میپردازد. آینده- پژوهی منعکس میکند که چگونه از دل تغییرات - یا تغییر نکردن - “امروز”، واقعیت “فردا” تولد مییابد.

آینده- پژوهی معادل لغت لاتین ”Futures Studies“ است. کلمه جمع Futures به این دلیل استفاده شده است که با بهره گیری از طیف وسیعی از متدلوژیها و بجای تصور “فقط یک آینده” ، به گمانه- زنیهای سیستماتیک و خرد ورزانه، در مورد نه فقط “یک آینده” بلکه “چندین آینده متصور” مبادرت میشود. موضوعات آینده- پژوهی دربرگیرنده گونههای “ممکن” ،”محتمل” و “مطلوب” برای دگرگونی از حال به آینده میباشند.

در یک تعریف ساده و در عین حال بسیار ژرف، آینده- پژوهی “علم و هنر کشف آینده و شکل بخشیدن به دنیای مطلوب فردا” عنوان شده است. در این تعریف رسا، سه مؤلفه کلیدی وجود دارد. اول آنکه آینده- پژوهی تنها یک علم صرف نیست، بلکه تلفیقی از علم و هنر است. مؤلفه مهم دیگر اشاره به “کشف آینده” است، در واقع در اینجا تأکید بر شناسایی و کشف آینده بر مبنای روابط لّیع- و معلولی معینی می- باشد. اینجا سخن از حدس و گمان بر مبنای جهل و نا آگاهی نیست، بلکه شناخت بر اساس روند داده- های گذشته، شناسایی سیگنال- هایی تغییر کنونی و وضعیت- های محتمل و قابل رخ دادن در آینده است. مؤلفه سوم و بسیار حائز اهمیت در این تعریف “شکل بخشیدن به دنیای مطلوب فردا” است.

این مؤلفه کلیدی نشان-گر آن است که آینده- پژوهی در صدد است تا پا را فراتر از پیش- بینی و کشف آینده گذارده و بر شکل- دادن به آینده تأکید نماید؛ آینده- ای که مدنظر و مطلوب برنامه- ریزان آن باشد، به دیگر سخن، ساختن آینده به گونه- ای که مطلوب و دلخواه است. همان- گونه که عنوان شد، آینده- پژوهی گونه- ای از علوم نرم است. این حوزه از دانش نه تنها علم صرف بلکه به دانش- فنی نیز نائل آمده است و از آن به عنوان علم فناوری یاد می- شود. امروزه از آینده پژوهی انتظار می رود پا را از کشف آینده فراتر گذارد و به “مهندسی هوشمند آینده” بپردازدمطمئناً. ملتی که به مرزهای جهانی این دانش برسد، می- تواند امیدوار و بلکه مطمئن به توسعه سایر فناوری های نرم باشد.

.4  چگونه ما در علوم اجتماعی به اینجایی رسیدیم که هستیم؟

دو تغییر بزرگ برای نهادی سازی علوم اجتماعی آمریکا، حیاتی بود. اولین تغییر، مسائل جدیدی بودند که توسط صنعتی شدن سریع ایجاد می شدند: مهاجرت، شهرنشینی و "مسئله اجتماعی". دومین تغییر که معمولا نادیده گرفته می شود، ایجاد دانشگاه پژوهشی مدرن بود، نوآوری آمریکایی در عمل آلمانی بود. البته دانشگاه برای قرون متمادی در اروپا وجود داشته است ولی همانطور که بسیاری از مشاهده کنندگان اشاره کرده اند،" اجداد حقیقی دانشگاه های امروزی مطئنا پیش سازهای قرون وسطی آنها نیستند."

بطور مشابه، آمریکا کالج هایی داشت اما برنامه آموزشی قرون وسطائی بود و در فلسفه اخلاق به اوج خود رسیده بود، بارها توسط رئیس جمهور که معمولا یک کشیش بود آموزش داده می شد. برنامه آموزشی درجه بندی شده ای وجود نداشت. کارآفرینان دانشگاهی، که در ارتباط و نزدیکی راکفلر کار می کردند، کارنگی و وندربیلت، به عقب افتادگی خودشان حساس بودند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید