بخشی از مقاله
چکیده
در بررسی داستانها و قصهها مانند سایر موضوعات ، باید به دنبال کشف ساختار بود و برای این غرض باید کوچکترین سازه داستانی را شناختالبتّه. بررسی روابط حاکم میان سازههای یک اثر، منحصر به یک نوع ادبی نیست و موضوعاتمتعّددی را در بر میگیرد.
در عین حال، روابطی باید بررسی شود که به تولید معنا منجر گردد. ساختارگرایان بیشترین اهتمام را در بررسی داستانها و قصهها داشتهاند و از کوچکترین عناصر داستانی تا بزرگترین آنها را مورد مطالعه قرار دادهاند
از نکات مهم در شناخت ساختار، آن است که هر جزیی باید مد نظر قرار گیرد و چیزی فراموش نشود. جهت دستیابی به این امر باید تمامی عناصر داستانی مورد شناسایی و تحلیل قرار گیرند. شناخت ساختار روایی و توصیف و تشریح شخصیتهای داستان، یکی از مهمترین نکتهها در پژوهشهای ادبی است و پژوهشگران میکوشند از طریق معناشناسی، ارتباط بین شخصیتهای داستانی را تبیین کنند. در این جستار که با روش تحلیلی- توصیفی انجام گرفته است بر آن هستیم به بررسی عناصر ساختاری در کتاب هزار و یک شب بپردازیم.
مقدمه
مکتب فرمالیسم - Formalism - یا ساختارگرایی یک جنبش ذهنی است که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در مسکو وپتروگراد پا به عرصهی وجود گذاشت. فرمالیسم هنری معتقد است، ارزش یک اثر هنری فقط بسته به فرم آن، چگونگی ساخت و ویژگیهای بصریاش است و تمام چیزهای ارزشمند یک اثر در خودش نهفته است و عواملی مانند زندگی هنرمند یا هدف هنرمند از ساختِ اثر در درجات بعدی اهمیت قرار دارند.
ساختار - Structure - یا ساخت یه معنیچهارچوب» متشکّل پیدا و ناپیدای هر اثر ادبی، عبارت از نظامی است که در آن، همهی اجزاء اثر در پیوند با یکدیگرند و در کارکردیهماهنگ، کلّیت اثر را میسازند و موجودیت کلّ اثر در گرو همین کارکرد هماهنگ است. این کارکرد، هدف مشخصی را پیش رو دارد و کنش یا عمل معینی را انجام میدهد که بدون تعامل و همکاری اجزاء، امکان پذیر نیست
در ادبیات، منظور از ساختارگرایی، بیشتر نظامی است که بر پایه زبان شناسی استوار است. در این شیوه از نقد،منتقد میکوشد اثر هنری را بر اساس اصول تثبیت شده آفرینش هنری بررسی و نقد کند یعنی در نظر منتقد شکلگرا،آنچه نیازمند توجه است، زبان است و نه مفاهیم اثر ادبی. ساختارگرایان اعتقاد دارند واقعیت، انبوهی از دادههاست و فقط از طریق ساز و کار و نظم است که میتوان به این واقعیت انبوه معنا و مفهوم داد، آنان هر جزء یا پدیده را در ارتباط با یک ساختار کلی بررسی میکنند، در این نوع نقد به جای چیستی معنا به چگونگی ایجاد معنا توجه میشود.
در نقد ساختارگرایی کوشش بر آن است که سازههای یک متن مشخص شود. منتقد ساختارگرا در پی کشف قواعدی است که معناسازی در روایت را بوجود میآورد. بنابراین برای مطالعه زبان نباید به بررسی عناصر منفرد یا نشانههای منفرد پرداخت بلکه باید به رابطهی بین این نشانههای توجه داشت.
روایتشناسان محور قرار داد،آنان معتقد بودند که میتوان امور را در سطحی عمیقتر از سطح ولادیمیر پراپ بررسی کرد، روایت شناسها گرچه در ابتدا بر روی روابط هم نشینی تمرکز میکنند ولی سرانجام به تقابلهای دوتایی و کارکرد شخصیت در داستان اهمیت میدادند. هزار و یک شب را میتوان مادر قصههای جهان نامید، هزارویک شب مجموعه داستانی شیرینی است که در بر گیرنده ویژگیهای روحی، مبانی اخلاقی، باورها، رؤیاها و تخیلات اقوام مشرق زمین میباشد. این کتاب کهنسال، جزو کاملترین، جامعترین، شیرینترین و سرگرم کنندهترین کتب عهد قدیم است که در اختیار بشر امروز قرار دارد.
شهرزاد در دورهای ظلمانی، آن هم در مکانی مخوف به داستان گویی میپردازد، مکانی که در آن هر لحظه بیم مرگ میرود، و این خود اشارهای به شب دارد و نشان بیم و وهمی است که هم در داستان و هم در وجود شهرزاد موج میزند و همین بیم از مرگ موجب تنیدگی داستانها، در هم میشود تا شهرزاد با ایجاد تعلیق بیش از پیش مرگ خود را به تعویق بیندازدبلکه. تقویم روز شمار حیات او صرفاً در گرو روایتگری و داستان گوییاش است.
شهرزاد در هزار و یک شب، آن گونه که نویسنده متن، وی را نقش کرده است، فردی است که در کالبد دانش و شعر، روح و جان میدمد و از غالب کسانی که همواره در تاریخ،خواهان دگرگونی جهان و خواستار نوشدگی اذهان بودهاند؛آزادتر، بانشاطتر، هنرمندتر و باور پذیرتر است. هر چه در بررسی هزار و یک شب پیش میرویم بیشتر یقین مییابیم کههزار و یک شب، جُنگی از قصههای کهن که تصادفاً گردآمدهاند و چهل تکّهای از داستانهای رنگارنگ که فقط به قصد حفظ میراثِ در حال نابودی دوران گذشته، جمعآوری شدهاند، نیست. این مایهها و مضامین پرنقش و نگار با همه غنا و تنوعشان، تنها پوششی است بر نیّت آموزش. شهرزاد در حق شهریار کاری را میکند که سقراط در »ضیافت«کرد؛ یعنی کوشش برای آموختن فرضیه عشقِ کامل به دوستانش.1 شهرزاد هر آنچه شهریار نمیدانست و خودش میدانست یعنی هنر زیستن را به وی آموخت.
عناصر ساختاری هزار و یک شب ویژگیهایی روائی
در هزارویک شب، گفتمان روایی - Narrative Discourse - ، گفتگو و سخن بر دو گونه کلی است: گفتگوی غیر مستقیم آزاد - Free indirect Discourse - و گفتگوی مستقیم آزاد - - Free Direct Discourse، در گفتگوی مستقیم میدانیم که شخصیت در حال صحبت کردن است همچنان که در گفتار غیر مستقیم میدانیم راوی در حال صحبت در رساله ضیافت، سقراط، تحت تاثیر زنی به نام دیوتیما، در پی اعلام این مطلب است که:
باید از عشق جسمانی فراتر رفت و عشق روحانی را تجربه کرد.این همان چیزی است که به عشق افلاطونی معروف شد. در اینحا منظورم این است که در هزارویک شب، عشق زمینی می تواند مقدمه ای برای صفای باطن و عشق روحانی باشد.ترجمه رساله ضیافت سقراط به فارسی، توسط محمود صناعی انجام شده است.